قلب تاریخی سمنان – شماره ۲۵

قلب تاریخی سمنان25

قلب تاریخی سمنان – شماره ۲۵

نوشته شده در نویسنده 1041

شماره ۲۵، چهارشنبه، ۲۵ بهمن ۱۳۹۱ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
آسایشِ زندگی


سلام،
در ارزش‌گذاری فضاهای زیستی در دنیا، اتفاقاتِ تازه‌ای افتاده. حدود پنجاه سالِ پیش، شهر به آن جایی می‌گفتند که خیابان‌های عریض دارد و فروشگاه‌های بزرگ و پاساژهای رنگارنگ. مکتبِ شهرسازی آن روزگار، که عموما به مکتب لوس‌آنجلس معروف است، محور تمام طراحی‌های شهری را بر اتومبیل گذاشته‌بود. خیابان‌های شطرنجی و شبکه‌ای و بولوارهای شهری، از ویژگی‌های این نوع شهرسازی بود. این متب، خاصِ آمریکا نبود. آمریکا، در آن سال‌ها، در اثر ثروت‌های بادآورده پس از جنگ جهانی دوم، مرکز صدور تمام تئوری‌ها بود، از جمله تئوری‌های شهرسازی. به همین خاطر، مکتب شهرسازی آمریکایی را ما حتی در ایران داشتیم. تحصیل‌کرده‌های خارج‌رفته ما همان نسخه‌ها را در شهرهای ما پیاده می‌کردند. و متاسفاه هنوز هم پیاده می کنند.
در دنیای امروز، این تفکرات به هم ریخته‌است. شهر را به خیابان و ساختمان نمی‌شناسند. شهر مکان زندگی اسنان است. شان انسانی باید رعایت شود. امروز شهرها، رفته‌رفته انسان‌محور می‌شوند. کشورهای مختلف، هریک به سبک و سیاقِ خود، در پیِ انند تا آرامش و آسایش شهروندان‌شان را تامین کنند. دنیا از تنش ها و پرخاش‌گری‌ها خسته شده و شهرسازان و معماران بیشتری نقش را در خلق فضای سالم وبستر زندگی آرام را دارند. امروز اتومبیل نه سوار بر زندگی مردم است، و نه نفرین‌شده علمای شهرساز. اتومبیل جایگاه واقعی خود را می يابد. به هرحال، اتومبیل از ابزارهای پیشرفت انسان است. امروز تصور جابجایی با اسب و قاطر به مخیله هیچ‌کس نمی‌گنجد. شتابِ زندگی با شتاب زندگی سده‌های قبل کاملا متفاوت است. اما آن‌چه که امروز در جهانِ دانش و دنیای معماری می‌بینیم، ارزیابی درست از امتیازات و مضرات اتومبیل است. روزگار خوبی در پیش است.
در دانمارک، به عنوانِ یکی از پیشرو‌ترین پیشاهگان شهرسازی جهان، فضاها و محله‌های پیاده‌محور با تمام دسترسی‌های لازم، مکتب نوینی ارائه می‌کند. لندنِ بزرگ، با حدود ده میلیون نفر، پیشتازِ معرفی «روستا شهر» مدرن است. در پایتخت‌های آمریکای جنوبي، مکتبِ «کشاورزی در شهر» با اشاعه باغچه‌های گلدانی رواج پیدا می‌کند. در کوبا و برزیل، پشت‌بام‌ها را تبدیل به باغچه‌های صیفی‌جات می‌کنند. در فرانسه و بلژیک، به‌جای پارک‌های محله‌ای باغ‌ها و مزارع محله‌ای می‌سازند. همه در تکاپوی شهرهایی هستند که آسایش و آرامش حرف اول را بزند. ما احترام اتومبیل را نگه‌میداریم، به شرطی‌که اتومبیل هم چنین کند!

باغ‌شهرِ سمنان
شهرسازان و معماران با اشاره و استناد به نقشه‌ها و عکس‌های هوایی چهل‌پنجاهِ سالِ پیشِ سمنان، بر این باور هستند که این شهر، در آن‌سال‌ها، یک باغ‌شهر بود. پیرانِ محله با یادآوری دمِ خانه خد در همین ده‌بیست‌سالِ پیش، روایت‌هایی دارند که استنباط کارشناسان را تایید می‌کند. یکی از پیرانِ خوش‌فکر بافت، که به لطفِ خدا هنوز‌هم کارگاهِ چوبی خود را با دستان زحمتکشِ خود می‌چرخاند، به پیاده-سواره روی مقابل دکانش اشاره می‌کند و می‌گوید «همین بیست‌سالِ پیش، جوی ابی در این‌جا جاری بود و درختانی در کنارش بود. من وقتی از رنده و اره‌کشی خسته می‌شدم می‌نشستم کنار این طبیعتِ جمع‌و جور و جرعه‌ای آب یا چای می‌خوردم و نفس تازه می‌کردم». سمنان، شهر بود نه روستا. شهری بود با مواهب طبیعتِ روستا. اما تمام مواهب شهر را هم داشت. دفتر و دستک حکومت در شهر بود، بازار و کاروانسرا داشتع طبیب و حکیم و مدرسه داشت و حوزه علمیه. بازرگانان معتبر داشت و علمای درجه اول. زندگی هم داشت.
باغ‌شهرِ سمنان، در شرایطِ عادی و سادهِ رشد درون‌زا می‌توانست با حفظِ همان خصلت و ویژگی توسعه پیدا کند و امروز‌هم «زندگی پذیر» تر باشد. جالب است، حتی امروز هم، س از این همه خیابان‌کشی و «شقه‌شقه‌ شدن» بافت و شهر، هنوز هم در قلب شهر و درست در محله‌های مرکزی شهر بقایایی از باغ‌ها وجود دارند. البته، طبعا نه به رونقِ آن دوران. امروز، متاسفانه، سلطه «پول» و «بازار» بر تمام سلایق و ارکانِ ذهنی ما چنان گسترده شده، که حتی اگر نیازی هم به پولِ حاصل از فروش آن قطعه باغ نداریم، مرتب پاشنه در ادارات و شهرداری‌ها را می‌کنیم تا با تغییر کاربریِ باغ، در دلِ پر تپشِ شهر، ملک را گران بفروشیم و بر حجم بتون و نفس‌تنگی شهر بیفزاییم. به کجا می‌رویم؟

محله‌های گرانِ واشنگتن
واشنگتن پایتخت سیاسی و نظامی آمریکا است. بسیاری از تصمیمات سیاسی جهان در لابلای کریدورها و محافل این شهر گرفته می‌شود. در این شهر، خانه و ملک بسیار گران است. این گرانی، امر کم سابقه و غیرعادی نیست. اما اخیرا گرایش بسیار تازه‌ای در بازار معاملات املاک آن‌جا روی داده‌است. طبق نتایج مطالعات وسیع میدانی «موسسه بروکینگز»، گران‌ترین معاملات در بخش‌هایی از واشنگتن اتفاق می‌افتد که فضا و امکان پیاده روی بیشتری دارند. این گزارشِ علمی تاکید می‌کند «گرایش کاملا محسوسی در مطلوبیت محله‌هایی که کاربری‌های ترکیبی دارند، جمع‌و جور هستند، امنیت و دسترسی‌های مناسب دارند و عموما پیاده‌محور هستند» وجود دارد. در این مناطق،‌در سال‌های اخیر اتفاق خاصی نیفتاده، ولی گرایش عمومی مردم، در سال‌های اخیر، سبب مطلوبیت این محله‌ها شده‌است.
چنین محله‌هایی از نظر اقتصادی خوب عمل می‌کنند، از نظر تجاری مطلوب هستند، ارزش ملکی زیادی دارند و در مقابل، نرخ سرمایه‌بری کم‌تری دارند، و به همین خاطر در جریان بحران اقتصادی اخیر به‌صرفه‌تر و مطلوب‌تر ظاهر شده‌اند. چنین موضوعی را یکی از مولفین این گزارش، قبلا، در روزنامه «نیویورک‌تایمز» منتشر کرده‌بود. طبق این تحلیل، در سال‌های ۱۹۹۰، خانه‌هایی که که در حومه دنجِ شهر قرار داشتند و تنها وسیله دستسری آن‌ها به مراکز شخصی اتومبیل شخصی بود، پر طرفدارترین املاک بودند، اما امروز محله‌ةای داخل شهر که قابلیت پیاده‌روی در آن‌ها زیاد است، مطلوب‌ترین بخش‌های شهر هستند. بسیاری از این محله‌ةای گرانِ امروزی، محله‌های شلوغ و پست سی‌سالِ پیش هستند.
این گزارش که واشنگتن و حومه‌های آن ازجمله «مری‌لند» و «پیرجینیا» را شامل می‌شود، به نرخِ جالبی اشاره می‌کند. «هرچه درجه و نرخ قابلیت تردد پیاده در محله بالا تر می‌رود، با هر ارتقای رتبه، ۸۵ دلار بر اجاره سالانه هرمترمربعِ دفاتر اداری، ۶۵ دلار بر اجاره سالانه هرمترمربع خرده‌فروشی‌ها، ۳۳ دلار بر اجاره ماهانه آپارتمان‌ها، و ۸۰۰ دلار بر قیمت هر مترمربع خانه افزوده می‌شود. با افزایش هر پنج پله در نربانِ قابلیت تردد پیاده در محله، حدود هزار دلار به درآمدهای خانواده اضافه می‌شود. ساکنین این محله دنبالِ افزایش درآمد خود هستند، ولی، در ضمن می‌دانند مالیات بر درآمدِ بیشتری هم باید بپردازند.
طبیعی است در این محله‌ها سرمایه‌گذاری‌های خاصی هم برای سهولت تردد پیاده، دوچرخه و حتی قطار شهری صورت پذیرد، اما این گزارش نشان می‌دهد این سرمایه‌گذاری‌ها بسیار ارزان‌تر از سرمایه‌گذاری‌های رایج در محله‌های سواره‌محور است.

