شهر، محله، برج
شهر، محله، برج
سُرور هنرور
سردبیر (بهروز مرباغی): در نشستی از فرهیختگان، سال ۱۳۸۸، صحبت بلندمرتبهسازی بود و یادم هست که یکی از حاضرین انتظارش از برج یا بلندمرتبهها را چنین بیان کرد: برجها باید حکم محلههای عمودی و به عنوان تندیس شهری در خدمت منظر ظهری باشند.
شاید از دید معماری، همین تکجمله میتواند راهنمای خوبی برای طراحان بلندمرتبههای مسکونی باشد. باز در همان نشست، دوست دیگری از پژوهشگری بریتانیایی به نام «روزنفیلد» نقل میکرد که تحقیقات محلی گروهشان – منظور گروه City Task Group به مدیریت ریچارد راجرز بود – به این نکته جالب رسیده که برخلاف تصور بسیاریها، زندگی در ساختمانهای بلند آرزوی افراد زیادی است. روزنفیلذ استدلال میکند که به ویژه برای کسانی که در آلونکها و بافتهای فرسوده یا فراموششده زندگی میکنند، زندگی در ارتفاع بلند، یکی از آرزوهاست. او میگوید، اینان دوست دارند از این «توسری خوردگی» خود را بیرون بکشند! هم از دید اجتماعی و هم از دیدگاه کالبد معماری.
بحث بلندمرتبهها، بخواهیم یا نخواهیم، بخشی از زندگی روزمره ما و دیگران است. پس هرچه دربارهاش صحبت کنیم، هنوزة کم است. نشست دوم جامعه مهندسان مشاور در خصوص بلندمرتبهها (۲۶ آذرماه ۸۹) را همکار ما یادداشتبرداری و ضبط کرده و خلاصه تقریبا کاملی از آن را پیاده کرده. با هم میخوانیم. طبعاً ممکن است در برخی کلمات یا اسمها اشتباهی رخ داده باشد که زیاد جدی نیست. تقریباً اطمینان داریم.
تاثیرات فرهنگی بر توسعه شهر
شهابالدین ارفعی: «سلام میکنم به جمع و خوشامد میگویم. امیدوارم در ادامه برنامههایی که در این مسیر و توسط شورای گروه معماری تاکنون برگزار کردیم بتوانیم این برنامهها را ادامه بدهیم و انشاالله تا انتهای سال و سال آتی این مسیر را داشته باشیم. تشکر میکنم از شورای گروه شهرسازی که در این برنامه همکار و پشتیبان ما بودند. و قرار شد در برنامههایی که مرتبط با بلندمرتبه سازی است به صورت فعال شرکت داشته باشند. همینطور تشکر میکنم از آقای مهندس اردلان که زحمت تمامی فعالیتهای گرافیکی مرتبط با برنامه را پذیرفتهاند و باعث افتخارمان بودند. خانم مهندس کنت هم خارج از شورا اما همکار نزدیک ما بودند. با حمایت ایشان این برنامهها و برنامههای قبلی را موفق میشویم که اجرا کنیم. همینطور که ملاحظه میکنید، چون نام این برنامه گفتمان و هماندیشی است سعی کردیم نظام چیدمان صندلیها و پنل را که به آن عادت داشتیم تغییر بدهیم. به گونهای جمع صمیمیتری را ایجاد کنیم و مطالبی که مطرح میشود رو در رو، سادهتر و خیلی صمیمانهتر بیان شود. و البته خواهش من و جمع ما این است که کلیه دوستان و بزرگوارانی که صحبت میکنند در محدوده کوتاه زمانی صحبتشان را ارائه بفرمایند تا این بحث فراگیرتر بین جمع ادامه پیدا کند. برنامهای را که دفعه قبل شاهدش بودیم، زحمت عمدهاش را آقای مهندس کلانتری کشیدند. ما از ایشان تشکر میکنیم که امروز حضور پیدا کردند چون جلسه دیگری هم داشتند ولی ماندند اینجا که ما خدمتشان باشیم. خواهش میکنیم امروز برنامه را آقای مهندس کلانتری با جمعبندی مطالبی که دفعه پیش عنوان و ارائه شد و نظراتی که گفته شد، شروع کنند. امروز سه پاورپوینت داریم که با پاورپوینتی در مورد ساختمان بلندمرتبه توسط آقای مهندس کنت شروع میشود و ادامه پیدا میکند. سپس امیدواریم که بحث به آزادی در میان جمع جریان پیدا کند و به راحتی تا انتهای برنامه ادامه پیدا کند. تشکر میکنم از همه و آقای مهندس کلانتری زحمت شروع را بکشند.»
ایرج کلانتری: «با عرض سلام، ضمن تشکر از دوستان گروه معماری و پیگیری درخشانشان برای برگزاری این جلسات. فقط نقد کوچکی بکنم در مورد ادامه برگزاری این جلسات. زمانی که قرار است در همچنین جلسهای هفده نفر شرکت کنند و در محدوده زمانی دو ساعت صحبت کنند، قطعاً نمیتوانند مروری عمیق بر موضوع داشته باشند و حرف خودشان را کامل بیان کنند. بنابراین به نظر من ورود به این مباحث میطلبد که تداوم داشتهباشد و هر جلسهای را از دو وجه و با یک گرایش به این موضوع بسیار حایز اهمیت بلندمرتبه بپردازیم. برای اینکه متغیرهای بسیارمتعددی روی روش ساخت و ساز ساختمانهای مرتفع اثرگذار است. و به هر بخشی از آن بخواهیم بپردازیم با پیچیدگیهایی که این موضوع دارد، در حد زمانی نیم ساعت، در یک ربع یا پنج دقیقه نمیگنجد.
از طرفی فکر میکنم این جلسه برای این برگزار میشود که ما بدانیم با چه مناسباتی باید وارد ارزیابی یا طراحی این ساختمانها بشویم و همه جوانب آن را بشناسیم. بنابراین فکر نمیکنم بتوانیم یک جمعبندی کلیشهای داشته باشیم که این ساختمانها باید این ویژگیها را داشته باشند و این مسائل را باید در طراحی آنها مورد توجه قرار داد.
در جلسه قبل کار بسیار جالب این بود که دو تا مستند از ساختمانهای هایرایز در امریکا، شهر شیکاگو و نیویورک دیدیم. و اهمیت طراحی این ساختمانها را از لحاظ تأثیر فرهنگی و تأثیراتی که بر طراحی شهری و توسعه شهرها داشتند در رقابت با کمپانیهای سرمایهگذار دیدیم. فیلمهای بسیار قشنگی بودند و بحثهای خیلی کلی هم شد که آن بحثها به نظر من مقدمه بحثهایی است که امروز میخواهیم وارد آن بشویم.
سایت پلان کجاست؟
نکته دیگری که جهت ضرورت این گفتگوها میخواهم خدمتتان عرض کنم این است که الان در مملکتمان شتاب اورگانیزیشن خیلی زیاد است. و پارامترهایی مثل قیمت زمین، رشد سریع جمعیت شهرنشین و محدودیت اراضی برای کاربریهای مختلف و تأمین فضاهای مختلف در سطح شهرها تمایل به ساختمانهای هایرایز در تمامی شهرهای ما متداول و مُد شدهاست. به همین علت هم سرمایه به سمت ساخت و ساز ساختمانهای هایرایز متمایل میشود و بیتوجهی بسیار شدیدی را در احداث این ساختمانها شاهدیم از نظر اثرشان بر سازماندهی فضای شهرها و به هم ریختن فضای شهرها و پیامدهای سیمای شهری و یا پیامدهای زندگی شهری و مشکلاتی که وجود دارد.
و جالب اینجاست که من در دو سه تا از جلسات داوری که در مراکز استانهای دیگر مثل مشهد یا تبریز داشتم، در اغلب پروژهها طراحان این تمایل را دارند که برای پاسخگویی به نیازهای آن برنامه با گرایش طراحی ساختمانهای بلند یا هایرایز کار بکنند. و نکته جالبتر این است که حدود سه تا چهار ماه پیش ما به عنوان داور به استان آذربایجان غربی رفتهبودیم، آنجا نیز مقامات محلی تصمیم داشتند جایزه معمار به شیوهای که در تهران برگزار و به پروژهها اهداء میشود برای پروژههای برتر اهدا کنند. جالب بود که صد در صد ساختمانها، ساختمانهای بلند و بالاتر از بیست طبقه بودند. در شهر تبریز و در فاصله زمانی بسیار کوتاه، مثلاً طی پنج سال به وجود آمده، و بدون کوچکترین ملاحظه در مورد اینکه کجای این بافت شهری قرار گرفتهاند، همجواری آنها چیست. هیچ کدام از این پروژهها در شاسیهایی که ارائه کرده بودند سایت پلان نداشتند! و همین الان در پروژههایی که در لابی جامعه معرفی شدهاند و با آقای مهندس احمدی نگاه میکردیم گفتم این همه چیز را ارائه داده اما سایت پلان نداده که این زمین دو سمتش چه خبر است، عرض معبر شمالی یا جنوبیاش چقدر است. منظورم این است که الزاماتی باعث شده با فوریت و سرعت بسیار شتابزده این ساختمانها به وجود میآید بدون اینکه این ملاحظات را در مقیاس اولیه و اصلی خودش که توجه به سایت و همجواریهاست و اثری که احتمالاً این ساختمان بلند میگذارد ببینیم.
وقتی از دیدگاههای مختلف وارد این ساختمانهای بلندمرتبه میشویم میبینیم تمامی این ساختمانها، خوشساختهایشان، دارای نقایص جدی هستند. یعنی از بُعد راههای فرار کاملاً غلط هستند. اصلاً هیچ نوع آییننامه یا الزاماتی که مثل بقیه مقررات ملی ساختمان تدوین شده باشد و مراعاتش الزامی باشد نداریم. یعنی در ساختمانهای بلند مهندس محاسب یا سازه ملزم به مراعات آییننامههای خاص است. همینجور مهندس مکانیک و تاسیسات مکانیکی ملزم به مراعات مقررات تدوین شده ملی است ولی در حوزه معماری یک آییننامهای که الزاماتی را تعریف کرده باشد نداریم. خودمان هم دست روی دست گذاشتهایم و متتظریم آتشنشانی برای ما تصمیم بگیرد که راههای فرار چیست. بالاخره اینها مخاطرات بسیار جدی را به وجود میآورد که هدف از برگزاری مجموعه این جلسات این است که یه سری عنوانین و سرفصلها را بدست بیاوریم که بگوییم اینها الزامی است یا حتی جامعه پیشگام شود که این آییننامه را تنظیم کند و آن را به مقامات تحویل بدهند که از نظر حقوقی بتوانند تصویب کنند و الزام کنند.
راهنمای طراحی بلندمرتبهها
در سال ۱۳۸۳ من بنا به سفارش مرکز تحقیقات مسکن یک راهنمای طراحی معماری ساختمانهای بلند مسکونی را با سرکار خانم طالبی تدوین کردیم. تحقیقی کردیم در منابع و مآخذ جاهای دیگر و قواعد و ملاحظات طراحی را تدوین کردیم که اینها باید رعایت شود. اما متأسفانه از هر کدام از دوستانی که تا به حال وارد پروژه بلندمرتبه شدهاند میپرسیم که این کتاب را دیدهاید میگویند نه. حتی در خود دفتر ما این کتاب را در فایلمان داریم در بعضی پروژهها که عواملمان میروند دنبال طرح، میگوییم این کتاب را نگاه کردهاید میگویند نه. قبل از اینکه به این ضوابط و معیارها در شرایط کنونی رجوع کنند اول به مجلهها میروند. ورقی میزنند ببینند شکل و شمایل ساختمانهای چطوریست، مصالح چه تعریفی دارند و چه اثراتی روی کار میگذارد.
این توضیحات پراکنده را میدهم تا توجه دوستان جلب شود که اینها واقعاً از کارهای واجب است. این جلسات را با رغبت شرکت کنید. حرفهای خودتان را بیان کنید. این دوستان زحمتکش ما در اینجا نظرات شما را مدوّن میکنند. من درخواستم از هیئت رئیسه جامعه این است که دستآوردهای این جلسات را تبدیل به یک آییننامه بکنند، تبدیل به یک مدرک و سندی بکنند. این سند به شهرداریها ارسال بشود، به جامعه مهندسین مشاور داده شود که این ملاحظات اساسی است و باید حتماً رعایت شود.»
غلامحسین کنت: «ابتدای بحث این است که آیا ساختمان بلندمرتبه را باید بسازیم؟ درکجای شهر بسازیم؟ به چه میزان؟
و متأسفانه بعد از چهل و خردهای سال که دارم کار میکنم هنوز برایم مشخص نشده که مثلاً در شهر تهران باید بلندمرتبه بسازیم؟ آیا باید بسازیم؟ کجا باید بسازیم؟ و این جای تأسف دارد.
معماران در شهرها متأسفانه با ضوابط شهرداری حرکت میکنند. یعنی شهرداری به آنها دیکته میکند و آنها پیرو آن باید بروند جلو. حالا این شهرداری تهران، آن زمانی که ما دانشجو بودیم مدام ضوابطش عوض شد. وقتی وارد یک خیابان میشویم، مثال میزنیم برای دوستان، خیابان وصال شیرازی که وارد خیابان دکتر فاطمی میشویم نگاه کنید این ساختمانهای بالای خیابان دکتر فاطمی، یکی پنج طبقه است، یکی چهار طبقه، یکی شش طبقه، یکی ده طبقه. زمانی تاریخ ساخت اینها را یادداشت میکردم. همه در زمانی حدود دو سال مجوز گرفتهاند. این شهرداری یک ضوابط مشخصی ندارد که این ساختمان چند طبقه ساخته شود. که این یک بینظمی عظیم را در شهر ایجاد میکند. حالا این گریبانگیر ما معمارها شده است. کارفرما هم دنبال منافع خودش است. دویست و پنجاه متر زمین دارد میخواهد ده هزار متر بسازد. و همیشه دنبال این است که بیشتر بسازد یعنی همیشه دنبال منافعشان هستند. ضوابط ۶۰% به اضافه ۲ متر با زاویه ۴۵ درجه سالها گریبانگیر تهران بوده. و تمامی شهرهای دیگر به تبع تهران درگیر بودند. همانطور که زمانی در تهران درب مغازهها را دو رنگ میکردند در هر شهری میرفتی میدیدی مغازهاش را دو رنگ میکند.
یا این ضابطه هرم، که البته الان آقای مهندس مشهودی هم اینجا حضور دارند، این ضابطه را عیناً روی طرح پیاده میکنند و میبرند بالا. بدون اینکه ملاحظه کنند که توی این هرم میشود یک کارهایی کرد یا نه. خوشبختانه بعضی آرشیتکتها آمدهاند توی این هرمها و با این ۶۰% و زاویه ۴۵ درجه کارهایی کردهاند هنری، ولی اکثراً همان ۴۵ درجه و هرم را آوردهاند و یک وضعیت نابسامانی را ایجاد کردهاند.
سعی کردیم از روابط فاصله بگیریم!
آن سالهایی که کار بلندمرتبه سازی در تهران شروع شد برای دو تا کار به ما مراجعه کردند. ما سعی کردیم یک مقداری از ضوابط عدول کنیم و در چند تا از کارهایمان این را اعمال کردیم و فاصله بگیریم از ۶۰%. زمینهای بزرگی در تهران هست که قطعات تفکیکی بوده مثلاً ۳۰-۲۰ متر در ۵۰-۴۰ متر که آمدیم کارفرما را قانع کردیم که کمی فاصله بگیریم از این ۶۰%. سطح اشغال را از ۶۰% رساندیم به ۳۰% و از کنارهها فاصله گرفتیم و کار را بردیم به ارتفاع. در ارتفاع گرفتن ساختمان باید سطح اشغال کم بشود اما این متأسفانه در تهران رعایت نمیشود مانند خیابان زعفرانیه که یه خیابان ده متری است اما این طرف یک بیست طبقه آن طرف یک بیست طبقه. و خب متأسفانه کارفرما اغلب بخش خصوصی است که میخواهد از تمام زیربنا تا ذره آخر استفاده کند.
در برجهایی که در تهران کار کردیم مثل برج سبلان و یاسمن سعی کردیم از کنارهها فاصله بگیریم که زیاد ساختمان به کنارهها نچسبد. کاری که شاخص انجام دادیم مثلاً در بندرعباس که شرایطش با تهران فرق میکند برج پامچال را داریم که خب ما تا جایی که میشد به حرف کارفرما گوش نکردیم و ایدهمان را پیاده کردیم.
خلاصه میکنم در مورد برج پامچال که در این کار پروژه نسبتاً موفقی بوده، کارفرما همکاری کردند و نقشه را مطابق طرح و گفته ما پیاده کردند.
همانطور که مهندس کلانتری فرمودند، سعی شده این ساختمان با مجموعه همسایگیهایش هماهنگی داشته باشد. فاصله گرفته شده از کنارهها و زاویه ۴۵ درجه رعایت شده.
دیدی که نسبت به شهر تهران دارد دید بسیار خوبی است. سعی شده اکثر آپارتمانها هم دید شمال داشته باشند و هم دید جنوب. و در این مسئله نمیگویم خیلی، ولی تا اندازهای موفق شدیم.
از این پلانها آدم وحشت میکند.
تغییری که در خود ساختمان و در حجم ساختمان داده شده و همینطور در طبقات و شکستگیهای توجیه پذیری که داریم.
سطح اشغال که در ارتفاع کم شده که حالت همان هرمی که بعدها به وجود آمد. این ساختمان در سال ۷۷ بهرهبرداری شد که مدتها قبل از این ضابطه هرم بود که ما تقریباً آن را رعایت کردیم.
در عملکرد داخلی آپارتمانها سعی کردیم تا جایی که میتوانیم حالت اندرونی و بیرونی را اعمال کنیم. من خودم دو سال دنبال جا میگشتم برای دفتر، اما واقعاً پلانهایی که الان طراحی میشود، آدم از آنها وحشت میکند. نمیشود بیرونی و اندرونی را در طرحهای الان رعایت کنیم اما تا حدی باید رعایت کنیم. الان یک راهرو میگذارند به عنوان سالن و یه سری اتاق در دو طرف به عنوان اتاق خواب. تمام جاها را سنگ میکنند، آسانسور آن چنانی و کارهای رومی که اخیرا مُد شده، البته مدتهاست. و اینها را با قیمتهای زیاد ارائه میکنندکه پلان قابل بهرهبرداری نیست.
سعی کردیم در این پلانها فضای تلف شده خیلی کمتر داشته باشیم.
تمام ساختمان دید پانوراما دارد به سمت شهر تهران. مثلاً در بعضی واحدها اتاق خواب دید شمال دارد، و یا دید جنوب. آشپزخانه دید به شهر دارد و کسی که پای سینک کار میکند میتواند تهران را ببیند. همینطور سالن که باز دید شمال دارد.
دو آپارتمان به وسیله پله و آسانسور از هم جدا شدهاند و واحدها هیچ ارتباطی با هم از نظر صدا ندارند.
بهروز احمدی: «فکر میکنم موضوعهایی که امروز مطرح میکنیم معنایش شاید این نیست که بلندمرتبه را چطور بسازیم. بلکه بیشتر مذاکره میکنیم که این کار را چطوری انجام بدهیم یعنی بیشتر اطلاعاتمان را با هم در میان میگذاریم.
ساختمانهای ما بلندمرتبه نیست، بیشتر میانمرتبه است. یعنی به تناسب ساختمانهایی که در دنیا ساخته میشود. اصولاً اینها اندازههایشان اندازههای متوسطی است.
اصلاً مقررات ملی وجود ندارد.
حالا همین ساختمانها را هم ما تجربهاش را نداشتیم. یعنی همان زمانی که مهندس کنت کار میکردند ما هم همان زمان همینطوری کارهایی انجام میدادیم اصلاً مقررات ملی وجود نداشت برای این کار. مثلاً آن موقع روشی برای ترافیک آسانسور نبود. نه ما بلد بودیم نه کسی بود به ما یاد بدهد، اصولاً اینها را بلد نبودیم هیچ وقت!
من آن زمان بیشتر اعتقاد داشتم که ساختمان بلندمرتبه را تا زمانی که قواعد و قوانینی برایش وجود نداشته باشد نباید اصلاً ساخت. برای اینکه اشتباهات خیلی زیادی در این زمینه شده بود هم در مورد سازه، هم در مورد تأسیسات و هم مدیریت شهری به موضوع آشنا نبود. اگر مدیریت شهری توجه میکرد باید مشخص میکرد که در کدام منطقه، چطوری، چه اندازهای و با چه ضوابطی این ساختمانها باید ساخته شود.
موقعی که این کارها شروع شد خیلی خیلی ضعف داشتند. ما حتی درصد اشغال ساختمان را با چونه و کم و زیاد درست میکردیم. حتی معلوم نبود که درصدی که باید در این منطقه ساخته شود چه مقدار باید باشد. کارفرماها میرفتند مذاکره میکردند و گاهی ۱۰۰% ، ۸۰% ، ۶۰%، ۵۰% میگرفتند. حتی فاصله ساختمان با اطرافش ضابطه درست و حسابی نداشت.
حالا به نظر من این اول باید از مدیریت شهری شروع بشود یعنی اول این ضوابط برای شهر تدوین بشود. الان شروع شده، مقررات ملی یک چیزهایی دارد اما کافی نیست. حتی زمانی که ما این کارها را میکردیم ضوابط درست و حسابی برای سازه هم نبود و توسط مهندسین سازه و سلیقهای انجام میشد. یا حتی برای آتشنشانی، پله فرارها را باید از توی کتابها نگاه میکردیم. یا حتی مثلاً پله گرد که الان نمیشود توی بلندمرتبه گذاشت آن زمان نبود و این کار را میکردیم. در حالی که در دنیا خیلی وقت بود که اینها روشن شده بود.
من فقط توصیههایم را میگویم چون هنوز خیلی مانده که قاعده و قانونی برای این کار داشته باشیم. فکر میکنم در ساختمانهای بلندمرتبه نکاتی را بهش توجه کنیم، کارمان خیلی بهتر میشود و یه پله بالاتر میرود. جدا از مقرراتی که فعلاً وجود دارد توجه کنیم که:
ساختمانهای بلندمرتبه پشت و رو ندارند. این اشتباهی است که تعدادی از ساختمانهای بلندمرتبه دارند. یعنی فکر میکنند آن طرف که ورودی ساختمان روی ساختمان است در حالی که ساختمان بلندمرتبه را از همه جای شهر میتوانیم ببینیم بنابراین ساختمان پشت و رو ندارد.
در هر ساختمانی باید نمای پنجم باشد.
نکته دیگری که باید در این ساختمانها به آن توجه کنیم تمام شدن آن است، یعنی سقف ساختمان است که معمولاً به آن توجه نمیکنند. تأسیسات را روی سقف میگذارند، و ما در ارتفاع آن را میبینیم حتی از دیدهای نزدیک هم گاهی بد دیده میشود. شاید میبایستی نمای پنجمی برای ساختمان حساب شود. البته من اعتقاد دارم که در هر ساختمانی باید نمای پنجم باشد اما خصوصاً در ساختمانهای بلندمرتبه این مهمتر میشود.
نکته دیگر اینکه مهندس کنت اشاره کردند که کارفرماها میخواهند از حداکثر مساحت استفاده کنند و دنبال این هستند که بیشترین سطح اشغال را بگیرند. به نظر من این چیز مهمی نیست. همه جای ایران این موضوع هست. همه جا کارفرما میخواهد منافعش را نگه دارد. ما هم باید به او کمک کنیم. عیبی ندارد این قضیه، منتها باید توجه بکنیم این کار معنیش این نیست که او هر چه میگوید ما گوش کنیم. ما باید کمکش و راهنماییاش کنیم که چطوری بتواند از ضوابط و اندازهها استفاده بهینه را بکند نه اینکه مخالفت کنیم یا بگوییم چون میخواهد از حداکثر مساحت استفاده کند کارش درست نیست. اصولاً به نظر من وجود ما کمک میکند به کافرما که از حداکثر امکاناتی که در اختیارش است استفاده کند. این هیچ اشکالی ندارد و حتماً راهنمایی ما کمکش میکند تا کار بهتر پیش برود.
در مورد همجواریهایی که مهندس کلانتری گفتند به نظر من این همجواریها جاهایی قابل اعمال هست و جاهایی نیست. مثلاً جایی که شما مزاحمتی برای همسایه ایجاد میکنید این اشکال دارد. اینکه سطح شهر را نگاه کنید و سعی کنید خودتان را با شکل شهر هماهنگ کنید باز هم به همان مدیریت شهری مربوط است. شما نمیتوانید کاری بکنید چون همسایه شما ممکن است انقدر ساختمانهایشان بد یا یک اندازه باشد که کاری که شما میکنید مشابه آنها و هماهنگ با آنها نیست. شاید اگر ما کار خیلی خوبی بکنیم، باعث بشود که همجواریهای بعدی بتوانند وضعیت بهتری را در آن منطقه درست بکنند. و چیزی که به نظر من مهم است مدیریت شهری است که بتواند آن را سامان بدهد.
ساختمان را یک تکه، مجسمه و از هر طرف ببینیم.
در دو تا ساختمانی که کار کردیم، چند تا از اینها را رعایت کردیم. مثلاً تأسیساتش در سقفش کار شده یا فاصله از همجواریها دارد که این شکل از دور و بر درست دیده بشود. یعنی ساختمان را یک تکه و مجسمه و از همه طرف ببینیم نه نمای طرف خیابان.
در آن زمان با موضوعات دیگری درگیر بودیم مانند مصالح و استفاده از آن. که چون در آن زمان مصالح کرتن وال شناخته نشده بود یا برای نمای ساختمان، نمای خشک را نمیشناختند. برای یک ساختمان بلند مرتبه حدود بیست طبقه، سنگ نمیتواند با ملات باشد. در واقع این را اختراع کردیم. نگاه میکردیم به کارهایی که در دنیا انجام میشد، اینکه چطوری نمایشان را کار میکنند و خودمان برایش دیتیل درست میکردیم و سنگ را نصب میکردیم که خیلی هم مشکل داشتیم چون کارفرماها موضوع را نمیشناختند و حاضر به ریسک نبودند که ساختمان بیست طبقه را با سنگ خشک کار کنند.
در ساختمانهای بلند چیزی که معمولاً خیلی با آن درگیر میشویم ساختمانهای اداری است که به دلیل عدم شناخت کارفرماها، نمیدانند که طبقات ساختمان اداری را باید منعطف (Felixable) طراحی کنیم. یعنی تأسیسات و سیستم ساختمانی باید طوری باشد که بشود در هر طبقه مثلاً از یک واحد تا چهار یا پنج واحد اضافه کرد یا اصولاً قابل استفاده به صورت یک، دو، سه تا چهار واحد باشد. این کار را در ساختمان بخارست (۱۳۷۳) کردیم. این مشکل نیست اما مشکل این بود که هم ما خودمان با این موضوع آشنا شویم هم کارفرما با این موضوع آشنا بشود چون مثلاً کارفرماها نمیتوانستند قبول کنند که در ساختمان اداری دستشویی و توالت یا آبدارخانه نداشته باشد. که ما آنها را متقاعد کردیم. که البته این کار، کار خوبی شد و همیشه مثالی شد که این کار شدنیاست.
چیزی که در ساختمانهای اداری دیدم و یاد گرفتیم اینکه کسانی که در اداره هستند کورنر آفیس (Corner Office) را دوست دارند. به خصوص مدیران که دوست دارند در گوشه کار کنند. و ما در پلان ساختمان بوخارست امکان استفاده از کورنرآفیس را زیاد کردیم.
در پلان دیده میشود که ما پله و آسانسور را مرکزی کردیم.که با این کار واحدها قابل ارتقاء به یک تا چهار واحد باشند و بتوانند از آن استفاده کنند.
پله فرار را جوری در حجم ساختمان در آوردیم که دیده نشود.
تأسیسات را هم در بالا گذاشتیم و روی آن را سقف گذاشتیم و پوشاندیم که دیده نشود. که زیر این سقف هیچ چیز اضافی نیست بلکه همه تأسیسات است، همینطور تأسیسات آسانسور و یه سری منابع آب را همه آنجا گذاشتیم.
البته در اجرای بالا، برای دودکش یه سری تغییرات دادیم. دودکش همیشه در نمای ساختمانهای بلند مسئله ایجاد میکند و شکل بدی میدهد.
کلانتری: «آقای مهندس احمدی مطلبی را مطرح کردند که لازم است توضیحی بدهم در مورد تعریف ساختمان بلند. هر ساختمانی که ارتفاع آن، فاصله بین بالاترین کف قابل تصرف تا تراز پایینترین تراز قابل دسترسی برای ماشین آتشنشانی از ۲۳ متر بیشتر باشد، بلند حساب میشود. این از آییننامه سازمان مدیریت است.
این ارتفاع در اتریش ۲۵ متر، در بلژیک ۲۵ متر، دانمارک ۲۲ متر ، آلمان ۲۲ متر ، فنلاند ۲۸ متر ، هلند ۱۳متر، نروژ ۲۲ متر، سوئد ۲۳ متر، سوئیس ۲۲ متر، انگلیس ۲۴ متر است.
بیش از این ارتفاع دیگر میرود به سمت آسمانخراش که ملاحظات طراحی خاص خودش را دارد. نکته بسیار مهم در مورد ارتفاع این است که در انگلیس به ازای افزایش یک اینچ کلفتی کف طبقات چیزی حدود یک پوند اضافه هزینه زیربنا، بار مالی طرح را افزایش میدهد.»
سه عاملی که دیکته میکردند من چه بکنم!
حسین ناصری: «اولین کاری که انجام دادم در نزدیکی کاری است که مهندس احمدی انجام دادند و تقریباً همزمان طراحی شدند هرچند که آنها زودتر شروع به طراحی کردند. زمانی که من این پروژه را شروع کردم و کارفرما زمین را به من نشان داد، اولین چیزی که برایم مطرح بود خواست کارفرما در جای خودش بود. بعد به مسائل فنی برجسازی که زیاد کار نکرده بودم و نمیدانستم و ضوابط شهرداری. این سه عاملی بودند که دیکته میکردند من چه بکنم. بعد سلیقه معمار و سلیقه کارفرما که خیلی با هم فرق داشتند.
در مورد ضوابط طراحی همانطوری که مهندس احمدی هم فرمودند، یک چیزهایی است که زود تغییر میکند.
در طراحی که ما شروع میکنیم، اولین مسئله پارکینگ است. یک زمینی داریم که ۹۰۰ متر است که ابتدا ۸ طبقه قرار بود طراحی کنیم اما همانطوری که مهندس احمدی فرمودند کارفرما دوست دارد که بیشتر بسازد و با صحبتی که با مسئولین شهرداری کردند از ۸ طبقه به ۱۲ طبقه تبدیل شد.
بعد بحث پارکینگش مطرح میشد اینکه برای این تعداد واحد اداری چقدر پارکینگ نیاز داریم، به چه اندازه و ضوابط آن چیست. بسیار کار سخت و پیچیدهای بود. که من به کارفرما میگفتم اول پارکینگ را تأمین کنیم. سعی کردم و پارکینگ بیشتری طراحی کردم اما شهرداری گفت بیشتر از آن نمیتوانید و این خیلی جالب است!
من به عنوان خاطرهام از این پروژه چیزهایی را برای شما مطرح میکنم.
طراحی شروع شد. ساختمان آقای مهندس احمدی همانطور که فرمودند، هر طبقه در طراحی اوپن میشود و قابل تبدیل به تعداد واحدهای بیشتر بود و تأسیسات خاص خودش را داشت. طرح ما هم همین بوده یعنی تا ۸ طبقه فرم دیگهای بود بعد میآمد بالا و کوچک میشد. این کار انجام شد، جواز هم گرفتیم. بعد پله فرار را اشاره کردند آقای مهندس احمدی، که پله ما گرد پشت ساختمان بود. بعد حین کار، کارفرما گفت که واحدها ۴۵۰ متری است، هر طبقه را بکنیم ۴ تا واحد ۱۰۰ متری و تأسیسات هر کدام برای خودشان یعنی به صورت دفترهای کوچک. این کار را انجام دادم. بردم شهرداری برای جواز و مراحلش گذشت. رسیدم به پله فرار. فکر میکنم هفت هشت ماه طول نکشید که یکباره گفتند پله گرد نمیشود، حتماً باید پله چهارگوش باشد. و پله گرد با اینکه اجرا شده بود و سازه پیچیدهای داشت، اما بازکردیم و دوباره این کار انجام شد.
بحث تأسیسات در این پروژه، آسانسور و پله مرکزی را تا حدودی در محور ساختمان قرار دادم. تأسیسات جانبی را در ضلع غربی با پله فرار که سمت اصلی ساختمان نبود.
چیزی که در این پروژه واقعاً کار سختی بود، بحث تمام شدن ساختمان بود در بالا و اصولاً برج، برج ساختن. اشاره شد به پروژههای ساخته شده قدیمی مثل برج طغرل یا گنبد جبلیه کرمان که یک کار تمام سنگی است. برخوردهایی که اینها کردند، از آنها استفادههایی کردم. به این صورت که شالوده آن را یک مکعب دیدم، بعد شش طبقه روی آن را به صورت هشت ضلعی شد و بعد تبدیل شد به یک چند پره و استوانه و در نهایت کرهای که روی این طرح قرار گرفت.
گفت میخواهم گنبدش منور باشد.
خاطره کره، آن هم شیشهای برمیگردد به کارفرمایی که در بم قبل از انقلاب داشتم. میخواست مسجدی بسازد. گفت میخواهم گنبدش منور باشد. تحقیق کردم که چطور میشود در بم یک گنبد منور ساخت. که سنگ مرمر را برای این کار پیدا کردم. که هم نور از آن رد میشود آن را از داخل میبرد بیرون، و هم روز آفتاب را از خودش عبور میدهد. اما بحث گرما و اتصالات و اینها خیلی سخت بود. جالب بود برایم این آقا معمار و اصلاً فنی نبود. مجله دانشمند را مطالعه میکرد. وقتی که صحبت کردیم و من سنگ مرمر را مطرح کردم برای آببندی و اینها چسب آکواریوم را به ما نشان داد که میشود برای اتصالات استفاده کرد. خاطره گنبد منوّر از اینجا بود.
من هم رفتم دنبال همچنین حجمی. که همانطور که مهندس احمدی فرمودند بخش عمدهای از حجم زیر این گنبد تأسیسات است. بخشی از آن را هم دوبلکس کردیم که رستوران بکنیم که به دلایل اقتصادی پروژه تبدیل به دفتر دو طبقه شد.
این گنبدی که در بالای حجم دیده میشود میخواستم که در پایین هم نمادی از این را داشته باشم که به همین خاطر دو طبقه در میانه وُید گذاشتم.
اشارهای هم به داخل بنا داشته باشم. همانطور که گفتم در هر طبقه، چهار واحد هر کدام ۸۰ تا ۱۰۰ متر گذاشتم. طبقات ۱۰ و ۱۱، دو واحدی میشود حدود ۱۵۰ متر و دو طبقه آخر هم ۲۵۰ تا ۳۳۰ متر و در نهایت گنبد که تأسیسات در آن قرار گرفته.
در مورد مصالح ساختمان آن زمان مد بود، البته شاید هنوز هم هست، یک مدت انقدر آجربازی کردند که آدم از کار آجری بدش میآمد. یک مدت هم سنگ بود، سنگ گرانیت. مهم بود چه گرانیتی است، نحوه اجرای گرانیت چطوری باشد. در ساختمان بلند بحث سنگ خشک کار کردن و دیتیلها که کار بسیار پیچیدهای بود که کارفرما زیر بار نمیرفت. من هم نتوانستم کارفرما را راضی کنم اما با ژوانهایی بین سنگها و مادهای شبیه چسب آکواریوم و سرامیکهایی بین بندها بازیای روی سنگهای نما انجام دادیم که بعد از ۱۵ سال که کار کرده ندیدم مشکلی پیدا کند. در مورد سنگ گرانیت وقتی که باران میآید آب را به خودش جذب میکند و من نگران بودم که بعداً یخ بزند و اینها را از هم باز کند اما خوشبختانه این اتفاق نیفتاده.
گنبد شیشهای به قطر ۱۶ متر هم حمل کردنش کار بسیار پیچیدهای بود. تازه کامپیوتر داشت خودش را نشان میداد. ما قاچهای گنبد را با کامپیوتر ترسیم کردیم. و کارگاهی این را گرفت. دهانه گنبد با دوربین نقشهبرداری اندازه گرفته شد چون با اجرا جاهایی حدود ۸ سانتیمتر اختلاف داشتیم که با دوربین اینها اصلاح و شاسیکشی مجدد شد. و گنبد فقط شیشهای شد و منوری که میخواستیم به دلایل خاصی انجام نشد.
بخش خصوصی از سانتیمترش هم نمیگذرد.
این پروژهای اداری بود که در مجاورت با پروژه مهندس احمدی قرار داشت. این دو در مقطعی هر کدام ویژگی خاص خودشان را داشتند اما با چیزی که در شهر میدیدم این دو در همجواری هم، تنها یک کوچه فاصله داشتند، بد از آب درنیامدند و با هم خوب کار میکردند. این دو پروژه با بلندی و کوتاهیشان، و فرم حجم کار من که کوچکتر هم بود و نمای پنجمی که کار کردم، این دو در کنار هم برای زمانی حالت لندمارک و نشانه شهری را پیدا کرده بود. و فکر میکنم در بافت شهری میدان آرژانتین و افریقا تا خیابان عباسآباد این دو خودنمایی میکردند که حالا اتفاقات دیگری افتاده و کارهای دیگری ساخته میشوند.
در مجاورت این ساختمان خوشبختانه در بالا و پایین، در سه طرف خیابان بود و فقط یک سمت همسایه بود که من فاصله را بر اساس ضوابط رعایت کردم همینطور حریق برخوردی و سایهاندازی همسایه. خوشبختانه عکسالعمل بدی نداشتیم از اطرافیان.
پروژه مسکونی هم دارم در الهیه که این هم از ضوابط هرم استفاده شده در آن. طبیعتاً شهرداری ما را مجبور به استفاده از این ضابطه میکرد و بخش خصوصی هم که از سانتیمترش نمیگذرد. خیلی مشکل بود این پروژه. این کار از لحاظ عقبنشینیها و قرارگیری تأسیسات بسیار پیچیده میشد. همینطور سازهاش مشکل داشت. سازه بتنی بود. و این حرکت که ستونهایش جمع میشد کار بسیار مشکلی بود. دیوارهای برشی در پایین به عرض ۶۰ تا ۷۰ سانتیمتر و طول ۳ متر داشتیم. این پروژه هم زیرزمین ۱۷۰۰ متری بود. طبقات همکف تا هشتم ۴ واحدی است، واحدهایی حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ متر. طبقات ۱۱، ۱۲ و ۱۳، ۲ واحدی است واحدهای ۱۵۰ تا ۲۰۰ متر. سه طبقه آخر یک واحدی حدود ۳۵۰ متر. این پروژه هم سازه و تأسیسات بسیار مشکلی داشت. یک داکت تأسیساتی به ابعاد ۲ در ۵/۳ متر داشت کل تأسیسات این ساختمان را جمع میکرد که دسترسیاش برای هر طبقه تا جایی که امکانپذیر بود طراحی شد.
کارفرما در مورد نوع نما و مصالح بسیار سختگیر بود و سعی میکرد نظر خودش را اعمال کند. من خیلی مقابله میکردم که یکی از مشکلات من در این چند ساله همین اختلاف سلیقه بوده در انتخاب رنگ، نوع مصالح. که کارفرما چون پول دارد سعی میکند نظر خودش را اعمال کند و من خیلی زجر کشیدم تا یک قدم به سمت معماری پیش بروم و اینها را هدایت کنم. از طرفی ضوابط شهرداری و از طرفی خواستههای کارفرما کار را بسیار سخت میکند.
شهر باید مانند موجود زنده در سه بعد رشد کند.
ناصر مشهودی: «ابتدا میخواهم از دیدگاه شهرسازی بگویم که ساختمان بلندمرتبه برای شهرها لازم هست یا نه؟ خوب هست یا نه؟
بعد از حدی از افزایش جمعیت توسعه افقی در شهرها ناممکن میشود. البته نظریاتی در دنیا هست که میگوید که با نوع جدید ارتباطات میتوانیم جهان را به جهانشهر تبدیل کنیم و همه دنیا شهر بشود. اما به طور عمده شهر بیش از یک حدی نمیتواند افقی رشد کند. شهر زمانی طبیعی رشد میکند که مانند موجود زنده در سه بعد رشد کند. در شهرهایی که در دو بعد رشد میکنند مانند تهران، مشکلات عدیدهای پیش میآید. دلایلش دلایل زیادی هست. یکی از دلایل معابر و دسترسیهاست.
در یک نظریهای در شهرسازی که سرانهها را به کار میبرد، نمیتوان به این قضیه فکر کرد. مثال میزنم. یک شهر با تراکم معمول ۱۰۰ نفر در هکتار معمولاً ۲۵متر سرانه معابر است. حالا فکر کنید اگر تراکم شهر ۲۰۰ نفر در هکتار باشد، در حالی که ۲۵% سرانه معبر است، وقتی ۲۰۰ نفر در هکتار باشد یعنی سرانه شهری میشود ۵۰ متر، یعنی نصف شهر معبر است. اگر ۳۰۰ نفر در هکتار باشد، ۶۵% سرانه معبر است. و اگر ۴۰۰ نفر در هکتار باشد شهر همهاش معبر است که همچین چیزی وجود ندارد. من نشان میدهم که چرا چنین چیزی وجود ندارد و دلیل علمی هم میگویم.
مثلاً شهر سادات در مصر که ۱۰۴ نفر در هکتار تراکم جمعیتش است، ۱۳% معبر دارد. سنگاپور با ۶۸۰ نفر در هکتار، ۳۳% معبر دارد. هنگکنگ یکی از متراکمترین بخشهای شهری دنیا را دارد با ۴۵۸۲ نفر در هکتار ۱۵% معبر دارد. شهری در امریکا، در کلمبیا ۵۰۰ نفر در هکتار، ۲۳% معبر دارد. شهرهایی داریم که تراکم بیشتر دارند و معبر کمتر و شهرهای معمولی که با ۱۲۰ نفر در هکتار ۲۶% معبر دارد.
میتوانیم به آماده سازیها در ایران اشاره کنیم. آمادهسازیها در ایران با یک معیارهای ویژهای طراحی میشود، مشاوره ترافیک داشت و نگاه ترافیکی میشد. ببینیم در آنها چه اتفاقی میافتد.
در نهاوند یک آمادهسازی با ۱۲۵ نفر در هکتار، ۲۶% سطح معبرش است. خمینی شهر با ۱۴۰ نفر در هکتار ۲۹% درصد است. یک شهری در شمال با ۱۵۱ نفر در هکتار ۲۳% است. زرناس اردبیل ۲۳% است. آستارا با ۱۳۸ نفر در هکتار ۲۱% است. همینطوری که پایین بیاییم بین ، ۲۱ تا ۲۹ درصد معابری است که طراحی میشود در حالی که تراکمها متفاوت است. حداکثر تراکم برای ۱۸۵ نفر در هکتاری که داریم ۲۳% معبر است. در حالی که حداقلش که ۸۲ نفر است، ۲۶% معبر است. حالا اگر ازین جلوتر رویم و یک زمینی را با تمامی ضوابط و معیارها طراحی کنیم محاسبه شده است از ۴۸ نفر در هکتار تا ۶۸۰ نفر در هکتار معبر تقریباً همیشه ۲۵% است یعنی بین ۵/۲۴ تا ۲۶ درصد است. پس از آنجایی که اگر همه شهرهای دنیا با هر تراکمی خوب طراحی شوند ۲۶% معبر دارد از جایی به بعد نمیتوانیم شهرها را با افزایش جمعیت بزرگ کنیم. چون معبر زیاد میشود، سطح معبر زیاد میشود، آمد و شد طولانی میشود، آلودگی هوا اضافه میشود.
تأسیسات هم همینطورند. اگر از حدی شهر بیشتر بزرگ شود مقدار افزایش قیمت تأسیسات شهری با هر ۱۰% افزایش، ۱۰% بیش از آن ۱۰% اضافه میشود.
تهران ۸-۷ میلیونی تراکم ساختمانی ۱۱۰ درصد دارد.
به نظر میآید که اگر لازم باشد که شهرها متراکم شوند، که بحث نمیکنیم که لازم هست یا نه، نیاز داریم که ساختمان شهرها هم متراکم بشوند. الان شهرهای کامپکت در دنیا زیاد شده و عقیده دارند برای بهرهوری بیشتر از طبیعت تا آنجا که ممکن است باید شهرهای بزرگ کامپکت بشوند. بخش عمده قضیه این است که ما در شهر بزرگ بخش زیادی از ترافیک افقی را عمودی میکنیم با آسانسورها.
متراکم شدن شهرها فقط از طریق بلند شدن ساختمانها نیست. در تهران در متراکمترین قسمت یعنی مرکز شهر، ساختمانهای دو طبقه قرار دارد. پس میشود شهر را متراکم کرد بدون اینکه ساختمان بلند ساخت. حالا این خوب است یا نه باید به این نگاه کنیم.
در همین تهران در جاهایی که بسیار متراکم است مقدار فضای باز به کل سطح ساخته شده ۳۰% است یعنی ۳۰% آن فقط ساخته میشود.
اگر ما رعایت بکنیم معیارهای حقوق همسایگی را در گرفتن اشعه زمستانی و نور، اگر رعایت بکنیم معیارهای شهری را مثل نسبت ارتفاع به عرض معبر، اگر رعایت بکنیم نسبت ساختمان بلند را به ابعاد قطعه و طراحی بکنیم این اتفاق در تراکمهای مختلف میافتد. همانطور که عرض کردم اگر شهری با ساختمانهای دو طبقه ساخته شود با رعایت تمامی معیارها فضای بازش در کل ۶۰% است و ۴۰% سطح اشغال دارد. اگر ۶ طبقه ساخته شود ۵/۷۲%، ۸ طبقه ۷۵%، ۱۰ طبقه ۷۹%، ۲۰ طبقه ۸۰%، ۴۰ طبقه ۸۶%، ۵۰ طبقه ۸۹%، ۷۰ طبقه ۹۲%. یعنی در شهرها اگر متراکم کردن را در ساختمان بلند انجام بدهید با اینکه در ساختمان کوتاه انجام بدهید، فرقش در این خواهد بود که خواهید توانست فضای باز بزرگتری داشته باشید، در حالی که سطح شهر بزرگ نمیشود و با صرفهجویی در آمد و شد در مباحث مختلف میتوان استفاده بهتری برد.
تهران شهر ۸-۷ میلیونی با معیارهای جهانی باید ۲۵۴% تراکم ساختمانی داشته باشد که ۱۱۰% دارد که یکی از مشکلات بزرگ شهر تهران الان این است. این حجم عظیم آمد و شد به علت پخش شدن بیرویه است. جمعیت تهران یا نباید از یک میزانی بیشتر میشد که میگویند سقف جمعیتی آن ۵/۵ میلیون بوده یا اگر میشد باید به شدت متراکمتر میشد و این پخشایشش به آن آسیب زده.
موضوع دیگری که میخواهم توضیح بدهم ضوابط هرمی است. ضوابط هرمی این نیست. زمانی که خواستیم ضوابط بلندمرتبهسازی را برنامهریزی کنیم به این مسائل که حقوق همسایگی را حفظ کنیم، حقوق شهری را حفظ کنیم، به سیمای شهری دقت کنیم، به نسبت عرض معبر دقت کنیم و به توصیه مقررات دقت کنیم، توجه کردیم. اول تدوینش کردیم عین آنچه که قبلاً یادگرفته بودیم. سطح اشغال کجا باشد، فاصله از شمال چقدر باشد از جنوب چقدر باشد، حیاط چقدر باشد، تراکم چقدر باشد. وقتی تمام شد دیدیم ما یک دستورالعمل میدهیم که دوباره این بلایی را که ۶۰% بر سر معماری ایران و معمارها آورد و آنها را وارد کرد به ساختن این ساختمانهایی با یک نما و دو تا دیوار در طرفیتش، این بلا را بر سر ساختمانهای بلند خواهیم آورد. گفتیم چه میتوانیم بکنیم که خلاقیت معمارها را باقی بگذاریم. گفتیم یک لفاف میگذاریم که اگر زمین مستطیل باشد، اگر دایره باشد، اگر بیضوی باشد، یک لفافی دور زمین است. بعد بگوییم داخل این لفاف با حفظ سرانه فضای باز خودش طراحی کند و خلاقیت کند و در واقع مجسمه شهری بسازد. اینطوری اگر کارفرما معمار را وادار کند که کامل بسازد باز هم نتیجه همان است یک مکعب سازی که بالایش هرمی میشود. پس در ضوابط نوشتیم که از این حجم فقط ۸۰% ساخته شود که معمارها بتوانند با این ۲۰% اعمال نظر بکنند که ازآن ۲۰% هم کلاهک یا هرم نهایی و گنبدش را نمیساختند. که زمانی گفتند این قواعد بسیار پیچیده است و یک سال این ۲۰% را نگذاریم.
غلط ساختن ساختمان بلند، خود ساختمان بلند را هم زیر سوال برده.
از دید شهرسازی شهر بزرگ باید ساختمان بلند داشته باشد باید در سه بعد رشد کند و یا باید در عوض این بلندمرتبهسازی با افزایش فضای باز از ۳۰% تا ۹۲% در کل شهر این جبران شود.
متأسفانه غلط ساختن ساختمان بلند خود ساختمان بلند را هم زیر سوال برده. جای غلط و با ضوابط و مقررات غلط ساخته میشود بنابراین اصل قضیه زیر سوال میرود. بنابراین یا باید جمعیت شهرها را محدود کنیم و اگر نمیکنیم به نسبت بیشتر شدن و متراکم شدن جمعیت ساختمان بلند هم ضرورت پیدا میکند.»
سید رضا آزمایش: «بنده تصور میکنم وقتی چنین اجتماعی حضور دارد ای کاش لااقل دانشجویان سال آخر رشته معماری از تمامی دانشکدههای ما، حداقل تهران، در این جلسه حضور داشته باشند. چون مدیریت شهری از جایی زاییده نمیشود. مدیریت شهری همین ما هستیم. ما از همین جا فردا شهردار منطقه میشویم شهردار ناحیه میشویم، فردا میرویم در وزارت مسکن آییننامه مینویسیم. ما نوشتیم این آییننامهها را. از جایی نیامده! آیا این آییننامه ۶۰% به اضافه ۲ متر حالا خوب یا بد، این را ما از کجا دزدیدیم؟! کی این را به ما یاد داده؟
این جزئیات شهر تهران را نجات نمیدهد، شما ملات بریزید، ملات نریزید. شما سنگ هوا کنید، فیل هوا کنید! اینها تهران را نجات نمیدهد. زمانی که گفتند تا مالکیت را نرسانید به ۵۰۰۰ متر حق ندارید ساختمان بلندمرتبه بسازید، انقدر عقبگرد کردیم که حالا روی ۵۰۰ متر مایه افتخارمان باشد که چهار تا نما درست کنیم که نماها از دور قشنگ باشد.
آیا نمیتوانیم از طریق همین جامعه مشاوران دیکته کنیم به همانهایی که نشستهاند آییننامهها را مینویسند؟
آیا ما مجاز بودیم که تا شهرداری میخواهد زود پروژههای عمرانی را پیش ببرد، ما سکوت کنیم؟
آیا ما حق داشتیم این همه به قهقرا برویم و این همه سکوت کنیم؟ و هنوز سکوت کنیم؟ و خوشحال باشیم که به ما مراجعه میکنند و ما چهارتا نمای خوب طراحی میکنیم.
و دانشجویان باید اینجا حضور پیدا کنند و بفهمند.
حرفهای آقای مهندس مشهودی را قبول دارم که بلندمرتبهسازی یک ضرورت است اما قبلش باید کارهایی کرد. نمیشود هرکس هرجا هر زمینی دارد به او اجازه بدهیم ۲۰ طبقه برود بالا.
استدعای من حضور دانشجوهاست چون آنها جای ما را خواهند گرفت.»
تراکم در ارتفاع رابطه مستقیم دارد با ظرفیت شهرسازی در شهر.
مهرداد هاشمزاده: «برمیگردم به صحبتهای جلسات قبل. یک دیدگاه، دید فرهاد احمدی بود که میگفت بلندسازی (زیادمرتبهسازی) در حد جنایت بشری است و آسیب زیست محیطی دارد. دیدگاه مقابل میگفت نه، شاید بهتر است چون زمین کمتری را اشغال میکند. خودم دیدگاه دوم را قبول دارم. تراکم در ارتفاع رابطه مستقیم دارد با ظرفیتسازی در شهر. در تهران ظرفیتسازی نمیشود بلکه از سرمایه شهری بسیار بهرهکشی میشود مانند زمین شهری که مهمترین سرمایه شهری است.
همیشه استناد کردن به تهران درست نیست. چون معیار پایداری در آن رعایت نشده، در شهرهای دیگر هم نشده.
مثال سرانه مهندس مشهودی، مثال کمی است که معابر در شهرها را فقط در یک طبقه میبیند. در متراکمسازی باید به تکنولوژی موجود، سرمایهگذاری کنیم و معابر را در زیر شهرها قرار بدهیم اما ما در سرانه فقط همکف را لحاظ میکنیم. شبکه معابر میتواند باعث تغییر معیارها و تراکمها شود.
عدم بارگذاری (جمعیتی و کاری) و ظرفیتسازی مشکل اصلی در شهرهای ایران است.»
داراب دیبا: «ما باید با هم صحبت کنیم و به هم نزدیک شویم و مسائلمان را حل کنیم. این جلسات در مقایسه با ۲۵، ۳۰ قبل به پختگی رسیده و نشانه بلوغ و جامعه مدنی است که در بدنه مهندسی دارد به وجود میآید.
ما معمارها بسیار مظلومیم. دون کیشوتهایی هستیم که داریم همینطور میرویم و معلوم نیست کجا میرویم.
موضوع روشن است. یک سیستم سرمایهداری خشن است و ما داریم دنبال ضابطه معماری میگردیم. اصلاً در خارج هرم نداریم! در جایی هستیم که سرمایه امن نیست. تنها جایی که امن میشود زمین است و ساختمان. همه جا همین است باید تا جایی که میشود بسازی. چون بانکها هم حتی امن نیست. ما با یک سیستم سرمایهگذاری خشن روبروییم و میخواهیم ضوابط بگذاریم. بنابراین وارد یک سیستم طراحی خشن و لجام گسیخته میشویم.
شهرهای دیگر ایران دارند میمیرند.
ما حتی جامعه مدنی واقعی نداریم. در دانشگاه میگویند لوکوربوزیه فلان را ساخت اما میآید بیرون میبیند میخواهند حداکثر ساخته شود.
بنده خودم در دادگاهها دعوت شدهام. ۲۰ طبقه کنار یک طبقه ساخته میشود و آن بنده خدا چون پول نداشته از آفتاب محروم میشود اما کنارش میآید میسازد چون پول دارد و این سرمایهداری است. همیشه بوده چه قبل از انقلاب چه الان.
عدم تعادل جمعیت شهر تهران با شهرهای دیگر مشکل اساسی است. امکانات در شهرهای مختلف در خارج، متعادل پخش شده تا از نظر رفاه، بیمارستان، بهداشت، مدرسه متعادل باشد و جمعیت پخش شود. اما در ایران اینطور نیست. شهرهای دیگر ایران را میبینی دارند میمیرند. چرا اینطور است؟ چون نبض سیاسی اینجاست. همه اتفاقات مهم اجتماعی، بهداشتی، رفاهی و سیاسی در تهران است. همه میخواهند بیایند تهران. خانههایی که در اصفهان رولوه میکردیم همه بلااستثناء میخواستند آن خانههای با ارزش و قدیمی را بفروشند بیاییند تهران در آپارتمان با آشپزخانههای اوپن و این چیزها.
نابسامانی جامعه باعث این مهاجرت است.»
ایرج کلانتری: «جامعه معماری باید رابطه عمیقتری با گروه شهرسازی داشته باشد و هماهنگی در جلسات بین گروه معماری و شهرسازی وجود داشته باشد.»
مهرداد هاشمزاده: «ظرفیتهای شهری باید متناسب با افزایش تراکم باشد. ما آن اندازه که افزایش تراکم داریم ظرفیت شهری نداریم. ظرفیت شهری یعنی ظرفیتهای زیست محیطی، زیرساختی و شبکه معابر.
حقوق شهروندی باید رعایت شود در حالی که تعادل تراکمی رعایت میشود.
دولت در در دورهای شهرها را به کسب درآمد برای مخارج خودشان وادار کرد و این تأمین درآمد به شهرها محول شد. شورای عالی شهرسازی هم جذب سرمایه شهری را تبدیل کرد به فروش سرمایه شهری. یعنی به جای کسب درآمد پایدار، سرمایه شهری را فروخت.
شهرها از طریق فروش تراکم و تغییر کاربری میتوانند کسب درآمد پایدار کنند.
ساختمان مرتفع برای کاربری اداری بهتر است یا مسکونی؟ تحقیقات نشان داده که در ساختمانهای بیشتر از ۱۰ تا ۱۲ طبقه تمایل به سکونت کمتر میشود چون مردم احساس آرامش روانی نمیکنند. برای همین گرایش به کاربری اداری بیشتر است به خصوص وقتی که زمین گران است.»
کلید واژه:
توسعه شهری، بلندمرتبهسازی، تراکم، شهرسازی، معماری، تهران، برج، محله، مسکن