قلب تاریخی سمنان – شماره۳۰
شماره ۳۰، چهارشنبه، ۱۴ فروردین ۱۳۹۲ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
عید، آمد!
سلام،
دوستی میگفت با هر نوروز ما یک سال پیرتر می شویم و یک قدم به آخرِ خط نزدیکتر؛ با اینحال همیشه نوروز را گرامی میداریم و برای آمدنش به انتظار مینشینیم. چه رمزی است در آمدنِ بهار و نوروز که همه مردم را به تکاپو و کوشش میکشاند؟ چه رنگ و درنگی دارد این نوروز که غبار زمان چهرهاش را نپوشانده و هر سال و هر سده ممتازتر از قبل جشن گرفته می شود. ماندگاری این روز در چیست؟
دوستی میگفت آمدنِ بهار از پسِ هر زمستان تقدیر طبیعت است. گریزی نیست از نوشدنِ حیات و زایشِ طبیعت. میگفت چون از این تقدیر گریزی نیست، پس بهتر که آمدنش را به جشن بنشینیم و بهانهای قرار دهیم برای نوشدگی روح و روانِ خود. میگفت ما به انتظارِ پیرشدنِ خود نیستیم، ما در پیِ بهانهای هستیم برای نوشدنِ توان و امیدمان. با آمدنِ نوروز امیدهای ما به روزهای بهتر و لحظههای شادابتر بیشتر میشود. خودِ نوروز و جشنهای آن، به تنهایی، مهم نیست؛ مهم آن امیدی است که به بهانه نوروز به روزهای آینده میبندیم. با همین امید است که کدورتها را از دل و جانِ خود میزذاییم و دست دوستی به سوی دوست و آشنا، خویش و فراموش، دراز میکنیم.
میگفت امید سرچشمه زایندگی و خلاقیت است. امید انسان را در برابرِ تمام ناملایماتِ احتمالی زندگی تقویت میکند و توان مقابله با سختیها را به آدمی میبخشد. رمزِ پایداری و ماندگاری نوروز در همین یک نکته است. امید به روزهای بهتر و زندگی شادمانهتر.
با تحویل سال، دیروز را «سالِ گذشته» مینامیم و دوست میداریم به آن فکر نکنیم مگر به خاطرههای خوبش. این نیز دومین رمز ماندگاری نوروز است. بهانهاست برای به بایگانیسپردنِ آنچه که نمیخواهیمش و جا باز کردن برای چیزها و اتفاقات تازه و احتمالا زیبا. فطرت انسانی، بنابه ذاتِ خود، زیباییطلب و زیبادوست است. به همینخاطر، آدمی دوست نمیدارد ذهن و روانش از نازیباییها انباشتهشود، بهار و آمدنِ نوروز را بهانه میکند و تمام بایگانی ذهن و روحِ خود را میتکاند و از زنگارها پاک میکند.
میگفت آنان که فلسفه بهار را میدانند و ماندگاری نوروز را میشناسند، آیا، این فرصت را از دست میدهند؟ آنان که دلِ پاک دارند و به تقدیرِ خود راضی هستند، آیا آمدنِ بهار را نشانه نوشدنِ خود نمیدانند؟
عید آمد. دیروز به «سالِ گذشته» بدل شد. خدای را شکر گوییم و تقدیر بهار را گردن نهیم: سال را با کوشش و شادابی شروع کنیم. «او» ما را تنها نمیگذارد. فقط باید دل از زنگارها بشوییم. همین!
شهر زیباست اگر. . .
در میان اهالیِ حرفه معمار و شهرساز، معروف است «بزرگترین خصلت و ویژگی یک معمار آن است که میتواند «خوب ببیند»، و خصلتِ یک معمارِ خوب آن است که از این «خوبدیدن» استفاده میکند و خوب میسازد». در این خصوص، داستان جالبی را میتوان نقل کرد:
«رمکولهاوس»، معمار برجسته اروپا و جهان، به دعوتِ دانشگاه مسکو، برای دانشجویانِ معماری آن دانشگاه سخنرانی کرد. سال ۲۰۱۰ بود. پس از سخنرانی، دانشجوها دورهاش کردند و سوالهای متعدد و عجیب و غریب از او داشتند. یکی از اصلیترین سوالها این بود «به نظر شما، ما برای تحصیلات تکمیلی و دکترا به کدام دانشگاهِ دنیا برویم بهتر است؟» و از استاد میخواستند دانشکدههای معتبری را به آنها معرفی کند.
پاسخِ استاد بسیار ظریف و آموزنده بود: مهم آن نیست که در کدام دانشکده درس میخوانید، مهم آن است که «چه میبینید!». میگفت به جای آنکه دنبال بهترین دانشکده باشید، دنبال این باشید که بیشتر بگردید و بیشتر ببینید! جالب است که این معمارِ بزرگ، میدانست برای همه دانشجوها امکان «بسیار دیدن» و «بسیار گشتن» نیست. به همین خاطر، توصیه خود را دقیقتر کرد: کولهپشتیتان را بیندازید پشتتان و راهبیفتید دور اروپا را بگردید، اگر اروپا نمیتوانید بروید، همین روسیه بزرگ را بگردید؛ اگر حتی نمیتوانید روسیه را بگردید و تجربه کنید، مسکو را بگردید، خوب بگردید و خوب ببینید. این رمزِ موفقیتِ شماست.
ما، از کجا شروع کنیم؟ از جهان؟ از قاره؟ از کشور یا از شهرِ خودمان؟ در همین سمنانِ خودمان آنقدر ظرایف و دیدنیها هست که حد ندارد. «دیدنی» ها نباید بزرگ و غول باشند. کافی است حرفی برای گفتن داشتهباشند. مثل تصویر درختی که دیواری را شکافته و به زندگی ادامه میدهد. مالک خانه میتوانست این درخت را قطع کند، گیرم جریمهای هم میداد، ولی اینکار را نکرده. زندهباد. و حالا همین درخت و تلاشش برای زندگی و دیدنِ آفتاب نقلِ یکی از کوچهها شدهاست. به همین سادگی!
ایرانِ ما زیباست!
عید فرصتی بود برای بسیاریها که ایران را بیشتر بشناسند. سفرهای نوروزی، با هر امکان و مکنتی، در همین مقوله تعریف میشود. جایجای ایران پر از شگفتیها است. برخی از این شگفتیها حاصلِ عمر و کنشهای طبیعت است، برخی حاصلِ عمل و فعل انسانها. از حاصلِ عمل و فعل انسانها برخی در قامت بناهای باشکوه و بیادماندنی چهره مینمایند، برخی در ایجاد فضای جدیدی در زندگی اجتماعی و معیشت اجتماعی. این دومی، کم از بناهای پرصلابت تاریخی نیست.
در نقطهای از استانِ گرم و خشکِ بوشهر، آنجا که ملقمهای از تاسیسات نفتو گاز و نخلستانها است، چند نفری دورهم جمعشدهاند و یک تعاونی کشاورزی راهانداختهاند و به تولیدِ نشا و محصول می پردازند. تصورش مشکل است در منطقهای که آب حکم کیمیا دارد و سالی چند تکباران بیشتر نمی بارد، در منطقهای که «کوه نمک»در کنارش است و آبرفتهای آن با نمک و شوری تعریف میشوند، گروهی عاشق آستین بالا زدهاند و سامانه وسیع گلخانههای کشاورزی را در بیش از یکو نیم میلیون مترمربع راهانداختهاند و کشاورزی مدرن را در منطقه اشاعه میدهند.
جالب است بدانیم محصول این گلخانهها نه تنها نیاز منطقه را تامین میکند بلکه به بازارهای اقصا نقاطِ ایران هم راه مییابد. امروز نشاهای تولیدی این تعاونی را هم خراسانیها میخرند هم آذربایجانیها. هم اصفهانیها در صف هستند هم خوزستانیها. چه نعمتی بالاتر از این که سرزمین خشک را به مرکز درجهاول تولید گلخانهای کشور تبدیل کنید. روی نقشه ایران این نقطه را «کاکی» مینامند: مرکز تولید نشاء، بویژه نشاء گوجه فرنگی و خیارسبز! هویتِ آینده این شهر کوچک را همین پایمردی خواهد ساخت.
«هنونه»!
«در زبان سمنانی، تشبیهات به قدری جالب و لطیف است که شاید در هیچزبانِ زنده دنیا و زبانهای پرمحتوا و وسیعی همانند زبان و گویش ما (فارسی)، اینگونه جامع و جذاب نباشد، حتی در زبان عربی و فرانسه هم که زبانهای فرهنگ و ادبیات جهانی هستند، تشبیهاتی به قدرت و ظرافت زبان سمنانی در آنها نمیبینیم. . . . .
ما در زبانِ سمنانی با کلمه «هنونه» بهجای ادات تشبیه «همانند» و «چون» استفاده کرده، نکتههای بسیار قشنگی را در مورد اشخاص و اشیاء و حیوانات بازگو میکنیم. به مواردی از تشبیه در زبان سمنانی توجه کنید:
هنونه دیوِنه بلول: مانند دیوانه بهلول است. . . .
هنونه مِچِتی بر: مانند در مسجد است. منظور کسی است که باید رعایت حال او را نمود و نمیتوان او را تنبیه و مواخذه نمود.
هنونه ملهکلموت: مانند ملکالموت یا عزراییل است. . . . .
هنونه قاق: خیلی خشک است، درباره چوب و امثال آن بهکار میرود.
هنونه واشه پره: منظور خیلی سبک و کموزن است.
هنونه سونگ: مانند سنگ است، قرص و محکم است.
هنونه ناچِرِنه: مانند نخ چرخریسی نازک است.
هنونه عمری عاص: مانند عمروعاص مکار و حیلهگر است.
هنونه قرقوشم: منظور چیزی سفت و محکم و استوار.
هنونه وادِرو: مانند بادبادک است. کنایه از جایی که خیلی بادگیر باشد و به علت داشتن سوراخها و روزنهای فراوان باد زیاد در آن باشد.
هنونه روئِن واری: مانند گربه است. منظور اهل اصرار و التماس و کرنش است و با گریه و زاری از تو چیزی طلب میکند و بسیار بیملاحظه و بی حقوق است. . . . »
هنونه چندر: مانند چغندر است. منظور بیمزه است. این تشبیه به این علت آمدهاست که چغندرهای ما در گذشته خیلی شور و دارای ریشههای فراوانی بودند و مزهای نداشتند.
(برگرفته از «سمنان بر تارک روزگاران»، گردآوری و تدوین: فرهنگ شکوهی، انتشارات حبلهرود، نوبت اول، ۱۳۹۱، صص ۲۲- ۲۰)
فرزندانِ ایران
نوروز است. و شما در گشتو گذارِ نوروزی هستید. راهتان به اَهرم افتادهاست. شهری با خاطرههای فراوانِ مبارزات ضد انگلیسی. شهر زائر خضرخان. واردِ قلعه زائر خضرخان میشوید. بر بلندای شهر و در میان خانهها و نخلها. یادگار صلابتِ مردانی که حضور خارجی را تاب نمیآوردند. یاران و دلیران تنگستان. وارد که میشوید، آقا پسری ده دوازده ساله خودش را بهشما میرساند. میگوید هرچه بخواهید در باره قلعه بدانید، بگویم. و سریع شروع میکند: اینجا اتاق نوشخواریها بوده، اینجا محل نوحهخوانی.
اینجا زندان و آنجا اسطبل و . . . . تاریخِ ساخت را هم میگوید، از فک و فامیل زائر خضرخان هم اطلاع دارد! تازه میداند که در زیر خاکِ قلعه «خیلی چیزها» هست! یادش میآید، یا شنیدهاست در زیر کفِ یکی از اتاقها، وقتی کندند، قمهای پیدا کردند که روی دستهاش اسم و رسمِ زائر خضرخان حک شدهبود. میگوید خیلی گران بود و میگفتند یا باید به موزه برود یا. . . . میپرسید «یا کجا؟»، نمیداند.
او به مسائل شرعی و عرفی هم آشنا است! میگوید اینجا ورودی حمام زنها است. باریک ساختهاند تا کسی از ورود و خروجِ آنها خبر نداشتهباشد! در انتهای اتاقها وچسبیده به دیوار پشتِ قلعه. از فصلِ مرمت و تعمیر هم خبر دارد. «بعد از تعطیلاتِ عید میآیند کار میکنند. ببین آجر و ملات را آوردهاند! اینجوری نمیماند، تکمیلش میکنند!». تو انگشتش حلقه زده. به شوخی میپرسیم «بهبه! مبارکه! نامزد کردی؟». میخندد. «نه بابا، خبری نیست، همین جوری دستم کردم!».
او از بچههای خوبِ جنوب است. کلاس چهارم ابتدایی. اسمش سجاد است.
عکسِ یادگاری با تاریخ!
سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری استان سمنان، در ابتکاری جالب، شمایی از تاریخِ گذشته را مقابل ارگ سمنان بازسازی کردهبود. اینکه چنین ابتکاری میتوانست ظریفتر و پر محتواتر باشد، شکی نیست، اما همین هم بسیار زیبا بود. مردمِ ما با اشتیاق میآمدند و مقابل این تصویرهای ماکتگونه در مقابل ارگ میایستادند و عکس یادگاری میگرفتند. همینکه مردم چنین اقبالی نشان دادند، حاکی از موفقیت طرح است. همین عکسِ یادگاری گرفتنها نشان داد مردم تاریخشان را دوست میدارند و با هر بهانهای که برایشان بوجود آید علاقمندند خود را در قابِ تاریخ ببینند. قدر این اشتیاق را باید دانست.
ارگ سمنان، یادگاری است از دوره قاجار. از دورانی که حکومت قجر این شهر را به یکیاز مقرهای فصلی خود تبدیل کرد. دورهای که به ساختهشدن بازار سمنان در محوری عمود بر بازار قدیمی که یادگار جاده ابریشم بود، انجامید. در آن روزگار، اینجا آخر شهر بود و بعد از آن باغها بودند که شهر را احاطه کردهبودند. روزگاری که حکیمالهیها بودند و بزرگان دیگر. روزگاری که نهرهای آب در شهر جاری بودند و یکی از منظرهای عام و عمومی شهر را تشکیل میدادند.
امروز، این ارگ در میانه شهر قرار گرفتهاست. در میان معابر سوارهای که فرصت کمی برای نزدیکی به خود بنا را میدهند. با اینحال، این بنا یکی از اصلیترین برگهای تاریخ و هویت سمنان است، و مردم از این فرصت استفاده میکنند و با ماکتِ آدمهای قاجاری در برابر این بنا عکس یادگاری میگیرند. مبارک است.
محوطههای میراث جهانی
«محوطههای میراث جهانی» یونسکو، سه دسته هستند. این سه دسته یا مقوله عبارتند از فرهنگی، طبیعی، و ترکیبی. از نمونههای محوطههای فرهنگی میتوان «تالار استقلال» در فیلادلفیا، «استون هِنگ» در بریتانیا، تاجمحل در هندوستان، و شهر تاریخی «تولدو» در اسپانیا را نام برد. نمونههای محوطههای طبیعی از جمله عبارتند از: پارک ملی «ایگوازو» در آرژانتین و برزیل، جزایر «گالاپاگوس» در اکوادور، «گریت بریر ریف» در استرالیا، و پارک ملی و جنگل طبیعی «مونت»در کنیا. در مقوله محوطههای «ترکیبی» میراث جهانی یونسکو، به نمونههایی چون پارک ملی «تیکال» در گواتمالا، محوطه تاریخی مقدس «ماچوپیچو» در پرو، و جزایر «پالائو راک» در لاگون جنوبی می شود اشاره نمود.