قلب تاریخی سمنان – شماره۴۵

قلب تاریخی سمنان45

قلب تاریخی سمنان – شماره۴۵

نوشته شده در نویسنده 1242

شماره ۴۵، چهارشنبه، ۲ امرداد ۱۳۹۲ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
کودک در شهر


سلام،

فرزانه‌ای می‌گفت اگر وارد شهری شدید و کودکانی را دیدید که به تنهایی یا با مادر و پدر قدم می‌زنند یا بازی می‌کنند،‌ خوشحال باشید که وارد شهری زنده و سرِحال شده‌اید. از فرزانه‌ای دیگر، که فیلسوفی بنام در انگلستان است، خواستند تا نظرش را درباره کشوری که در «آن‌سوی» دیوارآهنین بود، بگوید؛ گفت این کشور اگر نه بهشت مردم، ولی حتما بهشت کودکان است. این حرف مربوط به حدود ۵۰ سالِ پیش است.

امروز در دنیا شهرهای دوستدارِ کودک یا کودک‌مدار تبدیل به بخشی‌ از دانش شهرسازی شده‌اند. می‌گویند اگر شهر برای کودک مناسب و دلنشین باشد، حتما برای تمام مردم دلنشین خواهدبود. کودک، به لطفِ خدا، شان و منزلت خود را در مبانی شهر و شهرسازی پیدا کرده‌است. به دانش‌آموختگان معماری و شهرسازی تاکید می‌شود کودک را در پروژه‌ و طرح‌های خود ببینند. امروز توجه به کودک در برنامه‌های شهری و معماری یک امر تجملی و فانتزی نیست، جزو اصول است و ندیدنش نقص و کسرِ حرفه‌ای تلقی می‌شود. اما این موضوع چرا اهمیتی این چنین یافته‌است؟ کودک و معماری چرا به‌هم آمیخته‌اند؟

واقعیت آن است که جهان غرب، بویژه اروپا، در دوسه دهه گذشته مواجه با رشد منفی جمعیت بود. کشور بزرگی چون روسیه در فاصله سال‌های ۷۰ تا ۹۰ میلادی، ‌نزدیک به ۸ میلیون نفر کاهش جمعیت پیداکرد. این رشد منفی هنوز ادامه دارد. در این سال‌ها آلمان چنان دچارِ رشد منفی بود که مشوق‌هایی برای فرزندآوری و افزایش جمعیت را به مرحله اجرا گذاشت که ویژه‌ترین اقدام هم پذیرش فرزندآوری اقلیت‌های مهاجر غیر آلمانی به عنوان فرزندآوری آلمانی بود. در این‌سال‌ها آسیایی‌های مقیم و مهاجر در آلمان برای کودکانِ خود، بدونِ محدودیتِ تعداد، یارانه و مشوق دریافت کردند. در جهانی دیگر، چینِ بزرگ با مشکل اداره جمعیت روبرو بود. در این‌جا، کنترل موالید در برنامه دولت و حزب بود.

آن‌جا که رشد منفی جمعیت مطرح بود، بویژه در اروپا، در کنارِ مشوق‌ها و یارانه‌ها، موضوعِ نگاهِ معماری و شهرسازی به کودک، تحولی مثبت پیدا کرد. عنوان‌هایی چون «معماری کودک» و «شهر کودک» در این سال‌ها به‌وسعت وارد ادبیات معماری و شهرسازی شد. این تحول به سود کلیتِ معماری و شهرسازی بود. به هرحال، کودکان بخشی بزرگ از مخاطبان معماری و شهرسازی بودند و هستند.

اما معماری کودک یعنی چه؟ آیا هرچیزی را که با مقیاسِ قد و قواره کودک بسازند معماری کودک می‌شود؟ حرف زیاد است. بماند!

که چه تابستانی است!!

شعر معروفِ سهراب سپهری، از هُرم تابستان و گرمای آن می‌گوید و برای آن‌که شدت و حدت گرما را توصیف کند، می‌گوید «سایه‌ها می‌دانند که چه تابستانی است!». در سمنان هم سایه‌های کاج‌های پارک ۱۷ شهریور می‌دانند که چه تابستانی است! و مردم عزیز و میهمان جایی بهتر از این‌جا نمی‌یابند تا لختی بیاسایند و تن از گرد راه بتکانند و باز راه بیفتند.

مسافران انتظارِ زیادی ندارند، جایی برای چادُرکی سفری و بساطی برای سفره. این حداقلِ انتظار با آبِ پاک و تمیزِ شهری و سرویس بهداشتیِ دمِ‌دست، سقف آرزوهای مسافران را می‌بندد! همین. حال بسته به کرم و سخاوت شهر است که تا کجا این خدمات را ادامه دهد. مثلا: بچه‌ها جا برای بازی می‌خواهند، جایی امن از ترافیک، تمیز از فضولات و نخاله‌ها. سایه داشته‌باشد که بهتر. بزرگ‌تر ها چه؟ نمی‌خواهند حرکتی کنند؟ والیبال یا «وسطی» بازی کنند؟ خوب، چه فضایی برای این تمددِ و تفرجِ حداقلی لازم است؟ فضایی که تفریح در آن نه مزاحمتی برای دیگران باشد و نه مورد مزاحمت دیگران باشد. حال اگر تابستان است و گرما، اگر آب و فواره‌ای هم باشد، یا چشمه و آبشارکی، که دیگر عالی است!

خوب، با این توصیف، پارک‌های شهری جای چادر زدن است؟ پارکِ شهری چه تفاوتی با «کمپینگ» دارد؟ فضای آزاد تفرج و اطراقِ مسافری چه سنخیتی با پارک شهر دارد؟ می‌شود، آیا، از مسافرانِ خسته راه خواست که از همین حداقل هم بگذرند چون شهر جای چادر زدن نیست؟ می‌شود بدونِ این‌که فضایی برای اسکان موقت مسافران داشته‌باشیم، به آنان بگوییم این‌جا جای اتراق نیست؟ رسمِ مهمان‌نوازی ما ایرانی‌ها چه می‌شود؟ بویژه ما سمنانی‌ها که در طول تاریخ تمام کاروان‌ها را پذیرایی کرده‌ایم، چه وظیفه‌ای در برابر این مسافران داریم؟ اینان همان کاروانیان تاریخ هستند. رفتارمان با آن‌ها چگونه باید باشد؟

فوتبال، تاریخ، بارسلون

بسیاری از ما ها با بارسلون آشنا هستیم. اما این آشنایی، بیشتر، بخاطر تیم فوتبال بارسلون است و ستارگانی چوی مسی و اینیستا و دیگران. اما بارسلون، ‌فقط فوتبال نیست. تاریخ دارد و ارزش‌های فرهنگی غنی پشتوانه آن است. اگر امروز در همین تیم فوتبال شهر شاهد نظم و انصباط هستیم، ‌ناشی از رسوبات مدنی تاریخی آن است. در این شهر، اصل و نسب و ریشه خیلی مهم است. زندگی درونی پر صلابتی دارند و با تانی و تامل کار می‌کنند. همین فوتبالِ معروف آن‌ها به‌این‌خاطر چنین محکم و روان است که بازیکنان پایه‌‌شان را خودشان می‌سازند. باشگاه بارسلون میوه‌چینِ باشگاه‌های دیگر نیست، تولیدکننده و تربیت‌کننده بازیکن است. همین ویژگی‌ها هست که موفقیت به‌دنبال دارد نه ثروت و پول و احیانا قدرت. این‌ها، نیز، از نتایج همان تاریخ است.

بخش تاریخی بارسلون، حدود ۳۰ سالِ پیش مورد توجه شهرسازان و معماران قرار گرفت. تا آن‌زمان، این بخش از شهر، عموما فراموش‌شده مانده‌بود و بخش‌هایی از آن تبدیل به مکان‌های بزه‌خیز شهر شده‌بود. مدیریت شهر تصمیم به ساماندهی بافت تاریخی گرفت و بر اساسِ طرحی جامع و دقیق اقدام به احیای بافت نمود. حاصلِ‌کار، بخشی از شهر است که از صلابت و نظافت کافی برخوردار است و اصیل‌زادگان کاتالون، به‌مرور، به آن بازمی‌گردند. امروز بخش‌ تاریخی بارسلون از بخش‌های نسبتا گران شهر به‌شمار می‌رود. علاوه بر جذابیت توریستی، که خود منبع درآمد مهمی است، موقعیت جغرافیایی آن در مرکز شهر، سبب رونق و مطلوبیت روزافزون بافت تاریخی شده‌است. بخش تاریخی بارسلون، مصداق دیگری است از ارزش‌های نهفته بافت‌های تاریخی شهرها. در تمام کشورهای اروپایی، از انگلستان تا صربستان، توجه به بافت‌های تاریخی تبدیل به یکی از اصلی‌ترین دغدغه‌های مدیران و برنامه‌ریزان شهری شده‌است.

کردوانی؛ کویر لوت!

«پرویز کردوانی متولد ۱۳۱۰، فرزند حسینعلی، معروف به بلوک‌باشی، تحصیلات ابتدایی را در روستای ریکان و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان آفتاب گرمسار و مدرسه فرانسوی‌ها در تهران (دبیرستان رازی) گذراند. در سال ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفت و دوره مهندسی کشاورزی را در دانشگاه «فردریک ویلهلم» ‌بُن (پایتخت آلمان غربی) گذراند. . . . کردوانی دوره دکترای خود را در همان دانشگاه و در موسسه شیمی کشاورزی آغاز کرد و در سال ۱۳۴۵ دوره دکترای خود را با معدل عالی (۲۰) در رشته کشاورزی (عمران کویر) به پایان رساند. . . عنوان تز کردوانی عبارت بود از «اثر انواع کودهای شیمیایی و حیوانی بر روی محصولات کشاورزی در خاک شور». . . . وی مدت ۵ سال در بیابان لوت به تفحص، بررسی و تحقیق پرداخت که نتیجه مسافرت‌ها و پژوهش‌های مذکور شناسایی گسترده و عمیق این بخش از خاک ایران بود. بیابان لوت نه تنها یکی از خشک‌ترین بیابان‌های جهان است، بلکه طبق پژوهش‌های دکتر کردوانی، گرم‌ترین بیابان دنیا نیز هست. یافته‌های کردوانی نشان می‌دهد گرم‌ترین نقطه زمین بیابان لوت است. این یافته در کتاب‌ها و مقالات متعدد، در ایران و جهان، منتشر شده‌است. . . .

دکتر کردوانی در سال ۱۳۸۴ به‌عنوان چهره ماندگار علمی کشور انتخاب و معرفی شد و به‌همین جهت یک قطعه تمبر پستی با نام و تصویر او چاپ و منتشر شد. . . . اهالی گرمسار به داشتن این چهره علمی و فرهیخته افتخار می‌کنند. در میدان ورودی شهر سردیسی از استاد کردوانی نصب شده‌است».

(برگرفته از «فرزانگان، فرهیختگان، نام‌آوران و متخصصان گرمسار»، علی‌رضا شاه‌حسینی، انتشارات حبله‌رود، چاپ اول، ۱۳۸۷، ص ۱۱۹)

دیدن، و تماشا کردن!

همه ما این آسیاب قدیمی را دیده‌ایم. نه این‌که «دیده‌باشیم»! فقط تماشا کرده‌ایم. از کنارش رد شده‌ایم. شاید هم مقابلش ایستاده‌ایم و عکسی به یادگار گرفته‌ایم. ممکن است حتی کمی کنجکاوتر بوده‌ایم و کمی نزدیک‌تر رفته‌ایم و نگاهی به ظرایف نقشِ های بدنه‌اش انداخته‌ایم. همه این‌ها ممکن است. اما همین یک بنای ساده که کاربری آسیاب داشته و الان تک و غریب در گوشه‌ای از شهر افتاده، رازها دارد. اگر آن را به دقت «ببینیم»، پرسش‌های بسیاری برای‌ ما پیش خواهدآمد که رفتن به دنبال پاسخِ آن‌ها می‌تواند زندگی ذهنیِ ما را غنی‌تر کند. مثلا:

کار آسیاب آرد کردن گندم است. با غلتیدنِ سنگ‌های آسیاب بر روی هم و آردشدنِ گندم. خوب، سنگ‌های این آسیاب با کدام نیرو می‌چرخیدند؟ آب؟ اسب عصاری؟ گاومیش؟

اگر آسیاب آبی است، آب از کجا می‌آمده؟ پس از چرخیدنِ سنگ آسیاب، آب از کجا خارج می‌شده؟ به کجا می‌رفته؟ آب در این چرخه تغییر می‌کرده یا همان بوده که بود؟

گندم از کجا می‌آمده؟ از شهر سمنان؟ از کدام قسمت؟ سمنان کشتِ گندم داشته؟ دیم یا آبی؟ فاصله مزرعه تا آسیاب چقدر بوده؟ آسیاب چسبیده به آبادی بود؟ فاصله داشت؟ چرا فاصله داشت؟ چرا آسیاب را در این نقطه ساخته‌اند؟ بخاطر سهولتِ دسترسی؟ دسترسی به کجا؟ آسیابان در کجا زندگی می‌کرد؟ در همین مکان؟ در آبادی همسایه؟

اگر آسیاب دور از آبادی بود، امنیتش چگونه برقرار می‌شد؟ آیا مردم بصورت جمعی و ارادی مواظب آسیاب بودند یا نیروی دولت حافظ آن بود؟ همه اهالی سمنان با این آسیاب کار می‌کردند؟ دسته‌بندی‌ها و محله‌بندی‌ها تاثیری در انتخاب آسیاب داشت؟ مردم سمنان از چه تیره و قماشی بودند؟ تاجر؟ کشاورز؟ پیله‌ور؟ آسیاب به چه دردشان می‌آمد؟

حال، با این پرسش‌ها می‌توانیم حدس بزنیم سمنان کجا قرارداشت؟ محله‌ها و باغ‌هایش کدام قسمت بودند؟ مزرعه‌ها و کشتزارهای‌شان چی؟ و . . . .

کافی است آثار اطرافِ خود را «ببینیم»، از کنارشان رد نشویم! ببینیم‌شان!

 ایرانِ ما زیباست!

این یک خانه است! البته خانه‌ای بزرگ! با اندرونی و بیرونی و این‌حیاط و آن حیاط، نزدیک به ۱۳ هزار مترمربع مساحت دارد. شاهکار معماری مسکونی است.

در کاشان است. خانه عامری‌ها. می‌گویند این خانه را بازرگانان کاشی به او و خانواده‌اش هدیه کرده‌اند تا او را ترغیب به اقامت و تجارت در کاشان نمایند. و او دل به کاشان و زیبایی‌های کویری‌اش می‌بندد و می‌شود یکی از بزرگان آن دیار. در گوشه‌و کنار ایران آثاری از عامری‌ها وجود دارد. از اهواز تا اصفهان و کاشان. از بوشهر تا شیراز. عامری‌ها خانواده بزرگ و ثروتمندی بودند که با تمام ایران کار می کردند. امروز آن‌چه از آنان باقی‌ماند، نام‌شان است و ساخته‌هاشان. خانه عامری در اهواز در لبه رود کارون است. عمارت جمع‌وجور و زیبایی که مقر تجاری او نیز بوده‌است. عامری، در زمان خود، انسان پیشرفته و متمدنی بود و افق های بازتری را می‌دید. او همان کسی است که در بخشی از شهر اهواز خط آهن راه‌انداخت تا محموله‌هایی که در عبور از بخش کم‌عمق کارون مشکل داشتند، با واگن جابجا شوند. او در فکر اتصال شوشتر به اهواز با خط آهن بود. هرجا که عامری‌ها بودند، کارهای کلان و بزرگی را به دست گرفتند و عمارت‌های باشکوهی را ساختند. خانه عامری‌ها در کاشان، از مجموعه «خانه‌های تاریخی» کاشان، یکی از زیباترین ابنیه این شهر است. در سال‌های اخیر بیش از نیمی از مجموعه عامری‌ها را تحت برنامه «پردیسان» مرمت و احیا کردند و بخش کوچکی از آن را مهمان خانه‌ای عالی قرار دادند.

به همین سادگی!

به همین سادگی می‌توان از زندگی لذت برد! آشیانه کوچکی برای پرنده آوازخوان بر دیوار حیاط خانه! جنس آشیانه از سفال است. روی دیوار سایه‌خور حیاط نصب شده تا سفال داغ نکند. البته سفال آن‌قدر ها هم داغ نمی‌کند! از جنس خاک است و خاک آرامش می‌آورد و خنکای روح!

تصورش را بکنید آمدن مرغانی به این‌جا و لانه‌کردن‌شان در این آشیانه آماده و سفالی. و کودک خانواده چه لذتی می‌برد از دیدن این پرنده‌ها و شنیدنِ جیک‌جیک‌شان. و چه زیبا می‌آموزد طبیعت و دوستی با طبیعت را!

این‌جا حیاط خانه یک هنرمند سفال‌گر سمنانی است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *