معماري شهرهاي ما، درعصرمشروطه

معماری شهر های ما در عصر مشروطه

معماري شهرهاي ما، درعصرمشروطه

نوشته شده در نویسنده 1133

معماري شهرهاي ما، درعصرمشروطه
دفترنخست: تبريز ، تاريخ دور و دراز شهر
بهروزمرباغي


به احتمال قريب به يقين، تبريز درتقاطع دو محور بزرگ و مؤثر به وجود آمده‌است: جاده شرق- غربي ابريشم كه اروپا رابه قلب آسيا وصل مي‌نمود و جاده شمال-جنوب كه از شمال درياچه خزر به سمت جنوب تا خوزستان و عراق امتداد داشته‌است. اما مستندات تاريخي متقن‌تر به دوره‌هاي پس از اسلام برمي‌گردد. بخصوص ازقرن‌هاي چهارم و پنجم به بعد، تبريز يكي ازكانون‌‌هاي مهم شهري در منطقه و فلات ايران است. در دوره مغول، تبريز به يك شهر كامل و‌ تمام‌عيار تبديل‌شد.

خسرو معتضد در كتابش كه اختصاص به تاريخ بازرگاني وتوسعه صنعتي ايران دارد، مي‌گويد: «در اواخر سده هفتم هجري قمري (سيزدهم ميلادي) شهر تبريز، همچون گوهر شب‌چراغ و همچون ستاره درخشاني در سرزمين‌هاي به خون و آتش و غبار مرگ فروهشته ايران و آسياي صغير و بين‌النهرين و ماوراءالنهر،با فروزندگي خاصي می‌درخشيد و كاروان‌هاي تجاري را به سوي بازارهاي شكوهمند و سوق‌هاي پر از دكان و كاروانسراهاي مجلل خويش فرا مي‌خواند.

ازميان غبار و خون و خاكستر، شهري شكوهمند به نام تبريز پديدار شده بود كه مركز اداري وسياسي و بازرگاني امپراتوري مغولي ايران موسوم به ايلخاني بود.»

همو درباره راه‌هاي مواصلاتي تبريز چنين مي‌نويسد: «كاروان‌هايي كه ازاياس و طرابوزان حركت كرده‌بودند، وقتي به تبريز مي‌رسيدند، در مبداء راه كاروان‌رويي قرار مي‌گرفتند كه از طريق سلطانيه، قم، كاشان، يزد و كرمان تا كرانه خليج‌فارس امتداد مي‌يافت. از تبريز به سوي شرق هم جاده‌اي كاروان‌رو كشيده شده‌بود كه از طريق افغانستان تجارت بين ايران و هند را ميسر مي‌ساخت.»

«روي گونزالس دوكلاويجو» كه درسال ۱۴۰۳ ميلادي . . . سفرخود را به ايران تحت سلطه تيمور آغازكرد درباره تبريز، كه آن را «توريس Tauris » مي‌خواند، مي‌نويسد كه ۲۰۰ هزارخانه مسكوني در اين شهر بوده و معروف است كه اين شهر سابقاًٌ داراي جمعيت زيادتري بوده و تجارت آن فوق‌العاده زياد بوده‌است. . . . و مساجد آن با كاشي‌كاري آبي‌رنگ و طلايي خود بسيار باشكوه بوده و فقط كاشي‌كاري‌هاي حمام‌هاي آن مي‌توانستند آن را تحت‌الشعاع قراردهند.»

بدين ترتيب تبريز در آن دوره شهر يك ميليوني بوده. يعني تقريباً هم قواره تبريز سي سال پيش!

شهري بزرگ با امكانات كافي براي اهالي خود و مهمانانش. « كاروان‌ها. . . از راه مي‌رسيدند و دركاروانسراهاي مجلل و باشكوه كه بعضي ازآن‌ها دو طبقه بود، پذيرايي مي‌شدند.» معتضد تأكيد مي‌كند كه «سقوط به دست مغولان درسال ۶۵۶ هجري قمري، شهرتبريز را درمقام اول بازرگاني قرار داد و مدتي بعد شهرت آن شهر به جايي رسيد كه اروپاييان آن را امپراتوري تبريز مي‌خواندند و شهرت بازار تبريز به بازارغازاني از شهرت شهرفراتر رفت.»

اما ظاهراً، اين شكوه ورعظمت، به افول مي‌گرايد و تا دوره صفوي تبريز ديگر آن عظمت ايلخاني را نمي‌‌يابد. در عصر صفويه است كه تبريز تولدي دوباره مي‌يابد. در آن دوره «شهر مهم اردبيل، كالاهاي ترانزيت را مي‌پذيرفت و از آنجا به شهرتبريز كه در اواخر دوران صفويان ۵۵۰ هزار جمعيت داشت فرستاده مي‌شد.»

« تاورنيه از كاروانسراهاي آراسته ايران در عصر صفوي، از جمله كارانسراهاي تبريز كه براي مال‌التجاره تخصيص داده‌شده و اغلب دوطبقه بودند، تمجيد مي‌كند. بعضي از اين كاروانسراها بين صد تاسيصد اتاق داشتند. . . . كاروانسراهاي ميان جاده‌ها به وسيله ديوارهاي بلند و محكمي از دستبرد راهزنان حفظ مي‌شد. آب‌انبار، طويله و حجره‌هاي مخصوص مسافرين ازمختصات هر كاروانسرا بود»

تولدهاي دوباره و چندباره

تاريخ تبريز ازاين دوره‌ها زياد دارد. دوره‌هاي اوج وسپس حضيض. شهر چندين بار با خاك يكسان‌شده و دوباره قدعلم كرده. يا باجنگ و خونريزي از بين رفته يا با زلزله و مصيبت‌هاي طبيعي. گاه خودي‌ها نيز آثار بجامانده را از بين‌ برده‌اند. بدين ترتيب شهري باچنين تاريخ غني وسرشار، آثاربه نسبت اندكي از روزگاران گذشته دارد.

در دوره قاجار، كه شروع جديدي است براي شهر باچهره‌اي تازه از شهرنشيني و شهرسازي، اتفاقات عجيبي مي‌افتد. انگار ابر و باد و مه و خورشيد و فلك دركارند تا شناسنامه‌هاي شهري تبريز را ازبين ببرند:

« اعليحضرت مظفرالدين شاه در وليعهدي، عمارات دولتي مرحوم نايب‌السلطنه را كه براي تمام دوائر دولتي كافي بود، خراب كرد و باغ چمن و گلكاري و يك آپارتمان جديد ساخته‌است، حالا خود حكومت بالافراد هم منزلي كافي ندارند. مكرر از خود ذات اقدس شنيدم كه مي‌گفت، نمي‌دانم چه قسم بنايي مرحوم نايب‌السلطنه ساخته بود كه با زحمت و خرج زياد خراب كرديم. حتي اغلب پي‌ها را باروت ريختيم و آتش زديم كه متفرق شد!»

جملات فوق از«خاطرات واسناد حسين قلي خان نظام‌السلطنه مافي» نقل شد. وحالا از «نامه هاي تبريز» ادواردبراون تصويري تراژيك مي‌آوريم:

«(روس ها) درموقع تخريب قلعه و حصارهاي ارگ عليشاهي كه قديمترين آثارعظيمه عهدمغول است، طوري ديناميت (استفاده مي‌كردند كه) همسايه‌ها و اهل محل را و سكنه خانه‌هاي مجاور را صدمه زد، كه جمعاً به قونسولخانه روس رفته و خواهش كردند كه اگر مقصود تخريب آنجاست، باديناميت خراب نكرده و بر عهده خود آنها محول كنند كه با مخارج خود عمله و فعله گرفته آنجا را خراب كنند. قونسولخانه اين خواهش را پذيرفته و بيچاره اهل محل كه فقير هم بودند، ازخودشان مشتركاً پول جمع كرده و فعله گذاشته، ديوارها را خراب كرده و برداشتند.»

و وقتي كه روس‌ها براي سركوب مشروطه وارد تبريز مي‌شوند، در كنار كشتار آزاديخواهان، آثار معماري را نيز ازبين مي‌برند.

«خانه‌هايي كه روس‌ها غارت‌كرده و خانه‌هايي كه اشياء و مخلفاتش را به صمدخان داده و خانه را ديناميت گذاشته خراب كردند، خيلي زياد است، از جمله خانه‌هاي ستارخان و باقرخان و حاج علي دوا فروش و مشهدي جعفر دلاك و . . . و عمارت عالي انجمن ايالتي (يعني مركز مشروطيت و انقلاب در تبريز) و ديوارهاي ارگ عليشاهي و تمام دكاكين و كاروانسراها و قهوه‌خانه‌هاي واقعه دراطراف پل «آجي چاي» و خانه‌هاي اطراف باغ شمال، بالغ بر چهل باب خانه و كاروانسرا و قهوه‌خانه‌هاي متعدد دم دروازه دوه‌چي، و عمارات و خانه‌هاي متعدد در اهراب.

در تخريب اين عمارات. . . . و دراستعمال ديناميت، تمام اطراف و كوچه را متضرر كردند»

تصويرهايي از شهر مشروطه

نظام‌السلطنه مافي وقتي به عنوان والي وارد تبريز مي‌شود از كمبود جا براي حكومتي‌ها باخبر  مي‌شود. و اينكه مظفرالدين‌شاه طرح تازه‌اي در سر داشته : «منزل درخانه معزالملك خالوي صدراعظم (ميرزا علي اصغرخان) بود كه از عزيزخان سردار خريده و در محله ششكلان است. . . . . فرداي آن روز رفتم دربخانه و در عمارت علاءالدوله منزل كردم . . . اعليحضرت مظفرالدين‌شاه در وليعهدي، عمارات دولتي مرحوم نايب‌السلطنه را كه براي تمام دوائر دولتي كافي‌بود، خراب كرد و باغ چمن و گلكاري و يك آپارتمان جديد ساخته‌است!»

آن سال‌ها، سال‌هاي رونق ساخت و ساز هم هست: «مجيدالملك بازار بنا كرده‌است در پهلوي ارپكوني در پهلوي قاري كرپي؛ خيابان بزرگي است. دويست باب دكان تحتاني و فوقاني به طرز فرنگستان، دردوطرف اغلب مغازه است. هرعصرمحل تفرج عمومي ازملا و تاجر و كرد و ترك وت اجيك با فرنگي و مسلمان مخلوط. اداره هر دو با يك اداره است.

اقلاً در گمرك، دو سه هزار نفري مهندس و اجزاء راه شوسه درهم ريخته.»

«. چون مي‌خواهند در باغ شمال اندرون و بيروني بسازند، و بكلي ازخرابه‌هاي شهر نقل كنند، از پاريس بنا مستخدم كرده، دوماه ديگر مي‌آيد. عمارت وسط باغ شهر و عمارت علاءالدوله و اتاق‌هاي بزرگ توي دالان، بكلي منهدم و معدوم است».

« مجيدالملك باغ حاج لشكر را خريده و يك دستگاه عالي از اندرون و بيرون و حمام كه نظيرش در تهران هم نيست ساخته. يك ثلث او را هم به بانك روس فروخته كه الان هم دستگاه عريض ساخته. كوچه را هم وسيع كرده‌اند. هفت ماه تمام با زن و بچه آنجاست و خانه شهرش با مبل و فرش خالي است.

كاروانسراي گمرك را هم كه تكيه مي‌شود، بانك خريده و دستگاه عالي تحتاني و فوقاني ساخته، محل داد و ستد و اطاق معاملات بانك است. حالا گمرك در كاروانسراي خرابه بازارچه صاحب‌ديوان، متصل به خانه ظفرالسطنه است. . . .»

و ابراهيم بيك در سياحت‌نامه مشهورش از خانه‌هاي زيباي تبريز ياد مي‌كند كه «بسيار عالي، اتاق‌هاي خيلي مزين و باشكوه، همه‌جا اسباب بلورين است. . . ازسقف هر اتاقي چلچراغ‌هاي بزرگ گرانبهاي‌شان نشان و شير و خورشيد نشان و ديواركوب‌هاي رنگارنگ آويزان است».

نيم نگاهي به امروز

تبريز، امروز نيز ازمهمترين شهرهاي ايران است. شهري صنعتي و بسيار پرتوان. صادرات صنعتي تبريز بعد از تهران، در غالب سال‌ها، درمقام دوم كشوري است. كلانشهر تبريز نزديك به يك ونيم ميليون نفر را در خود جاي داده‌است.

اين شكوفايي صنعتي، اما، شهر متناسب با خود را نساخته. شهر آني نيست كه باید باشد. نوعي سردرگمي در گسترش شهر ديده مي‌شود. شناسنامه‌هاي تاريخي شهر حفاظت نمي‌شوند. بافت‌هاي با ارزش تاريخي ومعماري شهر زير عنوان «بافت‌هاي فرسوده» قرار مي‌گيرند و متأسفانه از بين مي‌روند. هر قطعه زمين شهر ارزش پولي فراواني دارد و فشاربراي بلندمرتبه‌سازي و «ساخت واحدهاي اداري و تجاري» عرصه را بر آثار تاريخي تنگ مي‌كند.

آخرين پروژه‌هاي بزرگ شهري كه درقلمرو معماري و شهرسازي در حال تدارك يا اجرا هستند، همه در داخل بافت تاريخي قراردارند. بگذريم كه غناي تاريخي تبريز باعث شده كه بافت و ابنيه تاريخي شهر گستردگي زيادي داشته‌باشد، و به همين خاطر بسياري ازپروژه‌هاي شهري در داخل بافت قرار مي‌گيرند.

«بلوك گلستان» محدوده‌اي شهري را بين چهارخيابان امام، شريعتي، امين و گلستان را شامل مي‌شود. محدوده‌اي كه به روايتي نخستين نشانه‌هاي تولد تبريز-سارگون دوم- در آن قراردارد كه ميارميار نام فعلي‌اش است.

پروژه ميدان ساعت، پروژه چهارراه منصور- مجموعه تجاري اداري ايپك(ابريشم)- وپروژه بزرگ «درب گجيل» سه پروه معماري-شهرسازي ديگري هستند كه قطعاً، پس از اجرا، چهره شهر را تغييرخواهندداد.

پروژه بلوك گلستان، محدوده بسيار وسيعي را دربرمي گيرد كه آثارتاريخي و با ارزش معماري ويژه نيز در ن قراردارند.

اين محدوده، درطول يكصدسال گذشته و به ويژه در دوره پهلوي اول، مركز فعاليت‌هاي فرهنگي تفريحي شهر بود. باغ گلستان، مدت‌ها تنها مركز اجتماع مردم براي گذران ساعت‌هاي فراغت بشمار مي‌آمد. وجود چندين سينما و سالن تئاتر و كنسرت از ويژگي‌هاي محدوده است. يك زماني هم به اين محدوده، ارمنستان مي‌گفتند و تك كليساي بامعماري يگانه‌اي كه هنوز در اين بافت باقي است،‌ يادگاري است از آن زمان. متأسفانه به مرور اين منطقه با ازدست‌دادن موقعيت فرهنگي خويش و تبديل‌شدن تدريجي‌اش به محل تفريحات نامتعارف، رو به ويراني نهاد. بغير جداره بافت كه بخاطر نياز بازار خود را نوسازي و آرايش مي‌نمود، داخل بافت، محلي شد براي تردد اقشار طبقه باخته و بزه‌هاي اجتماعي.

درمنطقه شش شهرداري هم آثار و تك‌بناهايي دراتباط با تاريخ معاصر شهر كارشده كه باغ مشروطه يكي از آنهاست.

شهر «مشروطه» به زودي چهره تازه‌اي خواهدداشت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *