قلب تاریخی سمنان – شماره ۶۷

قلب تاریخی سمنان67

قلب تاریخی سمنان – شماره ۶۷

نوشته شده در نویسنده 1310

شماره ۶۷، چهارشنبه، ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۳ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
شالوده شهرِ سمنان


برای تعریفِ شالوده شهر سمنان، باید دید این شهر چه ویژگی‌های کالبدی و تاریخی دارد تا بتوان ردِ زمان را بر مکان شهر درآورد. می‌توان خط سیرِ تاریخی و ساختارِ تطوّرِ شهر در طول زمان را درآورد و در مرحله اول به بازخوانی لایه‌ها و خطوطی پرداخت که در طول قرن‌ها و دوره‌ها به‌صورت لایه مشترک وجود داشته‌اند. این یک پژوهش تاریخی و کتاب‌خانه‌ای است که با مشاهدات میدانی تکمیل می‌شود و نهایتاً تبدیل به دیاگرامی از سطوح تمدنی و تاریخی با رنگ‌های متفاوت می‌شود. حتماً می‌توان آن نقشه یا سند را به عنوانِ پایه مطالعات جامع شالوده شهر سمنان تلقی کرد ولی آیا همین نقشه یا دیگرام می‌تواند راهنمای عمل ما در ترسیمِ شالوده فعلی شهر سمنان باشد؟ قطعاً نه! شاید هم آری!!

قطعاً نه چرا که این داده و نقشه برای تعریف شالوده لازم است ولی کافی نیست. باید برای دو سؤالِ‌دیگر هم پاسخ متقن تاریخی و امروزی پیدا کرد. سؤال نخست آن است که کدام‌ یک از لایه‌های تشکیل‌دهنده این نقشه لایه‌های تعیین‌کننده و ساختاری بوده و کدام‌ها ادواری و گذرا. سوال دوم آن است که این لایه‌ها در شهر امروز چه عملکرد و خاصیتی دارند. اگر این دو سؤال تحقیق و بررسی شوند، تازه، به بخش مهمی از شالوده شهر دسترسی پیدا می‌کنیم. این بخش ممکن است دیگر الزامات شالوده شهر را تأمین کند و تبدیل به تعریف شالوده شهر شود. به‌همین‌خاطر است که گفتیم «شاید هم آری!».

این‌جا به یکی از مهم‌ترین اصول تبیین شالوده شهر اشاره می‌کنیم؛ شهر سه وجه دارد: انسان، طبیعت و محیط مصنوع. در تعریف شالوده شهر، باید رابطه این سه وجه مورد مطالعه و تدقیق قرار گیرد. باید دید نمود طبیعت در سمنان کجاست؟ این نمود چه تأثیری در نقشه و کالبد شهر دارد. برای اجتناب از حاشیه، به یکی از مهم‌ترین عناصر طبیعیِ مؤثر در سمنان اشاره می‌کنیم: کویر. کویر در ساختار و سیمای شهر سمنان چه تظاهر و نقشی دارد؟ مثلاً وقتی از اهواز و رود کارون صحبت می‌کنیم، موضوع روشن است، همین‌طور اصفهان و زاینده‌رود. اما کویر و سمنان چه؟ حضور کویر در سمنان چگونه است؟

حوشبختانه، امروز جهت‌گیری و ساختار صلب سمنان به‌گونه‌ای است که ما در چند کریدور مهم می‌توانیم کویر را از سمنان ببینیم. این نکته ‌و موضوع مهمی است که وقتی در خیابان سعدی شمالی قرار داریم و به سمت راه‌آهن نگاه می‌کنیم، خط زیبای کویر را در افق می‌بینیم. در خیابان امام‌ حسن هم این شانس را داریم که کویر را در افق قاب تصویر ببینیم. در کجای دیگر چنین شانسی داریم؟

این یک عامل و پارامتر مهم شهری است. هرگونه توسعه‌ای در سمنان نباید افق کویر را از ما دریغ کند. این گام اول! گام‌های بعدی کدام است؟

نقطه‌های شهر!

شهر علاوه بر شالوده و ساختار شهری، نقاط و مکان‌هایی دارد که در حقیقت راهنماهای خوانایی آن هستند. در هر شهر تاریخی این نقاط و مکان‌ها نقاط تقسیم و شناسایی شهر به‌شمار می‌روند. حفاظت از این نقطه‌ها و نشانه‌ها برای حفظ هویت و خوانایی شهر بسیار مفید است. در سمنان، یکی از نشانه‌های خوب شهری، باغ امیر است. واقع در کوچه باغ‌امیر در خیابان معلم (میرزای شیرازی). متأسفانه این باغ و عمارت آن، در حال حاضر، بدون استفاده و متروک است.

باغ امیر از یادگارهای اواخر قاجاریه است که در زمان ساخت در خارج از محدوده شهر قرارداشت و امروز در میانه شهر قرار دارد. اهمیتِ این باغ بدان جهت است که در مطالعات مربوط به باغِ ایرانی، با تعریف علمی و تاریخی آن، سمنان نماینده‌ای ندارد. در استان سمنان چنین نماینده‌ای هست: باغِ چشمه‌علی شاهرود، ولی در شهر سمنان چنین یادگاری نداریم. اما ساختار تاریخی شهر حاکی است که سمنان تا چند دهه پیش، و تا زمان توسعه انفجاری آن در سال‌های چهل به بعد، باغ‌های زیادی داشته و برخی از این باغ‌ها با داشتنِ کوشک و عمارت می‌توانستند با باغ‌های مشهور ایران رقابت کنند. ارزش بازیابی و هویت‌بخشی به باغ امیر نیز از همین جا ناشی می‌شود. عمارتِ ‌باغِ‌امیر بر بلندای سردر ورودی باغی مصفّا و با چشم‌انداز کارخانه ریسمان‌ریسی بنا شده‌ است، این بنا دارای دو نما یکی رو به غرب و ورودی مجموعه و دیگری رو به شرق و رو به باغ است، در تزئینات نما از کاشی هفت رنگ استفاده شده و در کنار این سردر یک خانه اعیانی با دو ایوان رو به جنوب و غرب وجود دارد. در نمای این بنا در روی ایوان‌ها، ستون‌هایی گچی با تزئینات جالبی به چشم می‌خورد که این ستون‌ها در داخل چوبی هستند تا سازه سقف را نگه دارند و تزئینات گچی روی آن به نما جلوه و زیبائی خاصی بخشیده‌ است، متأسفانه باغ این بنا به کلی نابود شده و به‌جز درختان حیاط جنوبی چیزی باقی نمانده است. این اثر در تاریخ ۹ آبان ۱۳۷۷ با شماره ثبت ۲۱۴۳ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.

از این بهتر می‌شود؟

در این روزها وقتی در خیابان‌های شهر راه می‌رویم، مردمانی را می‌بینیم که از درختانِ آزاد کوچه و خیابان شهر توت می‌چینند. از بچه‌مدرسه‌ای‌ها تا خانم‌ خانه‌دار، از کارگر ساختمانی تا راننده اتوبوس واحد شهری، از کاسب محل تا مشاور معماری شهر. دنیایی دارد توت‌چینی از درخت‌های شهر. بهتر از این می‌شود آیا؟

چه اشکالی دارد به‌جای این‌همه درخت غیرمثمر در شهر، درخت سیب و توت و بلوط بکاریم؟ این‌همه انرژی و منابع آبی شهر را صرف درختانی می‌کنیم که فقط سایه دارند و منظر. البته که آن‌ها را هم لازم داریم، ولی در همه‌جا و همه موارد؟ تصورش را بکنید روزهای آخر تابستان شهر پر از درختان سیب است و سیب‌های سرخ روی درخت‌ها چون چراغ‌هایی از نعمت خدا می‌درخشند. البته، در کنارش حتماً خواهیم دید بچه‌هایی را که برای چیدن چند سیب از درخت بالا رفته‌اند و شاخه‌ها را به ناله آورده‌اند. یا حتما آدمیانِ «همیشه ناراضی» را خواهیم دید که گله می‌کنند از افتادن سیب‌های پادرختی در کوچه‌ها و احیانا له‌شدنِ آن‌ها زیر پاها. و خواهیم دید حتی کودکانی را که برای انداختن سیبی، سنگ به درخت می‌زنند. و خیلی چیزهای دیگر!! ولی چه باک؟ این‌ها که مصیبت نیست! در مقابل لذت‌ها و تصویرهای بسیار زیبایی را شاهد خواهیم ‌بود. لذت‌هایی‌که زندگی و شهر را شاداب خواهدکرد.

مگر می‌شود لذت وافرِ چیدن سیبی از درختِ دمِ خانه‌ را با چیزی تاخت زد؟ واقعاً آیا یک یا چند سیب، یا مشتی توت چقدر قیمت دارد که فکر کنیم این توش‌و‌توان برای چیدنِ سیب و توت به‌خاطر ارزش پولی آن‌است؟ آن‌چه که این سیب‌چینی و توت‌چینی را مهم و زیبا می‌کند، حسِ غریبِ یگانگی با طبیعت است. حسی که در شهرهای ما، متأسفانه، گم شده‌ است. زنده‌باد توت و سیب و بلوط!

توپ و توپخانه در شهرهای ما!

«در دوران ناصرالدین‌شاه قاجار انواع توپ‌های نوین اروپایی به ایران وارد می‌شد و قورخانه دولتی نیز قادر به ساختِ توپ بود و سپاه ایران به راحتی به انواع توپ جنگی تجهیز می‌شد. به این ترتیب، در این دوران ناتوانی و ضعف حکومت و سپاه ایران در برابر این سلاح، آن‌گونه که در دوران شاه‌اسماعیل صفوی بود، کاملاً مرتفع شده ‌بود. ولی «توپ» هم‌چنان مهم‌ترین سلاح جنگی و عامل اصلی پیروزی در جبهه‌های نبرد و نشانه قدرت حکومت‌ها بود. انتسابِ مکرر پیروزی سپاه به بهره‌مندی از فن‌آوری نوین در سلاح‌های جنگی‌ای چون توپ و تفنگ در متون متعددِ آن دوران از طرز تلقی مردمان آن نسبت به نقش تعیین‌کننده و بنیادین این سلاح‌های نظامی در سرنوشت جنگ‌ها حکایت دارد. بنابراین با وجود تحولات فراوانی که از دوره صفوی تا دوره قاجار در ساختار و توانمندی‌های نظامی قدرت حاکم در ایران به وقوع پیوسته ‌بود، نقش اسطوره‌ای «توپ» در اذهان ایرانیان هم‌چنان پابرجا بود.

وجه نمایشی توپ‌های مستقر در میدان توپخانه، خود گواهی بر این ذهنیت است. فلاندن، سیاح فرانسوی، در توصیفات خود از میدان ارگ تهران، به وجود «چند توپ ازکارافتاده» اشاره کرده که شاهدی گویا بر وجه نمادین تسلیحات نظامیِ مستقر در میدان ارگ (میدان توپخانه قدیم) است. در این تعبیر، نقش توپ در میدان ارگ نه فقط به مثابه ابزار واقعی دفع مهاجمان احتمالی، که نشانه‌ای از قدرت حاکمه و نمادی صوری از «دفاع» نیز هست. وجهی که میدان ارگ را به فضایی مناسب برای «نمایش» قدرت نظامی حکومت بدل می‌کرد. نقش توپ مروارید در میدان ارگ در دوره ناصری نیز بر این واقعیت گواهی می‌دهد. توپ مروارید توپی بود که پیش از انتقال به باشگاه افسران تهران، مدت مدیدی به مثابه یک تندیس در میانه میدان ارگ مستقر بود. ابیات نقرشده بر روی این توپ، تا حدود زیادی، بیانگر اهداف و اهمیت آن است:

داد فرمان که همین توپ همایون پیکر/ زیور درگهِ دارا بود و عرصه کین،

شهرتش هوش‌ربا از سر قیصر در روم/ هیبتش لرزه‌افکن بر تنِ‌ خاقانِ‌ چین.

(برگرفته از «میدان توپخانه دارالخلافه ناصری»، مهنام نجفی، انتشارات روزنه؛ چاپ اول، ۱۳۹۲؛ صص۳۳ و ۳۴)

این چه حکمتی است؟!

در بافت تاریخی سمنان، خانه‌های ترک‌شده و رها مانده زیاد است. برخی زخمی از آسیب زمانه، برخی هنوز سر پا. این‌که چرا در مرکز شهر، شهری که مرکز استان است، این‌همه خانه رهاشده و آزاد وجود دارد، جای تعجب فراوان است، ولی این‌بار به موضوعی دیگر اشاره داریم. از حسرت و تأسف خود بر این ترک‌شدگی و بی‌صاحبی چنین عمارت‌هایی درمی‌گذریم. درمی‌گذریم از این تأسف که برخی از این خانه‌های رهاشده، خانه‌های باارزش و فاخری هستند. با حیاط‌ها و فضاهای مسقف سرپا و کاملاً استوار. فعلاً به نکته جالب دیگری اشارات داریم:

بسیاری از این خانه‌ها بیش از سه یا چهار سال است که متروک مانده‌اند. یعنی کسی مراقبتی از آن‌ها نمی‌کند. به طریقِ اولی، کسی به باغ‌ و باغچه آن‌ها سرنمی‌زند. اگر درختی دارد بی‌آب می‌ماند و اگر گل و گیاهی دارد بی‌مراقبت و بی‌باغبان. در یک مورد از این خانه‌ها، در ۱۸ ماهِ گذشته حتی امکان ورود به خانه وجود نداشت، چون مقاماتِ‌ محلی برای جلوگیری از ورود «نامحرمان!» به داخل خانه و تبدیل آن به مکانِ بزه، کلِ در و ورودی ساختمان را دیوار کشیده ‌بودند. پس امکان هیچ‌نوع حضور و ورود در این خانه وجود نداشت، نه برای خودی و صاحب‌خانه و نه برای دیگران. با این حال، در بازدیدی که در همین چند روز گذشته پیش آمد که به یمنِ ‌همکاری میریت شهر و بازکردن دری به داخل میسّر شد، دیدیم درختِ انارِ داخل حیاط اول شاد و شاداب به‌گُل نشسته و درخت پسته کهنسال حیاط دوم هم پر برگ و غنی به‌انتظار میهمانان است. این چه حکمتی است که درختانی خانگی، بدون سال‌ها آبیاری و در میان ریخت‌و‌پاش‌های ساختمانی و آوارها هم‌چنان زنده‌اند و شاداب و در بهار زندگی به گُل می‌نشینند. چه نعمتی است خاک سمنان؟ در تمام خانه‌های ترک‌شده بافت تاریخی چنین تصویری را می‌بینیم. عجیب و لذت‌بخش نیست این طراوت و شادابی؟ قدرش را بدانیم!

فصل زندگی!

بهار به میانه رسید و رو به تابستان نهاد. فصل باروری و طراوت طبیعت فزون‌تر شد. در پهنه‌هایی از کشور، چون ساحل شمالی خلیج‌فارس، میوه و صیفی‌جات به اوج و انتهای فصل می‌رسد و در پهنه‌هایی دیگر نوبرانه‌ها می‌رسند. بهار فصل زندگی است. میوه‌های تازه و رنگ‌های جوان طبیعت، مایه سرزندگی و سرسبزی مردم و جامعه است. باغاتِ سمنان به میوه و محصول می‌نشینند و سفره‌های مردم با محصولات تازه و طبیعی رونق می‌بخشند. خیار و گوجه بوته‌ای، کم‌کم، به رقابت با مشابه گل‌خانه‌ای می نشیند و قارچِ کارخانه‌ای، بی‌رقیب از محصول طبیعی، چون همه فصل‌های سال، هم‌چنان می‌تازد. خوش‌سلیقه‌ها می‌دانند چه لذتی دارد خوراک تهیه‌شده از کدوی تازه و فلفل و گوجه‌فرنگی بوته‌ای. آنان‌که دل به طبیعت دارند و ارزش پاکی مواد و محصول باور دارند، می‌دانند چه نعمتی است محصول باغات سمنان بر سفره مردم. سمنان و زندگی طبیعی و سالم مردم.

کلاس دوم دبستان!

در بافت تاریخی زندگی می‌کند. در خانواده‌ای اصیل و خاک‌آشنا. مدرسه می‌رود. کلاس دوم دبستان درس می‌خواند. درس‌خواندن را دوست می‌دارد. نمره‌هایش این را می‌گوید. تمام نمره‌هایش «خیلی‌خوب» است. آفرین. خانه‌شان ته یک کوچه باریک بن‌بست قرار دارد. وقتی همراه پدربزرگ از دمِ خانه‌شان تا سر کوچه می‌آید تا راهنمایی‌مان کند، دو‌تایی عرض کوچه را پر می‌کنند. کوچه باریک است. از آن کوچه‌های خوبِ آشتی‌کنان. این کوچه را دوست دارد. امن است.

عصرها در درازای همین کوچه با خواهر و دوستانش بازی می‌کند. البته، پس از آن‌که مشق‌ها را نوشته و آزاد شده. می‌گوید «نه ماشین می‌آید، نه موتور سیکلت! وقتی هم موتورسیکلت وارد کوچه می‌شود باید آهسته و کند بیاید. کوچه تنگ است». از تاریخ و گذشته شهر زیاد نمی‌داند. در مدرسه‌شان چیزی دراین‌باره نمی‌گویند! ظاهراً مسائل مهم‌تر از شهر و محله‌شان را باید یاد بگیرد! با این‌حال از خشت و گِل کوچه خوشش می‌آید! نمی‌داند چرا! فقط می‌گوید «خوشم می‌آید، همین». کوچه اصلی‌شان هم زیاد پهن نیست. یک ماشین می‌تواند به راحتی در آن حرکت کند ولی حتماً با سرعت پایین و با احتیاط. کف کوچه را سنگفرش کرده‌اند. کمی خودمانی‌تر از کوچه‌های آسفالت شده. می‌گوید اگر باغ‌های خانه‌ها باقی مانده‌ بود بهتر بود. می‌شد آن‌جا بازی کرد! بچه‌ها، غالباً، بهتر از بزرگ‌سال‌ها قدر زندگی را می‌دانند. بچه‌ها شادی را ارج می نهند و دوستی را می‌شناسند! می‌شود از آن‌ها هم یاد گرفت!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *