قلب تاریخی سمنان – شماره ۶۶

قلب تاریخی سمنان66

قلب تاریخی سمنان – شماره ۶۶

نوشته شده در نویسنده 1271

شماره ۶۶، چهارشنبه، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۳ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
شالوده شهر


در میان معماران‌و شهرسازان همیشه این دغدغه جاری‌است که یک شهر را از کجا می‌توان شناخت؟ اگر نقشه‌هایی از شهرهای مختلف در اختیارمان باشد، نقشه‌هایی واقعی که عنوانشان را پوشانده‌باشند، چگونه می‌توان آن‌ها را شناسایی کرد؟ مثلا نقشه‌هایی از شهرهایی چون اهواز، تهران، ساوه، سمنان، کاشان، قائم‌شهر و . . . در مقابل‌ما قرار داشته‌باشد، با اطلاعاتِ اندک و عمومی که داریم، چگونه می‌توانیم این شهرها را ازهم تشخیص دهیم؟ با چه نشانه‌ها یا ساختاری؟

مثلا تهران به‌خاطر گستردگی و اغتشاش‌و تراکمش، قابل شناسایی است، یا اهواز بخاطر جریانِ رود کارون از میانِ آن می‌تواند قابل تشخیص باشد، ولی مثلا سمنان را چگونه می‌توان از ساوه تشخیص داد؟ قائم‌شهر را چگونه می‌توان از بابل تشخیص داد؟ و الی آخر.

اگر بحث نظری را کنار بگذاریم و به سمنان بپردازیم، نخست این سوال را باید از خود بپرسیم شالوده شهر سمنان به چیست؟ ممکن است پیش از آن این سوال پیش آید که اصولا شالوده شهر را چگونه تعریف می‌کنند. یا شاید حتی کمی جدی‌تر، عمقی‌تر به موضوع بپردازیم و بپرسیم اصولا چه نیازی به تعریف و ارائه شالوده شهر داریم؟ مگر چه می‌شود اگر شهرمان شالوده خاصی نداشته‌باشد و شبیه هر شهری بشود که می‌شناسیم؟ اگر نشود سمنان را از دامغان یا از دلیجان یا آباده تشخیص داد، مگر دنیا به‌هم می‌ریزد؟ چه امتیازی در تعریفِ شالوده شهر وجود دارد؟

می‌شود موضوع را از نگاهِ احساسی و عاطفی نگاه کرد. می‌توان این نگاه عاطفی را به موضوعاتی چون هویت و شخصیت گره زد، اما موضوع در همین حد و به این سادگی نیست. موضع برسرِ تداوم و تکامل شهر است. درست مثل آن‌است‌که ما ندانیم درختی که در باغچه خانه‌‌مان داریم از کدام تیره و نژاد است و بخواهیم برای پربارشدنش درختی را به او پیوند بزنیم که سنخیتی باهم ندارند. یا درست مثل آن است به بیماری که نیاز به خون دارد، خونی با گروه متضاد تزریق کنیم. نتیجه اگر فاجعه نباشد، حداقل بی‌ثمر است.

قصه شهر نیز چنین است. اگر شهر را نشناسیم، نمی‌توانیم تداومش را برنامه‌ریزی کنیم. بسیاری از شهرهای ما دچار چنین مشکلِ اساسی و درد مشترک هستند که طرح‌های شهری‌شان متناسب با ساختار و شالوده آن‌ها نیست. طرحی برایش می‌ریزند که به ساختارش نمی‌خورد. از طرح‌های بزرگ شهر تهران تا ساختار طرح جامع قزوین چنین مشکلی دارند. از طرح تفصیلی بوشهر تا طرح راهبردی بروجرد، چنین مشکلی دارند. این‌ها طرح‌هایی هستند که بی‌هویت و بی شناسنامه می‌باشند. برای همه‌جا می‌شود استفاده کرد، برای هیچ‌کجا هم مثمر ثمر نیستند چون بر ساختار و شالوده شهر سوار نیستند. شالوده را باید تعریف کرد.

شهر و آرامش

آیا معماری می‌تواند کمکی به آرامش در شهرکند؟ آیا می‌توان به کمک معماری فضاهایی بوجود آورد که تنش‌زا نباشند و لطافت و ترنمی به فضا ببخشند؟

از نگاهی دیگر، آیا آشفتگی بصری و اغتشاشِ معماری در شهر ممکن است در عصبیت‌و تنش‌های ما نقش داشته‌باشد؟ چگونه است که در شهری راه می‌رویم و احساسِ شتاب و بی‌قراری نداریم، در مقابل در جایی دیگر، انگار در فشاریم تا در برویم؟ معماری چه قدرتی دارد که این چنین ما را تحت تاثیر قرار می‌دهد. می‌توانیم معماری را برای صلح و دوستی بکار گیریم؟

شاید برای بسیاری از ماها این بحث‌ها چندان محلی از اعراب نداشته‌باشد. شاید گرفتاری‌های روزمره مجالی برای فکر کردن به این موضوعات را ندهد. اما، یقین بدانیم اگر گرفتاری هم نداشته‌باشیم و در ناز و نعمت هم بسر بریم، هرگز نمی‌توانیم مطمئن باشیم که آرامش و لطافت بر زندگی‌مان حاکم است. قانون حاکم بر معماری و شهرسازی با قانونِ تنعم شخصی و دارایی‌های فردی متفاوت است. معماری، اگر معماری باشد، ارزان و گران ندارد. معماری زبان نظم است و دوستی؛ معماری برای آرامش بین آدم‌ها است؛ البته مشروط بر آن‌که معماری باشد. همان‌گونه که ریخت‌وپاش در خانه‌هامان ما را عصبی می‌کند، آشفتگی در شهر هم روی اعصاب و روان شهروند تاثیر منفی می‌گذارد. آمار بزه‌های اجتماعی نشان می‌دهد بیشترین بزه‌ها در مکان‌ها و مناطقی اتفاق می‌افتد که معماری آشفته و مغشوش دارند. معماری‌هایی که بدون توجه به نیازهای عمومی و بصورت خودرو و هرز سر از زمین برآورده‌اند؛ معماری‌هایی فقط به تمنیاتِ حقیر مالک شخصی پاسخ داده‌اند و هیچ‌گونه رابطه با همسایه و همجوار پیدا نکرده‌اند. خیابان‌هایی از شهر که مملو از ساختمان‌های ناهمگون و نامتجانس در کنار هم است، بزرگ‌ترین لطمه را به روحیه شهروندان می‌زنند. و آن‌گاه که روح و روان آدمی آرامش ندارد، آمادگی لازم برای هرنوع پرخاش و خشونت را می‌توان انتظار داشت.

مسکن در سمنان، با عدد و رقم

در زمستانِ سالِ‌۱۳۹۰، در استان سمنان ۶۴۸ پروانه ساخت صادر شده‌است. در این مدت، این تعداد در کلِ کشور ۵۴۰۴۸ فقره بود. با این حساب، سهم استان سمنان از رونقِ صدورِ پروانه ساخت در کل کشور، کمی بیش از یک درصد است. سهم چندان غیرمعقولی نیست چرا که جمعیت استان سمنان، کم تر از یکصدم کل کشور است. این‌جا به یک بخش خاص از آمارِ مسکن در ایران و سمنان نگاه می‌کنیم. شاید حرف‌هایی برای گفتن باشد.

نسبت تعداد طبقات در پروانه‌های ساخت کل کشور، نکات جالبی دارد. حدود ۳۱ درصد از پروانه‌های ساخت مربوط به واحدهای یک‌طبقه است. یعنی در کلِ ایران، نزدیک‌به یک‌سوم درخواست‌ها برای احداث واحدهای یک‌طبقه است. این نسبت در استان سمنان فقط ۱۷ درصد است. در استان آذربایجان شرقی، کم‌تر از سمنان، حدود ۱۴ درصد است، ولی در استان اردبیل ۱۹ درصد ثبت شده‌است. جالب است وقتی استان البرز را بررسی می کنیم، درصد خانه‌های یک‌طبقه کم‌تر از یک درصد است. این عدد و رقم‌ها، تا حدودی نشان‌دهنده ارزش و قیمت زمین در استان‌های مختلف است.

در استان سمنان،‌ نسبت پروانه‌های واحدهای ۱ تا ۴ طبقه، نسبتِ تقریبا همنوایی است. ۲۸ درصد مردم پروانه برای دوطبقه گرفته‌اند، ۲۲ درصد برای سه‌طبقه، ۲۳ درصد برای چهارطبقه. اما وقتی ۵ طبقه یا بیشتر مطرح می‌شود، تعداد پروانه‌ها به کم‌تر از ۹ درصد کاهش می‌یابد. یعنی، مردم سمنان خیلی مایل به بلندمرتبه ‌سازی، حتی در حد ۵ و ۶ طبقه نیستند. در حالی که مثلا در استانِ آذریایجان شرقی، بیش از ۳۱ درصد پروانه‌ساخت‌ها مربوط به ۵ طبقه و بیشتر است. و جالب است بدانیم در استان البرز بیش از ۵۷ درصد تقاضاها مربوط به واحدهای ۵ طبقه و بیشتر است. در استان اردبیل هم ۲۹ درصد پروانه‌ها متعلق به مسکونی‌های ۵ طبقه و بیشتر است. میانگین درخواست‌ها برای پروانه‌ساخت واحدهای ۵ مرتبه و بیشتر در کل کشور،‌ حدود ۱۲ درصد است.

در کل کشور، نزدیک به ۶۰ درصد کل پروانه‌ساخت‌ها در زمستان ۱۳۹۰ مربوط به واحدهای یک یا دوطبقه بود. این درصد در استان سمنان ۴۵ درصد است. به نظر می‌آید اگر اندکی در این آمارها دقت کنیم. نکات ظریفی را در خصوص رفتار شهری و ساختمانی مردم متوجه می‌شویم. البته باید یادآور شد،‌ نرخ طبقات در پروانه‌ساخت‌ها علل متعددی دارد ارزش و قیمت زمین یکی از آن‌ها است. طبعا، علائق فرهنگی و اجتماعی هم عامل مهمی است. نوع معیشت و وضعیت اقتصادی مردم هم نقش فراوانی در این درخواست‌ها دارد. حتی طرح‌های شهری، مثل طرح جامع و طرح تفصیلی هم در شکل‌گیری این آمارها تاثیر مهمی دارند. به هرحال، آمار را باید جدی گرفت.

نشریه محلی!

طبق آخرین آمارها، در حال حاضر، در استان سمنان ۲۶ نشریه محلی چاپ و منتشر می‌شود. البته این استان۶۱ مجوز برای انتشار نشریه دارد ولی از همه آن امتیازها استفاده نمی‌کند. استان‌هایی که وضعیتی مشابه سمنان دارند، عبارتند از لرستان، سیستان و بلوچستان، اردبیل، البرز، زنجان، بوشهر و قزوین. در این میان وضعیت بوشهر جالب‌تر است: تعداد مجوزهای این استان ۵۵ نشریه است و ۳۱ نشریه در حال انتشار دارد. بویژه اگر وضعیت بوشهر را با استان قزوین مقایسه کنیم، نکات جالب‌تری دیده می‌شود. جمعیت استان قزوین بسیار بیش از بوشهر است، ولی هر استان برای ۵۵ نشریه مجوز گرفته‌اند، اما قزوین فقط ۲۲ تا از این‌ها منتشر می‌کند، در مقابلِ بوشهر که ۳۱ نشریه در حال انتشار دارد. یعنی میل به انتشار بیشتر است تا در سمنان. در سیستان و بلوچستان دولت به ۷۱ نشریه مجوز انتشار داده، ولی فقط ۲۲ تا از آن‌ها منتشر می‌شوند.

چهره البرز هم جالب است. فقط شهر کرج، مرکز استان البرز، به تنهایی بیش از استان‌های سمنان و بوشهر جمعیت دارد، اما فقط ۲۷ نشریه محلی درحال انتشار دارد در حال که برای ۶۱ عنوان نشریه مجوز گرفته‌است. اردبیل هم متاسفانه کارنامه خوشی ندارد. از ۶۱ نشریه‌ای که دارای مجوز انتشار هستند، فقط ۱۵ عنوان منتشر می‌شود، بقیه در محاق به‌سر می‌برند. زنجان هم کمی بهتر از سمنان است. ۵۶ نشریه دارای مجوز دارد، که از آن‌ها ۲۸ نشریه منتشر می‌شود. این‌ها نشانه چیست؟

زندگی در خانه‌های قدیمی

در تعریفِ اثر تاریخی یا خانه تاریخی، نظرات متفاوتی وجود دارد. در برخی کشورها ملاکِ عمومی برای «تاریخی خوانده‌شدنِ» یک بنا، قدمت است. مثلا در استرالیا ساختمان بیش از ۶۰ سال، تاریخی محسوب می‌شود. در ایالات متحده آمریکا ساختمان بالای ۸۰ سال نه تنها تاریخی، بلکه جزو میراث فرهنگی شهر محسوب می‌شود. در برخی کشورها و ارزش‌های فرهنگی و معماری بنا را ملاک تاریخی بودن آن می دانند، نه قدیمی یا کهنه بودن. گاه، ممکن است حتی بنا از همان لحظه ساخته‌شدنش جزو میراث تاریخی و فرهنگی محسوب شود، مثل اماکنِ خاصِ مذهبی یا حکومتی. مثلا هریک از رواق‌ها و صحن‌های تازه حرم امام‌رضا، هرچند که در همین سال‌های اخیر ساخته شده‌اند، بخودی‌خود اثری تاریخی و حفظ‌شدنی محسوب می‌شوند. حتی ممکن است بنا یا مکانی بخاطر اتفاقی خاص تبدیل به مکانی تاریخی شود، هرچند ویژگیِ معماری خاصی هم نداشته‌باشد. مثلا نشانی از جنگ.

در آمریکا، اخیرا، زندگی در خانه‌های قدیمی و تاریخی، تبدیل به نوعی تشخص و تفاخر اجتماعی شده‌است. امروز به کمکِ اینترنت هرکس به سهولت می‌تواند دریابد که هر یک از شهرها کی بنیان نهاده شده‌اند. اما سخت است بفهمیم پس از بلای همه‌گیر بازسازی شهرها و توسعه حومه‌ها، چقدر از بافت‌های تاریخی باقی مانده‌اند. اخیرا پژوهش جالبی در آمریکا صورت گرفته تا معلوم شود چه تعداد از مردم در خانه‌هایی زندگی می‌کنند که یادگار دوران قبل از جنگ دوم است، یعنی قبل ۷۰ یا ۸۰ سال پیش. در این پژوهش شهرهایی را بررسی کرده‌اند که بیش از یک میلیون نفر جمعیت دارند.

بزرگ‌شهرهای قدیمی اصلی در منطقه شمال‌شرق و شرق میانه قرار دارند. بوستون قدیم‌ترین است. بطور میانگین، نزدیک به ۳۶ درصد از خانه‌ها مربوط به قبل از سال ۱۹۴۰ است. این نسبت در منطقه تاریخی شهر بیش از ۵۵ درصد است و در مناطق حومه‌ای شهر حدود ۳۲ درصد. بوستون از این نظر تاریخی‌ترین بافت شهری را در آمریکا دارد. در دومین شهر تاریخی آمریکا بطور میانگین بیش از ۳۳ درصد از کل خانه‌ها به قبل از جنگ تعلق دارند. اما در سومین شهر بزرگ تاریخی آمریکا، بوفالو، موضوع جالبی وجود دارد: نزدیک به ۶۳ درصد خانه‌های مرکز شهر را خانه‌های بیش از ۷۰ سال تشکیل می‌دهد. در مقابل، حومه این شهر، عموما، نوساز است و حدود ۲۰ درصد خانه‌ها از سال‌های قبل از جنگ باقی مانده‌اند. در جوان‌ترین بزرگ‌شهر آمریکا، لاس‌وگاس، حدود ۳ درصد از خانه‌ها از پیش از جنگ جهانی دوم مانده‌اند. اگر مجموع خانه‌های آمریکا را در نظر بگیریم، بطور متوسط، ۱۴ درصدشان قدمتی بیش از ۷۰ سال دارند و قبل از ۱۹۴۰ ساخته شده‌اند.

معرق، مرقع!

«واژه معرق در حقیقت مرقع است که از ریشه رقع یعنی تکه‌تکه است. معرق چوب به معنی گردآوردن تکه‌های کوچک رنگین با داشتن طرح از پیش تعیین‌شده به منظور ایجاد یک نقش واحد زیبا و با استفاده از رنگ‌های طبیعی است. سرآغاز پیدایش هنر معرق چوب در ایران به طور کامل مشخص نیست و تاریخ‌چه مستندی در دست نمی‌باشد، برخی بر این عقیده‌اند که خاستگاه این هنر در هند بوده که به ایران راه یافته‌است. لیکن در ایران، این هنر ابتدا بصورت کاشی معرق در دوران حکومت ایلخانان مغول وجود داشته‌ و به صورت نقش‌های هندسی و اسلیمی بوده که بعدها در دوران حکومت قاجاریه با تاثیر از هنر اروپا این نقوش متحول گردیده وطرح‌های انسان واشیاء دیده می‌شود.

صنعت معرق‌کاری در قرن‌های ۹ و ۱۰ ه.ق. به منتهای پیشرفت خود رسید. در این دوره، مراکز مهم معرق‌ کاری شهرهای اصفهان، یزد، کاشان، عرات، سمرقند و تبریز بودند. قرن‌ها بعد، این هنرتوسط استادانی همچون استاد حسین طاهرزاده، پرویز زابلی، احد رعنا، خلیل امامی و عباس شهمیرزادی در چوب نمایان شد.

(برگرفته از «صنایع دستی استان سمنان»، اداره‌کل میراث‌فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان سمنان؛ چاپ اول، ۱۳۸۸؛ ص ۱۴۹)

چه زیباست آب‌بازی!

این کوچولوی دوست‌داشتنی، برای دیدنِ خانه تاریخی «تدین» آمده‌است! می‌داند این چه خانه باشکوهی است! همه‌چیز دارد که حوض و آب مهم‌ترینش هستند!

روز عید است و با بابا و مامان، و احیانا فامیل، آمده‌اند گردش. خانه تدین یکی از جاهایی است که می‌بینند. ولی مگر می‌شود از آب‌بازی غافل بود؟ سیب را که البته تو مشتش جا نمی‌شود، به یک شکلی بالاخره پرت می‌کند توی آب! وای چه عشقی! و بعد هی پنجه می‌زند به آب و کیف می‌کند! هزار تا کلک سوار می‌کنیم تا چهره زیبایش را به سمتِ دوربین برگرداند! یک لحظه! فقط یک لحظه!

خوش بحالش! چه زیبا قدر آب را می‌داند و لذت می‌برد! تازه، ماهی قرمزهای حوض چه کیفی می‌کنند که چنین مهمان نازنینی دارند! کودک، ماهی، سیب؛ این‌ها یعنی زندگی!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *