قلب تاریخی سمنان – شماره ۲

قلب تاریخی سمنان2

قلب تاریخی سمنان – شماره ۲

نوشته شده در نویسنده 1063

شماره ۲، چهارشنبه، ۱۵ شهریور ۱۳۹۱ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
چیست این «آبادانی»؟


سلام،

همه از آبادی و آبادانی سخن می‌گویند. همه از شادی و شادابی سخن می‌گویند. بچه‌هایی که سرکوچه بازی می‌کنند، از زیبایی و پاکیزگی کوچه و محل حرف می‌زنند. بقالِ سرِ کوچه با نگاهی پر معنی از آرزوهایش برای آبادانی محله و شهر خود می‌گوید.

وقتی می‌رویم سلامی به خادمِ امام‌زاده کنیم، او نیز از اشتیاقش به آبادی محله می‌گوید. خانمِ مدیر مدرسه‌ای که در یکی از کوچه‌های تنگ و پرخاطره بافت خانه دارد، از نیاز به آبادانی بافت و شهر حرف می‌زند. جالب است دخترخانمِ هشت‌ نه ساله‌ای که به دیدنِ نمایشگاه آمده‌بود، هی می‌پرسید این‌جا کی آباد می‌شود؟ مامور اداره پارک‌ها و فضای سبز، وقتی آمده‌بود چهار تا گل و درخت‌چه در باغچه کوچک مقابل دفتر بکارد، می‌گفت «کاش این‌جا آباد شود!». حاج غلام هم مرتب می‌پرسد این‌جا کی آباد می‌شود؟
راستی، چیست این آبادی و آبادانی؟

وقتی می‌گوییم فلان شهر یا فلان محل آباد است، منظورمان چیست؟ آبادی آیا به خیابانِ پهن و کوچه‌های گشاد است؟ آبادی آیا به جوی‌های تمیز و باغچه‌های بزرگ است؟ آیا جایی آباد است که ساختمان‌های بزرگ و فاخر داشته‌باشد؟ آیا محله‌ای که پر از مغازه و دکان و بازار باشد، آباد است؟ آیا محله و کوچه آباد جایی است که مدرسه و بیماستان و پرورشگاه داشته‌باشد؟ اگر جایی کلانتری و پاسگاه داشته‌باشد، آباد است؟ شما، کجا را آباد می‌دانید؟ تعریفِ شما از آبادی و آبادانی چیست؟

هروقت کسی بخواهد دعای خیری برای کسی دیگر داشته‌باشد، می‌گوید «خانه‌ات آباد باشد انشاالله». خانه آباد یعنی‌ چه؟ آیا خانه آباد یعنی خانه بزرگ و پر زرق و برق؟ خانه آباد آیا به خانه‌ای می‌گویند که فرش و تابلو و مبل و مخده زیاد داشته‌باشد؟
این‌ها سئوال‌های ساده‌ای نیستند. همه می‌خواهیم خوب زندگی کنیم و سرزمین و محله‌مان آباد باشد، ولی آیا می‌دانیم این آبادی چیست؟ به این موضوع فکر خواهیم کرد. فعلا.

گناه حاصل می‌شود!


«. . . ابداعِ نظامِ آب سمنان را، مردم این شهر، به شیخ رکن‌الدین بیابانکی معروف به علاء‌الدوله سمنانی (۶۵۷-۷۳۶ ه.ق.) نسبت می‌دهند، اما کسی تا این زمان برای اثباتِ این نظر به سند معتبری اشاره نکرده‌است. . . . . . اما به مصداق مثلِ «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها»، می‌توان فرض مداخله شیخ را در نظام آبیاری محتمل دانست.

در آثار باقی‌مانده از شیخ، جای‌جای به نکاتی برمی‌خوریم که حاکی از علاقه او به آب و آبادانی و توسعه کشاورزی است و می‌رساند که آن عارف بلندپایه، با وجود اشتغالات سیاسی در آغاز جوانی و میانه عمر، و افادات عرفانی پس از ترکِ ملازمت شاهان مغول و گرایش به انزوای عرفانی و عبادی، به این جنبه از اشتغالات دنیایی هم‌چنان علاقمند بوده‌است. خاصه که پرداختن به زراعت، بخشی از معتقدات صوفیانه او را تشکیل می‌داده‌است. در «نفحات الانس» آمده:

. . . و هم وی فرمود که حق‌تعالی این زمین و مزارع به حکمت آفریده و می‌خواهد که معمور باشد و فایده به خلق برسد. . . . و اگر بدانند که از ترک عمارت و گذاشتن زمین را معطل، چه گناهی حاصل می‌شود، هرگز نگذارند که اسباب او خراب شود. هرکس زمینی دارد که از آن هرسال هزارمن غله حاصل می‌تواند کرد، اگر به تقصیر و اهمال نهصد من حاصل کند و به سبب (اهمالِ) او آن صدمن از خلق دور افتد، به قدر آن از وی بازخواست خواهندکرد. . . و اگر چنانچه از کاهلی ترک عمارت زمین کند و آن را ترک و زهد نام نهد، جز متابعتِ شیطان نیست!»
( برگرفته از کتابِ شیوه سنتی تقسیم آب در سمنان، نوشته محمد- احمدپناهی (پناهی سمنانی)، انتشارات سمیرا/ پژوهشکده مردم‌شناسی سازمان میراث فرهنگی کشور، چاپ اول ۱۳۸۱، صص ۳۹ و ۴۰)

فرزندانِ بافت


احمدرضا همین مهرماه که بیاید، وارد کلاس سوم می‌شود. آقاپسرِ خوبِ بافت از بچه‌های خوب مدرسه انقلاب است. به درس ریاضی علاقه زیادی دارد و درس «هدیه‌های آسمانی» را هم دوست می‌دارد. دوستانش می‌گویند از شاگردانِ با انضباط و در‌س‌خوان مدرسه است. او با معدل خوب کلاس دوم را پشتِ سر گذاشته و الان با شادابی و نشاطِ نوجوانی آماده ورود به کلاس سوم است.

آقا احمدرضا ارزشِ وقت را هم می‌داند و در روزهای تابستان بیکار نگشته‌است. او به مادربزرگِ مهربانش در کارهای مغازه کمک می‌کند و زندگی اجتماعی را تمرین می‌کند. وقتی از او درباره شغلِ آینده‌اش می‌پرسیم با حرارتی شادمانه می‌گوید «وقتی بزرگ شدم، می‌خواهم پروفسور بشوم». و ما اطمینان داریم که او به هدفش خواهدرسید.

احمدرضا محله و کوچه خود را خیلی دوست دارد و می‌خواهد همیشه همین‌جا زندگی کند. او از اینکه بعضی بچه‌ها و بزرگ‌ها کوچه را تمیز نگه نمی‌دارند، راضی نیست. او خودش همیشه مواظب است که آشغال توی کوچه نریزد. او حرف زیبایی می‌زند. می‌گوید «مگر آدم می‌تواند در خانه خود آشغال بریزد؟!» زنده‌باد احمدرضا! بافت تاریخی، شهر سمنان، کشورِ ایران و تمام دنیا چنین فرزندانی می‌خواهد.

از دفتر خاطراتِ بافت


بسمه تعالی
با عرض تبریک عید سعیدِ نوروز (که هم دارای روزِ نو هم حالِ نو می‌باشد)، در مورخه ۲۷/۱۲/۱۳۹۰ از نمایشگاه بازدید، انشاالله (در تحققِ) آرمان‌هایی که مسئولین و مشاورینِ طرحِ ساماندهی امام‌زاده یحیی و اطرافِ آن در صدد احیای قلبِ جدیدِ شهرِ سمنان دارند، موفق و پیروز باشند.

محمدباقر عبدوس
بسمه‌تعالی
انشاالله با پیش‌بینی تمامِ خدماتی که می‌توان به زائرینِ حرمِ مطهرِ امام‌زاده یحیی کرد، از قبیلِ مراکزِ تجاری، فرهنگی، اقامتی و . . . منشا خیر و برکت برای شهر و استانِ سمنان باشید، و برگزاری این نمایشگاه هم بتواند با کمک و همکاری مردم شما را در رسیدن به این هدفِ والا یاری دهد.

خیرخواهان/ ۲۹/۱۲/۹۰

پرسه درکوچه‌های تاریخ


سمیرا کاظم‌پور: کوچه همت‌آباد خالی از آدم‌های خوش‌عکس نبود… در یکی از روزهایی که در بافت پرسه می‌زدم،‌وارد این کوچه تاریخی شدم. گرمِ کارِ خودم بودم. دوتا پدربزرگِ مهربان دیدم که دم مغازه‌شان نشسته‌بودند. حسابی باهم اختلاط می‌کردند. یواشکی گوش سپردم و حدس زدم دارند بحث سیاسی می‌کنند. احتمالا تمام مسائل و مشکلاتِ جهان را به خوبی و خوشی حل می‌کنند. چه نشاطی دارند پدربزرگ‌ها. صاف و صادق و بی‌ریا.
سلامی کردم و اجازه گرفتم برای عکاسی: «سلام، اجازه هست از این‌جا عکس بگیرم؟» با لبخندی شیرین و چهره‌ای گشاده پاسخ می‌دهند «بله!! بفرمائید!». خوشم می‌آید از این راحتی و مهمان‌دوستی. دلم می‌خواهد این بزرگِ مهربان هم در قابِ عکس باشند.

می‌پرسم «مسئله‌ای نیست شما هم تو عکس باشید؟». این بار هم مهربان و گشاده‌رو جواب مثبت می‌دهند. گپِ سیاسی را قطع می‌کنند و آماده می‌شوند برای عکاسی. یکی‌شان به طنز شیرینی می‌گوید «ما هم دوست داریم عکس یادگاری داشته باشیم!».
عکسی به یادگار می‌گیرم و خداحافظی می‌کنم. می‌روم ولی چهره مهربانشان را به خاطر می‌سپارم. این‌ها حافظه تاریخی و انسانی بافت هستند. دوست‌شان می‌داریم. خدا حفظ‌شان کند.

می‌دانید؟


تا همین سال‌های پیش‌از انقلاب، حدود ۷۰ درصد از مردمِ ایران در روستاها زندگی می‌کردند. اما این نسبت در سال ۱۳۹۰ تقریبا برعکس شده‌است. سرشماری سال ۱۳۹۰ نشان می‌دهد فقط ۲۹ درصد مردم ایران در روستاها زندگی می‌کنند و بقیه شهرنشین هستند.

این را هم جالب است بدانیم که در سال‌های پس از انقلاب، جمعیت ایران بیش از دوبرابر شده است. اگر دقیق‌تر بگوییم، طبق آمار رسمی کشور، کل جمعیت ایران در سال ۱۳۵۵، یعنی دو سال مانده به انقلاب، حدود ۳۳ میلیون و ۷۰۹ هزار نفر بود. این رقم در سال ۱۳۹۰، یعنی ۳۵ سال بعد، به ۷۵ میلیون و ۱۵۰ هزار نفر رسیده است. به عبارتی دیگر، ۳/۲ برابر.

در استان سمنان، جالب است بدانیم که نرخ شهرنشینی بیش از میانگین کشوری است. در این استان ۷/۷۶ درصد مردم در شهرها زندگی می‌کنند.
در سرشماری نفوس و مسکن سال ۹۰، موضوعِ مهمِ دیگری نیز نمایان شد. این سرشماری نشان داد خانوار ایرانی در این سال‌ها کوچک تر شده‌است. رئیس سازمان آمار کشور می‌گوید « در سال ۵۵ در هر خانوار به صورت متوسط ۵ نفر زندگی می‌کردند که این تعداد در سال ۸۵ به ۴ نفر و در سال ۹۰ به ۵۵/۳ نفر کاهش یافت». نکته مهم‌تر آن است که در خانوارهای روستایی نیز این کوچک‌شدن اتفاق افتاده است. « در روستاهای کشور نیز بعد خانوار به زیر ۴ و به ۷۳/۳ نفر رسیده‌است. در شهرها هم‌اکنون در هر خانوار ۵/۳ نفر ساکن هستند».

آمار، و کلا عدد و رقم، اهمیت بسیاری در برنامه‌ریزی‌ها و طرح‌های اجتماعی دارند. اگر یاد بگیریم با زبانِ عدد و رقم حرف بزنیم، بسیاری از کدورت‌ها و کج‌فهمی‌ها از بین می‌رود. آمار سرشماری‌ها از این بابت بسیار مهم هستند که به برنامه‌ریزان کشور کمک می‌کنند برنامه‌های درست و دقیق‌تری بنویسند.

در آمار سرشماری ۹۰ نکته مهم دیگر مربوط به ترکیبِ سنی جمعیت است. «در سال ۶۵، حدود ۵/۴۵ درصد جمعیت کشور از صفر تا ۱۴ سال بودند، این میزان را در سال ۹۰ ، حدود ۴/۲۳ درصد» اعلام شده، یعنی جوانی جمعیتِ ایران در ۲۵ سال گذشته تقریبا نصف شده‌است.
هر هفته، گوشه‌هایی از زندگی‌مان را با عدد و رقم مرور خواهیم کرد.

شهر و کشورِ ما زیبا است!


تا شهرمان را و کشورمان را دوست نداشته‌باشیم، نمی‌توانیم خدمتی شایسته به آن داشته‌باشیم. استانِ سمنان، از نظر جمعیتی، استان بزرگی نیست. شهر سمنان هم شهرِ بزرگی نیست، ولی در همین چند وجب جا هم زیبایی‌های بسیاری هست. باید ببینیم و لذت ببریم. حتم بدانیم، هروقت از شهر و میهن‌مان لذت برده‌باشیم، دل‌مان برایش تاپ‌تاپ می‌کند و عزیزش می‌داریم. وقتی عزیزش داشته‌باشیم، مواظبش خواهیم بود که از گزند روزگار در امان بماند.

همین شهرِ نه چندان بزرگِ سمنان زیبایی‌های فراوان دارد. بیایید یاد بگیریم و از کنار در و دیوارِ شهرما بی‌اعتنا نگذریم. زیبایی‌های شهر را فقط «نگاه نکنیم»، «ببینیم‌شان». این عکسِ عمارتِ شورای شهر سمنان است.

والسلام. به امانِ خدا، تا دیدار و گفتارِ بعد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *