قلب تاریخی سمنان – شماره ۸۶
شماره ۸۶، چهارشنبه، ۹ مهرماه ۱۳۹۳ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
کمی جدی!
در ادبیات معماری و شهرسازی ایران، هنوز که هنوز است، تعریف کامل و جامع شهر گم است. هنوز توافقی بر سر تعریف شهر نیست. پرسشهایی از این جنس که آیا اهواز همانقدر شهر است که مثلا مهدیشهر؟ تهران آیا همانقدر شهر است که ساوه؟ تازه اگر مسائل بینالمللی را پیش بیاوریم که موضوع پیچیدهتر میشود. مثلا آیا دو شهر ونیز و خوانسار به یک اندازه شهر هستند؟ فرانکفورت و دامغان چطور؟
خیلی روشن نیست که بر کدام تعریف از شهر میشود اجماع کرد. طرفه آنکه در مقیاس تاریخ و شهرهای تاریخی هم این مشکل بیشتر است. مثلا ما شهرهایی چون بخارا و نیشابور داشتیم. یا سیراف و فیروزآباد. آیا با تعریف امروزی آنها هم شهر هستند؟ وجه اشتراک و افتراق اینشهرها باهم در چیست؟ آنچه که مسلم است، بزرگی و کوچکی و تعداد جمعیت، بخودیخود، ملاک تعریف شهر نیست. میشود مثال سادهای زد: فرد روستایی، با مناسبات سادهای که در محیطی محدود وجود دارد، وقتی از کوچه گذر میکندع اگر جوی آبی که به باغچه همسایه آب میرساند شکسته یا ریختهباشد، میایستد آنرا درست میکند و بعد راهش را میکشد و میرود. همین انسانِ شریف وقتی وارد شهر میشود، نه خود چنین خدمتی را دریافت میکند و نه فضای شهر چنین خدمتی را از او می طلبد. اینجا موضوع عدد و رقم نیست؛ موضوع بر سر رفتارها و هنجارهای اجتماعی است که در شهر حاکم است.
در شهری که بصورت اصولی و اندامواره رشد کردهاست، فرد با سیستم سروکار دارد نه با افراد؛ و این در روستاها برعکس است. فرد با فرد سروکار دارد. اینها موضوعات مهمی هستند. در تعریفی دیگر، اقتصاددانی معروف میگوید «شهر یعنی گردش ارزش افزوده». این اتفاق در روستا نمیافتد، یا در مقیاسی بسیار خرد میافتد. اما شهر بدون تولید ارزش افزوده و گردش آن، نمیتواند وجود داشتهباشد. بر این سخن آن اقتصاددان، تبصرهای اضافه شده با این مضمون که جنس این ارزش افزوده است که جنس شهر را تعریف میکند. لازم است مثالی بزنیم. به نقل از اولین طرح جامع شهر سمنان که در سال ۱۳۵۶ ابلاغ شد، در سال ۱۳۵۱، یعنی ۴۲ سال پیش، حدود ۱۱ درصد ارزش افزوده شهر از محل فعالیتهای کشاورزی، ۲۰ درصد از محل صنعت و معادن و حدود ۶۹ درصد از محل فعالیتهای خدماتی حاصل شدهاست. این عدد و رقمها نشان میدهد سمنانِ آنسالها شهری خدماتی و غیرمولد بود. اصلیترین ممر درآمد مردم از کار در اداره و واحدهای خدماتی بودهاست. چنین شهری نمیتوانسته نقشی در آینده داشتهباشد. در تعریف شهرهای جدید، بر اساس اصول توسعه راهبردی شهر، تولید، بویژه تولید صنعتی (نه حتی تولید کارگاهی) مهمترین ویژگی شهر است. شهر باید چیزی برای عرضه به دیگر شهرها داشتهباشد تا بتواند در این بدهبستان دوام آورد. موضوع جدیتر از این حرفها است.
شاید!
در کلاسهای درس دانشکدههای معماری، آنجا که سخن از تاریخ معماری ایران میشود، معمولا، صحبت به اولینها میرسد و از جمله اولین مسجدهای ایران. در میان مساجدی که اسمشان به عنوان نخستین مسجدهای ایرانی برده میشود، هرگز اسمی از مسجد زاوغان نمیشود. در حالیکه برخیها تاریخ این مسجد را به سده دوم هجری میرسانند. شاید بتوان این مسجد را از نخستینهای واقعی به حساب آورد. ساخت مسجد در ایران، تا آنجا که تاریخ مکتوب گواهی میکند، از قرن دوم، یواشیواش، شروع شد. پس مسجد زاوغان سمنان هم ممکن است از اولینها باشد. به نوشته سایت «هنر اسلامی»، مسجد زاوغان در شمال محله زاوغان سمنان و در ميان باغهاي سرسبز واقع شده است. اين مسجد که از بناهاي قرن دوم هجري و مربوط به دوره تسلط علويان در اين سرزمين است، به همت سيد ضياءالدين محمد، فرزند و جانشين سيد زينالدين علي صالح پسر عبيدا… بن حسين اصغر بن امام زينالعابدين (ع) بنا شدهاست. مصالح ساختماني که در اين مسجد به کار رفته آجر، گچ، سنگ و خشت خام است. مسجد جامع زاوغان شامل ايواني بلند است که ارتفاع آن بيش از ده متر است و رو به مشرق قرار دارد. در طرفين ايوان، دو گوشوارة دو طبقه ساخته شده که سقف گوشوارة زيرين دست چپ ايوان، فرو ريخته است. در سمت راست ايوان، دو ستون خشتي بلند، قطور و مخروبه به چشم ميخورد.
آنچه از اين مسجد باقي مانده يکي هم قوس بلند ايوان است که داراي تزئينات آجري به صورت مربعهاي کوچک و بزرگ و تو در تو است. آثار خرابة اين مسجد هم اکنون در سمت غربي نهر ميان زاوغان نمودار است. این اثر در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۳۸۱ با شماره ۵۸۲۶ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. در خصوص این مسجد نکته دیگری هم میشود اضافه کرد. مسجد در میان باغهای محلات ثلاثه سمنان واقع است. این باغها، به جرات میتوان گفت، از نشانههای اصلی هویتی سمنان هستند. باز شاید به جرات بتوان ادعا کرد که در هیچ شهر ایران،در قدوقواره سمنان، چنین موقعیتی وجود ندار- حدود ۵۰۰ هکتار باغ در دل شهر. آنهم باغهایی آباد و مثمر. شاید بتوان آرزو کرد کوچهباغهای بین این باغها تبدیل به پیادهراههای سلامت شهر شوند. با همین بافت و مصالح. بیهیچ مداخلهای در آنها. در این صورت، نیاز به پاتوقهایی در میانههای راه خواهدبود. سایت مسجد جامع زاوغان یکی از نشانهها و پاتوقهای شاخص و فاخر این پیادهراه میتواند باشد، بیآنکه لزومی به مداخله یا مرمت سنگین باشد. کافی است فقط استحکامبخشی شود. همین.
ظلم است؟ حیف است!
اینجا خیابان باهنر سمنان است. چه میبینیم؟ ایستگاه اتوبوس شهری. کجا؟ درست جلو آبانبار توکلی.
این یک عکس است، ولی حرف زیاد دارد. کمی حوصله میخواهد و کمی هم انصاف! مثلا: آیا آبانبار توکلی آنقدر احترام ندارد که بیاییم درست مقابل آن را ایستگاه اتوبوس بگذاریم؟ آیا چند متر آنطرفتر، جا برای ایستگاه اتوبوس پیدا نمیشد؟ در این ایستگاه باید مردم منتظر بنشینند یا بایستند تا اتوبوس بیاید. این رنگ و رو برای چنین کاری شایسته است؟ آنانی که قرار است اینجا به انتظار باشند، حتما از اهالی یا میهمانان شریف شهر هستند.شایسته است در چنین جایی قرارشان دهیم؟ احترامشان چه میشود؟
از لابلای توری درشت ایستگاه، سردر آبانبار دیده میشود. زخمی و وصلهپینه. این آبانبار تا همین چند دهه پیش تنها منبع آب محله بود. آبی که برای پختن غذا و شستن صورت لازم بود. در آن روزها در پلههای این آبانبار مردم صف میکشیدند. در پیرنشینش مردم باهم گپ میزدند و قولو قرار میگذاشتند. آبانبار نشانه کار و خرد جمعی شهر و محله است. نحوه ذخیره آب در آن، نحوه استفاده از آن آب و چگونگی نگهداری و نظافت آن، به تمامه، حاصل کار جمعی و محلهای بود. آبانبار از نظر اجتماعی ارزشهای بیشتری دارد تا از جهت تامین آب برای چند خانوار یا محله.
از این جهت است که نگهداری و مرمت آبانبارها اهمیت دوچندان دارد. اینها نشانههای دقیق مدنیت ایرانیان هستند. امروز که متاسفانه حرص شخصی و منافع خصووصی اصلیترین رکن رفتاری ماها شدهاست، دیدن و آموختن از آبانبارها و فرهنگ اجتماعیِ پشتِ آنها میتواند سرلوحه فعایتهای فرهنگی شهر باشد. کودکان ما باید به این آبانبارها بیایند و فرهنگ تعامل اجتماعی را بازخوانی کنند و زندگی با هموطن و هممحله را یاد بگیرند. آیا تصادفی است هر روز کسانی را میبینیم که در خیابانها زباله میریزند و از ماشینها آشغال و کیسه نایلونی به بیرون پرتاب میکنند؟ تصادفی است؟ نه هرگز! وقتی ما نشانههای فرهنگ مدنیمان اینچنین گم میکنیم، حاصلش همین میشود که در خیابانها میبینیم.
هیتلر و مترجم ایرانی!
آنانی که اهل کتاب هستند و انشالله سنو سالی دارند که به خوبی و خوشی گذراندهاند، یادشان میآید کتاب پرصفحهای بود با عنوان «ظهور و سقوط رایش سوم» که داستان برآمدن و فروافتادنِ هیتلر بود. کتاب پرفروشی هم بود. هم مخالفان هیتلر میخواندند و هم علاقمندانش. شاید بپرسید مگر هیتلر در ایران طرفدار هم داشت؟! حق با شماست، ولی باید گفت بله، هیتلر و نظام حکومتی او در لایههایی از مردم ایران طرفدار داشت. هرچند این علاقمندی عریان و آشکار نبود. هرچند برخیها در خفا و عیان، پیشرفتهای فنی دوره پهلوی اول را به آلمانها نسبت میدادند و طرفدار آنها بودند. از جمله خطآهن سراسری را که شمال و جنوب ایران را بههم میدوخت در سایه رفاقت شاهایران با آلمانها میدانستند.
بگذریم. اینجا سخن از هیتلر و فجایعی که در جهان بوجود آورد نیست، میخواهیم از شخصیت فرهنگی فرهیختهای یاد کنیم که اصالتا سمنانی نبود ولی از افتخارت سمنان است. نامش ابوطالب و نام خانوادگیاش صارمی است. او از آن جمله فرهیختگانی است که متاسفانه در سکوت میزیند و در سکوت سر بر خاک مینهند. آدم بزرگی بود. بزرگ و شریف. درباره او و خدماتش به سمنان و سمنانی چنین نوشتهاند:
«ابوطالب صارمی، فرزند مهدیقلی، متولد سمنان نبود، اما سالیانی در این دیار زیسته و در این شهر درگذشت و مدفون شد. این نویسنده و مترجم پرکار در سال ۱۳۳۰ ه.ق. (۶ سال پس از انقلاب مشروطیت) در ا راک چشم به دنیا گشود. وی در رشته ادبیات انگلیسی و فرانسه تحصیلات عالی داشت و خدمت مطبوعاتی خویش را از سال ۱۳۲۰ در جراید کشور آغاز کرد. این نویسنده و مترجم فرزانه به زبانهای فرانسه و انگلیسی تسلط داشت و به زبانهای عربی،روسی،ایتالیایی،اسپانیایی و آلمانی نیز آشنایی داشت. آثاری از عربی به فارسی ترجمه کردهاست. برخی آثار این محقق و نویسنده گرانقدر بدین شرح است: «ظهور و سقوط رایش سوم»، «انسانو سملبولهایش»، کتابهای گردونه تاریخ «چرچیل»، «روزولت» و «استالین»؛ تحقیق و بازنگری درباره آثار سعدی، همکاری در ترجمه «تاریخ تمدن»ویلدورانت- عصر رنسانس، عصر ادبی چهاردهم و عصر ایمان؛ و آثار ارزشمند دیگر. این مترجم گرانقدر در سال ۱۳۷۴ در سن ۸۵ سالگی در سمنان درگذشت و در قبرستان وادیالسلام در نهایت گمنامی به خاک سپردهشد».
(برگرفته از «گونهشناسی مسکن روستایی استان هرمزگان»، سعید امینیان/ بهروز جانیپور/ ثریا سهرابی، بنیاد مسکن انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۰، ص ۸۶)
واقعا، به همین سادگی!
این، خانهای است در سمنان. در یکی از کوچههای نوساخت آن. با اندک سلیقه هوشمندانهای که در نماسازی و حیاطسازی به کار رفته، منظر بیرونی آبرومند و جذابی ایجاد کردهاست. استفاده از مصالح ساده، پرهیز از تلون و تنوع مصالح، یکی از ارکان این جذابیت است. در کنار این سادگی، اجرای تمیز و دقیق سبب شدهاست نما خوب از آب درآید. دقت کنیم، اینجا هیچ اسراف و ولخرجی صورت نگرفتهاست. فقط خوب کار شده. همین. با اینحال، از حق نباید گذشت که ظرایف معماری هم دارد. به شکل قوطی ساختهنشده. پر و خالی دارد. برجستگی و فرورفتگی دارد. بالکن ظریفی برایش ساختهشده. همین بالکنِ کوچک سایهانداز خوبی برای پایین شده، با چراغی که ورودی داخلی خانه را تصویر میکند.
عکس نشان میدهد نهایت دقت در مصرف پول و بودجه صورت گرفته. در و پنجرهها با پروفیلهای ساده و حتی نازک آهنی کار شدهاند. نه دوجداره است و نه از مواد و مصالح گران یا خاص. سنگِ مورد استفاده در زیر بالکن سنگ کاملا معمولی و بابِ بازار است. اینجا همان سنگ را تمیز و ظریف اجرا کردهاند. اگر خلاصه بگوییم، معماری ربطی به ارزانی و گرانی ندارد. معماری ربطی به بزرگی و کوچکی ساختمان ندارد. معماری به همین ظرافتها و احترام به آدمی است. این بنا و این نما احترام ما را نگهداشتهاست. به همین دلیل ما هم آن را دوست میداریم. به همینسادگی!
یک عکس و هزار . . .
این یک عکس است. از باغ شازده کرمان. هنرمند بزرگ، کامران عدل، این عکس را گرفتهاست. فقط باید لذت برد و به وجود چنین صحنهها و منظرهایی در ایران شکرگزار بود. باید ممنون بود که چنین هنرمندانی داریم. هنرمندانی که «چشم زیبایی بین» دارند و روحِ سرشار از زیبایی و زیباییدوستی. حیف است این عکس در چنین قاب کوچکی دیدهشود. ظرایف عکس بسیار زیاد است. هم ظرایف فنی دارد و هم ظرایف محتوایی. باغشازده یکی از نه باغ ثبتشده جهانی ایران است. بهشتی در دل کویر و نشانی از مهندسی بینظیر آب و طراحی شگرف باغ. عکس بخوبی این تلاطم روحی و این شادابی طبیعی را نشان میدهد. عمارتی شاخص در میانه بالای قاب، گستره آب در میانه پایین. دو عالم صلب و سیال. هر دو زیبا و مکمل یکدیگر. این سلیقه عکاس است که پایه عکس را با ردیفی از شمعدانیها میسازد. و تنها در این بخش است که رنگ قرمز جوان و شاداب خود را به رخ میکشد و آرامش و لطافت سبز و آبی را رنگین و پر تحرک میکند. عکس را باید دید و فقط لذت برد. همین.