قلب تاریخی سمنان – شماره ۱
شماره ۱، چهارشنبه، ۸ شهریور ۱۳۹۱ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
آبِ جاریِ آبادانی و زندگانی!
سلام،
در فرهنگِ مردم و حافظه تاریخیمان، این باور ریشه دارد که وقتی آب در مسیلی خشک راه میافتد، تا حاصلِ بارش و ذخیره بهاران را به دشتها برساند، باید صبر کنیم تا مسیر از فضولات و آشغالها تمیز شود. اعتقاد داریم آبِ پاک و جاریِ رود، در مسیرِ خود، تمام ناپاکیها و پلشتیها را میشوید و با خود میبرد. پس از آن است که رود زلال و پاک میشود. تحمل باید داشت.
در زندگی اجتماعی نیز چنین است. اگر مشکلی در جایی باشد و سالها تداوم پیدا کند، حتما، حاشیههایی بوجود میآورد و کدورتها و دلخوریهای فراوانی را باعث میشود. ما آدمیان، فارغ از ادعا و آرزوهامان، همه، دلنازک و زودرنج هستیم. خیلی زود از همسایهمان، از دوستِ چندینسالهمان میرنجیم. و خدا نکند اگر چاشنی این دلخوری مسایل مالی یا خانوادگی باشد.
بارها و بارها شاهد قهر و دوریهای چندساله آشنایان بودیم و هستیم. مردم، انگار، کمحوصله شدهاند. سرِ هیچ و پوچ، برای همدیگر خط و نشان میکشند. ولی، آیا، این رفتار درست است؟ چگونه و کی این کدورتهای ظاهرا بزرگ ولی باطنا بیمورد و کوچک از میان خواهدرفت؟
ما، مثل بسیاری از مردم، ساختن و آبادکردن را علاج تمامِ کدورتهای اجتماعی میدانیم. آبادکردن و ساختنِ یک محله یا کوچه، درست مثل آن رودِ پاک و زلال است که در مسیرِ خود تمام ناپاکیها را میشوید و میبرد. دل به این جریان ببندیم و سامان و کاشانه خود را آباد کنیم. با آبادیِ کوچه و محلهمان، دلهایمان نیز صاف میشود و کدورتها از میان میروند. به ویژه اگر این ساختن و آبادکردنِ کوچه و محله بصورت گروهی و جمعی باشد. حتما باید به یاد داشتهباشیم، فقط آن چیزی بهیادگار میماند که ساختهایم، نه آنچیزی که ویران کردهایم. این صحبتها را باهم ادامه خواهیمداد تا دلهامان صاف شود و دوستیها دوباره جوانه زند. انشاالله.
«پینه حموم»
«محمدحسنخان صنیعالدوله (اعتمادلسلطنه)، وزیر انطباعات و مورخِ مشهور دوره ناصری، که از این حمام (پهنه) بازدید کرده، شرح عربیِ متن کتیبه را نیز در کتاب مطلعالشمس آوردهاست، مینویسد:
«حمام پهنه یا به گویش سمنانیها، «پینه حموم» در زمانِ سلطنت تیموریان در سمنان احداث گردیده و در ضلعِ شمالغربی فضای سرپوشیدهای که به نام «تکیه پهنه» شهرت دارد، واقع شدهاست.
این فضای سرپوشیده در واقع نقطه اتصالِ مسجدِ جامع، مسجد سلطانی و بارگاه ملکوتی امامزاده یحییابن موسی (ع) است. در سردر حمام کتیبهای وجود دارد، که طبقِ نوشته آن، مسجد در سالِ ۸۵۶ هجری قمری (متجاوز از ۵۷۰ سال پیش)، در دوره سلطنت میرزا ابوالقاسم بایرخان، پادشاه عهد تیموریان و به دستورِ وزیرش خواجه غیاثالدین محمدابن خواجه تاجالدین بهرام سمنانی بنا شدهاست».
پس از تعمیر و تجدید بنای حمام پهنه سمنان، مرحوم اسدالله منتخبالسادات یغمایی، پدر استاد مرحوم حبیب یغمایی، مدیر مجله یغما، که در آن زمان در سمنان سکونت داشت، اشعاری سروده و به خط نستعلیق و بر روی کاشیهای آبیرنگ، از سوی کاشیکاران ماهر سمنانی در سردر حمام نصب نمودند».
شعر مورد اشاره چنین شروع میشود:
عاقلان دیدند کاین دنیا ندارد اعتبار / ساخت باید خانهای شایسته در دارالقرار
از برای یومِ لاینفع و لا مال بنون / حاج اسدالله آمد این بنا را خواستار
بیتِ آخر شعر نیز چنین است:
منتخبسادات خوری بهر تاریخش نوشت / باد این گرمابه دایر تا بود لیل و نهار
( برگرفته از کتابِ بنیادهای هویتی سمنان (تاریخ اجتماعی سمنان)، نوشته خسرو عندلیب سمنانی (گویا)، انتشارات حبلهرود، چاپ اول ۱۳۸۹، صص ۷۷ و ۷۸)
پرسه در کوچههای تاریخ
سمیرا کاظمپور: کوچه شهید عالمی را دوست دارم. حس خوبی به من میدهد. قدوقواره و اندازههایش انسانی است. خودمانی است. در یکی از روزهای ماهِ اول تابستان، داشتم از کوچه پسکوچههای بافت عکس میگرفتم. عکاسی از این کوچه را گذاشتم برای سر ظهر؛ چون همیشه یک طرفش سایه دارد و آفتاب اذیتم نمیکند. غرق در زیباییها و ظرایفِ پنهانِ کوچه و خانهها بودم و عکس میگرفتم. تا آخر کوچه رفتم. عکس گرفتم و مکث کردم. یکدفعه، دختربچهای تقریبا ۹ ساله مقابلم سبز شد. جوری وایستادهبود، انگار از قبل خود را برای عکس آمادهکردهبود.
گفت: «خاله! ازم عکس میگیری؟»
آقاپسری هم با او بود؛ رو دوچرخه، نزدیکِ دخترخانم دور دور میزد. گویی منتظر بود. نمیدانم. حواسش جمع بود. با چشمان کنجکاوش، تمام اتفاقها را وارسی میکرد.
از دخترخانم که عکس گرفتم فرصت نداد یک کلمه از دهنم بیرون بیاد، و مثل فرفره بدو بدو دنبال پسربچه دوچرخه سوار دور شد. حتی عکسش را هم ندید…!
و، من یادم رفت حتی اسمش را بپرسم. چه باک؟! دوستی که به اسم و رسم نیست، دوستِ من!
از دفتر خاطراتِ بافت
با عرضِ سلام و خسته نباشید خدمتِ شهرسازانِ محترم،
اینجانب، با توجه به تحقیقات انجامداده در زمینه هویتِ بافتِ تاریخیِ شهر سمنان، به عنوانِ پایاننامه دانشجویی، به این نتیجه رسیدهام که این بافت دیگر خاطرهانگیزی قبلی را ندارد. این خاطرهانگیزی یکی از مهمترین عواملی است که سببِ جذبِ مردم میشود که در ادامه این خاطرهانگیزی جاذبهای برای افزایشِ آمد و شد در این محدوده موردِ نیاز است.
با در نظر گرفتن قطبِ فعال و مهمِ مذهبی (امامزاده یحیی)، که میتواند توریستپذیری برای شهر داشتهباشد، و ستون فقراتِ این شهر (بازار)، که همچنان فعال باقی مانده، کمکی بزرگ در جذبِ افراد به این منطقه است. یکی از عواملی که میتواند، البته به نظرِ من، در بهترشدنِ این محدوده موثر باشد، کمک به مردم به صورتِ محدود در طراحیها است. این بهترین کمک به طرحِ شهر در سمنان است.
انشاالله که موفق و موید باشید. به امیدِ آنکه این محدوده عاری از هرگونه جرم و تخلفاتِ اجتماعی گردد. موفق باشید،
فاضلی (خانم) ۲۷/۱۲/۱۳۹۱ نمایشگاهِ قلبِ تاریخی سمنان
نمک هم، نمکِ سمنان!
از اهالیِ بافت است. از روزهای اول انقلاب به اینسو، با چند رفیق و شفیق، معدنی در اختیار گرفتهاند و نمکِ سفره سمنانیها را تامین میکنند. راضی است و شاکر. مرتب تکرار میکند برکتی را که در کار و تلاشِ حلال است. از آنسالها تا کنون، با همین دوستان وشرکا کارکرده. باهم ساختهاند. باهم بالا آمدهاند و باهم غصه و قصه روزگار را تجربه کردهاند و الان، خدارا شکر، همهشان صاحب اولاد و زندگی اند و شکرگزار خدا و خادمِ مردم.
میگوید «نمکِ سمنان نمک بسیار خوبی است. خلوصِ این نمک حدود ۹۹ است. دقیقتر اگر بگوییم، ۹۹/۹۸ !!. این نمک نیز به هیچ افزودنی خاص ندارد. تمام املاحِ لازم برای نیازهای انسانی را دارد. از روی و مس و منیزیم تا بقیه».
او از قوانین و بخشنامهها میگوید. از ید دار کردنِ نمک و فرایند آن میگوید. «پس از آنکه سنگ نمک را به کارخانه آوردند، نخست آسیابش میکنند. در فضایی تمیز و نظیف. سپس این نمک را به روشیِ فنی و علمی میشویند. در دستگاه بخار و سیستم سانتریفیوژ تمام املاح و ناخالصیهای نمک را میگیرند و خشکش میکنند و یا ید غنیاش میکنند. سپس در سامانهِ بستهبندی با درجات مختلف و بستههای مختلف روانه بازارش میکنند».
میگوید: «الان در بسیاری از کشورهای دنیا، الزامی برای شستشو و یددار کردنِ نمک نیست. معتقدند نمک باید مستقیما از معدن واردِ دستگاهِ آسیاب شده و بستهبندی شود. بسیاری از کارشناسان و ملتهای اروپایی معتقدند املاح طبیعی نمک را نباید در جریان یددار کردنِ آن از بین برد. اینها برای بدن انسان لازمند».
آقای کاکو، سمنانیِ خوبِ ما، یادآور میشود «معدنِ نمک باید معدنِ خوبی باشد. معدن ملحه سمنان یکی از آنها است. اما در برخی معادن دیگرِ استان، متاسفانه، نمک به این پاکی و خلوصی نیست. کمی گچ دارد. میبینید که سفیدِ سفید است. سفیدی همیشه هم خوب نیست! بعضی وقتها باید احتیاط کرد!».
فرزندانِ بافت
محمد کلاس ششم دبستان است. در مدرسه انقلاب در نزدیکی میدان امام درس میخواند. سال آینده به سنگسر میروند. از فرزندانِ باهوش و خوشاخلاقِ بافت است. درس ریاضی را دوست دارد و نمرهةای خوب در آن میگیرد. کلا بچه درسخوان و زحمت کشی است. معدل نهایی اش ۱۸ شده. بافت را دوست دارد، با بچههای زیادی دوست شده و از بازی با آنها لذت میبرد. با حجب و ادبِ خاصی میگوید «حیف است اینجا اینقدر خراب شده!». دوست دارد محله و کوچهاش تمیز و آباد باشد.
محمد «هدیههای آسمانی» و «قرآن» را بیشتر دوست دارد. در این دو درس به دوستان و همکلاسیهایش هم کمک میکند. از محمد میخواهم کاری برای محلهاش بکند. نمیداند چه پیشنهاد کند. توافق میکنیم او بیفتد وسط و با بچهها صحبت کند و یواشیواش نمایشگاهی از نقاشیهای بچههای بافت را راه بیندازیم. قول میدهد. قولش را قبول داریم. محمد جدی و خوشقول است.
شناسنامه
برای جوانهزدنِ دوستیهای جدید و زندهشدنِ دوستیهای قدیم، گامِ اول آشنایی است. کمک کنیم همدیگر را بیشتر بشناسیم. عکس و خاطره و حافظهمان را باهم شریک شویم. کمکم و یواشیواش این عکسها و خاطرهها را کنار هم میگذاریم و آنوقت است که متوجه میشویم، ما همه دوستان قدیمیم!
والسلام. به امانِ خدا، تا دیدار و گفتارِ بعد!