وقتي جوانيد، كسي به شما اعتماد نميكند
گفتگو با برنده نوبل معماري ۲۰۰۵
وقتي جوانيد، كسي به شما اعتماد نميكند
مترجم:
بهروز مرباغي
تیتر عکس:
برنده نوبل معماري ۲۰۰۵
براي حرفهايهاي معماري، «پريتزكر» حكم جايزه نوبل را دارد. «تام مين» برنده جايزه «پريتزكر» ۲۰۰۵، برجستهترين مهمان «آرك-مسكو ۲۰۰۶ » بود. او در مدت حضورش در مسكو، مَستِركلاس داشت و مصاحبهاي با «گريگوري روزين». اين گفتگو را از نشريه الكتروني «راسيسكايا آرخيتكتورا» نقل ميكنيم.
شما برنده جايزه پريتزكر هستيد. ممكن است بفرماييد، چطور شد كه شما برنده شديد؟ كي شما را معرفي كرد، رقبا كي بودند، حاشيههاي جايزه چي بود؛ اصلاً اين روند چطوري پيش ميرود؟
چيزي نميتوانم بگويم. در آنجا همه چيز بسته است. كميته انتخاب و ژوري هست، ولي تركيب اين كميته همزمان با نام برنده اعلام ميشود نه پيش از آن. اينها كساني را نامزد ميكنند. من متوجه شدم كه اسمم جزو رقباي جايزه است، آنهم وقتي كه كميته از من مشخصات رسمي و كاملم را خواست؛ همين. و پس از مدتي زنگزدند و گفتند كه برنده شدهام.
در سالهاي ۸۰، شما از يك سو به عنوان فيلسوف معماري و منتقد معروف بوديد، و از سوي ديگر به عنوان يك نقاش. شما در فكر باله بوديد، با دكور پويا و پرتحرك، دنبال الگوهاي معماري شفاف و سيال بوديد، در موضع مخالف «استقرار» در معماري بوديد. امروزه، همهچيز تغيير كرده: شما مجموعههاي بزرگ در لوسآنجلس ميسازيد، دانشگاهها، مدرسهها، مراكز تفريحي. چه فكر ميكنيد، آيا چيزي از آن دگرديسي را از دست نداديد؟
اين يك امر طبيعي براي معماران است. وقتي جوانيد، كسي به شما اعتماد نميكند. سرمايهگذار به كسي اعتماد ميكند و پول ميريزد كه نام و عنوان داشتهباشد، و شما آن را نداريد. شما برنامههاي به اصطلاح هنرمندانه ارائه ميكنيد. خوب، در سايه همين برنامهها، در محافل هنري مشهور ميشويد، نمايشگاه ميگذاريد، كتاب مينويسيد و مانيفست صادر ميكنيد، و مطبوعات درباره شما مينويسند. و آنجاست كه سرمايهگذار به سراغتان ميآيد. براي من، اين دوره ۲۵ سال طول كشيد از اوايل دهه نود بود كه من شروع به كار با سرمايهگذاران واقعي نمودم. براي غالب سرمايهگذارها مهم است كه بنا ارزان و ساده از آب درآيد، ولي در عينحال، برنامههاي هنرمندانه جديدي را انتخاب ميكنند كه باسلايق محافل حرفهاي تطابق داشتهباشد. پول براي چنين برنامههايي ميريزند.
خوب، در چنين شرايطي، تا چهحد ميتوان به ايدههاي خود وفادار ماند؟ اين را ميپرسم، به اينخاطركه وقتي كارهاي سالهاي ۸۰ شما را ميبينيم، البته بهزعم من، كارهايي هستند كه يكجوري اصيل و اوريژينال بهنظر ميآيند، ولي كارهاي اخيرتان، به نظر من، بيشتر وصل هستند به گرايش دكانستراكتيويسم. كارهايي شبيه كوپ هيمل بلَو، فرانك گري، دانيل ليبسكيند، ذاهاحديد.
نه، من با شما موافق نيستم. منتقدين هميشه دنبال برچسبزدن هستند. من معتقدم كاري كه ميكنم دكانستراكتيو نيست، ركانستراكتيو (بازسازي) است، جلوه بيروني مفاهيم دروني آن است. طبيعتاً، امروزه، ما همه به جايي رسيدهايم كه در مجلههاي معدودي حضور داريم، در نمايشگاههاي مشخصي شركت داريم، و همه ما شبيه به همديگر به نظر ميآييم، ولي اينها مسايل قلمرو تفسير هستند. شما اينجوري تفسير ميكنيد و من يكجور ديگر.
در بيانيه نهايي هيئت ژوري پريتزكر كه شما را انتخاب نمود، آمده كه شما معماري هستيد بيارتباط با مدرنيسم اروپايي، كه به تمامي در متن مكتب لوسآنجلس رشد نمودهايد.
من هرگز چنين چيزي نگفتهام. نه، روي من معماران زيادي تأثير گذاشتهاند، از تمام جهان. بيش از همه، طبيعتاً، جيمز استيرلينگ، هر چند كه معماري من شباهتي به معماري او ندارد. لوسآنجلس؟ آنجا مدرسه معماري خاص خود را داشت- شيندلير، نويترا. ما پيش آنها آموزش ديديم، ولي اينها بيشتر دافعه بود تا جاذبه. در سالهاي هشتاد، لوسآنجلس خيلي تغيير نمود، تبديل شد به بخشي از فرهنگ جهاني؛ و در همان زمان بود كه درباره مكتب لوس آنجلس و درباره «گري» و من صحبت ميشد.
وقتي مجموعههاي شمارا ميبينيم، يك احساسي دست ميدهد كه انگار اين يك دانشگاه نيست، يك، مثلاً، كارخانه است، كارخانهاي كه در اثر زنگزدگي و فرسودگي در حال از بينرفتن است و شما آمدهايد و اين روند را متوقف كردهايد و كارخانه را در آن وضعيت فيكس كردهايد. در اروپا، اين نوع معماري ويژگي تراژدي قرن بيستم است، جنگ جهاني، شهرهاي ويران، هولوكاست؛ مثل كارهاي ليبسكيند. اينها چه خويشي و نسبتي با لوسآنجلس دارند؟ شهري برخاسته از هفت استوديو سينمايي، نه از كرملين (قلعه و دژ)، نه از قصر و ملكوت دربار.
حق باشماست. ما فرهنگ جواني داريم؛ و مهمترين خصلت اين فرهنگ، تكثر تفسير در آن است. در اينجا ما اصلاً يك شكلي و تكزباني نداريم. اگر با من باشد، من همه اينها را با اصطلاحات زيستشناسي تفسير ميكنم. معلوم است كه درخت شكسته و افتاده، بسيار فعالتر از درخت سالم است: جلو ميرود، در آن خزه رشد ميكند، موريانه ميبندد، قارچ رشد ميكند، و اين يعني كاتاليزور واقعي زندگي. درخت از هم ميپاشد و روند را كاتاليزه ميكند و اين خيلي مثبت است. اين تراژدي نيست، تسريع روند زندگي است و جايي براي تفسير تك-ساحتي نميگذارد. من اساساً يك شكلي را نميفهمم. من نميتوانم بگويم من كيستم. پدربزرگ من اهل لندن بود، مادربزرگم از كپنهاگ، پدرم ايرلندي بود، و خويشاني از آلمان و فرانسه داشتم. نام من، مين-Mayne- ريشه فرانسوي دارد. من متعلق به هيچ فرهنگي نيستم، و درجا متعلق به همه آنها. يك هاپو را كه از نژادهاي مختلف به عمل آمده چه ميناميد؟ شازده! خوب، همين، من شازده هستم!
طرحي براي روسيه داريد؟
ممكن است.
شما ميدانيد كه اين كشور بر اساس فرهنگ اسلاو بنيان نهاده شده. يعني حقيقتي عميق در دل خود دارد، سنتي تاريخي، كه اين حقيقت از آنجا ميآيد، و تمام فعاليت فاخر هنري ، غناي اين جنبه از هويت روسيه است. و من ميترسم كه شما، با اين تكثر تفاسير، در اتباط با آن به مشكلاتي بر بخوريد.
چه ميگوييد! من تصور ميكنم كه كشور روسيه كشوري چندفرهنگي است. بهنظر من، شما كشوري روحاني داريد، مگر نه؟ شنيدهام كه مذاهب مختلفي داريد -اسلام، مسيحيت، بيخدايي؛ و از ديد قانون اساسي، همهشان حقوق برابر دارند. مگر چنين نيست؟
بله، از نظر صوري، شما درست ميگوييد، ولي سنتهاي تاريخياي هستند. . .
شما بايد از اين سنت بيرون بياييد. معماري، قصهاي تعريف شدهاست -اين البته بد است، چون دامنه آزادي را كم ميكند. بدون اين شما نميتوانيد پيش برويد. روسيه، ديگر وارد وضعيت ديگري شدهاست، شده بخشي از مجموعه جهاني، ميتوان همه چيز را تغيير داد. فرصت يگانهاي پيش آمده كه تمام شهرها را از نو بسازند و از زنگار تاريخ پاكشان كنند. «بيندازيدشان، و روند كاتاليزاسيون را شروع كنيد».
منابع:
روزنامه اعتماد ملی، شماره ۱۱۸، چهارشنبه ۷ تیر ۱۳۸۵، صفحه معماری، ص ۱۱
کلید واژه:
تام مین، جایزه پریتزکر، ركانستراكتيو، سنت تاریخی