نقد مجموعه مسکونی کفترک، شیراز
نقد مجموعه مسکونی کفترک، شیراز
بهروز مرباغی
دومین «نقد معماری» را پیش رو داریم. در تجربه اول، که در شماره ۳۰ مجله چاپ شد، توانستیم چارچوبهایی را برای نقد مصداقی و رو در رو در حوزه معماری بحث کنیم. واکنش مخاطبین نقد، در مجموع خوب بود. این بار، کمی بیشتر به جزییات خود اثر میپردازیم. بحثهای مربوط به اصول را تکرار نمیکنیم و بیشتر به خود اثر میپردازیم. امیدواری زیادی داریم که تجربه سوم غنیتر از دومی و چهارمی بهتر از سومی خواهد بود. واقع آن است که نقد معماری و نقد شهرسازی، با این شکل، در ادبیات معماری و شهرسازی ما وجود ندارد. باید تحمل کنیم تا روال منطقی و موثر خود را پیدا کند.
یکی دو نکته را باید متذکر شد:
در این دو تجربه، طراح پروژه، داوطلبانه، حاضر شده است کارش به نقد کشیده شود. انتخاب پروژه از جانب مجله نبوده است. همین یک نکته، میتواند منشا اثر خوب در حیات صنف باشد، چون طراح و خالق اثر شهامت ارائه کار خود برای نقد را دارد و از تبعات احتمالی آن بیمناک نیست. و این نقطه گریز بسیار خوبی است. اما فراتر از آن، باید تمرین کنیم و عادت کنیم که طرحهایمان حتی قبل از اجرا به بوته نقد کشیده شود. وقتی طرح به اجرا در میآید، دریچه نقد برای عموم باز میشود. چه بسا اشکالاتی رو شود که در نقد پیش از اجرا میتوانست اصلاح شود.
روال نقد، در این مجله، بر نقد شخص نیست. اثر را نقد خواهیم نمود. با این نگاه، خالق اثر هم یکی از منتقدین اثر حساب میشود. چنین انتظاری کاملا طبیعی است، چون وقتی اثری هنری به مرحله انتشار میرسد یا اجرا میشود، از خالق اثر جدا میشود و زندگی اجتماعی مستقل خود را پی میگیرد. در این مرحله است که خالق اثر تبدیل به ناظر میشود و باید با دیدی انتقادی به آن بنگرد. ما این روال را دامه خواهیم داد.
موضوع نقد این شماره، مجمتع مسکونی «کفترک» در شیراز است. طرح و اجرای این مجتمع را مهندسان مشاور فرنهاد به عهده داشت. در این نشست، مهندس فریبرز جبارنیا، که پروژهاش در شماره قبل نقد شد، همراه با مهندس میردامادی و مهندس شهریار یقینی حضور دارند. مهندس محمد حسین جهانشاهی به عنوان طراح و مدیر پروژه به دفاع از طرح میپردازد.
پروژه کلید میخورد
مهندس محمد حسین جهانشاهی در خصوص ورود به این پروژه چنین توضیح میدهد:
در میانه سالهای هفتاد، با دو سه شرکت مهندسی مشاور، از جمله با «شرکت طرح و آمایش»، صحبت کردیم و در مسابقهای که برای مجتمع مسکونی نظرآباد کرج اعلام شده بود، شرکت کردیم. طرحی را بصورت مشترک با امضای چهار شرکت مشاور ارائه نمودیم. موضوع، مسکن اجتماعی بود و داستانهای معروف ارزان و انبوهسازی و اجاره به شرط تملیک. همراه با طرح معماری، سیستم ساخت را هم پیشنهاد کردیم: بلوک سیمانی، دیوار باربر و کلاف. همزمان در شیراز هم چنین حرکتهایی بود و بحث مجتمعهای انبوهسازی و تولید صنعتی داغ بود. با دفتر و امکاناتی که در شیراز داشتیم، در یکی از این مسابقهها در شیراز هم شرکت کردیم؛ با امضای فرنهاد. برای شیراز سیستم اسکلت فلزی کار کردیم و دیوارهای سبکتر و دهنههای کوچک برای کم کردن وزن فولاد مصرفی. در نظر آباد برنده نشدیم. شرکتی برنده شد که تمام مجموعه را با سیستم پیشساخته پیشنهاد کرده بود. اما در شیراز ما برنده شدیم. قرارداد نوشتیم برای طرح و ساخت، متری ۴۸ هزارتومان. البته رقم پیشنهادی ما، که با آن برنده شدیم، ۵۱ هزارتومان بود. بگذریم که پروژه نهایتا با تاخیرها و تعدیلهایی که خورد، به حدود ۱۰۰ هزار تومان تمام شد. شروع پروژه سال ۱۳۷۶ بود.
نشانی و نشانه
جهانشاهی: سایت کفترک در شمال شرقی شیراز قرار دارد. زمینی حدود سه هکتار، برای ۵۰۰ واحد استیجاری (که ما ۴۹۶ واحد درآوردیم)، در هشت بلوک همسایگی با حدود ۶۰ واحد در هر یک. این سایت ۱۵۰ متر از خیابان شریانی کفترک فاصله دارد. در طرفین سایت هم حریم ۱۰ متری فضای سبز باید رعایت میشد.
کانسپت اصلی فضابندی سایت بر این اساس است که محور ورودی تبدیل به محور اصلی پیاده میشود و فضاهای پارک اتومبیل به دورتادور مجتمع منتقل میشود. پارکینگها را عمدتا بخاطر کم کردن هزینهها و قیمت تمام شده، نمیخواستیم به زیر کف زمین ببریم. از سوی دیگر امکان اینکه برای تمام واحدها جای پارک داشته باشیم نبود، روی حدود ۳۵ درصد مکث کردیم و شهرداری هم با همین پیشنهاد پروانه ساخت صادر نمود. جهتگیری مجموعه را با زاویه ۳۰ درجه نسبت به جهت جنوب شرقی گرفتیم. در شیراز، خود مردم در سوگزینی سمت قبله را در نظر میگیرند، ما با این حافظه، جهت باد مطلوب غالب را هم در معادلاتمان وارد کردیم و به این زاویه رسیدیم.
در مرحله اجرا، اتفاقاتی افتاد. سازمان مسکن و شهرسازی که در کنار این سایت زمین داشت، آمد و خیابانی کشید که سایت را دوتکه میکرد. مذاکره و مکاتبه و چانهزنی به جایی نرسید و خیابان را کشیدند. در دورهای دیگر، کم پول شدند و آمدند فضای سبز حریم را تفکیک کردند و به مغازه و دکان فروختند. در نتیجه با ازدسترفتن فضای پارکینگها محور پیاده مرکزی تبدیل به دسترسی داخلی سواره شد . . .
میردامادی: پس طرح کلا به هم ریخت!
جهانشاهی: یک چیزهایی ماند. مثلا ما علیرغم میل باطنیمان، در فضای همسایگی داخل بلوکها سکوهای ارتفاعدار فیکس دیده بودیم. دقیقا به این خاطر که تردد سواره به داخل را غیرممکن کند. باغچهبندیها هم با همین نیت انجام شد. همینها باعث شد که بخشهایی از ایده و تفکر معماری باقی بماند.
در اجرا، یک مورد را هم خود ما تغییر دادیم. سیستم را از اسکلت فلزی به بتون تغییر دادیم، به خاطر کاستن از هزینهها. قاعدتا میتوانستیم دهنهها را بزرگتر کنیم تا کاملا مقرون به صرفهتر شود، این کار را نکردیم چون پلانها و مدولها به هم میریخت.
رابطه ذهنی و عینی بین دو سکانس
میردامادی: من اولین بار است که این چنین و رو در رو به نقد اثری معماری میپردازم و فکر میکنم تجربهای جالب خواهد بود. پلانها نشان میدهد که نوعی سکانسبندی را شاهدیم. اینکه این محور و فضای سبز به طرح تحمیل شده یا خواست طراح بوده، و عملا مجموعه را تبدیل به دو سکانس کرده، موضوعی است که کاملا محسوس و روشن است. از نظر ذهنی این دو سکانس به هم مربوط هستند ولی من میخواهم بدانم آیا ارتباط عینی هم بین این دو هست یا نه. این ارتباط عینی چگونه اتفاق میافتد؟ منظورم ارتباط کالبدی است. البته نه اینکه با تونل و زیرگذر به هم وصل شوند. این ارتباط عینی چنان باید باشد که خیابان بین دو سکانس از حالت سد و مانع خارج شود و تبدیل به فرصتی برای مجموعه شود. به هرحال این ارتباط حداقل ذهنی برای من خوشایند است.
نکته دومی که میخواهم بیان کنم در خصوص واحد همسایگی است. من نمیدانم آیا این عنوان برای این فضا میتواند صادق باشد یانه، چون برای تشکیل واحد همسایگی یک حداقل کمیتی از واحدها لازم است.
نکته سوم من در مورد سوگزینی و جهتگیری است. من با این ضابطه که بصورت دستوری از طرف سازمان مسکن و شهرسازی القا و تحمیل میشود موافق نیستم (که مثلا همه ساختمانها در تمام ایران با زاویه ایکس نسبت به شرق باید چیده شوند). به اعتقاد من در هر نقطه از ایران این زاویه برحسب موقعیت جغرافیایی و شرایط اقلیمی میتواند متفاوت باشد. از این گذشته، ساختمان که فقط یک طرف ندارد. فقط یک جهت مهم نیست. ساختمان از دو جهت نور و هوا میگیرد. اگر در طول روز آفتاب صبح دلنشین و مطلوب است، بعدازظهر همان ساختمان با آفتاب غرب سروکار دارد. ما در شهرکرد به زاویه ۴۵درجه رسیدیم. آیا شما هم برای تعیین زاویه چرخش ساختمان مطالعه مشخصی داشتید؟ میدانید که در بسیاری نقاط ایران جهتهای شرقی-غربی مشکل حاد باد و برف دارد.
و در این بخش آخرین نکته من این است: صرفنظر از اینکه محور و فضای مرکزی طرح شما که برای مکث و دورهم جمعشدنها پیشبینی شده بود و در اجرا تبدیل به سواره رو شد، سئوال من این است که آیا در شیراز، اساسا چنین فضاهایی با روحیات و تمنیات مردم همسویی دارد؟ مطالعه شده است؟
نقش فضاهای نیمه خصوص در مجتمع
یقینی: تشکر میکنم از این ابتکار شما که بحث نقد معماری را به این روال و شکل راه انداختهاید. متاسفانه در ادبیات و فرهنگ معماری ما جای نقد خالی است.
پروژهای که در مقابل ماست، بویژه در مقایسه با خانههای ارزان قیمتی که الان دارد رایج میشود، در مجموع پروژه دلنواز و خوشایندی است. مجتمعهای ارزان قیمت امروزی، با بلوکهای مکعبی و بیریخت کنار هم، نظم خشک پادگانی دارند. در اینجا، برعکس، فضاهای بیرونی، فضاهای بینابینی بلوکها و همسایگیها واجد اهمیت دیده شدهاند. اینها نکات مثبتی در طراحی مجموعهها هستند. البته اجرا و پس از اجرا هم داستان خود را دارد. ما یک چیزی میکشیم، دیگری آن را میسازد، آن یکی میخرد و آن دیگری مینشیند و در این پروسه چه بلاهایی که سر پروژه ممکن است بیاید. با این حال همین که این پروژه الان تمیز است و مردم مراقبتش میکنند، نشان میدهد موفق است.
شما در طرحتان، در ترازهای بالا عقبنشینیهایی دارید و فضاهای نیمه خصوصی درست کردهاید، ولی در بعضی واحدها مردم آمدهاند اینها را پوشاندهاند و تبدیل به فضای داخل خانه کردهاند. این امر شاید به این دلیل باشد که ساکنین خانه با کمبود جا مواجه هستند. اما همین امر باید در طراحیهای ما مورد توجه جدی باشد. یا باید طرح به گونهای باشد که امکان تغییر فضا اصلا وجود نداشته باشد، یا اگر حدس بر این است که مردم خودشان این فضاهای نیمه خصوصی را پر خواهند کرد، از همان نخست ما به روشی معمارانه این فضاها را ببندیم. این امر در طبقه همکف بعضی واحدها هم اتفاق افتاده که علاوه بر خسارت زیباییشناختی تهویه و نورگیری را هم دچار مشکل کرده است. چه باید کرد؟ آیا به این دلیل که مردم این بالکنها را خواهند پوشاند از خیر این عنصر معماری باید گذشت؟
با این حال، در مجموع، این مجموعه علیرغم تمام تغییراتی که از سر گذرانده، هنوز انسانی است. اما یک سئوال:
این نوع مجموعهها معمولا با یک رشته دستورات کارفرمایی ساخته میشوند. مثلا پارکینگ برای ۳۵ در صد از واحدها. الان که چندسالی از بهرهبرداری از واحدها گذشته، آیا این پیشفرضها و دستورات کارفرمایی جواب داده؟ اینکه مردم میآیند باغچه را آسفالت میکنند تا ماشینشان را بگذارند چه چیزی را نشان میدهد؟
بلوکها نما را از شادابی انداختهاند
جبارنیا: خسته نباشید. نخست متذکر شوم که من معمولا همیشه پشت میز طراحی هستم و خیلی درگیر نقد و فعالیت آکادمیک نیستم. شاید به همین دلیل حرفهایم صرف و نحو کمی متفاوت داشته باشد. ببخشید.
من اگر میخواستم این پروژه را بکشم، حتما آن خیابان ۳۵ متری را خیلی مهمتر میدیدم. حتی آن حریم سبز ۱۰ متری را. پس از آن در حجم و بدنههای مجموعه هویتی به این ساختمان و شهر میدادم. شکل و فرمی به بدنه میدادم و حتی فضای مرکزی را هم یکجوری به این فضا و باند سبز وصل میکردم و به نوعی همه این فضاها را میانداختم کنار هم و از این بزرگشدن فضا برای مردم ساکن مجموعه فضای بهتری میساختم.
بلوکهایی که در ساخت مجموعه کارکردهاید، که نمای آن را هم تشکیل میدهد، آیا از پیش میدانستید که این بلوکها چنین نمایی خواهند داشت، یا صرفا بخاطر سبک کردن وزن و هزینه انجام شده است. به زعم من این بلوکها نما را خیلی خشک کردهاند، آن را از طراوت و شادابی انداختهاند. احساس رابطه را کم میکنند.
مورد بعدی من، مربوط به مرکز محله است. که قرار است مرکز ثقل هم باشد. من همیشه احساس میکنم معماری ایران دور یک محوطه شکل میگیرد. اول محوطه درست میشود، بعد ساختمانها دور آن ساخته میشود، مثل حیاط مرکزی. احساس من این است که این مرکز محله باید چنین نقشی داشته باشد. ضمن آنکه چهار واحد همسایگی هم دور آن قرار گرفته که باهم متقارن هستند. ضمن اینکه همین تقارن با آن صحبتها که در مورد اقلیم و جهت ساختمان گفته شد مغایرت دارد. چون همه چهار بلوک به یک نقطه روبروی هم نگاه میکنند. صحبت این است که ارتباط مرکز محله با اطراف چگونه است. بعضی از واحدها به این مرکز پنجره دارند بعضیها نه. من خیلی متوجه این ارتباط نشدم.
واحدهای همسایگی بین بلوکها
جهانشاهی: حکم خیابان ۳۵ متری، حکم طرح تفصیلی است. حریم ۱۰ متری هم همین طور. بنا بر این حکم، ما حق دسترسی سواره از این شریان را نداشتیم. بویژه که در تدوین طرح تفصیلی خود ماهم سهم داشتیم.
از نظر سکانسبندیها و ارتباط ذهنی و عینی بین آنها هم من فکر میکنم ارتباط وجود دارد. اینها در عکس هم دیده میشود، به هم وصل هستند، هرچند که خیابان بین شان قرار دارد.
در خصوص جهتگیری هم باید بگویم که ما کار کردیم و پس از مطالعه به این زاویه ۳۰ درجه به جنوب شرقی رسیدیم.
میردامادی: خوب، شما از یک طرف ساختمان صحبت میکنید، ولی ساختمان دو سمت دارد.
جهانشاهی: برای ما تنها نور مهم نبود. مسئله تهویه هم هست. وقتی یک سمت را با زاویه ۳۰ درجه گرفتیم، زاویه طرف بعد ۶۰ درجه میشود و این باهم زاویه ۹۰ درجه میسازند که جهتهای مطلوب را به ما میدهند.
بحث محوطه وسط هم که مطرح است، و بحث درستی هم هست، الان علیرغم سواره شدنش هنوز کار میکند. تورفتگیهایی در منطقه مرکزی این محور وجود دارد و فضایی ایجاد شده است. با این حال، تجربه و برداشت ما نشان میدهد که واحدهای همسایگی محدودتر بین بلوکها بیشتر جواب دادند.
صحبت بالکنها و پر و خالیهای نما مسئلهای نیست که بشود به راحتی ندیده انگاشته شوند. در این مجموعه هم همه واحدها اقدام به بستن فضاها نکردهاند و تصور ما این است که آنانی که بالکنهای را نبستهاند از دخل و تصرف دیگران در فرم و حجم ساختمان راضی نیستند. ولی چه میشود کرد؟ ما چه میتوانیم بکنیم؟ شاید لازم باشد قانون محکمی وجود داشته باشد و مردم ملزم به رعایت آن باشند.
من نکته کوچکی هم در مورد پارکینگها بگویم. البته بحثی طولانی است و من وارد جزییات نمیشوم. وقتی کارفرما میگوید من همین ۳ هکتار را دارم و در آن باید ۵۰۰ واحد را جا بدهید، این یک حکم طراحی است. از سوی دیگر ما معتقدیم حکم واحدی برای همه ساختمانها در تمام نقاط کشور نیست. به نظر من اینکه بگوییم برای هر واحد باید یک پارکینگ وجود داشته باشد- که در طرح جامع تهران هم چنین حکمی هست، درست نیست. یک رشته مسائل دیگر هم هست، مثل مسائل زیست محیطی و وضعیت حمل و نقل عمومی موجود. پس باید حکم تعداد پارکینگ را بر اساس مطالعه موردی تعیین کنیم. ما با در نظر گرفتن تمام مسائل و محدودیتها به ۳۵ درصد از کل واحدها رسیدیم.
انتخاب این بلوکها بر این فرضها استوار بود که نماسازی حداقل هزینه را داشته باشد، نازککاری داخلی هم کمحجم و کمهزینهتر باشد و با فوم داخل بلوکها هم عایقبندی حرارتی داشته باشیم. الان هم کافی است رنگ و محافظ نما را تجدید کنند.
جبارنیا: اگر اینها را رنگ بزنند از نظر شما نما درست است؟
جهانشاهی: نه البته. مسئله اصلی صرفهجویی در هزینه ساخت بود.
دغدغه من فضای بیرونی است
میردامادی: مسئله حقوقی در خصوص عدم دخالت در فرم و حجم ساختمانها در قالب قانون آپارتمانها وجود دارد. طبق این قانون هیچکس حق ندارد صرف مالکیت واحد آپارتمانی خود، در آن دخل و تصرف نماید. اما میدانیم که قانون به تنهایی کافی نیست. من مسئله دیگری دارم. سالهاست که دغدغه من فضای بیرونی است. این فضا مشخصه دارد. این نیست که یک سری ساختمان بسازیم و برویم توش. این نیست. سفیدیهای لای سطرها را هم باید خواند. فقط حروف سیاه مهم نیستند. برای من، در این بحث، اصلا مهم نیست که اندازه اتاق خواب و سرویس و آشپزخانه واحدهای شما چقدر است. برای من چیدمان اینها با فضای عمومی مهم است. احساس من این است که شما در پروژهتان در مورد همجواریها، همسایگیها، و مراوده این حجمها با سایر فضاها مقداری کم لطفی کردهاید. یک حوزههایی در اختیار ما هست، اسمش را هرچه میخواهید بگذارید، شریانی، شارع یا هر عنوان دیگر، من کوچه را میشناسم، خیابان را میشناسم. اینجا خیابان به شما امکان میداد که مجموعه را غنیتر کنید. حتی آن حریم ۱۰ متری فضای سبز هم به شما کمک میکرد فضاهای عمومی غنیتری داشته باشید.
برای من اینکه ماشین وارد فضا شده است اصلا مشکل به حساب نمیآید. تدوین تفکر طراحی شما مهم است. شما میتوانستید با نوع طراحی، مصالح و نوع پوشش نشان دهید که این فضا برای این است که مردم بایستند، ببینند، جمع شوند، یا برعکس فقط برای تردد است. دو تا سئوال دیگر هم دارم:
یکی اینکه شما تاسیسات را چه کردید؟ ابتکاری به خرج دادید یا از روشهای سنتی رایج استفاده کردید. در داخل بلوکها هم فوم پرکردهاید. از چه نوع فومی؟ چون امروز بحث بر سر این است که این فومها خطرناکند. پلیاستایرن بخاطر آتشگیریاش و پلیاوریتان بخاطر چیزی دیگر. دومین مورد هم مربوط به منظر بصری است. وقتی شما در طراحیتان اتومبیلها را دورتا دور مجتمع چیدهاید، آیا این چینش منظر نامطلوب بصری ایجاد نمیکند؟
آنها میروند ولی ساختمان میماند
یقینی: مجموعه با پیشفرضهایی ساخته شده است. آن گروهی که خانهها برای آنها طراحی شدهاند، آیا همانها ساکن شدند؟ اگر آنها آمدند داخل این خانهها، الان هم همانها هستند یا رفتهاند کسان دیگری جایگزین شدهاند؟ این خانهها چگونه با افراد و خواستهای جدید تطبیق یافتهاند؟ اساسا آیا امکان چنین تطبیقی وجود داشته؟ به باور من، این نکته مهمی برای بررسی طرحها و برنامههای آینده است. در طول عمر ساختمان، وضعیت مالی و ترکیب خانوادگی ساکنان عوض میشود و عموما تغییر مکان میدهند. آنها میروند ولی ساختمان میماند و کسان تازهای را میپذیرد. این ساختمانها تا چه حد انعطاف دارند؟ در اینجاست که پلان داخلی و معماری داخلی واحدها اهمیت مییابند. با این حال، برای ما در بررسی این نوع مجموعهها، آنچه که اهمیت بیشتر دارد، فضاهای عمومی مجموعه است.
این مجموعه چه رابطه و دیالوگی با مجموعهها و واحدهای اطراف دارد؟ آیا اگر کسی بخواهد در حوالی این سایت خانه بخرد، به او توصیه میشود که واحد خود را در این سایت انتخاب کند؟ بنظر من در بررسی بازخورد طرحهای مسکن باید به این سئوالها پاسخ داده شود.
بچهها نمیتوانند همهاش در خانه حبس باشند
جبارنیا: بحث راجع به بالکن و تراسها، از نظر من بحثی جدی است. وقتی میآییم در آپارتمانی ۵۰ متری بالکنی درست میکنیم که بالاجبار چیزی حدود یک یا یک و نیم متر عرض دارد، احتمالا، منطقیترین کار را صاحبخانه انجام میدهد که آن را به خانهاش اضافه میکند. الان متوسط آپارتمانهای استیجاری حدود ۵۰ مترمربع است. میانگین بعد خانوار هم در ایران ۶/۴ است. این خانواده با این تعداد افراد در این مساحت چطوری جا بگیرد؟ پس ما با واحدهایی سروکار داریم که ظرفیت کمتری نسبت به افراد ساکن دارد. معماری ما هم متاسفانه آنچنان نیست که بتواند مسئله را خلاقانه حل کند. در همین شیراز، مثلا، که اقلیم نسبتا گرمی دارد، بالاخره این بچهها که نمیتوانند همهاش در خانه حبس باشند، یک ساعتهایی هم باید از خانه بیرونشان کرد که بروند هوایی بخورند. پیرمردها و پیرزنها هم همینطور. کجا بروند؟ پس حداقل در بیرون از خانه باید یک جای آرام و راحتی برایشان داشته باشیم که سایه هم داشته باشد. ما در یک پروژهای یک شانزدهم کف را به فضای پیلوت اختصاص دادیم. جایی که سایهای دارد.
خیابان خدماتی، خیابان ارتباطی
جهانشاهی: مدیریت کردن یک مجموعه خیلی تابع قوانین نیست. نیاز به یک رشد مدنی هم دارد. اینجا تمرین مدنیت لازم است. کاری که در تراسها میکنند، یا رخت آویزان کردن در بالکنها و حتی روی بدند ساختمان، که برای دیگران و عابرین اصلا خوشایند نیست، زاییده و نتیجه نوعی فرهنگ است. در اروپا مگر خانههای ۳۵ یا ۴۰ متری کم است؟ ولی آیا کسی رخت و لباسش را در بالکن میآویزد؟ من دقت کردم در یکی از سفرهایم در اسپانیا، در منطقهای از شهر تنها واحدهایی که رخت و رنگهای آویزان داشتند متعلق به مهاجرین به اصطلاح جهان سومی بودند.
قبل از اینکه به موضوع خیابان و حدود ممکن آمیختگی سایت ما با آن بپردازم، گذرا بگویم که سامانه سرمایش و گرمایش ما به روال سنتی رایج است، شوفاژ با آبگرم کن برای گرمایش و کولر برای سرمایش. البته به خواست کارفرما مجبور شدیم بخاری گازی را هم در اینها ببینیم.
میردامادی: جنس لولهها چیست؟ چون همین لولهگذاریها یکی از عوامل مهم فرسودگی در ساختمانها هستند.
جهانشاهی: گالوانیزه و سیاه. ما هیچ لولهای را درکف نخواباندیم. همه لولهها را از داکتها گذراندیم که قابل دسترس باشند، ضمن اینکه نمایان نیستند.
شیراز طرح تفصیلی دارد این طرح را که ما هم نقشی در طراحیاش داریم، و میرمیران عزیز مرحوم هم بود، با آخرین اصلاحات در سال ۷۴ تصویب کردند. طبق این طرح کلیه خیابانهای اصلی شیراز هم در جهت شمال-جنوب و هم در جهت شرقی-غربی، یک در میان ارتباطی و خدماتی تعریف شدهاند. در شریانهای ارتباطی دسترسی کاربریها به شارع ممنوع است ولی در خدماتیها دسترسی آزاد است. با همین تعریف، در ارتباطیها حریم ۱۰ متری فضای سبز را پیشبینی کردهاند. بگذریم که الان، پس از گذشت نزدیک به پانزده سال از تصویب قانون، تقریبا هیچ بخش از احکام آن محقق نشده است. مثلا طبق این طرح خیابان ملاصدرا ارتباطی بود، در حالی که دقیقا خدماتی است و دسترسیهای شایع و وسیع به کاربریهای بدنه دارد و خوب هم عمل میکند. ما این احکام را سعی کردیم رعایت کنیم. البته حرف شما حق و درست است که فرم عمومی همسایگیها رو به درون است و درونگرا میباشند. بهتر میبود که ارتباط زندهتری با خیابان میداشتند.
میردامادی: اگر تفکر تدوین طرحتان را عوض میکردید و تقاطع چلیپایی نمیگذاشتید، شاید، بخودی خود، این اتفاق نمیافتاد.
ویژگیهای بهرهبردار، ویژگیهای طرح
یقینی: در بررسی موفقیت طرح باید بدانیم آنانی که آن طرف دیوارها زندگی میکنند، این مجموعه را چگونه میبینند، مثل یگ گتو، یا مثل یک مجموعه خودی و خوب. اگر کسی بیاید در این دور و بر آپارتمان بخرد، توصیه میشود که از این مجموعه بخرد؟ اینها میتواند معیارهایی برای سنجش موفقیت یا عدم موفقیت طرح باشد.
میردامادی: بحث ویژگیهای بهرهبردار، بحث پیچیدهای است. من مثالی میزنم. همین جا که آپارتمانهای بهجتآباد ساخته شده، قبلا حلبیآباد بود. زاییده شرایط در شهر. حرکتهای شهری، گاه، آهسته آهسته جاهایی را صاحب قیمت میکند. اینجا هم چنین سرنوشتی پیدا کرد. آمدند حلبینشینها را از اینجا بردند و در نزدیکیهای امامزاده ابوالحسن برایشان خانه ساختند، اسمش را گذاشتند کوی نهم آبان که بعد از انقلاب شد سیزده آبان. من قبلا خانههای آنجا را دیده بودم. وقتی دولت آمد و حلبینشینهای بهجتآباد را به آنجا منتقل نمود، اتفاق جالبی افتاد. اینها خانههای صاحب شده را فروختند و دوباره رفتند حلبیآبادی تازه در آن طرفتر زدند. یادم هست که بیشتر خانهها را هم به پاسبانها فروختند. اینها فاکتهای تاریخی هستند. پس ما باید بهرهبردارهای خودمان تعریف کنیم.
در سالهای بعدتر با کمک دانشجویانم در دانشگاه تهران به بررسی این واحدها پرداختیم. معمار پروژه فرمانفرماییان بود. تمام این خانهها را بچهها بررسی کردند. در هیچ یک از آنها، زندگی اصلا مطابق آنچه که معمار فکر کرده بود، اتفاق نیفتاده بود. اینان به روال زندگی روستایی خود، یک اتاق بزرگ را برای همه کارهای خود برداشته بودند، و بقیه اتاقها را کرده بودند انباری. زندگی خود را داشتند و دستگاه فکری جدید را نپذیرفته بودند. میخواهم این نکته را برجسته کنم که شاید با تغییر دستگاه زندگی خود، بتوانیم استفاده بهتری از فضا بکنیم. مثلا پیشبینی اتاقی چند منظوره و بزرگ در یک آپارتمان. میخواهم بدانم شما آیا به مقولات هم پرداختهاید؟
محدوده شخصی
طراحی مدرنیستی هم مسئله بعدی من است. اولین با با مقالهای که مرحوم نسرین ترجمه کرده بود، بصورت تئوریک با این موضوع آشنا شدم. فضاهایی که مستقل نیستند و نفرات زیادی در آن آمد و شد میکنند، فضاهای خوبی نیستند. خوب نبودنشان نه به لحاظ زیبایی یا سبزه و درخت، بلکه بخاطر نبود privacy یا محدوده شخصی در آن است. ما مصادیق متعددی برای بررسی این موضوع داریم. مثلا در ملایر آمدهاند مجموعهای ساختهاند که خود را از شهر جدا کرده. در تهران، مثلا مجموعههای اکباتان و آپادانا را داریم که به باور من واقعا ناراحتکننده هستند. خانههای استادان در اصفهان هم چنین وضعیتی دارند. اینها هرگز ترجیحی به آپارتمانی چهارطبقه تک واحدی معمولی ندارند.
معتقدم باید یک بار دیگر این مسائل را باز شناسی بکنیم. پرنسیپهای ظاهرا جا افتاده در طراحی مسکونی را دوباره بررسی کنیم. من هنوز به این نتیجه نرسیدهام که مسیر موجود طراحیها درست است.
جهانشاهی: ما هم این دغدغه را داشتیم که در این واحدهای کوچک فضای چندمنظوره داشته باشیم. با این حال معتقدم داشتن اتاق خوب است. حتی فکر میکنم برخلاف دستورالعمل برای حداقل عرض ۷/۲ متری اتاق، عرض ۴/۲ هم جواب میدهد و به ما اجازه میدهد اتاق زیاد داشته باشیم. ما در این پروژه سلسله مراتب فضایی را در داخل و بیرون واحدها داشتیم. از خیابان بعنوان فضای عمومی تا مجموعه مسکونی و فضاهای خصوصی و نیمه خصوصی در آنها. اینها حد و اندازه تعاملاتی است که همسایهها میتوانند باهم آشنا شوند و روابط سرزندهتری داشته باشند.
تعریف فضا با کاربری
یقینی: بحث داخل خانهها مسئله مهمی در طراحی مسکونی است. سابق بر این فضاها با کاربری تعریف نمیشد، نمیگفتند اتاق خواب، اتاق نشیمن و . . میگفتند سه دری، پنج دری، شاه نشین و . . . طبعیتا قدیم با امروز خیلی متفاوت بود. امروز با مبلمان تعریف میکنیم. و با گذاشتن یک تخت در یک اتاق آن را از حیض انتفاع میاندازیم مگر برای ساعاتی از روز و برای خواب. تغییر نگرش در زندگی امروز، سبب تغییرهای اساسی در معماری هم شده است. الان دختر و پسرهای خانواده اتاق مستقل خود را میخواهند و پدر و مادر هم اتاق خود را. طبیعی است که هزینه بالا میرود. اگر نوع دیگری به مسائل نگاه کنیم، نوع اتاقها و فضاها تغییرات اساسی میکنند. یا اگر از مبلمانهای چند منظوره استفاده کنیم، مثلا تختخواب کاناپهشو و از این قبیل. من هم معتقدم باید این موضوع را دوباره بررسی نمود. هنوز هم شاید خیلیها هستند که روی زمین سفره میاندازند و غذا میخورند، لحاف پیچ میکنند، در همان اتاق نشیمن هم از مهمان پذیرایی میکنند و هم تشک خوابشان را پهن میکنند. این موضوعات اگر درست تحلیل شوند، شاید حتی با تغییراتی در فرم و عمق مثلا کمدهای دیواری بخشی از نیازها را جواب داد. لزوما نباید به نفی آنچه که جاری است رسید.
حق زندگی خوب
جبارنیا: من خودم در خانهای بزرگ در اصفهان بزرگ شدهام. پدربزرگم در سمت آفتاب رو بود، عمویم در سمتی دیگر و ما در کنجی دیگر. اینها را تجربه کردهایم ولی آیا امروز میتوانیم چنین زندگی کنیم؟ مردم بخودی خود تغییر عادت میدهند. تغییر شرایط و تغییر ماهیت وجود دارد. یاد میگیرند روی صندلی بنشینند و روی تختخواب بخوابند. ما بخواهیم نخواهیم به این سمت میرویم. گریزناپذیر است. اشکالات خانههای کوچک امروز ما هم این است که این همه آدم را وادار میکنیم در یک وجب جا زندگی کنند.
از سوی دیگر، نمیدانیم خانههایی را که میسازیم چه کسی خواهد خرید و خواهد نشست. درست است که این نوع خانهها را برای اقشار کم درآمد جامعه میسازیم، ولی آیا این کمدرآمد یک معلم بی پول است یا یک جوان قهر کرده از خانواده؟ یک پاسبان کم پول است یا یک پینهدوز؟ ما، به این خاطر، باید یک حداقلهایی را در معماری در نظر بگیریم و هرگز کمتر از آنها را نپذیریم. باید روی این خط قرمز بایستیم که ما خانه را برای انسان میسازیم. انسانی محاط در دنیایی از تنوعها. انسانی که میخواهد خوب زندگی کند و از زندگی لذت ببرد. چون حقش است.
اپیزود
میردامادی: در جریان مطالعهام درباره معماری اصفهان، چندسال پیش «موقوفات» مرحوم سپنتا را میخواندم. در آنجا میگوید که فلان شهردار در فلان سالها به صرافت افتاده بود میدان نقش جهان را که موقعیت شهری خوبی دارد تفکیک کند و تکهتکه بفروشد. وقتی یک شهردار چنین تفکری داشته باشد از تک تک مالکان آپارتمانها هم نمیتوان چندان انتظاری داشت. ضمن اینکه بستن بالکنها هم صرفا بخاطر نیاز به فضا نیست، بخشی هم بخاطر سلیقه و خواست بهرهبردار است.
جبارنیا: آقای مهندس میردامادی وقتی صحبت از میدان نقش جهان و هوسهای شهردار کردند، یادم آمد که در همان زمان اتفاقات مشابهی در نقاط و شهرهای دیگر هم افتاده است، و دوست دارم اگر پیگیر این موضوع هستند اینها را از نظر نیندازند. مثلا در همین اصفهان ساختمان بانک ملی که در کنار خیابان سپه است توی زمین میدان چهارحوض ساخته شد و میدان از بین رفت. در کرمانشاه هم سبزه میدان را برداشتند و دادند به بانک ملی. بدین ترتیب، تمام کوچههایی که به میدان باز میشدند، تبدیل به بنبست و کوچههای کور شدند. به عبارتی، نقشه تردد شهر را به هم زدند.
منابع:
کلید واژه:
نقد معماری، مجموعه مسکونی، فرنهاد، شیراز