قلب تاریخی سمنان – شماره ۷۸
شماره ۷۸، چهارشنبه، ۱۵ مردادماه ۱۳۹۳ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
کجا بودیم؟ . . .
همیشه این سئوال مطرح است که چگونه یک شهر به اوج میرسد و به یکباره، یا به تدریج، ره افول میپیماید. در دنیا و در ایران، نمونههای بسیار زیاد و متنوعی برای این موضوع داریم. از تمدن و شهرهای تاریخی شوش و فیروزآباد تا سیراف و نیشابور، شواهد این امر هستند. نیشابورِ رمانِ تاریخی «چنگیزخان» کجا و نیشابور الان کجا؟ سیرافِ سدههای دوم تا پنجم هجری کجا و سیراف امروز کجا؟! هزارسال پیش، این شهر، به گفته پروفسور دیوید وایتهاوسِ باستانشناس، نزدیک به سیصد هزار نفر جمعیت داشت. امروز به زور، هفت یا هشت هزار نفر در آن زندگی میکنند. آن موقع چاههایی در دل سخت و سنگی کوه کندهاند که امروز، با این همه فنآوری و امکانات، نمیتوانیم. یکی از ۶۹ چاه رونمایی شده سیراف، با لایروبی دمدستی دانشجوییِ جهادِ اول انقلاب، نیمی از آب شرب امروز سیراف را تامین میکند. آن سیراف چه شد؟
راه دور نرویم. چند نفر از ما و دوستانمان فکر میکنیم سمنانِ امروز معتبرتر و شهرتر از سمنان چندصدسالِ پیش است؟ آیا امروز سمنان غنی و پر صلابتتر از دیروزِ تاریخی است؟ بیاییم نگاهیبه دور و اطراف کنیم. مثلا کمی به سمت جنوب برویم و آبادیهای کوچک و بزرگ را ببینیم. سری به خیرآباد بزنیم، از آنجا به رکنآباد برویم. راه را ادامه دهیم و محمودآباد را ببینیم و به دلازیان برسیم. در همین چهار آبادی کوچک، هیچ دقت کردهاید چقدر خانههای بزرگ قدیمیِ ویرانشده هست؟ دقت کردهاید این خانهها چه صلابتی دارند؟ حتی در همین ویرانگیشان؟ در همین آبادیهای کوچک چند قلعه تاریخی وجود دارد. از قلعه نوکلاته تا قلعه دلازیان. شواهد نشان میدهد این منطقه با این عمارتهای اربابی و قلعه و بارو، حتما، در دورهای از تاریخ بسیار آباد و پر تردد و ثروتمند بوده و مرکزیتی داشتهاست.
وجود عمارتهای اربابی، از دید سیاسی ممکن است تعبیرِ ظلم و عدالت داشتهباشد، اما از دید کالبدی و پژوهشِ معماری، نشانه آبادانی و مدنیت است. این عمارتها و قلعهها در جایی که ثروتی نباشد بوجود نمیآیند. قلعه وقتی ساخته میشود که قرار است خود یا اموالمان را از گزند یورش یا دستبردی بیگانه حفظ کنیم. اگر چنین مال و اموالی نیست، قلعه به چه درد میخورد. سرتاسر استان سمنان پر است از این عمارتها و کاروانسراها و قلعهها. در یک آبادی کوچک، مثل غوشه، چندین کاروانسرا وجود دارد. هنوز هم سرپا هستند. در مهماندوست و آبادیهای اطرافِ آن، در گرمسار و دهنمک و دامغان و همه و همهجا این همه کاروانسرا و عمارت وجود دارد. در دهِ کوچک ملاده عمارت به آن عظمت ساخته شده. در پرور و چاشم و رضا آباد و رودبارک و . . همهجا این آثار را میتوان دید. چه خبر بوده؟ چند سال یا چند قرن چنین تردد و تجارتی در این جا بوده؟ با کجا کار میکردیم؟ چهشده که دیگر چنین ثروت و صلابتی در شهرهامان نیست؟ کجا بودیم؟ کجا هستیم؟ فعلا.
شهر از دور!
یکی از درسهای مهم دانشگاهی در دانشکدههای معماری و شهرسازی، سیمای شهر است. شهر از فاصله، چگونه دیده میشود؟ وقتی وارد شهر میشویم شهر را چگونه میبینیم؟ خط آسمانِ شهر چگونه است. در نگاهِ اول چه عناصر یا بناهایی دیده می شود؟ در نگاه اول، آیا، میتوانفهمید بهکدام شهر وارد میشویم؟ سیمای شهر از چنین فاصلهای میتواند هویت آن شهر را نشان دهد؟ اصلا این پرسش و دغدغهها به چه دردی میخورند. اینکه شهر از فاصلهای معقول خود را معرفی کند یا نه، چه حسنی دارد؟ اگر معرفی نکند چه میشود؟ نان و آب مردم کم میشود یا عشق جوانها کور؟ برای من و شما چه فرق میکند شهرمان هویت داشتهباشد یا نه. مگر سفرهمان با قاتوقِ هویت رنگین میشود؟
شاید کسی نتواند پاسخی به این سئوالها داشتهباشد. واقعا چگونه میتوان کسی را که تمامِ همو غمش گردآوردن پولی و پلهای برای خرید یک خودرو وطنی است، به همین سادگی قانع کرد که هویت یک صفت یا خصلت تبلیغاتی و فانتزی نیست، بخشی از موجودیت من و شماست. واقعا سخت است همشهریِ عزیز تازه به دوران رسیدهای را که تمام وجناتش در این است که خودرو خارجی و گرانش را دوبله پارک کند تا مردم بفهمند او آدم بزرگی است، به این موضوع بکشانید که هویت یک ملت و کشور واقعا نان شب و حتی واجبتر از آن است. هویتی که این آبو خاک در طول هزارها سال توانسته حفظ کند و تحویل ما دهد. حتی آدمهای به اصطلاح تحصیلکرده مهندس و دکتری را که فکر میکنند تمام دنیا همان چهار فرمول و عدد به اضافه دانستن زبان خارجی است، به سختی میتوان قانع کرد که این سرزمین، اگر امروز آبرویی در میان فرهیختگان عالم دارد، در سایه هویت فرهنگی و تاریخی آن است. سخت است و مشکل.
موضوع سختتر میشود وقتی که قرار باشد کالبد و اندام شهر این هویت را بازتاب دهد. وقتی وارد شهر میشویم، بدانیم اینجا سمنان است نه ساوه یا رضوانشهر. سخت است بدانیم و بکوشیم شهرما از فاصلهای چندکیلومتری علائم و عناصری داشتهباشد که با دیدنشان فوری بفهمیم وارد سمنان شدهایم. میشود آیا؟
عکسی که میبینیم، منظره سمنان از فاصله سه یا چهارکیلومتری از دیدِجنوبی است. از کنارروستای دلازیان. چه چیزی از سمنان دیده میشود؟ اگر نگوییم عکس از سمنان است، چگونه میتوانیم عناصری از سمنان در آن پیدا کنیم و آن را با واقعیت موجود و تصور ذهنیمان از تاریخ و امروزِ سمنان همذاتپنداری کنیم؟
معماریِ خشت و گِل
معماری خاک (معماری خشتو گل)، یکیاز اصیلترین و غنیترین تظاهرات توانایی ما برای ایجاد محیطی انسانساخت با مصالح ساده و دسترس است. این معماری، تنوعی از سازهها، طیفی از مساجد، قصرها و انبارها تا مراکز تاریخی شهر، منظر فرهنگی و محوطه هایباستانیرا شامل میشود. اهمیت فرهنگی اینها در تمام دنیا کاملا مشهود است، و به عنوانِ میراث مشترکِ بشریت تلقی میشود و به همین خاطر از سوی جامعه جهانی الزامات و اقداماتی برای حفاظت و حمایت از آنها پیشبینی شدهاست. طبق آمارها، در سال ۲۰۱۱، حدود ۱۰ درصد از کل میراث جهانی را معماری خشت و گل تشکیل میداد. دسترس بودن و کیفیتِ اقتصادی مصالح، بخودیخود، به این معنی است که از این معماری میتوان برای معماری پایدار و پوشش کموکسریهای اقتصادی استفاده کرد و معماری با ارزشهای زیباییشناسی خلق کرد.
با اینحال، از آنجا که این معماری و این سازهها تاثیرات بیشتری از حوادث میگیرند، بههمان اندازه نیاز به مراقبت و حمایت بیشتری در حوزه مرمت و حفاظت و نگهداری دارند. اینها در معرض خطر سیل، زلزله، صنعتیشدن، توسعه شهری، فنآوریهای نوین ساختمانی، از بین رفتن مهارتهای اصیل سنتی هستند.
سازمان میراث جهانی، تحت برنامه معماریِ خشت و گل، در پی آن است تا وضعیتِ حفاظت و مدیریتِ معماری خشتی را در سراسر جهان ارتقا دهد. به همین خاطر، معماریهای خشتی با ارزش فهرست شدهاند و دولتهای عضو تشویق میشوند با شناسنامهدار کردن این آثار، با کمک سازمان جهانی، در نگهداری، بارگذاری و مدیریت آنها سرمایه و انرژی بیشتری را صرف کنند. در این راه، پژوهش و تحقیق میتواند کمکحالِ موثری باشد. حاصل این پژوهشها باید کمک کند آسیبها و مسائل رودرروی معماری خشتی بهتر درک شود و سیاستهایی برای حفاظت، رهنمودهایی اجرایی، سازماندهی آموزش و فعالیتهای ترویجی تنظیم شود.
خوریان
«اطلاعات موجود درباره خوریان، بر اساسِ مصاحبهای است که توسط یکی از مدیران داخلی مجله میراث فرهنگی با سرپرست حفاری به عمل آمدهاست. خوریان در ده کیلومتری جنوبشرق شهر شاهرود واقع شدهاست. حفاری در این محل به سرپرستی آقای حسن رضوانی با حفر ده گمانه که ابعاد هریک ۳ متر در ۳ متر بود و تا عمقِ ۳۰/۲ متر از سطح تپه حفاری شدهبود، در بهمن و اسفند ماه ۱۳۶۸ آغاز شد و از آن پس پیگیری نشد. در یکی از گمانهها، پاره دیواری مشخص شد که ۲ متر طول و ۷۰ سانتیمتر از ارتفاع آن باقیماندهبود. معلوم نیست دیوار از خشت ساخته شدهبود و یا از چینه. اجساد در داخل روستا در زیر کف محوطههای مسکونی و پای دیوارها و بدون جهت معینی دفن شدهبودند. قبل از دفن، روی اجساد پودر گل اخری پاشیده شدهبود. مقدار زیادی از ابزار سنگی که از سنگ چخماق تولید شدهبودند و تعدادی قطعات ظروف سنگی به دست آمدند. نمونههایی از درفش استخوانی و وسایل زینتی از صدف دریایی نیز به دست آمدهاست. از صدف یک عدد گوشواره و از گل چند عدد مهره به دست آمد.
سفالهای بدست آمده، مشابه سفالهای چشمهعلی بودند. سفالها دستساز بودند. شاموت سفال های با بدنه ضخیم مخلوطی بود از سبزیجات خردشده و شن و شاموت سفالهای ظریف شن نرم بود. ابتدا سطح سفالها را با لعابِ گلی غلیظ پوشش داده و سپس صیقل کرده بودند. نقوش با رنگ سیاه روی زمینه قرمز کشیدهبودند. نقوش تزیینی را عناصر نقش هندسی و مشبک حیوانی و گیاهی تشکیل میداد»
(برگرفته از «ایران در پیش از تاریخ»، دکتر صادق ملک شهمیرزادی، انتشارات سازمان میراث فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۸۲، ص ۳۷۳)
همشهریِ خوب
میگویند عشق به زیبایی امری الهی و فطری است. همه مردم دوست دارند زیبا باشند و اطرافشان را هم اشخاص و اشیاء زیبا ببینند. همه در حد توانشان میکوشند به خلق زیبایی کمک کنند. میبینیم حتی آنانی که هیچ نوع امکانی برای تزیین خانه و ساختمانشان ندارند، حداقل، گلدانی گل از یک جایی گیر میآورند و دمِ در یا پشتِ پنجره میگذارند. انسان بدون زیبایی و هنر نمیتواند به حیاتش ادامه دهد. اصولا یکی از بزرگ ترین امتیازات انسان متمدن نسبتبه انسانهای ماقبل تاریخ آن است که نیازهای زیباییشناسی در انسان متمدن بسیار متنوع و زیاد است.
در گوشهو کنار زندگیمان و در گوشهگوشه شهر این اشتیاق و این اهتمام به زیبایی را میبینیم. هرکس به روال و سلیقه خود این فضا را خلق میکند. قطعا و طبعا، سلیقه آدمها باهم یکی نیست. امکانات تحقق سلیقه هم برای همه یکسان نیست. اما همینکه میبینیم کسی کوشیدهاست محیط کار خود یا مقابل خانهاش را بهنحوی تزیین کند یا زیبا نماید، جای تقدیر دارد. اصلا قرار نیست آنکس ملاکهای معتبر زیباییشناسی را رعایت کردهباشد، مهم آن است که او زیبایی را دوست میدارد.
در یکی از همین خیابانهای آشنای سمنان، همشهریِ خوشسلیقهای آمده باغچه مقابل دکانِکسب و کارش را با گیاهان شاداب و سرحال پر کردهاست. کوشیده این فضا کاملا متفاوت از خشکی خیابان باشد. چندنوع گل و گیاه کاشته از لالهعباسی تا ذرت. بالای پیادهرو جلو دکان را هم سقف انداخته. از ایرانیت. این همشهری، اصولی را باور دارد که از اصول پایه شهرسازی است. ایجاد فضا و محیطی برای آسایش روانی و کالبدی. آمده سایه درست کرده و آن را با پوشش گیاهی غنا بخشیده. دیوار کنار مغازه را هم رنگ زدهاست. قبول دارد که رنگ هم بخشی از زیباییهای محیطی است. آیا انتظار داریم او با ارزشهای آکادمیک زیباییشناسی آشنا باشد؟ آیا شما و ما همسلیقه او هستیم؟ قطعا نه! اگر این همکاری بین ما و او بود شاید میتوانستیم خواستههای او را جامه منطقیتر و زیباتری بپوشانیم. اما، همینکه او خود به محیط اطرافش بیتفاوت نیست و به سلیقه خود خواسته زیباییهایی بیافریند، غنیمت است. وظیفه همه ما تشویق این تمنیات است. انشاالله
روستاها برق تولید میکنند!
امروز دیگر باید پذیرفت، نفت و گازوئیل ماده ارزانی نیست. باید به فکر جایگزینهای پاک و بهتری بود. انرژی حاصل از تخمیر و فرآوری مواد آلی، از جمله بایوگاز، و بایو انرژی، از دمِ دستترین انرژیهایی است که تجدیدشونده و پاک بهشمار میروند. دنیا استقبال خوبی از این روشها کرده و میکند. تعدادي از روستاهاي آلمان، هم اکنون نيازهاي گرمايشي خود را با استفاده از انرژي ارگانيک (بايو انرژي) تأمين ميکنند. روستاهاي زيادي هستند که ميخواهند شبکه خودکفاي تأمين انرژي داشتهباشند.
«رالف کلر»، توليدگر کشاورز، مشکل ضايعات داشت، آنها را تبدیل به مواد اولیه نیروگاه روستایی خود کرد. مقدار انرژي حاصل از مجتمع بايوگاز او سالانه انرژياي معادل انرژي حاصل از ۱۸۰ هزار ليتر نفت توليد ميکند. تأسيسات او در مزرعهاش در جنوب ايالت بادن، روزانه ده تن ذرت، يک تن علف و چهار تن فضولات حيواني تخمير ميکند و از آنها گاز متان بدست ميآورد. كلر، از متان حاصلشده، سالانه دو ميليون کيلوات ساعت برق توليد ميکند؛ و بخواهد يا نه، حجم قابل توجهي گرما و حرارت ضايعات اين تشکيلات است. کلر ميخواست به نحوي از دست اين ضايعات خلاص شود. اما اين کار، در روستاي کوچک او که ۱۰۰ خانوار بيشتر نداشت، چنان ساده نبود. کي اين همه گرما و حرارت لازم دارد حتي اگر مفت هم باشد؟
ماونهايم از «سينگن» چندان دور نيست، و سينگن موطن مجتمع کوچک انرژي خورشيدي است که ۲۰۰ سهامدار دارد که اغلبشان از همان دور و اطراف هستند. وقتي مجتمع از پيشنهاد ماونهايم آگاه شد خوشحالياش را پنهان نکرد. مهندسين محيط زيست در فکر فروختن اين گرما به اهالي بودند؛ به قيمتي پايينتر از قيمت نفت. گرما ميبايد مستقيم و با لوله به خانهها منتقل ميشد؛ از طريق خط انتقال گرما.
مجتمع خورشيدي چهار کيلومتر خط لوله انتقال گرما در آبادياي با ۴۰۰ نفر جمعيت تو زمين خواباند. بيش از دو سوم ساکنين آبادي خانههاي خود را به اين شبکه وصل کردند، يعني حدود ۶۶ خانوار. گرما به نرخ ۷ دهم سنت بر کيلووات مستقيم وارد خانه شد. قيمت را براي بيست سال ثابت نوشتند و فقط ۵/۲ درصد نرخ تورم سالانه را به اين فرمول اضافه کردند. شهردار آبادي همسايه، پروژه را دورانديشانه و يگانه برميشمارد و به ويژه از اين نظر که بهاي پرداختي با گرماي دريافتي از منطقه خارج نميشود و در صندوق همانجا باقي ميماند. مدير انستيتو محيط زيست و اقليم نيز معتقد است که نمونه ماونهايم «ثابت کرد تأمين انرژي از طريق منابع انرژي تجديدشونده و در سطح محلي و بومي از نظر فني و اقتصادي کاملاً ممکن است».
تنها کارشناسان نيستند که اين عقيده را دارند. همزمان با گرانشدن برق و نفت و گاز طبيعي و بلندتر شدن فرياد دانشمندان و طرفداران محيط زيست، هم اينک شمار فزونتري از جماعت تأمين انرژي را در دستان خود ميگيرند. آنان مواد اوليه محلي را تخمير میکنند يا ميسوزانند و گرمايش حاصله را در شبکههاي غيرمتمرکز محلي توزيع ميکنند.
(این تکنولوژی، امروز در ایران وجود دارد. متاسفانه شناختهشده نیست، ولی وجود دارد. )