قلب تاریخی سمنان – شماره ۶۱
شماره ۶۱، چهارشنبه، ۲۱ اسفندماه ۱۳۹۲ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
راه را گم کردیم!
نوشته بودیم بزرگانِ معماری ما، در گذشته، جسارتِ بیشتری داشتند و هر روز اثر و بنای تازه و باشکوهتری خلق میکردند. در تداوم خلق فضا باکی از نوآوری نداشتند و میکوشیدند اثر امروز پیشرفتهتر از دیروز باشد. آنها معتقد بودند باید فرزند زمانِ خود بود. رمز موفقیت معماری گذشته ما هم در همین یک نکته مهم بود: فرزند زمانه خود بودن. در این خصوص از سمنان شاهد آوردیم و سقف شیروانی تکیه پهنه و تکیه ناسار را مثال آوردیم که در اواخر دوره قاجار بر روی سازهای خشتی سوار شدهاند. اگر امروز کسی جرأت کند بر روی سازهای خشتی چنین پوششی نصب کند، اگر تکفیر نشود، حداقل مورد بیمهری قرار میگیرد.
یکی از بزرگان میراث فرهنگی، وقتی متن را دید ضمن پذیرش این نکته که گذشتگانمان جسورتر از ما بودند، مثال تاریخی معتبرتری را هم شاهد مثال آورد. مسجد جامع اصفهان که حداقل سه دوره تاریخی را دارد و در هر دوره بخشی از آن ساخته شده است. این مسجد که امروز به عنوان شاهکار معماری جهان ثبت شده است، در ابتدا مسجد ساده شبستانی بود و در دو دوره با حذف بخشی از شبستان گنبدخانهای در دو سمت آن بنا کردهاند و سرآخر هم محراب و منبر معروف را به آن اضافه کردهاند. این شاهد مثال، بهخوبی، به ما میگوید که بنا و شهر میتواند متناسب با خواستها و نیازهای زمان تکامل یابد و اندامهای تازه بیاید یا بخشی از اندام خود را از دست بدهد. اما چرا امروز چنین نیست؟ چرا امروز ما حق نداریم یا نمیتوانیم بافتهای تاریخیمان را توسعه دهیم؟
میدانیم و میدانید این بحث به این راحتی جمع نمیشود. حداقل نیمقرن است جدل بین طرفداران و مخالفانِ مداخله در آثار و بافتهای تاریخی باب است. همانقدر که اشتیاق برای مداخله و توسعه بافتهای تاریخی وجود دارد، بیش از آنهم مخالفت با هر نوع مداخله وجود دارد. آنچنان که برخیها معتقدند به اثر یا بافت تاریخی نباید دست زد، چون خراب میشود. این که نتیجه چنین برخوردهایی تاکنون چه بوده است، موضوعِ بحث ما نیست. موضوعِ مورد علاقه ما بسی مهمتر از این حرفها است:
آن بزرگی که در پیشانی مطلب از او نقلقول شد، معتقد است «ما راه را گم کردیم، وگرنه باید بافتها و شهرهای تاریخی ما توسعه میيافتند و خود را با نیازهای معاصر تطبیق میدادند». ولی چرا راه را گم کردیم؟ واقعیت را باید بیواهمه بپذیریم که متأسفانه نسلِ معماران مؤلف و صاحبنظر در ایرانِ ما از بین رفته. معمارانِ بزرگی که خط و حرفشان حکم و حجت باشد، دیگر نیستند. معمارانِ ما، با تمامِ دانشی که دارند، در چنان حد و قوارهای نیستند که اثری جاودانی خلق کنند. بعید است بتوانیم اثری چون مسجد جامع سمنان بسازیم. چرا؟ چرا معمارانِ ما چنیناند؟
خاکِ پر برکت!
این عکس در دیماه ۹۲، همین دو ماهِ پیش از یک باغ در محله زاوغان سمنان گرفته شده. در دیماه! فصل زمستان و سرما! عکس را با کمی دقت ببینید. در این فصلِ سال که درختانِ لخت و خالی نشان از سرما و زمستان دارد، زمین سبز است. سبزِ زراعت نه سبزِ چمنِ پارک. خوش بهحالِ این سرزمین که چنین خاکی دارد. صاحبِ باغ از روزهایی میگوید که این تکه باغ بخشی از یک باغِ بزرگتر بود که در گذر زمان به دست وراث تقسیم و تکهتکه شده است. میگوید دو سه تکه از باغ فروخته شد ولی بقیه هنوز دست همان خانواده است و زراعت و کشاورزی به راه است. میگوید کشاورزی، این روزها، خدا را شکر، درآمد دارد و صرف میکند. البته اگر باغ بزرگتر باشد هزینههای بالاسری هم کمتر میشود و درآمد بیشتر.
او میگوید در زمین همین باغ، میشود سه فصل کشت کرد! سه فصل در یکسال! خدا بده برکت! میگوید «خاک سمنان طلاست!». یک مشت آب و بذر بده ده مشت بگیر. میگوید قبلاً مردم احترامِ خاصی به زمین داشتند و آن را آلوده نمیکردند. او به یک مثالِ بسیار ظریف و زیبا اشاره میکند: «پدرانِ ما، غالباً، با کفش و پوتین رو زمینِ کشاورزی نمیرفتند! فقط با پای پیاده! رو زمین نباید پا گذاشت!».
بد نیست از حالوهوای سمنان بیرون بیاییم و سری به تئوریها و گزارههای امروز جهان بزنیم. در آمریکای جنوبی معتقدند «زمین عاریتی است از گذشتگانمان و امانتی است برای آیندگانمان! ما حق نداریم در امانت خیانت کنیم!». آلمانها معتقدند زمین مادر طبیعت است، اگر تکهای از آن را با بتن و آسفالت میپوشانیم و جلو نفس زمین را میگیریم، حداقل همان مقدار فضا را در ارتفاع و پشتبام باید بدهیم. امروز فرانسویها و انگلیسیها، مصّراً، دنبال آنند که باغ و طبیعت را به داخلِ شهرهای خود بیاورند. میگویند زندگی بدون باغ و کشاورزی سبب افسردگی اجتماعی و بزهکاری شخصی شده است. در دنیا نهضتی بزرگ به نام «کشاورزی در شهر» راه افتاده است. هر یک وجب از سطح شهر را اگر بتوانند میکارند. اینبار نه چمن و گل تزیینی، بلکه درخت و سبزیجات. دنیا چنین میکند!
گنجِ فراموشنشدنیِ باستانی!
کشور اردن به چند شاخصه معروف است. شاخصههای سیاسی آن به کنار، نقشِ تاریخیاش در فرهنگ منطقه و تغییرات مدنی کاملاً محسوس و قابل تقویم است. اما، ما را کاری با این شاخصهها نیست. با این هم کار نداریم که «امان» پایتختِ آن، از نظر بسیاری از معماران و شهرسازان جهان، یکی از ده شهر زشت دنیا است که بهقول معروف «فقط باید واردش شد و سریع از آن خارج شد!». ما با اقتصاد و بازارش هم کاری نداریم، سر و کارمان فقط با سایت باستانی آن است به نامِ «پترا».
به باور بسیاریها، پترا گنج جاودانِ جهان باستان است که در دل صخرههای سخت کوهستان مخفی شده است. شمایل و شهری باشکوه و زیبا در دل کوه. این محوطه تاریخی در ۲۶۲ کیلومتری جنوبِ امان و ۱۳۳ کیلومتری شمال عقبه قرار دارد. یادگار قبایل «نباتی» و مردم صنعتگری است که حدود دو هزار سال پیش در جنوب اردن سکنی داشتند. این محوطه که روزگاری بهخاطر فرهنگ پالوده، معماری پرشکوه و مجموعهای از سدها و آببندها معروف بود، امروز اثری ارزشمند است که در فهرست میراث جهانی به ثبت رسیده است. این محوطه باستانی که حدود ۴۰۰ سال پایتخت دوران مسیحیت و روم باستان بود، در سال ۱۰۶ میلادی به تصرف لژیونهای ترایان درآمد. در این محوطه تاریخی بیش از ۸۰۰ یادمان شامل بنا، مقبره، گرمابه، غسالخانه، معبد، دروازه و خیابانهای ستوندار است که تماماً توسط هنرمندان و صنعتگران خبره در دل سنگ کنده شدهاند.
اولِ صبح و هنگام غروب، بهترین زمان برای لذت بردن از زیباییهای پترا است. وقتی که آفتابِ تابان سنگهای پر تنوع را گرم و رنگین کرده، شکوه پترا را همانگونه میبینید که وقتی در سال ۱۸۱۲ کشف شد، دیده میشد. وقتی که پس از سیصدسال از گمشدنش! از قرن ۱۶ به بعد، دوباره کشف و رونمایی شد.
عدد و رقمهایی درباره مسکن و زندگی!
به نقل از آمار رسمی، ۱۱ میلیون خانوار در سال ۸۵ مالک محسوب میشدند، ولی در سال ۹۰ این رقم به ۱۱ میلیون و ۸۷۵ هزار نفر افزایش یافت، ضمن اینکه یک میلیون و ۵۸۵ هزار نفر در منازل رایگان زندگی میکردند. نزدیک به صددرصد (۹۹٫۵ درصد) جمعیت کشور در واحدهای استاندارد و معمولی آپارتمانی ساکن هستند، جمعیت ساکن آپارتمان را ۳۰ درصد اعلام کرد و گفت: در سال ۹۰ حدود ۹۵ درصد بهصورت تکخانواری و حدود ۴ درصد نیز به صورت دو خانواری زندگی میکردند که این موضع نشان میدهد در ایران خانوادهها در حال تفکیک هستند. میانگین تعداد اتاق در اختیار خانوار در سال ۹۰ به میزان ۲٫۹۸ اتاق بود.
در سال ۸۵ به میزان ۱۵ میلیون و ۸۵۹ هزار واحد مسکونی در کشور وجود داشت، که در سال ۹۰ با افزایش حدود ۴ میلیونی، به میزان ۱۹ میلیون و ۹۵۴ هزار و ۷۰۸ واحد مسکونی رسید که همگی نیز پر بودند.
تعداد کل واحدهای مسکونی خالی کشور یک میلیون و ۶۶۳ هزار و ۴۱۲ واحد است. ۶۵ درصد کل واحدهای مسکونی کشور در سرشماری انجام شده ۱۰۰ متر و بهپایین است که این موضوع نشاندهنده گرایش به سمت ساخت خانههای کوچک در کشور است. ۲۵ درصد واحدهای مسکونی کشور بعد از سال ۸۵ ساخته شده که نشان میدهد یک چهارم واحدهای مسکونی کشور نوساز هستند.
حدود ۷۰ درصد از مردم کشور در شهرها زندگی میکنند. در میان استانهای کشور، سمنان به نرخ بالای شهرنشینی معروف است. در این استان ۷/۷۶ درصد از خانوارها در مناطق شهری و ۳/۲۳ درصد در روستاها زندگی میکنند.
کلانترِ سمنان
«سمنان در آغاز دوره قاجاریه بسیار آباد و معمور گردید. این شهر که در زمان کریمخان به دست حسینعلیخان قاجار سپرده شده بود، در واقع پایگاه نخستین تشکیل حکومت قاجاریه قرار گرفت. فتحعلیشاه از همان ابتدای سلطنت به منطقه قومس که زادگاه او بود، بهویژه به شهر سمنان بسیار علاقه داشت. احداث مسجد امام سمنان که یکی از زیباترین و پرشکوهترین مساجد منطقه میباشد، در این زمان صورت گرفته است. در این دوران، مرکز حکومتی شهر در بنای معروف به خانه کلانتر مستقر بوده است. آثار آن هنوز در جنوب محله اسفنجان پابرجا و مستحکم میباشد. (در این دوره بود که مرکز حکومتی) به شمال شهر منتقل گردیده و ارگ مستحکم و باشکوهی در قسمت شمال باروی شهر بنا گردید. علاوه بر ارگ حکومتی و مسجدشاه، میدانی نیز در مرکز شهر (میدان تیرانداز کنونی) در جوار بازار بنا گردید. در اواسط دوره قاجار، شهر سمنان دارای ۳۸۶۴ خانوار و ۳۲۰ دکان به صورت سرپوشیده، چهار مدرسه، چهل مسجد، چهل تکیه و یک باب حمام، دوازده کاروانسرا، یازده بقعه و امامزاده و پنج استخر بزرگ بوده است».
این اطلاعات از ص ۹ کتاب «سمنان بر تارک روزگاران»، نوشته فرهنگ شکوهی نقل شد. در همین چند جمله، چند نکته قابل تأمل وجود دارد.
نخست آنکه در آن زمان (حدود ۱۷۰ سال پیش)، سمنان شهر کمجمعیتی نبود. در آن زمان، خانوارها گسترده و بزرگ بودند و معمولاً از سه تا چهارنسل تشکیل میشدند. هرخانوار حداقل ده نفر را شامل میشد. پس جمعیتِ شهر حدود ۴۰ هزار نفر میبود که رقم کمی نیست. نکته دوم وجود حدود ۳۲۰ دکان است. این هم تعداد کمی نیست. الان تعداد مغازههای خیابان امام و اطرافِ آن کمتر از این رقم است. نکته سوم آنکه عمارت کلانتر قدمتی بیش از فتحعلیشاه تا به امروز دارد. نکته چهارم آنکه ساختمانی با این قدمت، هنوز، پابرجا و مستحکم است! و نکتههای دیگر؟
بهارِ نیویورک
«شهر نیویورک» پرجمعیتترین شهر آمریکا است. این شهر مرکز منطقه یا ناحیه کلانشهر نیویورک است که پرجمعیتترین مجموعه شهری ایالات متحده آمریکا بهشمار میآید. در ادبیاتِ سیاسی و اجتماعی با افزودن «شهر» به نیویورک آن را از کلانشهر و ایالت نیویورک جدا میکنند. نیویورک شهری جهانی است که تأثیر مؤثری بر اقتصاد، امور مالی، هنر، مد، رسانه، پژوهش، فنآوری، آموزش و تفریح آمریکا و جهان اعمال میکند. این شهر که به پایتخت ادارات و آسمانخراشها هم معروف است، مرکز مهم دیپلوماسی بینالمللی است و پاییتخت فرهنگی جهان هم شمرده میشود.
این شهر که در بزرگترین بندر طبیعی آمریکا شکل گرفته، از پنج ناحیه یا واحد تشکیل شده که در سال ۱۸۹۸ بههم پیوستند و ایالت نیویورک را بهوجود آوردند. این ایالت، در سال ۲۰۱۲، حدود هشتونیم میلیون نفر جمعیت داشت که در سطحی معادلِ حدود ۸۰۰ کیلومترمربع زندگی میکردند. به این ترتیب، نیویورک پرتراکمترین در آمریکا هم هست. در این ایالت بیش از ۸۰۰ زبان از چهارگوشه عالم رایج است و همین امر آن را تبدیل به متنوعترین وطن زبانشناختی جهان کرده است. جمعیت کلِ ایالت، نزدیک به بیست میلیون نفر است.
جالب است بدانیم تأسیس شهر به سال ۱۶۲۴ میرسد (کمتر از ۴۰۰ سال پیش)، که به عنوان پست تجاریِ استعمارگران جمهوری هلند بهوجود آمد، و بههمینخاطر «آمستردام جدید» نامیده شد. در سالِ۱۶۶۴، شهر و حومهاش به اشغال انگلیسیها درآمد. از سالِ ۱۷۸۵ تا ۱۷۹۰ بود که نیویورک بهعنوان پایتخت ایالات متحده عمل کرد. از سال ۱۷۹۰ به اینسو بهعنوان بزرگترین شهر کشور عمل میکند. این شهر را شهر آزادی هم میگویند، چون میلیونها مهاجر در سدههای نوزده و بیست با کشتی به آنجا آمدند و نیویورکی شدند. سالانه حدود ۵۵ میلیون توریست از این شهر دیدن میکنند.
بهار، میآید! میآید!
بهار، میآید! این حکم طبیعت و خلقت است. از پس هر زمستان بهار میآید. با آمدن هر بهار، هرکدامِ ما یک سالِ دیگر پیرتر میشویم. یک سال به آخر خط نزدیکتر میشویم. اما، همین پیرشدن را بههمدیگر تبریک میگوییم. جالب است. پیرشدنمان را تبریک می گوییم. چرا؟ چون بهار نشانه زایش و بارآوری و برکت است. نشانه زیبایی و تازگی است. تازگی و طراوت طبیعت و حیات. از آن مهمتر، نشانه تازگی در رفتارهای ما انسانها است. بهار را بهانه میکنیم و بسیاری از دلخوریها و آزردگیها را دور میریزیم و دلهامان را از دشمنی پاک میکنیم. بهار فصل شادابی و دوستی است.
عکسی که می بینیم، بهارِ روستای «گورسفید» در میانه سمنان-فیروزکوه است. سبزِ تازه و جوانِ درخت را میبینید؟ این روستا در بیرون مرز استان سمنان قرار دارد. نخستین روستا پس از بلندیهایی است که استان سمنان را از استان تهران جدا میکند. در ضمن، یادتان نرود، وقتی در مسیرِ سمنان به فیروزکوه به بلندای اول استان تهران رسیدید، مکث کنید و دماوند را تماشا کنید. نشانه عظمت ایران را. دیدنی است.