پیش درآمدی بر معماری سیراف

معماری سبراف

پیش درآمدی بر معماری سیراف

نوشته شده در نویسنده 1322

پیش درآمدی بر معماری سیراف
بهروز مرباغی


سیراف، تاریخی باستانی دارد. نکته‌ای کاملا روشن و بی‌نیاز از هر نوع احتجاج. حداقل در دوره پارت‌ها در این بندر سکونت و تجارت وجود داشته‌است. در دوره ساسانی شهر آن چنان وسعتی داشته که امروز، پس از نزدیک به دو هزاره، آثار یک شهر کامل را می‌توانیم ببینیم، شهر دوره زرتشت. دریک سو شهر مردگان، در سوی دیگر شهر زندگان، با آتشکده‌ای در میان این دو و بر بالای تپه. اینها فاکت‌های موجود باستان‌شناسی هستند.

بخش‌هایی از شهر مردگان بصورت پهنه وسیع گوردخمه‌ها در انتهای دره لیر، بی‌هیچ توصیفی گویای وسعت شهر در آن روزها می‌تواند باشد. اگر، حتی، نظر دوم پژوهشگران را ملاک بدانیم که این آثار را نه گوردخمه بلکه سامانه مهندسی آب می‌دانند و برای آن هم استدلال‌های خودش را دارند، باز هم در این فرض که شهر-بندر سیراف به اندازه کافی بزرگ و گسترده بوده، شکی باقی نمی‌گذارد.

از دیدگاه معماری و شهرسازی، آنچه که در اینجا اهمیت دارد، وسعت و گستردگی سیراف در آن دوره است. بحث‌های باستان‌شناسی به عمق پژوهش کمک می‌کند ولی تاثیری در ابعاد شهر نخواهد داشت.

شهر-بندر اسلامی
سیراف دوره پارت و ساسانی از میان می‌رود، هم به دلیل زلزله‌های وسیع و هم به خاطر جابجائی مراکز قدرت در منطقه. پس از رواج اسلام در شمال خلیج فارس، سیراف دوباره وارد معادلات منطقه‌ای می‌شود و باز هم شکوفا می‌شود. اوج این شکوفاتی سده‌های سوم تا ششم هجری است. در میانه این دوران شکوفا، زلزله‌ای سنگین باعث ویرانی بندر می‌شود و زندگی در سیراف را به صورتی اساسی تحت تاثیر قرار می‌دهد. زلزله سال ۵۰۱ هجری، که به روایت برخی مورخین، ۱۵ روز پس‌لرزه‌های سنگین داشته، آخرین ضربه را به سیراف می‌زند.

طبعا، این زلزله فقط حکم آخرین ضربه را داشت، چرا که قبل از آن رقابت سنگینی بین سیراف و کیش در جریان بود تا مسیر حرکت شناورهای دریایی را به نفع خود تغییر دهند. در اواخر سده پنجم هجری، هرچه سیراف به افول می‌گرایید، کیش به ترقی و پیشرفت خود می‌افزود. از اول قرن ششم هجری، سیراف برای حدود نهصدسال خاموش شد. يادآوري اين نكته هم شايسته است كه علاوه بر نقش قدرت‌هاي ايراني همسايه سيراف در افول اين بندر، رشد تجارت و تردد دريايي در درياي سرخ، در اين سال‌ها، يكي ديگر از دلايل پايان قدرت‌نمايي سيراف در حاشيه شمالي خليج فارس است.

پلان شهری
بهره معماری از سیراف، اما، بهره ای یگانه است. شاید، به جرات بتوان گفت که سایت «خانه‌های اعیانی» سیراف تنها سند باستان‌شناسی از یک محله یا کوچه در تاریخ ایران است. این کوچه که قطعا بخشی از یک منطقه شهر سیراف قدیم است، طی کاوش‌های باستان‌شناسی پروفسور «دیوید وایت هاوسD.White House» در سال‌های ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۳ کشف شده است. از بقایایی که از دل خاک بیرون کشیده شده‌است، سامان‌بندی یک کوچه کاملا مشخص و تعریف شده‌است. این کوچه که کوچه‌های باریک‌تری را در خود دارد، می‌تواند تعریف کاملا دقیق از خانه‌های تاریخی سیراف را بدست دهد.

لازم است یادآور شوم که این کوچه مربوط به دوره دوم شکوفایی سیراف، یعنی سده‌های سوم تا ششم هجری است. هنوز معلوم نیست که در زیر این خانه‌ها و کوچه‌ها آیا لایه‌هایی از سکونت‌های ساسانی و پارتی هست یا نه؛ که به احتمال بسیار زیاد، چنین است. همان‌گونه که در زیر سایت معروف به مسجد جامع سیراف، شالوده بنایی ساسانی، با محوربندی متفاوت از مسجد جامع (با زاویه‌ای حدود ۴۵ درجه نسبت به محوربندی مسجد) از خاک بیرون آورده شده‌است. ضمن اینکه می‌شود به صورت غیررسمی به نتایج کاوش اردیبهشت ماه امسال (ماه مه ۲۰۰۹) اشاره کرد که در یک گمانه کوچک، سه لایه پارتی، ساسانی و اسلامی ابنیه روی هم کشف شدند.

بدنيست بدانيم كه نتايج كاوش‌هاي وايت هاوس به همين «خانه‌هاي اعياني» و «مسجد جامع» خلاصه نمي‌شود. ظاهرا بر حسب مطالعاتي كه انجام شده بود، وايت هاوس دنبال بيرون كشيدن يك شهر كامل از زير خاك با تمام اندام‌هاي آن بود. به همين خاطر علاوه بر حفاري‌هاي باستان‌شناسي، مطالعات گسترده‌اي در خصوص شيوه زيست و كار مردم آن سده‌ها نيز انجام داد و با بررسي مكانيك خاك منطقه و ديرينه‌شناسي لايه‌ها و تركيبات خاك سيراف در پي آن بود تا دريابد منبع تغذيه مردم سيراف كجا قرار داشت و آيا زمين‌هاي سيراف امكان كشت و زرع داشته‌اند يا مواد غذايي سيراف از منابع همسايه تامين مي‌شده است. وايت هاوس به اين نتيجه رسيده بود كه سيراف خاك غني و كشاورزي داشته و دارد و نيازهاي خود را در داخل تامين مي‌نموده‌است.

به هرحال در كاوش‌هاي وايت هاوس، بخش‌هاي ديگري از شهر هم خوانا و رونمايي شد كه ازجمله عبارتند از مجموعه سفالگري، انبارهاي (احتمالا) گمركي، حمام و غيره. منطقا اگر اين كاوش‌ها تداوم پيدا مي‌كرد و گروه‌هاي ديگر اين فعاليت را تكميل مي‌كردند، ما امروز مي‌توانستيم پيكر كامل يك شهر اسلامي شكوفا را شاهد باشيم كه شهري كاملا طراحي شده بود و به صورت ارگانيك شكل نگرفته بود.

کوچه «خانه‌های اعیانی»
سايت محدودي كه ما آن سايت «خانه‌هاي اعياني» مي‌دانيم، بر لبه ساحل قرار دارد و در برخي از اسناد و در تابلو بالاي آن «بازار سيراف» ناميده شده است. اين سايت مجموعه‌اي از خانه‌هاست كه در كنار هم كوچه‌بندي  و چيده شده‌اند. سامانه فضايي هر يك از خانه‌ها را به عينه مي‌توان ديد، چون بخش عمده‌اي از ديوارهاي جداكننده فضاها هنوز سرپا هستند.
متاسفانه در خصوص سازمان فضایی خانه‌های تاریخی سیراف تحقیق و پژوهش نشده‌است. شاید، به دلایل متفاوت، هنوز زود باشد که در این مورد اظهار نظر شود، ولی حداقل به چند نکته به عنوان تلنگری به بحث اصلی، می‌شود اشاره نمود.

نکته شاخص در این خانه‌ها، که قدمتی هزارساله دارند، حیاط مرکزی ساده و بدون پیچیدگی‌های خاص است. ورود به حیاط مرکزی، اگر خانه در مسیر و لبه مستقیم معبر باشد، مستقیم و بی‌هیچ چرخشی است. به عبارتی دیگر، تعریف خانه‌های کنار کویر را در این خانه‌ها نداریم. اندرونی و بیرونی نداریم. شاید این امر، ناشی از شرایط اقلیمی باشد یا شاید هم متاثر از فرهنگ حاکم بر بندر. چیدمان اتاق ها هم، به شکلی که الان قابل رویت است، چندان با تعریف اتاق‌های زمستانه و تابستانه نمی‌خواند. البته، متاسفانه پلان این خانه‌ها هنوز کاملا خوانده و بررسی نشده‌اند.

در تفسير سازمان فضايي خانه‌ها و چيدمان آنها در بافت شهري، و در تعلیل تفاوت اين سامانه با مشابه‌هاي خود در كوير،‌ به راحتي مي‌توان به تفاوت اقليمي معماري‌ها چنگ انداخت. مي‌توان باز بودن فضاهاي اين سامان را به خاطر لزوم كوران هوا در فضاهاي داخلي دانست و بسته بودن فضاهاي يزد را بخاطر هواي سرد شبانه كوير و بادهاي روز و شب آن. اما بر اين باور هستم كه عامل فرهنگ را نبايد ناديده گرفت. اعتقاد دارم كه در شكل‌گيري بناهاي سيراف و نحوه كوچه‌بندي آن بيشتر بايد به مناسبات اجتماعي و فرهنگي توجه نمود تا فقط به اقليم. بد نمي‌دانم مثالي در اين زمينه و با استناد به معماري همجوار سيراف بزنم تا مقصودم روشن‌تر شود.

اقلیم، فرهنگ، معماری
در بوشهر، كه قرابت بسياري از نظر تاريخي و فرهنگي با سيراف دارد، هر دو هم در استان بوشهر قرار دارند، بافت تاريخي بوشهر را به عنوان سند زنده‌اي از معماري دو سه سده گذشته داريم. در اين معماري، كه برخلاف اكثر قريب به اتفاق معماري‌هاي مناطق، عمارت‌هاي چند طبقه دارد و اصلا خانه تك طبقه در آن ديده نمي‌شود، ساختمان هم از درون كار مي‌كند و هم از بيرون. اصطلاح ساده برونگراني در اين خصوص چندان رسا نيست، ولي اگر آن را معادل گفتگوي دوجانه بنا با بافت بگيريم، منظور برآورده مي‌شود.

بسیاری از منتقدین  تاریخ‌نگاران معماری، در تفسير اين معماري، كه در چيدماني ارگانيك در كنار هم شكل گرفته است، عموما و تقريبا بلا استثنا، اصل را بر شرايط اقليمي مي‌گذارند. در تعليل و تدقيق گفته‌ها هم مسير كوچه‌هاي رو به دريا (كه البته هميشه هم اين‌طور نيست) و پيچش فرم آن‌ها براي ساييده شدن ديوار با باد ملايم دريايي و امثالهم را مثال مي‌زنند. در اين تفسير، معماري زيباي بوشهر ديكته كامل طبيعت و اقليم است.
اما من بر اين باور نيستم. فرهنگ را در شكل‌گيري معماري بافت بوشهر موثرتر مي‌دانم تا اقليم. استفاده درست و زيبا از اقليم هم يكي از نشانه‌هاي فرهنگي اين بافت بوده‌است، نه تمام آن. مثالي كه براي اين حرفم دارم، در خود بوشهر است.

محله يا منطقه «صلح آباد»، كه نام اصلي و قديمش ظلم آباد بود، يكي از محله‌هاي بوشهر است. از نظر مكاني حدود چندصدمتر با بافت تاريخي معروف فاصله دارد. اين بافت هم در كنار دريا قرار دارد. تقريبا هم سن و سال بافت قديم معروف است. همين بافت را هم بوشهري‌ها ساخته‌اند و بوشهري‌ها در آن ساكن بوده‌اند. ولي در همين بافت ظلم آباد معماري كاملا بسته‌اي شاهديم و عمارت‌ها عموما يك طبقه و به ندرت دوطبقه مي‌باشند. يا در منطقه دیگری از بوشهر، «جبری»، که آن هم قدمتی دارد، معماري كاملا متفاوت با معماري بافت قديم را شاهد هستیم. در هر سه این بافت‌ها اقلیم یکسان است، ولی معماری‌ها متفاوت هستند.
از بوشهر اگر بيرون بياييم، در بندركنگ و بندرلنگه هم كه اقليم كاملا مشابه بوشهر دارند و در كنار دريا هستند، معماري مشابه بافت تاريخي بوشهر را نمي‌بينيم، نه از نظر فرم و حجم و نه از نظر مباني‌نظري. بنابراین، عاملی بسیار فراتر از اقلیم را باید در شکل‌گیری یک معماری دخیل دانست.

منظر
تاكيدم در اين موضوع بر آن است كه معماري و شهرسازي سيراف را بايد با ديد تازه‌اي ببينيم. من به نكته ديگري اشاره مي‌كنم و دوباره به موضوع برمي‌گردم. آن هم نقش «منظر» در سازمان فضایی خانه‌های سیراف است. منظر اتاقی است مشرف به دریا و منظر دریا. در خانه‌های نه چندان قدیمی سیراف همه خانه‌ها، بلااستنثنا، منظر دارند. به روایتی، منظر دیکته اصلی شرایط اقلیمی و گرمای منطقه است. تمام خانه‌ها برای اینکه تنفس و تهویه‌ای داشته باشند، اتاق و فضایی دلباز و گشاده به سمت دریا دارند تا بتوانند گرمای طاقت‌سوز تابستان را کمی راحت‌تر تحمل کنند. منظر در ترازي بالاتر از بقيه فضاها قرار مي‌گيرد.

اگر كل يك خانه را اندامي زنده تصور كنيم، نقش منظر مثل آن است كه اين اندام سرش را بالا آورده تا دريا را ببيند. منظر، از دوسو و گاه بيشتر به بيرون باز مي‌شود. هوا از اين طرف وارد مي‌شود، از آن طرف خارج مي‌شود. منظر، علاوه بر فرم اقليمي و جغرافياي خود، منظره اجتماعي خانه هم هست. بازشوهاي آن حتما زيبا و ظريف ساخته مي‌شود. نوعي كارت ويزيت خانه است. خلاصه اینکه، منظر در معماري خانه‌هاي اخير (نه آنها كه در تهاجم بلوك و آرماتور گرفتار شده‌اند)، عنصري اساسي است.

در پلان کوچه و خانه‌های سیراف تاریخی نشانه‌ای از منظر نیست. کوچه‌بندی و پلان‌بندی مشخص و جمع و جوری است بدون نگاه خاص به دریا. همین نکته، می‌تواند ناشی از نکته مهم دیگری باشد:
در سیراف تاریخی، تراکم خانه‌ها و کوچه بالا بوده، برخلاف سیراف چند ده سال پیش که معدود خانه‌های موجود در طول خط ساحل و رو به دریا چیده شده بودند. این نیز از نکاتی است که می‌تواند موضوع بحث معماری و شهرسازی سیراف قرار بگیرد.

نكته مهم‌تر اما، اين است كه ديكته طبيعت و اقليم، اگر هم ديكته ناگزيري باشد، براي جامعه‌ای است كه روش‌هاي همنوايي با طبيعت را مي‌داند ولی در برابر آن عاجز هم هست. شهري كه جمعيتي بقواره و انبوه دارد، و به خاطر همين انبوهي جمعيت، مجبور است به شكلي سيستمي و نه انفرادي اداره شود، حتما درجه معيني از پيشرفت و مدنيت دارد كه در برابر بادهاي طبيعت عجز نشان ندهد. پس اگر فضاي لازم براي هر خانوار كه هرجور دلش خواست منظري به سمت دريا داشته باشد، نيست، شهر در كوچه‌بندي‌ها و امكانات ديگري اين آسايش را فراهم مي‌كند. شهرسازي و معماري سيراف تاريخي، فراتر از نياز انفرادي به منظر بوده‌است.

بافت پلان‌بندی شده
از برداشت نقشه «خانه‌هاي اعياني» مي‌توان به يك نكته مهم ديگر اشاره نمود. اين بافت، تعريف شهرسازي دارد. كوچه‌هاي آن مقياس دارند. معبر اول و دوم دارد. علاوه بر اينها، فرم‌بندي كوچه‌ها نشان مي‌دهد كه طرحي عمومي و اوليه براي ساخت آنها بوده است. لازم و درست نيست آن را با نمونه شهرهايي كه به صورت مثلا شطرنجي طراحي و ساخته شده‌اند، مقايسه كنيم، ولي فرم نشان مي‌دهد كه اصول مشخصي براي تقسيم زمين وجود داشته است. انگار كه زمين و محوطه بزرگي در اختيار بوده و آن را تفكيك (و شايد آماده سازي) كرده براي ساخت به افراد واگذار نموده‌اند. همين نقشه ناقص حاصل از كاوش‌هاي باستان‌شناسي، هويت برنامه‌اي بودن ساخت شهر سيراف را نشان مي‌دهد. اطلاعاتي در مورد تعداد طبقات در خانه‌ها نداريم ولي بعيد نيست كه خانه‌ها بيش از يك طبقه داشته باشند. زمين ارزش بسياري داشت.

امروز
امروز، سیراف با آن عظمت تاریخی و با شهرسازی هزارساله‌اش، شهر بندری کوچکی است بی‌هیچ هویت معماری و شهرسازی. تمام اعتبار شهر به آثار آشکار و نهان باستانی آن است. سیراف امروز، به دلایل بسیار متفاوت فاقد هویت معماری است. این دلایل را باید به دقت بررسی نمود. ازجمله اینکه سیراف، فراموش شده بود. همین چند سال پیش بود که به عنوان شهر در تقسیمات کشوری شناخته شد. هرچند که از نظر جمعیت و تعداد ساکنینش، در آمارهای رسمی، هنوز هم یک شهر نیست. وقتی دیوید وایت هاوس پا به سیراف گذاشت، چهل و چندسال پیش، سیراف روستایی بیش نبود. نه جاده‌ای داشت، نه خیابانی و نه دکان و بازاری در شان خود. چهل سال پس از آمدن او به سیراف، طبق آمار رسمی ۱۳۸۵، جمعیت شهر حدود ۳۵۷۰ نفر است. گواینکه «ساکنان» شهر شاید نزدیک به ۵ هزار نفر باشد.

چهارراه تجارت و فرهنگ
آن هنگام که سیراف سیراف بود و آوازه جهانی داشت، به این خاطر بود که در چهارراه و مسیر حرکت پول و کالا قرار داشت. جاده ۲۵۰ کیلومتری فیرزآباد به سیراف آن را به سرزمین آباد داخل کشور وصل می‌کرد و داخل کشور نیز از طریق سیراف به تجارت و تبادل فرهنگی با جهان اطراف می‌پرداخت.
الان فرصت تاریخی دیگری برای سیراف به وجود آمده‌است. «منطقه ویژه اقتصادی پارس» که شاید عنوان پایتخت اقتصادی برای آن بی‌اغراق باشد، سیراف را در میان خود گرفته‌است. از عسلویه تا چغادک (۳۰ کیلومتری بوشهر) حوزه نفوذ این پایتخت اقتصادی است. درست است که تاسیسات بسیار سنگین و متعدد در تمام این منطقه ضایعات زیست محیطی کاملا محسوسی ببار می‌آورد که هیچ کس مایل و قادر به کتمان آن نیست، ولی این فرصت بزرگ را برای کل منطقه دارد که گردش پول و کالا دوباره بوجود آمده است. سیراف در سه راهی بوشهر، فیرزآباد و عسلویه قرار گرفته است. بهترین موقعیت را دارد که دوباره اوج بگیرد.
در این باره بسیار می‌توان نوشت.

منابع
براي خواندن مطالب بيشتر و البته مستندتر در خصوص سرشت و سرگذشت سيراف، مي‌توان به كتاب‌هاي بسياري مراجعه نمود. من به چند عنوان از آنها اشاره مي‌كنم. نخست ياد كنم كه «انجمن مطالعات ايراني بريتانيا» چندين گزارش و تحقيق در باب سيراف دارد كه عموما منتج از كاوش‌هاي باستان‌شناسي وايت هاوس هستند. ظاهر هفده مجلد از اين مقوله به چاپ رسيده كه در ايران هم ترجمه نشده‌اند، به جز يكي.

در سال ۱۳۸۴، كنگره بين‌الملل سيراف به همت بنياد ايران‌شناسي شعبه بوشهر برگزار شد و سخنراني‌ها و مقالات رسيده به آن در دو جلد به چاپ رسيد. اين دو جلد يكي از معتبرترين اسناد سيراف‌شناسي هستند. در اين متن‌ها، هر دو نظر درباره آثار باستاني سيراف از سوي نمايندگان آن نظرها مطرح شده است. هم آنان كه اين آثار را گوردخمه مي‌دانند و هم آنانكه اين‌ها را سامانه مهندسي آب مي‌شمارند.

«كاوش‌هاي علمي باستان‌شناسي در سيراف» مجموعه گزارش‌هايي است كه در سال‌هاي اواخر دهه ۶۰ و اوايل ۷۰ قرن گذشته ميلادي به قلم وايت هاوس در نشريات تخصصي لندن چاپ شده و دكتر غلامرضا معصومي به فارسي برگردانده است. كتاب مستندي است. غلامرضا معصومي كتاب ديگري دارد تحت عنوان «سيراف» كه برداشت‌ها و مقالات خود او درباره سيراف است و بخش عمده‌اي از آن هم به قلعه نصوري يادگار دويست سال پيش سيراف اختصاص دارد. كتاب «سكه‌هاي سيراف» اثر دكتر مرتضي قاسم بگلو، با حجم نه چندان بزرگ خود اطلاعات مستندي درباره سكه‌هاي سيراف و ارتباط آنها با تمدن و شهرنشيني سيراف دارد. دكتر ايرج نبي‌پور هم كه از شيفتگان و خادمان معماري بوشهر و سيراف است، كتاب زيبايي به نام «مكتب پزشكي بندر سيراف» دارد و در آن فضاهاي بيمارستاني سيراف و پزشكان و مكاتب پزشكي سيراف را توصيف مي‌نمايد. البته هستند مورخيني كه اين نوشته را اغراق‌آميز مي‌دانند.

كتاب «سيراف، شهر گفت‌و‌گوي تمدن‌ها» اثر سيد قاسم ياحسني هم از اسناد معتبر سيراف‌شناسي است. از نام كتاب برمي‌آيد كه خدمات فرهنگي سيراف به جامعه بشري مورد تاكيد نويسنده است. «جغرافياي تاريخي سيراف» تاليف محمد حسين سمسار از سلسله انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگي كشور هم از بعد ديگري به سيراف مي‌نگرد و روايت‌هاي متفاوت در خصوص از بين رفتن سيراف را بر مي‌شمارد. رضا طاهري كتابي تحت عنوان «از مرواريد تا نفت» دارد كه تاريخ خليج فارس است و در آن از بندر سيراف تا كنگان و عسلويه را وامي‌كاود. اين كتاب اخيرا به بازار آمده‌است.

دكتر جعفر حميدي نيز كتاب و مقاله درباره سيراف دارد و دكتر محمد تقي اسماعيلي و دكتر حسين توفيقيان هم كه در سال‌هاي اخير در سيراف لايه‌نگاري‌هايي را انجام داده‌اند،‌ گزارش‌هاي مستندي در اين زمينه دارند. دكتر توفيقيان بر روي «باستان‌سناسي زيرآب سيراف» متمركز است و دكتر اسماعيلي هم در آخرين گمانه‌زني خود در ارديبهشت ماه امسال توانست نخستين «آمفورا» در سيراف را از دل خاك بيرون آورد و در كنفرانس‌ «وست مينستر»‌لندن گزارش نمايد. گزارش‌هاي دكتر علي اكبر سرفراز را هم نبايد فراموش نمود.
اينها و بسياري مطالب ديگر درباره سيراف هست كه شايسته دقت نظر هستند. با اين حال معماري و شهرسازي سيراف هنوز كاملا خوانا نشده‌است.

منابع

جستارهای شهرسازی؛ فصلنامه تحلیلی، پژوهشی و علوم اجتماعی؛‌ سال هشتم؛ شماره ۳۰؛‌ زمستان ۱۳۸۸

کلید واژه

معماری، سیراف، میراث فرهنگی، باستان شناسی، شهر اسلامی، اقلیم، فرهنگ، تجارت، شهرسازی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *