قلب تاریخی سمنان – شماره ۸۳
شماره ۸۳، چهارشنبه، ۱۹شهریورماه ۱۳۹۳ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
داشتهها و بهرهها
یکی از موضوعات مهم در کشور، همینطور در جهان، نحوه استفاده از آثار تاریخی و باستانی است. به این داشتهها چگونه باید نگاه کرد؟ اینها آیا فقط باید بعنوان موزه یا اشیاء موزهای مورد توجه باشند یا میتوان بهرههای دیگر هم از آنها گرفت. «از اواخر قرنبیستم، گرايشبه استفاده مجدد از ابنيهو آثار تاريخي كه از دهههای پیش آغاز شدهبود، دیگر رويكردهاي نظري و عملي در مواجه با امر حفاظت را مورد تجديد نظر قرار دادهاست. با توسعه قوانين، آئيننامهها و دستورالعملهاي راهنماي سياست برنامهريزي، مسير جنبش حفاظت به سوي استفاده سودآور (اقتصادي) از آثار و ابنيه تاريخي متمايل شدهاست. در این دوران، ساختمانهاي تاريخي حكم منابع كليدي در برنامههاي توسعه و نوسازي داشته و نقش مهمي را در این برنامهها بر عهده دارند.
منشور واشنگتن در سال ۱۹۸۷ حفاظت را به عنوان جزئي از سياستهاي منسجم توسعه اقتصادي و اجتماعي در برنامهريزي شهري و منطقهاي قلمداد كرده و بر اين امر تاكيد ميورزد. از این پس واژه «میراث» در تبیین مفهوم و جریان جدید در مدیریت محیطهای تاریخی بکار گرفته میشود. در این مفهوم جدید، میراث فرهنگی و تاریخی هر کشور دو وجه و چهره متفاوت دارد. از یکسو بهمثابه حلقه رابط برای حفاظت از گذشته برای ارزشهای ذاتی آن است و از سوی دگر منبعی است برای جامعه مدرن و فعالیتهای تجاری. گروهی این گرایش جدید را مورد انتقاد قرار داده و آن را به یک جریان بهرهبرداری با گرایش بازار تشبیه میکنند و «میراث» را محصول فرایند کالاییشدن و همچنین تاثیر سیستمهای سرمایه داری بر محیط قلمداد میکنند.
تاکید بر نقش اقتصادی حفاظت به وضوح در قوانین و دستورالعمل های دولت های اروپای غربی مشهود است. این جریان جدید بر مفاهیم و موضوعاتی چون توسعه مجدد مناطق، استفاده مجدد از ساختارهای تاریخی موجود، توسعه کاربری های مختلط، کیفیت بالای فضای عمومی و ارتباطات اجتماعی تاکید دارد». این نظریه، اثر خود را در ایران هم بهجا گذاشتهاست. گاه و بیگاه موضوع تغییر کاربری اماکن و ابنیه تاریخی و استفاده مجدد از آنها تبلیغ و ترویج میشود و حتی سازمانها و ارگانهایی برای اجراییشدن آن بوجود آوردهاند که هدف و وظیفهشان تسهیل ورود علاقمندان به این حوزه و سرمایهگذاری در آثار تاریخی است. اما، به دلایلِ متعدد این امر در ایران با موفقیت زیادی روبرو نشدهاست. یکی از علل این موضوع، تعریف ناقص از تغییر کاربری است. بیشترین توجه متولیان امر به گردشگری و فضاهای پذیرایی است. در حالیکه این بناها بهراحتی میتوانند تبدیل به مراکز اداری و حکومتی شوند. مثلا، در سمنان، آیا نمیشود خانههای طاهری، کلانتر، تدین، براتی و غیره را تبدیل به ادارات شهری نمود؟ مگر اینها چه کم دارند؟ عمارت فامیلی نمیتواند تبدیل به مثلا خانه هنرمندان شود؟ پس . . . .؛ فعلا
باغ، باغچه، زندگی
چند وقتی است کشورهای مختلف در دنیا دنبال ترویج روحیه و فرهنگ کشاورزی در شهرها هستند. این تلاشها شکلهای مختلف دارند. در برخی شهرها، به مردم باغچههای کوچک جعبهای میدهند که در بالکنها و تراسها یا پشتبامهایشان بچینند. این باغچهها معمولا در ابعاد یک متر در یک متر است و به عمقِ حدود ۲۰ سانتیمتر خاک دارد. سعی میشود خاک غنیشده یا حداقل خاک مرغوب کشاورزی باشد. در این باغچهها عموما سبزیجات و یا بتههای گوجه و خیار میکارند. مردم این باغچههای کوچک عمل آمادهشده را میگیرند و در خانههاشان میچینند و مراقبت میکنند تا گیاه رشد کند و مزه سفره خانه را تشکیل دهد. نکته اساسی در این برنامه آن است که گیاهی که در این باغچهها میکارند، تزیینی و از نوع گل و بوته نیست. حتما گیاهی مصرفی است. مدیران این شهرها با این عمل چند هدف را دنبال میکنند. نخست آنکه در سطحِ شهر سبزیکاری میکنند بیآنکه دستگاه عریض و طویلی مثل سازمان پارکها و فضای سبز شهر را مشغول کنند. دوم آنکه با همین عملِ ظاهرا کوچک، روحیه همکاری بین شهروند و شهردار را تقویت میکنند. سوم آنکه به مردم میگویند باید بخشی از کار را خود به عهده بگیرد. و چهارم و مهمتر از همه آنکه فرهنگ تولید و فرهنگ باروری را در برابر فرهنگ مصرف و انگلی تقویت میکنند.
با یک چنین رفتار و برنامه کوچک چندین هدف بزرگ اجتماعی را پی میگیرند. اما این قضیه چرا اینهمه ارزش دارد و مهم است؟ در جهان امروز، روزبهروز، از حجم روستا و باغ و باغچه کاسته میشود و بر حجم مصرفگرایی افزوده میشود. متاسفانه، در کنارِ این فرایند، «بیگانگی» از جامعه، بیگانگی از کار و بیگانگی از خود شدت میگیرد. در جوامعی که شدت بیگانگی بالاست، نرخ بزه و خلافهای فردی و اجتماعی هم بالا است. عامل اصلی و اساسی بزههای اجتماعی در نبود «حس تعلق مکان» است. فرد خود را متعلق به جامعه نمیبیند، یا خود را متعلق به خانواده نمیداند. چنین فردی بیشترین آمادگی را برای ارتکابِ بزه دارد. ترکیب کار کشاورزی و کار اجتماعی یکی از راههای مهم کاهش بیگانگی در جامعه است. اما، اینجا صحبت بر سر فضای سبز و پارک یا ویلای مجلل و غیرمجلل نیست، صحبت بر سر باغ و تولید و باروری است.
دورِ همنشینی!
در تعریف انسان، از جمله گفته میشود «انسان موجودی بیولوژیک و زنده است که ابزارساز است و زندگی اجتماعی میکند». همین تعریف بسیار ساده، بزرگترین و اصلیترین وظیفه شهرسازی را مشخص میکند. تلاش شهرسازان و برنامهریزان شهری آن است که بسترها و زمینههای تعامل اجتماعی را فراهم آورند. میگویند سالمترین و مطلوبترین شهر آن است بیشترین فضا را برای دیدن و دیدهشدنِ آدمها در فضاهای عمومی ایجاد کند. مردم بتوانند به راحتی باهم در خیابانها دیدار کنند، در کوچهها و محلهها بتوانند کنار هم باشند و ساعات فراغت را نه در کنج خانهها، بل در فضاها و عرصههای شهری بگذرانند.
فضا و عرصه شهری مقیاس متفاوت دارد. از میدانهای ورزشی تا نیمکت بغل خانه را شامل میشود. هرچه مقیاس این فضا کوچکتر شود، ارتباطها تنگتر و خودیتر میشوند. هرچند نرخ کدورت و ناهمسازیها هم با مقیاس کوچکتر فضاها ممکن است بیشتر نمود کند. مردم شاید، در مواردی، با غریبهها راحتتر باشند تا با همسایهها. با اینحال، اصل نیاز به همنشینی و آشنایی اصل ماندگار و اجتناب ناپذیر است. باید کوشید به این نیازِ عادی و درست پاسخ مطلوب دادهشود. مردم، خود، راههایی برای ارضای این نیاز میدانند و تجربه میکنند. در طول تاریخ، زیرِ گذرها، میدانچههای محلهای، سرِ کوچهها، تهِ بنبستها، فضاهایی بودند که مردم همدیگر را در آنجا ها میدیدند. بزرگترین فضاهای کنارِ همبودنها هم دعوت از همدیگر برای لذت بردن از باغ شخصی یکیاز همسایهها یا آشناها بود. این دور هم نشستنها و آشناییها جدا از مراسمهای عزا و شادیها بود که بستری برای دیدارها فراهم مینمود. مردم، بهسادگیِ تمام، فضاهای تقریبا خصوصی برای کنارِ همنشستن درست میکنند، مثل نیمکتی در کنارِ خانه، البته در جوار گلی یا درختی. عکس، نیمکتی در کنار خانهای در خیرآباد را نشان میدهد.
وحدت در عین تنوع
«بناها و بافتهای تاریخی ما زاییده اتحاد و هماهنگی میان معماری، شهرسازی و هنرهای وابسته به آنها است، که این اتحاد ریشه در وحدت درونی هنرمندان آنها دارد، چیزی که فقدان آن در دوره حاضر، سبب بروز انواع آشفتگیها و ناهماهنگیها در معماری بناها و فضاهای شهری ما شدهاست. به علاوه، کیفیات معماری بسیاری از فضاهای شهری امروز ما فقط در اثر ساخت تعدادی بناهای بههمپیوسته ایجاد شده و اغلب بهگونهای تصادفی و بدون اندیشه مشخص پدید میآیند. علاوه بر وحدت و هماهنگی میان معماران، که رکن اصلی و حیاتی در وحدت و هماهنگی آثار معماری گذشته بود، میان معماران و ارباب سایر هنرها و فنون مرتبط نیز این اتحاد دورنی بهگونهای بودهاست که آثار برجای مانده از تعامل آنها با یکدیگر، این تصور را در ذهن مخاطب ایجاد میکند که گویی کل اثر محصول کار یک نفر و اثر هنرمند واحد است.
در بافتهای شهری تاریخی، هماهنگی ذاتی بناها با یکدیگر از یکسو و تمرکز بر روی کیفیتهای فضاهای شهری در مرحله شکلگیری دانههای معماری از سویدیگر، شکلگیری فضاهای باهویتو باکیفیتی را تضمین کردهاست که برای امروز و آینده ما بسیار آموزنده هستند.
متاسفانه تخریبهایی که در سطح وسیع و بهمنظور ساختو سازهای جدید با تعرض به معابر و یا گشایش بافتها صورت میگیرد، تقریبا در تمامی شهرهای تاریخی ما قابل رویت است که به سرعت نیز در حال نابودکردن میراث فرهنگی و ارزشهای معماری موجود در فضاهای شهری است. وحدتی که به آن اشاره شد، خود یکی از معیارهای زیبایی و ارزشمندی بافتهای تاریخی است که در جای خود دارای موضوعیتی تام برای حفاظت و نگهداری است. وحدت و هماهنگی در بافتهای تاریخی دارای مولفههای متنوعی است که تعدادی از آنها عبارتند از: وحدت در المانها و عناصر معماری، وحدت در مصالح ساختمانی (ساختمایهها) و الگوهای سازهای، وحدت در هندسه، نقشمایهها و الگوهای جدارهها (نماهای شهری)، وحدت در فرم کالبدی و وحدت در الگوهای فضایی».
(برگرفته از «احیای بافت شهری تاریخی، با رویکرد مشارکت»، پیروز حناچی/ محمود پورسراجیان، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۹۱، ص ۱۶)
یادش بخیر!
روزی روزگاری، نه چندان قدیم، نامه و پست تنها وسیله ارتباطی آدمها با همدیگر بود. سفرکرده، اگر شانس میداشت و پست و پستخانه مییافت میتوانست مکتوبی بنویسد و شرحی از احوال مینگاشت و راهی منزل یار میکرد. بسیاریها، هنوز به یاد دارند جملههای رایج و عمومی اول نامهها را: «اگر از احوالات این جانب خواستهباشید، الحمدلله سلامتی حاصل و ملالی نیست جز دوری و مفارقت شما!». بگذریم از داستانهای ناب و پر از حوادث غریب از گمشدن نامهها یا دیررسیدنِ آنها، که خود عالمی داشت. و بگذریم از اینکه در مقصد چه کسی باید نامه را بخواند، سواددارِ مورد اعتماد کیست و چگونه باید ازش خواست نکتههای مکتوم نامه را فقط در دل خود نگهدارد و سر مردم با کس نگوید! هنوزهم از این قصه و غصهها در دنیا فراوان است. هر از چندی خبرهای جالب و تازهای میشنویم از رسیدن نامه به مقصد پس از چند ده سال.
از قصهها و غصهها که بگذریم، جالب است به روابط و مشاغل و مناسباتِ کناری دوره نامهنگاری اشارهای داشتهباشیم. مثلا، امروز آیا شغلی بهنام نامهنویس سراغ دارید؟ در حالیکه در آنسالها در اطراف مسجد جامع شهر یا اداره بلدیه، معمولا آدمهایی بودند که کارشان نوشتن نامه به اقوام و آشنایان مشتریها بود. یا مثلا شغل شریفِ تمبرفروشی، آیا، ارج و قرب گذشته را دارد؟ امروز از تمبر بهعنوان وسیلهای برای تجلیل و تقدیر استفاده میشود. شرکت پست پول میگیرد و بهخواست مشتری تمبر با نقش و عکس سفارشی چاپ میکند. گذشت آنروزها که مجموعهداران تمبر میکوشیدند تمبرهای خاص را جمع کنند و تفاخر بفروشند. امروز آیا در جایی میتوانید آلبوم تمبر بخرید؟ احتمالا امروز هرکس از این آلبومها داشتهباشد باید خوشحال باشد که شیئی تاریخی و با ارزش در اختیار دارد. آلبومهایی با مقوای مشکی و با جاتمبریةای سلفونیِ شیشیهای!
از همه اینها گذشته، هیچ میتوانید تصور کنید تلواسه و اضطرابِ آدمها را برای دریافت نامهای از سفرکردهای؟ یا حس و حالِ عجیب کسی که نامهای برایش آمده! آن حس و حال با اس.ام.اس و ایمیل بوجود نمیآید. یادش بخیر. چه داستانهای عاشقانه که با مضمون نامه و نامهنگاری نوشته شدهاند. شاید کتاب زیبای «نامهای به دخترم» از مهاتما گاندی مشهورترین کتاب در این زمینه باشد. یادش بخیر!
یک عکس و هزار . . .
این یک عکس است. از این عکسها شاید دهها مورد را در روزنامهها و شبکههای تصویری میبینیم و شاید هم ساده و بیاعتنا رد میشویم. ولی بدنیست اینبار مکثی روی عکس داشتهباشیم. هزار حرف دارد این یک عکس. اصولا تمام اتفاقاتِ کنارِ گوشِ ما هزار حرف دارند، ولی ما، متاسفانه، حساسیت خود را نسبت به این رویدادها از دست دادهایم. این عکس خانوادهای را نشان میدهد که با وسیله شخصی خود در خیابانی شلوغ در شهری شلوغ حرکت میکنند. اما این چه نوع وسیلهای است؟ موتورسیکلتی که مثلا کاروانی به دمش بستهشده. آیا چنین استاندارد و ضابطهای هست یا نه، داستان دیگری است. اما این کاروان، در حقیقت، مغازه و تعمیرگاه است. تعمیرگاه سیارِ جوشکاری، اجاقگاز و . . . ؛ توی این مغازه سیار هم فرزند نازنین خانواده ایستاده و بیرون را تماشا میکند.
و چه کنجکاو و خوشحال است! ولی آیا درست است بچه را این چنین در شهر جابجا کنیم؟ تازه اینکه پدر و مادر بصورت دوترکه سوار موتورسیکلت هستند، هیچ پوشش ایمنی ندارند هم بهکنار! این بچه آیا چه گناهی کرده که در این جعبه باید از کنار لوله اگزوز ماشینها رد شود و سینه پاک و ظریفش را پر از دود گازوییل و سموم بنزین کند. میدانیم کنار گود نشستن و ایراد گرفتن کار سادهای است. این خانواده عزیز و محترم حتما از سرناچاری چنین میکنند، حتما امکانِ خرید ماشین ندارندو حتما نمیتوانند دکانی اجاره کنند و کاسبی راحتی داشتهباشند. این پدر و مادرِ عزیز حتما عاشق فرزند نازنینشان هستند، شکی نیست، اما همه اینها توجیهی برای اینهمه بیاعتنایی به قانون شخصی و اجتماعی میشود؟
عدد و رقم!
سال ۱۳۳۵، یعنی حدود ۶۰ سال پیش، سمنان فقط ۲۹ هزار نفر جمعیت داشت! امروز چقدر؟ سالِ ۱۳۴۰ این تعداد به ۳۰ هزار نفر میرسد. پنجسالِ بعد، سال ۱۳۴۵، جمعیت شهر به ۳۱ هزار نفر بالغ میشود. به عبارتی دیگر، آهنگِ رشد جمعیتِ شهر در آنسالها بسیار کند و بطئی بود. هزار نفر در هر پنج سال. الان، پس از حدود ۵۰ سال، جمعیت شهری سمنان به بیش از ۱۶۰ هزارنفر رسیدهاست. عجیب است؟
با پنجبرابر شدن جمعیت در ۵۰ سال، چه امکانات و استعدادهایی در شهر ایجاد شدهاست؟ سویه توسعه شهر به کدام جهت است؟ صنعت چه نقشی دارد؟ کشاورزی چه؟ در بخش خدمات چه اتفاقی افتادهاست؟ نرخ سواد و تخصص چه تغییری کردهاست؟ نقش زنان در تولید ناخالص شهر چه روندی طی کردهاست؟ . . .