قلب تاریخی سمنان – شماره ۸۱
شماره ۸۱، چهارشنبه، ۵ شهریورماه ۱۳۹۳ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
فاصله فرهنگی
چرا مثلا شیراز پر جاذبهتر از مثلا کرمان میشود. آیا واقعا شیراز آثار تاریخی بیشتری نسبت به کرمان دارد؟ آیا شیراز به پایتخت نزدیکتر است؟ آیا شیراز قرابت زبانی بیشتری با دیگران دارد تا کرمان؟ این سئوال را درمورد بسیاری دیگر از شهرها و مکانها میشود پرسید. مثلا آیا چشمهعلی دامغان کمجاذبهتر از باغ فین کاشان است؟ آیا مجموعه خرقان و بسطام چیزی کم از ابنیه تاریخی و آیینی نایین دارد؟ چرا مردم بیشتر به دیدن شیراز و اصفهان و کاشان و نایین میروند ولی به بسطام وسمنان و شاهرود کمتر میآیند. در خصوصِمقایسه کرمان و شیراز، با حفظ احترام هردو، ولی آیا جوپار کرمان در شیراز بدیل دارد؟ حمامِگنجعلیخان چطور؟ آیا باغ شازده ماهان کرمان کم از باغ ارم دارد؟ چرا مردم بیشتر به شیراز میروند تا به کرمان؟ مسافت که یکی است و جادهها هم مثل هم.
مگر کیش دورترین مقصد گردشگری نسبت به سمنان و تهران نیست؟ چرا این همه مسافر به آنجا میروند؟ آیا صرفا بخاطر خرید و بازار است؟ این نوع خرید و بازار که در گناوه و دیلم هم هست؛ در قشم و درگاهان هست. چرا مردم به کیش بیشتر میروند تا به این یکیها؟
در نزد علمای جامعهشناسی و شهرسازی، اصطلاحی هست تحت عنوانِ «فاصله فرهنگی». این فاصلهفرهنگی استکه میتواند در جذب گردشگر به یک شهر یا مکان نقش اصلی را بازی کند. مسافت نقش درجه چندم است. هرچه فاصله فرهنگی گردشگر با شهر هدف کمتر باشد، امکان سرازیرشدن گردشگر به آن شهر بیشتر است. این فاصلهرا چگونه میتوان تقویم و سپس کم یا تعدیل نمود؟ این سوال بسیار بزرگی است و طبعا در حد یک یادداشت نیست که بشود پاسخی برایش یافت، اما به یکی چند نکته میشود اشاره نمود. صرفا برای اینکه باب گفتگو باز شود.
گفته میشود، و درست است، که هرچه محیط پیرامونی انسان بزرگتر و بازتر باشد، تفکر و پذیرش او هم بازتر خواهدبود. برخلاف نظر رایج و شایع که هرچه شهر و جامعه را بزرگتر میبیند رشتههای عاطفی و رابطههای انسانی را کم رنگتر تصور می کند، این نظریه معتقد است هرچه جامعه پیشرفتهتر باشد، پذیراتر و جاذبتر خواهدبود. آنچه که صفای روستایی یا پاکی طبیعی مردم ساده روستانشین نامیده میشود، مرحله پایینتری از تکامل اجتماعی است و فقط در شرایطی پاسخگو است که کوچکترین تضاد منافعی وجود نداشتهباشد. در جوامعِروستایی، ممکن است با کوچکترین بهانه کار به دعوا و خونریزی بکشد. کینههای فامیلی و قبیلهای را همه میدانیم چیست. پس یکی از عوامل مهم کاهش فاصله فرهنگی بین جوامع، درجه رشد و تکامل آن جوامع است. این نیز امری نسبی است. هرگز مطلق نیست. کرمان ممکن است نسبت به شیراز کمتر پذیرا باشد، ولی شاید نسبت به جوامع متعدد دیگری پذیراتر و گشادهتر است. شهرهای دیگر هم. در این باب سخن خواهیم گفت، انشالله.
شهر در باغ
یکی چندسال است که در اطراف سمنان باغکاری میشود. باغهای بزرگی بوجود میآیند، که این بار بصورت علمی و کارشناسی احداث شدهاند. دیگر قرار نیست روش آبیاریاش سنتی و غرقابی باشد و درختها هم سایه بر روی هم بیندازند. قرار نیست درختها مرتب، هی بزرگتر و بزرگتر شوند ولی بار کمتری آورند. قرارنیست هم نگهداری درخت پرزحمت باشد و هم میوهچینیاش. این تمهیدات، شاید، کارهای تازهای نیستند و در بسیاری از کشورهای دنیا سابقهای چند دههای یا چند سدهای دارند. در ایران خودمان هم سابقهای در حد نیمقرن داریم، اما سابقهای گنگ و قطعشده. روشی که برای احداث باغهای سیب دشتقزوین بکار رفت، میتوانست طلیعه باغبانی مدرن و پیشرفته ایران باشد، ولی نشد.
فعالیتی که در باغات میناب و بندرعباس برای عملآوری لیمو و بخصوص لیمو عمانی انجام شد، میتوانست عمومیت یابد و کشاورزی کشور را اعتلا بخشد ولی چنین نشد. فعالیتی که در سالهای اول ۵۰ در دالکی و سرقنات برازجان انجام شد و نخلستانها را آباد کرد،میتوانست در جاهای دیگر تکرارشود،که نشد. اما، خوشبختانه، در چند سال اخیر موجی از فعالیتهای کارشناسانه و عمیق در حوزه کشاورزی و باغبانی انجام شده که سمنان هم یکی از حوزههای عمل آن است. شهمیرزاد هم در همین حوزه است. در یک طرف باغات وسیع و مدرن انار در سمنان را داریم و در سوی دیگر باغ بزرگ گردو در شهمیرزاد را. اینها، درست است که در رقابت باهم هستند، ولی چه کسی نمیداند رقابت در کار خیر همیشه خوب است. اینکه گفته میشود اینبار کار علمی و کارشناسانه انجام شدهاست، به چند دلیل است، از جمله بدین خاطر که اینبار حساب همهچیز را کردهاند.
چرا گردو در شهمیرزاد و چرا انار در سمنان؟ به نظر میآید سنجیدهاند که سمنان میتواند از مراکز مهم انار در کشور باشد، هم بخاطر نوع خاکش هم بخاطر نوع آبو هوایش. علاوه بر آن جانمایی باغها هم روال و منطق مشخصی دارد. جایی باید باغ انار احداث شود که ترکیبات خاکش مناسب زراعت نیست ولی برای انار کاملا مناسب است. فکر حمل و نقل و دسترسیها هم شدهاست. گفته میشود، این باغها ثمره حدود ۱۲ سال برنامهریزی و فعالیت است. احتمالا اولین جرقههای اجرایی حدود سال ۸۴ زدهشد که چندسالی تحقیق و پژوهش را پشتسر داشت. امروز سمنان میتواند بگوید در احداث باغ انار و پرورش انار صاحب نظر و صاحب سبک است. چرا که فقط باغداری نمیکند، عقبه کاررا هم فکر کردهاند. برخلاف سالهای قبل، امروز سمنان تولیدکننده نهال انار است. سهبرابر نیازش نهال تولید میکند. بدینترتیب، نه تنها نیازی به نهال دیگر استانها و شهرها ندارد، بلکه صادرکننده آن هم هست. یعنی سمنان برای انار برنامه دارد. مبارک است.
عسگ یا اسگ؟
یکی از بزرگان میگوید، قدیمها، مردم ما میدانستند کجا زندگی میکنند و برای این سرزمین برنامه داشتند. ایران سرزمین تنوع فرهنگی و قومی است. این تنوع سبب بروز خلاقیتهای بسیار در مردم میشود. مردم از ابتکارات دیگران میآموزند و خلاقیتهای خود را به دیگران انتقال میدهند. چند ماه پیش، در نشستی علمی، تصاویری از کشاورزان کاشان و یزد نمایش میدادند که در دلِکویر نهال میکارند. با شناختی که از محلو منطقه دارند، در دل کویر و خاک غیرکشاورزی آن، اندازه نیاز یک نهاد گودال میکنند و آن را با خاک باغچه پر میکنند و نهال را در دل آن میکارند. دوستان حاصل کار را هم نشان میدادند که با همین کار ساده چه آبادیها و روستاهایی آباد شدهاند.
همیشه، مهندسی آب یکی از بزرگترین افتخارات ایرانیان بودهاست. چندی پیش در روستای خیرآباد سمنان به همشهری مبتکری برخوردیم که با استفاده از گیاه خودرو و خاردار منطقه، پوشال کولر درست میکند. او کاملا این گیاه را میشناخت و میدانست چگونه میتوان با استفاده از آن عایق موثری بر شبکههای کولر درستکرد و اینکار چقدر در خنککردن فضا موثر است و از هدررفتن انرژی جلوگیری میکند. میگفت خانه کوچولوی دو طبقهام را با استفاده از این روش کاملا خنک میکنم. خانهایکه دیوارهای تیغهای تکآجر به بیرون دارد و همیشه داغ میکند. اما این گیاه هم به عنوان پوشش بیرونی و عایق حرارتی پوشالها و هم بعنوان پوشال مستقیم کولر، بهترین جواب را میدهد. او خیلی راضی بود، حتی نکتهای جالب در خصوص این گیاه میگفت: در یکیاز کشورهای منطقه که ما دوستش نمیداریم، بوته هندوانه را به ساقه این گیاه پیوند میزنند و چه هندوانهای بار میآید! خدا میداند! اسم این گیاه عسگ (یا اسگ) است!
انسان و طبیعت
«اگر به محیط و منظر بهعنوان زیستگاه نگاه کنیم، محیط و منظر خانهای برای بشر است. در نظر دارندگان این دیدگاه، مردم در حال کار بر روی زمین هستند. آن را اصلاح می کنند تا تولید آن را افزایش دهند و آن را به عنوان سرمایه و منبع درآمد تعریف میکنند. بهطور خلاصه، مردم در حال اهلی و رامکردن زمین هستند. در این دیدگاه، طبیعت بخشندهای سخاوتمند است و مردم بر طبیعت اثر متقابل دارند. آنها سازمان، ساختار، و رفتار اساسی طبیعت را پذیرفته و طوری در آن دخالت میکنند که مواد اولیه آن را بصورت منابعی برای حفظ و ارتقاء کیفیت زندگی درآورند. در این دیدگاه، مردم در محیط و منظر دخالت میکنند اما انگیزه آنان هماهنگیبخشیدن، پاسداری، کشت و مدیریت محیط و منظر است تا سخاوت آن را حفظ کنند.
این دیدگاه معرف وابستگی متقابل مردم و محیط آنان است که بعد از انقلاب آمریکا، هنگامی که مردم ساختار سنتی و ترتیب فضایی محیط و منظر کشاورزی را پذیرفتند، به اوج خود رسید. طبیعت دستنخورده و منظر شهری با این آرمان مقایسه شده و کاستیهایشان در نظر آمد. محیط و منظر به عنوان زیستگاه، اصول خود را از طبیعت گرفته، حرکتهای انسانی پاسخگوی شرایط و الگوهای توسعه را در ترکیب و هماهنگی با الگوهای طبیعی شکل میدهد. این دیدگاه دخالت انسان را به صورت تجلی فیزیکی ریشههای بومشناختی میبیند که طوری تعدیل یافته که منافع طبیعت در اختیار مردم قرار گیرد. در این دیدگاه، نوع بشر با طبیعتی که آگاهانه به خاطر منافع بشر تعدیل میگردد، یکی است. بنابر این، هر محیط و منظر هم بیانکننده طبیعت و هم بیان کننده فرهنگ است. در این دیدگاه، تصمیماتی که امکانات بشر را به حداکثر برسانند، به عنوان تصمیمات مناسب شناخته میشوند. کیفیت زندگی بستگی کامل به زیستگاهی سالم دارد این دیدگاه حفاظت از محیط زیستی سالم و با کیفیت بالا را ترویج میکند. تصمیماتی که ثابت شود باعث تخریب محیط زیست میشوند، باید بیدرنگ ملغی شده، طبیعت زخمهای خود را التیام بخشد.»
(برگرفته از «معماری فضای سبز»، سید ابوالقاسم سیدصدر، انتشارات آذر، سیمای دانش، چاپ دوم، ۱۳۸۹، ص ۱۴۱)
ایرانِ ما زیباست!
سرزمین ما امتیاز بزرگی دارد. همهجایش زیباست. هریک به شکلی و در قالبی. مگر کویر زیبا نیست؟ مگر جنگلهای شمال زیبا نیستند؟ مگر کوه و دمنهای کردستان زیبا نیستند؟ آیا شهر سوخته زابل زیبا نیست؟ آیا ستونهای بلند تختجمشید زیبا نیست؟ مگر میتوان از زیبایی چشمه علی گذشت؟ میشود آیا روستای زیبای ورسخواران را ندیده گرفت؟ آیا میشود ناراحتِ به زیرِ آب رفتن روستای زیبای سولهبن نشد؟ میشود منظر زیبای طالقان را ندید؟ میشود کوه سرخ اطراف سمنان را ندید؟ مگر میتوان از دیدن غروبِ آفتاب در معلمان لذت نبرد؟
همه نقاط ایران زیباست. برای دیدنش لازم نیست راه زیادی پیمود. در همین دور و اطرافِ سمنان، چنان منظرهایی میتوان یافت که واقعا تنها زیبنده عنوان «شگفتانگیز» هستند. مثلا، مسیر سمنان به فیروزکوه، جادهای بطول ۶۵ کیلومتر، سرشار از زیباییها است. سکانسبندیهای متنوعی دارد. از سمنان به نیمهراه، که مرز استان سمنان با استان تهران است، تقریبا بصورت سربالایی میرویم. به ارتفاعات چلیم خاتون میرسیم و قهوهخانه «عمو حسن» که چون برق ندارد با یخچال نفتی کار میکند. کمی جلوتر به نقطه ارتفاعی راس میرسیم و شروع میکنیم به سرازیری عمومی تا خود فیروزکوه. اختلاف دما در دو طرف این راس کاملا محسوس و مشخص است. هرچه تا این راس خشکی و کویری میدیدیم، از اینجا بهبعد سبزی و کوهستانی خواهیمدید. در نقطه راس بهترین امکان را برای دیدن دماوند داریم. با تمام عظمت و زیباییاش. حتی اگر به دلیل موقعیت آبو هوا نتوانیم دماوندِ پناهگرفته در پشتِ دود و دم را ببینیم، حداقل، میتوانیم از دیدن غروب زیبایش لذت ببریم. چقدر زیباست آرامشِ پشتِ این منظرها. دیدنش کمی حوصله میخواهد و اندکی سلیقه! همین!
به همین سادگی!
در سالهای اخیر فیلمی خوشساخت و خوشپیام روی پرده رفت، به نامِ «به همین سادگی». داستان عشق و دوست داشتن است و احترام به زندگی. واقعا به همین سادگی میتوان دوست داشت و عاشق بود و زندگی را قدر دانست. اینک، اما، صحبت از آن فیلم نیست. صحبت از کوچهها و خیابانهای ما است و دیوارهایش. دیوارهایی که میتوانند خودی و دعوتکننده باشند، و میتوانند غریب و دفعکننده. شاید اگر خوشانصاف باشیم، میتوانیم راحت بپذیریم که متاسفانه مدتی است دیوارهای شهرهای ما شخصیت خود را گم کردهاند. انگار دیوار یک عنصر و بخش اجباری و ناگزیر در معماری خانه است. علاقهای به آن نداریم. مجبوریم بسازیمش! باز، از سرِ انصاف، میتوانیم بپذیریم این حرفها با پشتوانه نظری و مبانی فکری پیشرو نیست که نمیخواهد بین مردم دیوار بکشد؛ ناشی از این تفکر نیست که ما به سمت یکیشدنها و بازشدنها میرویم و دیوار میتواند نباشد!
وضعیتی که ما در دیوارهای شهرهامان داریم، ناشی از بیحوصلگی معماران و ساختمانسازان ما است. آنها تمام شگرد خود را در تزیین نما بهکار میبندند ولی وقتی به دیوارها میرسند، رهایش میکنند. انگار دیوار مال مردم است و به صاحب خانه ربطی ندارد. ولی اگر با دیوارهای خانه و شهرمان مهربان باشیم، نخستین برندهاش خودمان هستیم. دیواری را تصور کنید که ترکیبی از پر و خالی است. صلب نیست. مصالح بهکار رفته در آن سرد و سخت نیست. تبادل حرارتی مناسبی دارد. عصر وقتی از کنارش رد میشویم مثل تنور داغمان نمیکند.
شهر با همین جزییات بهظاهر کوچک شهر میشود. با همین ترفندهای بسیار ساده می توان فضای شهر را آرامشبخش کرد و آسایش محیطی را بالا برد. واقعا بههمین سادگی!
پاییز، گردو، زمینِ خیس
یکی از زیباترین مکانها برای خلق خاطره، کوچهباغهای شهمیرزاد است. و شاید بهترین زمان هم پاییز باشد و فصل برگریزان درختان گردو. عطر گردو از همین برگهای ریخته بر زمین مشام آدمی را پرمیکند. آسمان آبی و زلال بالای سر، رنگهای تند و زیبای پاییزی و عطر گردو در زمینهای بارانخورده، تصویر کاملی از بلوغِ زندگی است. آدمی یاد شعر فروغ فرخزاد میافتد: «وه، چه زیبا بود اگر پاییز بودم/ وحشی و پرشور و رنگآمیز بودم!». ماه آخر تابستان است و کمکم برای پذیرایی از خزانِ زیبای طبیعت آماده میشویم. فرصت را از دست ندهیم. شهمیرزاد برای سمنانیها، دو قدم راه بیش نیست! بسیارند هموطنانی که حسرت چنین جایی را دارند. قدرش را بدانیم.