پیاده‌روی در مقابلِ دیابت!
در یک مطالعه بزرگ در کانادا، نتیجه جالبی بدست آمده‌است: آنهایی که محله‌ةایی زندگی می‌کنند که مجبورند پیاده‌روی بیشتری داشته‌باشند، از سلامتی بیشتری برخوردارند و استعداد کمی برای ابتلا به بیماری دیابت دارند. این تحقیق می‌گوید «اگر شما در زندگی‌ روزانه‌‌تان فرصت کمی برای فعالیت بدنی و پیاده‌روی دارید، طبیعتا استعداد بیشتری برای چاقی، و در نتیجه برای دیابت، خواهید داشت». به گفته محقق این مطالعه، قبلا نیز بررسی‌هایی برای کشف رابطه دیابت با محله‌های پیاده‌محور انجام شده‌بود و به نتایج مشابهی رسیده‌بود. مسئله این است که ترتیب این ارتباط کدام است؟ محله و ویژگی‌های آن مقدم است یا دیابت؟
شایسته است یادآور شویم این مطالعه، از آن‌جا اهمیت و ارزش ویژه دارد که جامعه آماری آن شامل حدود یک میلیون و دویست هزار نفر از اهالی غیر دیابتی ایالت «اونتاریو» را شامل می‌شود. این گزارش حدود دوازده سال زمان برده‌است. در پنج‌سال اول، از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵، آن‌ها ردِ بیماران دیابتی را گرفتند. سپس پراکندگی این بیماران را برحسب نوع محله و محیط زیست‌شان و بخصوص در ارتباط با پیاده‌محور بودن‌شان روی نقشه‌ها آوردند.
محله‌های پیاده‌محور، معمولا، پر جمعیت‌تر هستند و کوچه‌ها و خیابان‌ های وصل به‌هم دارند و امکان تردد از جهت‌های مختلف را فراهم می‌آورند. در مقابل محله و محیط‌های غیر پیاده‌محور از خانه‌ها و کوچه‌و خیابان‌های دور از هم تشکیل می‌شوند و فاصله خانه‌ها از دکان‌بازار و مدرسه‌ها بسیار زیاد است. نتایج تحقیق نشان می‌دهد حدود ۶ هزار نفر از ۲۱۰ هزار نفر ساکنین محله‌های غیر پیاده‌محور، از عوارض دیابت رنج می‌برند؛ در حالیکه در میان بیش از ۲۴۵ هزار ساکن محلاتِ پیاده‌محور، کمتر از ۵۳۰۰ نفر به دیابت دچار هستند. مقایسه این اعداد نشان می‌دهد ساکنین محیط‌های غیر پیاده‌محور ۳۲ درصد بیش از ساکنان محیط‌های پیاده‌محور در معرض ابتلا به دیابت هستند.

درختِ میوه در شهر!
در عالم تجارت رسم است که «حق با مشتری است!»، اما، بعضی وقت‌ها باید گفت حق با فروشنده‌ است! کی و چرا؟
در سمنان، بعضی از فروشنده‌ها ابتکارهای جالبی برای رونقِ کارِ خود می‌زنند. یکی از آن‌ها از مشتری‌ها می‌خواهد با لبخند وارد مغازه شوند! این تقاضا را بر روی در ورودی نوشته که «لطفا، با خنده وارد شوید!».
این مغازه در بافت تاریخی قرار دارد. ما وقتی که مغازه تعطیل بود، یواشکی، از نوشته روی شیشه عکس گرفتیم. این فروشنده خوب، احتمالا، قدر زندگی را می‌داند. احتمالا می‌داند حق با مشتری است،‌ولی تردید دارد که خودش همیشه سرِ حال و خوش‌خنده باشد، لذا از مشتری می‌خواهد با خنده وارد شود تا اگر او هم بد عنق بود (خدای نکرده!)، با لبخنده و خوشرویی مشتری یخش باز شود و با مشتری مثل مهمان رفتار کند نه غریبه. در یکی از اصول بازاریابی که در جزوه‌های درسی «بازرگانی گردشگری» تدریس می‌شود، ۹ جور خنده تعریف شده‌است. خنده‌ای که شما برای تشویقِ یک کودک به شیرین‌کاری می‌کنید با خنده‌ای که در مقابل شوخی مدیر اداره‌تان فرق دارد. خنده‌ای که تحویل یک مشتری تازه‌وارد به مغازه می‌دهید با خنده‌ای که با اهل‌و عیالِ و خانواده دارید، زمین تا آسمان فرق دارد. خنده و چهره خندان و خوش‌رو، قطعا نشانه‌ای از صمیمیت و احترام است، ولی می‌دانیم صمیمیت با افراد مختلف معانی مختلف و اشکالِ مختلف دارد.
فعلا، توصیه این فروشنده عزیز را بپذیریم و با خنده وارد مغازه‌اش بشویم! ضرر که ندارد، حداقل اینکه احترام و شان مشتریانه ما حفظ می‌شود. حالا، قبول می‌کنید بعضی وقت‌ها، حق با فروشنده است؟

آرزوهای کودکانه
فرزندانِ ما در بافت به انتظار بهار نشسته‌اند؛ آن‌ها می‌دانند امسال با دستان خود بهار را به کوچه و محله خود خواهند آورد. هر کدام از این کودکان برای زیبا کردن بافت داستانی دارند؛ یکی از بچه‌ها می‌گفت ما چرا باید روی صندلی بشینیم که نه گلی کنارش است و نه سایه درختی بالای آن! دیگری می‌گفت آخر چرا ما نمی‌توانیم جای مشخصی برای بازی لی‌لی خود داشته‌باشیم. دوستِ کوچکی می‌گفت من می‌خواهم کنار گل‌های رنگارنگ بنشینم و از لا‌به‌لای این رنگ‌ها آسمان را تماشا کنم، آخر آسمان هم باران دارد و هم آفتاب. دوستانِ ما در بافت نظراتِ زیبایی دارند برای آوردن بهار به درون محله خود. آن‌ها می‌دانند کوچه و محله‌شان بخشی از فضای زندگی آن‌هاست و می‌دانند اگر زیبا شود خانه بازی‌شان زیبا می‌شود. برای همین است که خودشان می‌خواهند این زیبایی‌ها را با دستان زیبا و کوچکشان بسازند. بله! می‌خواهند فضای بازی و شادی برای خود درست کنند تا پدر و مادرهای‌شان بیش از این به آن‌ها افتخار کنند.به دوستان کوچک‌مان در بافت می‌گوییم «با شما همراه خواهیم بود و کنار شما هستیم تا کوچه‌مان را بسازیم، و در این ساختن، از شما بیاموزیم رسم زندگانی را». برای کودکان بافت و آرزوهای زیبایشان تصویری از خواسته‌های‌شان را تقدیم می‌کنیم. فرض می‌کنیم دمِ در خانه این عزیزان چنین شود. آرزو که عیب نیست! هست؟!

در انتظارِ بهار
انتظارِ بهار به نقاشی‌های بچه‌های بافت کشیده‌شده. این نقاشی مالِ محدثه فرخاری است. نوگلِ عزیزِ بافت. تمام صفحه را با منظری از بهار و برگ‌های سبزی که از درخت می‌ریزند، پر کرده. ترکیب‌بندی نقاشی، خدا را شکر، از آرامش ذهنی و اعتماد به ‌نفس این کودکِ عزیز بافت خبر می‌دهد. کادربندی محکم و خوش قواره با رنگ‌های درست. در کمتر نقاشی‌های بچه‌ها چنین استحکامی را می‌شود دید. محدثه عزیز بهار را باور دارد و به همین خاطر نقاشی‌اش سرشار از روح و نشاط بهار است. بهارِ زندگی.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *