قلب تاریخی سمنان – شماره ۸۴
شماره ۸۴، چهارشنبه، ۲۶شهریورماه ۱۳۹۳ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
باغ یا شهر؟
خوشبختانه، در روزها و ماههای اخیر، در محافل و مجامع مختلف صحبت از باغهای سمنان است. باغهایی در دلِ شهر. شاید به جرات بتوان گفت در هیچ شهر ایران چنین موقعیتی را نداریم. نه اینکه شهرهای ما باغ نداشتهباشند، دارند، ولی این باغها درست در قلب شهر نیستند. در حاشیه هستند. در قزوین، همدان، یاسوج و خیلی شهرهای دیگر سطح وسیعی از باغها را داریم. اما، آنچه باغهای سمنان را یگانه میکند قرار گیری آنها در داخل شهر است. نکته مهم دیگر، «باغ» بودن آنهاست. اینها ویلا یا باغچه تفریحی نیستند و هریک واحد اقتصادی مستقلی هستند که نقشی در اقتصاد شهر دارند. در حقیقت، نهتنها از منظر زیباییشناختی، بلکه از نظر اقتصادی نیز قابل توجه و تامل هستند. در کنار این دو عامل، وجود باغهای واقعی و نه تفریحی در دل شهر، موجد و مشوق فرهنگ تولید و باروری است. این نکته بسیار مهمی است. لازم است در این خصوص کمی بیشتر صحبت کنیم. موضوع به هویت شهر برمیگردد.
در مقال امروز، به یک وجه از این موضوع میپردازیم. آنهم برداشتی است که جماعت برنامهریز و مدیر شهری از باغ و فضای سبز دارند. متاسفانه بسیاری بر این عقیدهاند که شهر به فضای سبز نیاز دارد نه به باغ! اینان، انگار نه خود و نه خانوادهشان غذا نمیخورند و یا انتظار دارند عذای آنها بصورت معجزهوار از جایی تهیه و تامین شود. مگر میشود باغ و مزرعه نداشت و منتظر غذا بود؟ غذا مگر در آزمایشگاه تولید میشود؟ تامین غذا نیاز به خاک و آب دارد. و البته مراقبت و فعالیت.
نکته این جا است که این عزیزان فقط روستا را مکان تولید غذا میدانند. انگار اگر غذا در شهر تولید شود از شان و منزلت شهر کم میشود. این دوستان، احتمالا، خیلی علاقمند به دانستن اتفاقاتی که در ایران و جهان در ارتباط با افزایش جمعیت ازیکسو و خالیشدن روستاها از سوی دیگر میافتد نیستند. شاید تصور میکنند روستاها همیشه خواهند بود تا ما شهریها غذا داشتهباشیم. از این دوستان میپرسیم چرا خود ما و شما نمیرویم روستا گندم بکاریم؟ چرا شما خود نمیروید روستا میوه میزهای پذیرایی ما را فراهم کنید؟ چرا باید عدهای در روستاها برای ما تامین غذا و میوه کار کنند و ما در شهرها بگردیم، دانشگاه برویم، سینما و تئاتر داشته باشیم! این عدالت است؟ چنین وضعی آیا پایدار است؟ روند امور بخوبی نشان میدهد هر روز از سطح و حجم روستاها در تمام جهان کم میشود و مردم رو به شهرها میآورند. در سمنان، بیش از ۸۲ درصد مردم در شهرها زندگی میکنند. روستاهایی هم که جمعیتی دارند، در حقیقت بخش ویلایی شهر هستند مثل خیرآباد و دلازیان و بقیه. از مزایای شهر برخوردارند. در شهر کار میکنند. در چنین شرایطی، برای یک سمنانی چه فرقی دارد در کارخانه کاشی سمنان کار کند یا در باغ انار؟ هر دو در دل شهر. تازه باغ نزدیکتر از کارخانهاست. آیا حفظ باغ شرط تدبیر نیست؟
اینجا سمنان است!
در عالم معماریو شهرسازی، نمیتوان همهچیز را توضیح داد یا تعریف دقیق و همهفهم ارائه نمود. مثلا گاه یک بنا و اثر را میبینیم و حس میکنیم این اثر «معماری ندارد»! اما نمیتوانیم با کلمات و جملات ساده و قابل فهم بگوییم چرا معماری ندارد. برخی از این نوع برداشتها حسی و شخصی است و قابل تعریف عمومی نیست. با اینحال، موارد زیادی هم هست که «رخ زرد خود بگوید چه خبر است و چه رنجی کشیدهاست». دیدن بعضی منظرها و تکههای شهری از این قبیلند. بیآنکه کارشناس یا کاربلد باشیم، خودِ منظر میگوید چه خبر است. گاه آنچه را که میبینیم نمیتوانیم باور کنیم. آنقدر آشفتگی و ناهمگونی دارد که آدمی شگفتزده میشود. عکسِ بالا تکه ای از مرکز شهر سمنان است. آیا تجانس یا یگانگی در آن دیده میشود؟ معلوم است آیا اینجا قلب مرکز یک استان است؟ نه ساختمانها باهم حرف میِزنند نه فضاها. هیچ هماهنگی نیست. چگونه چنین می شود؟ عمدی است؟ اشتباهی رخ داده؟
واقعیت دارد که در بسیاری از شهرهای تاریخی ما چنین منظرههایی فراوان است. شهر توسعه یافته ولی این توسعه از درون نبوده. از بیرون تحمیل شده. آنهم بصورت کالبدی نه عمقی و اجتماعی. در همین شهر سمنان، سال ۱۳۴۵، فقط ۳۱ هزار نفر زندگی میکردند. در سال ۷۰ این عدد به حدود ۱۱۰ هزار نفر میرسد. امروز جمعیت شهر حدود ۱۷۵ هزار نفر است. شهر اگر بصورت موزون رشد میکرد، همین بخش تاریخی شهر، بصورتی منطقیو اندامواره میتوانست بخشی از افزایش جمعیت را بخود بپذیرد. چنین نمیشود. خانهها به سمت شمال شهر کشیده می شود. شهر گسترده میشود و بخشهای مسکون تاریخی رها میشوند. امروز جمعیتی در بخش تاریخی زندگی میکنند، بسیار کمتر از مردمی است که چهل سال پیش در آنجا بودند. ابعاد خانواده هم در این قسمت کوچکتر شدهاست. بزرگان شهرساز و مدیریت شهری ما بجای احیای بافتةای مرکزی شهر،رو به تصرف زمینهای آزاد بالای شهر نمودند. سال ۵۵ مساحت شهر کمتر از هزار هکتار بود، الان بیش از ۲۵۰۰ هکتار است. این در شرایطی است که زمینهای بایر و آزاد در درون شهر بسیار زیاد است. وقتی شهر گسترده میشود، تامین زیرساختهای آن تبدیل به یکی از مغضلات میشود. در بلوک یا محلهای که تعداد محدودی خانوار مسکن دارند، حجم زیادی لولهکشی گاز و آب و فاضلاب و . . . باید انجام شود. همه اینةا گران است و اتلاف انرژی زیادی دارد. ولی چرا چنین شدهاست؟
قبیله، آیین، میراث جهانی
هرچند روستاهای تاریخی در کره زیاد است، ولی روستاهای قبیلهای یا «قبیلهروستا» ها هستند که شاخص این نوع زیستگاهها بشمار می روند. روستای قبیلهآی به روستایی می گویند که در آن یک یا دو قبیله اصلی و عمده هستند و جمعیت عمومی روستا را تشکیل میدهند. قبیلهها عموما با افراد داخل قبیله ازدواج می کنند و در موارد معدود از بیرون همسر اختیار می کنند. در کره، از این روستاها که به نام و شهرت یک قبیله معروف هستند،کم نیست.
هرچند تمام شبهجیره کره را روستاهای تاریخی فراگرفته، اما روستاهای قبیلهای حدود ۸۰ درصد این روستاها را تشکیل میدهند. این روستاها عموما از هفتصدسال پیش به این سو شکل گرفتهاند. از دوره آغاز حکمرایی سلسله «یاسئون» . در این میان دو روستای «هاهوئه»و «یانگدونگ» از قدیمیترین و مستمرترین روستاهای قبیلهای کره هستند. هر دو روستا مقر خانها و اشراف کرهای بودن که به زبان محلی «یاگبان» نامیده میشوند. این دو روستا در طول حکومت «سلسله یاسئون» تا حالا وجود داشته و مسکون بودند و به نوعی تجسم و مرکز تنوع فرهنگی هم بشمار میروند.
هاهوئه ویانگدونگ از یک طرف با رودخانهای جاری دفاع میگیرند و از طرف دیگر پشت به جنگل های انبوه دارند. این دو وجه ایمنیو امنیتی، شاید از دلایل اصلی دوام و استمرار این دو روستا هستند. از زمانهای قدیم، این دو روستا در هماهنگی و حساسیت نسبت به کوه کناری و جریان رود ساختهشدهاند. این روستاها از یک سو چنان ساختهشدهاند که در برابر تغییرات دمایی و رطوبت مقاومت داشتهباشند، از سوی دیگر خانهها، سالنها، آموزشگاهها و غیره چنان طراحی و اجرا شدهاند که اصول «فِنگشو» را خدشهدار نکنند.
این دو روستا،علاوه بر ویژگیهای خاص خود، از نظر معماری و منظر، بایگانی و آثار هنری گرانقدری از دوره و آیین کنفوسیوسی یاسئون دارند، ضمن آنکه هنوز مکانهایی هرچند کاملا اندک و معدود دارند که در آنها تمام آیینها و رسوم قدیمی و تاریخی خانوادگی و قبیلهای اجرا میشود. با عنایت به چنین ویژگیها و داشتههایی است که این دو روستا در فهرست میراث جهانی به ثبت رسیدهاند.
نیمهخصوصی
«یکی از فعالیتهای مردم روستانشین، پخت نان در منازل میباشد. انجام این فعالیت در خانه مستلزم وجود تنور میباشد. تنورهای مشاهدهدشه در منازل (روستاهای هرمزگان)، اغلب بصورت روباز و در حیاط میباشد و در برخی موارد تنورخانه در قالب یک سایبان و گاها بصورت فضای ساختهشده مشاهده میشود. پارکینگ (گاراژ) در منازل روستایی در صورت نیاز ساکنین منازل، در حیاط به صورت سایبان یا ساختهدشه توسط مصالح بنایی تعبیه می شود. یکی از فضاهای مورد نیاز زندگی روستایی، فضای دامی میباشد چرا که اکثر روستاییان حتی اگر معیشت دامداری نداشتهباشند، معمولا چند راس دام جهت رفع نیازهای اهالی خانه نگهداری می کنند. این فضاهای دامی در اکثر موارد مشاهده شده، بهدلیل گرمای هوای استان به صورت آغلهای نیمهباز و یا کپر در محوطه حیاط میباشد. . . در روستاهای ساحلی که آبو هوای بسیار مرطوب دارند،شاهد شکلگیری فضایی تبستاننشین به نام اتاق بادگیر هستیم. که امروزه به دلیل وجود تاسیسات سرمایشی در بنا، استفاده از اتاق بادگیر بسیار محدود شدهاست و اکثرا این اتاقها به محل دپوی وسایل اضاففی تبدیل شدهاند. یکی از عوامل تاثیرگذار در معماری، به عنوان فرهنگ و مذهب معرفی شد. آنچه که در استان (هرمزگان) و روستاهای مورد مطالعه مشاهده میشود، تفاوت در نیمه غربی و سااحل خلیج فارس با دیگر مناطق است. عملکردها در این بخش متنوعتر و کامل ٱر و فضاها دارای تعاریف خاص و مشخص می »اشند.
یکی از عملکردهای اصلی اینگونهها، پیش ورودی و دهلیز می»اشد. فضای پیشوردی یک بخش کوچک مسقف مقابل درب خانه است که جهت انتظار در سایه،نشستن و گفتوگو با همسایگان و فعالیتهایی از این دست استفاده میشود. دهلیز فضایی است که یک مرحلهبه فضای خصوصی نزدیکتر و بخش نیمهخصوصی خانه می»اشد. فضاهایی چون پذیرایی زنانه و مردانه و گاها انبار به دهلیز دسترسی دارند. دهلیز به عنوان فضای انتظار افراد نامحرمی است که اجازه ورود به داخل حیاط را ندارند. درب های دهلیز در جایی تعبیه می شوند که از بیرون فقط دیوار روبرو دیده شده و دید مستقیم به جیاط مسدود میشود که این نوع دهلیز را خواجهگردون مینامند. تمام این ویژگیها نشانگر میزان اهمیت به محرمیت میباشد. یکی از عملکردهای شکلگرفته در برخی از نمونهها، مهمانسرا میباشد که در یکی از روستاها نمونههای این مورد مشاهد شد. مهمانسرا اتاقی است که خارج از بنا با دسترسی کاملا مجزا از بنا شکل میگیرد. یکی دیگر از عملکردهای خاص اتاق بالاخانه است که در روستاهای شهرستان بستک واقع در شمال غربی استان از بخش اصلی بناست. این، اتاقی است با بازشوهای متعدد روبروی هم در کف و به عنوان تابستاننشین استفاده میشود».
(برگرفته از «گونهشناسی مسکن روستایی استان هرمزگان»، سعید امینیان/ بهروز جانیپور/ ثریا سهرابی، بنیاد مسکن انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۰، ص ۸۶)
خوبه!
انشالله که اوضاع خوب است! شهرهای ما کمکم به سمت نما ها و مصالح مناسبتر و خودیتر میروند. دیر نیست روزگاری که در و دیوار شهر و آبادیهای ما را سنگ چینی سفید خاکستری نواری پر کردهبود. تمام شهرها آلوده این مصالح در نماسازی بودند، غافل از اینکه آیا این سنگ سازگاری با محیط دارد یا نه. از این سنگ هم در همدان استفده می کردیم هم در مشهد و هم در اهواز. انگار نه انگار که مصالح ساختمانی خواص و ویژگیهایی دارند که باید در معماری مد نظر قرار گیرند. واقعیت آن است که آنها اصلا معماری نبودند، ساختمان بودند. رنگوبویی از هنر نداشتند.
امروز اما انگار مردم کمکم به سلیقه و تفاخر دیرین برمیگردند. نماها را با دقت بیشتری میسازند. خوشبختانه، در بعضی شهرها گستردهشدن روح معماری در شهر را میتوان حس کرد. قزوین و همدان از این دسته هستند. وقتی در شهر قدم میزنیم احساس میکنیم موج «بساز بفروشی» افسار گسیخته چندان قوی نیست، مردم دوست دارند پولی که برای ساختمان و نمای آن مصرف میکنند، نشانه شخصیتشان باشد و اصالتی داشتهباشد. در چنین شرایطی، آجر یکی از بهترین گزینهها است. این ماده ساختمانی از چند جهت ارزش دارد،که شاید رفتار آن در برابر سرما و گرما مهمترینش باشد. استفاده از آجر در نما یا ساختار دیوارها و جداکنندهها میتواند در تنظیم حرارتی ساختمان بسیار موثر باشد. آسایش حرارتی و محیطی ساختمان با آجر تطابق بیشتری دارد.
علاوه بر آن، نماسازی و ظریفکاریها با آجر راحتتر و اجراییتر است. آجر بدلیلِ سابقه بسیار طولانیاش در بناهای ایران، با روحیات ما سازگارتر است. یکی از بزرگان معماری ایران گفته، «آجر میتواند حلقه اتصالِ معماری گذشته با معماری مدرن ایران باشد». خوشبختانه، امروز در ایران تنوع بسیار مطلوب آجر تولید میشود. از آجر سنتی قم تا آجر نسوز رنگی. هرکس مطابق با سلیقه خود میتواند یکی از انواع و اقسام آجرها را انتخاب کند. معمارانِ صاحبسبک زیادی هستند که هنوز با آجر سنتی ابلقی قم زیباترین نماها را می سازند. دیگرانی که نما را با آجر نسوز مقاوم و جدید میسازند. خوبه که آجر دوباره در شهرهای ما رواج پیدا میکند. خوبه که در برخی شهرها، شهرداریها استفاده از آجر را در نماها- یا در بخشی از نماها- الزامی میکنند. خوبه که دوباره در دیوار شهر با ما صمیمی میشوند. خوبه!
یک عکس و هزار . . .
این یک عکس است. از باغ شازده کرمان. هنرمند بزرگ، کامران عدل، این عکس را گرفتهاست. فقط باید لذت برد و به وجود چنین صحنهها و منظرهایی در ایران شکرگزار بود. باید ممنون بود که چنین هنرمندانی داریم. هنرمندانی که «چشم زیبایی بین» دارند و روحِ سرشار از زیبایی و زیباییدوستی. حیف است این عکس در چنین قاب کوچکی دیدهشود. ظرایف عکس بسیار زیاد است. هم ظرایف فنی دارد و هم ظرایف محتوایی. باغشازده یکی از نه باغ ثبتشده جهانی ایران است. بهشتی در دل کویر و نشانی از مهندسی بینظیر آب و طراحی شگرف باغ. عکس بخوبی این تلاطم روحی و این شادابی طبیعی را نشان میدهد. عمارتی شاخص در میانه بالای قاب، گستره آب در میانه پایین. دو عالم صلب و سیال. هر دو زیبا و مکمل یکدیگر. این سلیقه عکاس است که پایه عکس را با ردیفی از شمعدانیها میسازد. و تنها در این بخش است که رنگ قرمز جوان و شاداب خود را به رخ میکشد و آرامش و لطافت سبز و آبی را رنگین و پر تحرک میکند. عکس را باید دید و فقط لذت برد. همین.