قلب تاریخی سمنان – شماره ۷۰
شماره ۷۰، چهارشنبه، ۷ خرداد ۱۳۹۳ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
شهر و زندگیِ جمعی
یکی از پرسشهای مهم در تاریخ معماری و شهرسازی ایران، مربوط به فضاها و مکانهای اجتماع مردم است. مردم کجا کنار هم جمع میشدند و از احوالات خود و همشهریان مطلع میشدند؟ پرسش از اینجا آغاز شده است که ما در شهرهای تاریخیمان چه فضاهایی برای جمعشدن داشتیم؟ ممکن است بگوییم مساجد و تکایا بهترین جا برای اجتماع مردم بودند و هستند، که چنین است، ولی تکلیف غیرمسلمانان چه میشود؟ در دورههایی از تاریخ، پیروان بیشمار ادیان الهی دیگر در این سرزمین زندگی میکردند، آنها در این جمعشدنها چه نقش و سهمی داشتند؟
شاید بتوان این موضوع را یکی از کلیدیترین موضوعاتِ شهرسازی ایران دانست. امروز تمام برنامهریزان و نظریهپردازان جهان صحبت از عرصههای عمومی شهر، فضاهای تجمع و اجتماع شهری، فضاهای اوقات فراغت مردم در شهرها، و از این مقولهها میزنند و دانشجویان و اساتید ما هر روز این مقولهها را، البته به نقل از علمای غرب، بازگو و تشریح میکنند. باید هم چنین باشد چون امروز بدون توجه به زندگی بیرونی مردم نمیتوان جامعه را مدیریت نمود. اینوسط تکلیف ما چیست؟
باید دنبال ردپاهایی در تاریخ معماری و شهرسازیمان بگردیم. باید تعریفهای تازهای از فضاهای شهری داشته باشیم. باید بگردیم و ببینیم آیا ما تا قبل از میدان نقشِ جهان اصفهان، میدانِ شهری داشتهایم؟ اگر داشتهایم فرم و ابعاد آنها چگونه بوده است؟ باید تعریف کنیم میدان نقشجهان اصفهان چه کارکردی داشته است و آیا میدانی شهری بوده است یا کارکردی عموماً حکومتی و در مقیاس ولایات و ایالات داشته.
بهجز این میدان، در تاریخ شهرهای ما، چه فضاهایی شبیهِ میدان یا میدانگاه وجود داشته است؟ آیا، اساساً، میتوانیم ادعا کنیم مردم در فضاها و اندامهایی چون میدان دور هم جمع میشدند؟ نمیشود انتظار داشت آنها در فضاهایی جمع میشدند که با تعریفِ امروزِ ما از میدان و محل تجمع سازگار نیست؟ این سؤالها باید، یک روزی به پاسخ برسند.
نکته آخر آنکه، معمولاً شهرها و تمدنها در مقایسه با یکدیگر هویت و شخصیت خود را مینمایانند. مثلاً، شهرهای روم و یونان باستان، عموماً به چند فضای مهم شهری مشهورند: میدان، حمام و میدانِ گلادیاتوربازی، که در کنار دیگر اجزا و عناصر شهری، بازتابِ زندگی شهری مردم هستند. در آنجاها، حمامها نقش مؤثر اجتماعی داشتند و بسیاری از تصمیمات شهری و حکومتی در صفهها و سربینههای حمامها تعیین تکلیف میشدند. بههمین دلیل معماری باشکوهی هم داشتند. میدانها هم عظمت و اهمیت ویژه خود را داشتند. اگر این اهمیت میدان در آن شهرها را با فضاهای شهری ایران مقایسه کنیم، احتمالاً، به نکات مهمی میرسیم که شایسته تأمل جدی است. نکاتی نه صرفاً تاریخی.
به دادِ آثار برسیم!
«دیگران کاشتند و ما خوردیم . . . ». داستانِ آثار تاریخی چنین داستانی است. دیگرانی، خواه سلطان، خواه رعیت، آثاری را بوجود آوردهاند و امروز، بهعنوانِ ثروتی ملی به ما به ارث رسیده است. تصورش را بکنید بنایی چون مسجد جامع یا مسجد امام را، آیا، امروز میشود ساخت؟ با چنین ظرافت و زیباییها؟
فکر کنیم اصلاً اعتقادی به تاریخ و فرهنگ و ملیت و هویت نداریم. فرض کنیم تمام دنیا و آخرت ما پول است و مادیات و زندگی روزمره. حتی در چنین حالت هم آیا این بناها ثروت و ارزشِ بزرگی نیستند؟ الان چقدر باید هزینه کرد تا چنین بنایی ساخته شود؟ اگر فقط پولِ زمین و هزینه ساخت و ساز و تزیینات و ظریفکاریها را حساب کنیم متوجه میشویم چه سرمایه بزرگی در اختیار ما است بیآنکه در بوجود آمدنش زحمتی کشیده باشیم. حال که چنین است، ما چه وظیفهای داریم؟ آیا ثواب است حتی به فکر نگهداشتناش هم نباشیم؟
هر بنا و اثری، با هر ارزش و منزلتی که داشته باشد، نیاز به مراقبت دارد مثل هر اثر انسانساخت دیگر. مثل خانه و دکانِ خودمان. هرچه بنا قدیمتر میشود، از یکطرف ارزش و منزلتِ بیشتری مییابد، از سوی دیگر نیازش به مراقبت افزونتر مي شود. بالاخره این بناها از مصالح ساختمانی ساخته شدهاند و اینها عمری دارند. گاه عمر اینها چنان زیاد میشود که آدمی حیرت میکند. واقعاً باورنکردنی است که در همین سمنان ساختمانِ مسجد جامع بیش از هفتصدسال عمر کرده است. اینهمه سال، باد و باران و زلزله و آفتاب و حمله و . . . و هنوز اینچنین سرپا و استوار ایستاده است.
به بناهای تاریخیمان برسیم، هر چند وقت یکبار دستی به سر و صورت آنها بکشیم، غبارِ زمان و زنگارِ کهولت از چهرهشان بزداییم. شهر ما با همین آثار است که زیباست. قدرشان را بدانیم.
ایرانِ ما زیبا است!
هرگوشه این سرزمین بهشتی است خدایی. ایران سرزمینِ چهارفصل است. ایران سرزمین زیباییها و نعمتها است. در زمستان، که در سمنان و دامغان و تهران برف میبارد، در بوشهر و لنگه و سایهخوش گوجهفرنگی و خیار برداشت میکنند. در روزهایی که در سمنان نوبرانه میوهاهای آخر بهار را مزه میکنیم، مردم خوزستان و سیستان به اندیشه چیدن خارکها و رطبهای خود هستند. ایران سرزمین نعمات بیپایان الهی است.
«فریم» شهر کوچکی است در میانه راهِ پلِ سفید به سدِ شهید رجایی در میانه راه کیاسر به ساری. آبادی کوچکی است. حدود ۴۰ کیلومتر از پلِ سفید فاصله دارد. اما سرزمینِ سبزِ تولیدی منطقه است. در ورودی آبادی نوشتهاست «به بهشتِ همیشهسبز» خوشآمدید! واقعاً که چنین است. دشتی سبز و حاصلخیز. مزارعِ بیپایانِ گندم و جو، در کنار شالیزارهای برنج در دامنه جنگلهای مرتفع منطقه. مردم فریم انسانهای کاری و سختکوشی هستند. علاوی بر اینکه در تولید غذا برای خود و هممیهنانِ خود دست بالایی دارند، آبادیشان هم آبادی تمیز و مراقبتشدهای است. میشود انتظار داشت اگر تمام آبادیهای ما چنین باشند، مردم رغبت زیادی به مهاجرت بهسوی شهرهای بزرگ نخواهند داشت. امروز با گسترش امکانات ارتباطی بسیاری از مسائل روزمره مردم را میتوان بدون مراجعه به ادارات و سازمانهای دولتی حل کرد. اگر چنین شود، یکی از مهمترین جاذبههای شهرهای بزرگ از بین میرود و ثبات سکونتی در آبادیهای کوچک بیشتر میشود. اهمیت شهرهای کوچکی جون فریم، از این جهت، شایسته تأمل و توجه جدی است. انشاالله.
ساباط
«ساباطها بخش مسقف کوچهها هستند و از نظر اقلیمی، عملکردی و زیباییشناسی و بصری کارایی دارند. ساباطها از عناصر مشترک بافتقدیم دزفول با بافتهای سنتی مناطق گرموخشک هستند. این آسمانه گاهی طاقی بین دیوارهای دو خانه موجود در دو سمت کوچه، و زمانی حرکت طبقه بالای خانهای بهصورت یک اتاق به روی کوچه است.
ساباطها با اتصال خانهها به یکدیگر از بالای کوچه، یکپارچگی و درهمتنیدگی اجزاء تشکیلدهنده بافت را تشدید کردهاند و از سوی دیگر به لحاظ تناوب وجودی در گذر، باعث تضادی محدود (ناشی از بسته و بازشدن فضا) در بستری پیوسته شده و تنوع بصری را در گذر تشدید میکنند. در بسیاری موارد، ورودی خانهها در همین مکان مسقف تعریف میشوند، که همانا مصداق رعایت سلسلهمراتب در رسیدن از فضای کاملاً باز و عمومی کوچه به فضای کاملاً بسته و خصوصی هشتی با عبور از فاضی نیمهباز «ساباط» است.
در زیر ساباط به علت وجود سایه و نیز جریان هوایی که در اثر اختلاف دمای این قسمت با بخش آفتابگیر کوچه اتفاق میافتد، دما پایینتر احساس می شود. ساباطها مانع ورود بادهای مزاحمی که در سطح زمین حرکت میکنند نیز، هستند.
مجاور دیوار بعضی ساباطها، سکوهایی جهت استراحت عابران ساخته شده است. ساباطها ارتفاعی در حد یک طبقه و معموله معادل طول یک اتاق متوسط در خانه را دارند که با سیستم طاق و تویزه و بعضا طاقآهنگ پوشانده می شوند».
(برگرفته از «گذر و خانه در بافت سنتی دزفول»»، زینب داعیپور، دفتر پژوهشهای فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۹۲، ص ۲۵ و ۲۶)
«خانه» و خانواده
یکی از مهمترین شاخصههای تعیین ابعاد و فرم خانه، ابعاد خانواده است. در سالهای ماضی، در دوره پهلوی اول و قبلتر در دوره قاجار، «خانواده گسترده» داشتیم و اعضای سه یا چهارنسل یک خانواده در یک خانه زندگی میکردند. بدین ترتیب، در یک خانه، هم پدربزرگ و مادربزرگ بود همه نوه و نتیجههای آنها. طبیعی است ساختار خانهها هم متناسب با این ساختار خانواده تعریف و ساخته میشد. تمامِ خانههای تاریخی شهرهای ما، از جمله خانههای تاریخی سمنان یادگار آن فرهنگ و آن روش زیست هستند. اینها معمولاً خانههایی هستند با حیاط مرکزی و اتاقهای دورتا دورِ آنها. هرچه زمان میگذرد، شکل خانهها جمعوجورتر میشوند. در همین شهر خودمان، سمنان، خانه ثبتشده جعفری (سهراهِ ابوذر) را اگر با خانه رجبی یا تدین و غیره مقایسه کنیم، متوجه تغییر ابعاد و شکل خانه به تبعیت از شکل خانواده می شویم.
در خانهسازی امروز، ما دیگر با خانواده گسترده روبرو نیستیم. «خانواده هستهای» داریم. این خانواده عموماً از یک خانواده با درجه اول فامیلی تشکیل میشود: پدر و مادر و فرزندانِ ازدواجنکرده. میشود گفت خصلت عمومی خانواده هستهای وجود «یک ذوج» در میان اعضای خانواده است. تا ذوج دوم شکل میگیرد، خانواده دیگری بوجود میآید که در مرحله اول دونفره است تا بچهها از راه برسند. پس باید خانههایی ساخت که به این نیاز و فرهنگ پاسخ دهد. اینجا صحبت بر سرِ آن نیست که خانواده گسترده بهتر است یا خانواده هستهای. بحث بر سرِ تکالیفِ واقعی و موجودِ معماریو برنامهریزی است که باید به نیاز مسکن مردم پاسخ دهد.
اما اخیرا موضوعِ بسیار حساسِ دیگری مطرح شدهاست. متأسفانه، تعداد مجردها و «ازدواجنکرده»های جامعه رو بهفزونی است. در تازهترین آماری که توسط مراجع رسمی منتشر شده است، آمار ازدواجنکردههای کشور به حدود ۵۰ درصد افرادِ سنین ازدواج میرسد. مثلاً از میانِ حدود ۱۲ میلیون مردِ بین ۲۰ تا ۳۴ سالِ کشور، نزدیک به ۵ میلیون نفر و ۵۷۰ هزار نفر هرگز ازدواج نکردهاند. در میان خانمها، حدود ۴۸ درصد از افرادِ سنِ ازدواج اصلاً ازدواج نکردهاند. سن ازدواج برای خانمها ۱۵ تا ۲۹ سال است. از میان ۱۱ میلیون و ۷۹۰ هزار زنِ سنِ ازدواج، بیش از ۵ میلیون و ۶۹۰ هزار نفر هرگز ازدواج نکردهاند. در علمِ آمار اگر کسی از سن ازدواج رد شود و ازدواج نکند، وارد «تجرد قطعی» میشود. در ایران، نزدیک به یکمیلیون و سیصدهزار نفر در تجرد قطعی هستند. از این تعداد ۹۸۰ هزار نفر را خانمها تشکیل میدهند و ۳۲۰ هزار نفر هم از آقایان هستند. طبق گفته مدیرکل اداره آمار کشور، مجموع افرادی که ازدواج نکرده یا به تجرد قطعی رسیدهاند، نزدیک به ۱۵ میلیون نفر است.
این آمار و ارقام، آیا، اندازه و شکل خانهها را تغییر نخواهد داد؟ آیا وارد مرحله متفاوتی در ابعاد خانواده و اندازه خانه و آپارتمان نمیشویم؟ این سؤالها جای تأمل زیاد دارد.
آسایش محیطی و مصالح ساختمانی
امروز امکاناتِ زیادی داریم تا علتِ «خوشایندبودن» بناهای تاریخی را دریابیم. توضیح می دهیم: وقتی وارد خانهای تاریخی میشویم، بیآنکه با سلیقه و تزییناتِ آن بنا موافق باشیم، احساسی داریم که در اصطلاح معماری به «آسایش محیطی» تعبیر میشود. میشود مثال بزنیم. اگر شانس و فرصت داشتهباشیم که سری به باغِ فین کاشان بزنیم. یا به باغِ شازده کرمان یا به هر باغِ ایرانیِ واعی و اصیل. همین که وارد فضا میشویم با چند گام در داخل محوطه، تقریباً بهصورت کامل از بیرون کنده میشویم. دغدغههای بیرون و خیابان از میان برمیخیزد و ما میمانیم و فضا و منظر باغ. یعنی بزرگترین ویژگی باغ ایران آن است که ما را از فضا و جو زندگی روزمره بیرون میآورد و سبب میشود با خودمان باشیم و از طبیعت و منظر لذت ببریم.
در خانهها و عمارتهای تاریخی نیز چنین است. وقتی وارد خانه ناظمیان میشویم، هرچند که زندگی روزمره و عادی در آن جاری نیست، با اینحال نوعی احساسِ آرامش و راحتی در محیط داریم. در خانههای تاریخی کاشان هم چنین است. در بوشهر و دزفول هم همینطور. چه عواملی سبب این آرامش میشود؟ طبیعی است عوامل بسیار متنوعی در ایجاد این آرامش موثر است. یکی از آنها مصالحِ بکار رفته در بنا است. مصالحی که پیوند نزدیکتر و ملموستری با خاک دارند، در ایجاد چنین آرامشی موثرتر هستند. امروز امکان سنجش این آرامش و آسایش، البته با زبان علم و عدد و رقم، وجود دارد. کافی است با نرمافزارهای مناسب، نوع و اندازه تبادل حرارتی بنا را بسنجیم. کافی است تأثیر مصالح در این رابطه را کشف کنیم. خوشبختانه، امروز این امکان را داریم که با انتخابِ مصالح جایگزینِ مناسب برای مصالح سنتی، بناهای خود را بهنوعی بسازیم که در ایجاد چنین آرامشی مؤثر باشند.
مردمِ خوبِ ما!
معروف است که میگویند انسان ذاتاً زیباست و زیبایی را دوست دارد. دوستداشتن زیبایی، قطعاً و یقیناً، ارتباط مستقیمی با مال و مکنت ندارد. ممکن است کسانی که رفاه نسبی خوبی دارند و دغدغههای روزانه باعثِ عدمتوجهشان به اطراف و زیباییهای آن نیست، میتوانند فرصت بیشتری برای لذت بردن از زیبایی داشته باشند، اما این فقط مربوط به «فرصت» میشود نه ذاتِ زیباییدوستی. ذوق و عشق به زیبایی، در قواره و شکلهای مختلف، بروز بیرونی مشهودی دارد. گاه پوشیدنِ لباس آراسته و فاخر نشان از این زیباییدوستی است، گاه نظافت خانه یا دمِ در. گاه زیبایی را در رفتار مردم دید و گاه در امانتداری و رفاقت آنها. اما، یکی از زیباترین نشانههای زیباییدوستی، عشق به طبیعت و احترام به آن است.
عکسی که آذین این قسمت از «قلبتاریخی سمنان» شده، عکسی است از دیوار خانهای روستایی در مسیر «پرور» به «ملاده»، در همین اطراف سمنان احتمالاً از توابع شهرستان مهدیشهر. با سادهترین وسایل- که عموماً دورریختنی است- دیوار خانه را با گل و گلدان آذین بسته. خود دیوار هم با سادهترین مصالحِ دمدست پلاستر شده است. کاهگل. اما نوع کاهگل و اجرای آن نشان میدهد صاحبخانه اهل ذوق است و خوشسلیقه. چیزی نباید گفت، کافی است به عکس نگاه کنیم. همین.