قلب تاریخی سمنان – شماره ۵۶
شماره ۵۶، چهارشنبه، ۱۶ بهمنماه ۱۳۹۲ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
صنعت، شهر، زندگی
صنعت نشانه و شاخص پیشرفت جوامع بشری است. درجه رشد ملتها و کشورها، عموما، با کمیت و کیفیت صنعت آنها سنجیده میشود. حتی در مواقعی، میزان مصرفِ برخی از اقلام صنعتی تبدیل به شاخصِ رشد یک کشور میشود، مثلا میزان مصرف آهن یا میزان مصرف سیمان. مصرف این اقلام نشاندهنده نرخ و شتاب رشد یک کشور میتواند باشد. در برخی موارد، کشورها بر اساسِ میزان تولید اقلام صنعتی و نوعِ صنعت سنجیده میشوند. مثلا مدتها بود که آلمان به مقدار تولید فولاد خود میبالید، بخصوص از این نظر که کشورِ شکستخورده و تقسیمشده جنگ جهانی دوم بود و اصرار داشت به دنیا بقبولاند که آلمان کشور مقتدری است و میتواند در معادلات جهانی مورد خطاب و معامله قرار بگیرد.
داستانِ صنعت و شخصیتِ ناشی از آن داستان مفصلی است. اما در این روزها و سالها، صنعت از زاویهای دیگر، بازهم مطرح و نقل محافل است. عامی و عارف، پیر و جوان، درباره صنعت و تاثیر آن در محیط زیست صحبت میکنند. این بحث، اینروزها، بدین خاطر بحث روز است که نشانههای بدآهنگی از تاثیرات منفیِ صنعت بر محیط زیست دیده میشود. بحث تاثیر گازهای گلخانهای بر لایه اوزون و تاثیرات آلاینده صنایع اطرافِ شهرها بر هوای تنفسی مردم، از این قبیل بحثها است. اما آیا این نقصو نقصان به گردنِ صنعت است؟
اعتقاد بسیاری از فرهیختگان بر این است که هرگز نباید صنعت را در صندلی اتهام آلودگیِ هوا و محیط زیست نشاند. صنعت نشانه پیشرفت و توسعه است. آنچه که باید مورد نقد و انتقاد قرار گیرد، برخورد ما با صنعت است. ما نباید صنعت را بهصورت ناقص استفاده کنیم. وقتی کارخانه بزرگی در شهر یا در کنار شهر زده میشود و این کارخانه با مصرف مقدار فراوانی سوخت فسیلی موادی را تبدیل میکند و محصولی میافریند، طبیعی است در روند تولید، مقداری ضایعات و مواد زاید هم تولید میشود. این ضایعات ممکن است بصورتِ بخار وگاز باشد یا بصورت مایع و جامد. قانونِ درستِ صنعت حکم میکند ضایعات و مواد زاید جمعآوری، و به نحو درست تصفیه و بازیافت شوند و آن بخش هم که امکان بازیافت یا تصفیه ندارد، بهروشی علمی و فنی در مکانی مشخص و استاندارد نابود و امحا شود. آنچه که امروز صنعت را بدنام کرده، استفاده ناقصِ ما از صنعت است. کارخانه را نصب میکنیم، ولی سامانه تصفیه و بازیافت را از پیکره آن حذف میکنیم. نتیجه این میشود که وقتی از جاده دامغان به سمت سمنان میآییم و کاروانسراهای آهوان را رد میکنیم و به سرازیری میافتیم، شهر زیبای سمنان را خفته در بختکِ سنگین و کدرِ آلودگی میبینیم. حیف است این شهر و مردمانش.
محیط زیستِ فاخر و شاداب!
در تمام کتابها و دورههای آموزشی خواندهایم جوامع بشری آنجاهایی بوجود آمدند که آب بودهاست، مثلا کنار دریاها یا رودخانهها. آب منبعِ حیات مردم است. ولی اگر رود و رودخانهای نباشد، آیا شهر شکل نمیگیرد؟ مگر تمام شهرهای ما کنار رودخانه قرار دارند؟ مثلا همین سمنانِ ما، یا گرمسار و دامغان در کنارِ رود قرار دارند؟ جواب منفی است، ولی این آبِ روان و پاکیزه که در استخرهای سمنان جمع میشود و در نهرهای شهر چون رگهای حیات و زندگی جریان می يابد، چگونه سامان دادهشدهاست؟ میدانیم سرچشمه اصلی این آبها از «گل رودبار» است، ولی دانایی و فرهیختگی ویژه نیاکانِ ماست که این آب را چنین هوشمندانه به رگهای حیاتی شهر تبدیل کردهاند.
امروز، داستانِ شهرِ ما داستان آن بینوایی است که آب در کوزه و تشنهلبان میگشت. در هر شهرِ متمدن جهان اگر چنین موهبتی میبود که در رگهای کالبدی شهر آبی چنین پاک و زلال جریان داشتهباشد، آن شهر را تبدیل به موزه آب و شادابی میکردند. و ما چقدر بیاعتنا هستیم به این نعمت. در کدام شهر ایران، حتی، چنین موهبتی هست؟ اینجا در هر کوچه و برزنِ شهر این آبِ روان را میبینیم. به جرات میتوان گفت این شبکهِ آبِ جاری در رگهای شهر زیباتر از «مادی» های اصفهان است که شهره عام و خاص شدهاست. زلالی این آب در نهرهای مادیهای اصفهان نیست. مادیهای اصفهان در ترازی عمیقتر از سطحِ کوچهها جاری هستند و حس دمِ دستیِ طراوت را به آدم نمیدهند. درست است که آن شبکه هم شاهکار بینظیر مهندسی است و شیخبهایی با همین یک اثر ماندگار هم میتوانست در تاریخ شهرسازی ما جاودانه شود، ولی نهرهای آب جاری در سمنان یک چیز دیگر است. کاملا خودی و محسوس و موثر.
علاوه بر این، سمنان میتواند به این نهرها و استخرها از زاویه دیگری هم فخر بفروشد؛ اینها برگهای ماندگار دانایی و دانش بزرگان سمنان اند. از مدتها قبل از شیخعلاءالدوله اینها جاری بودهاند. شیخِ بزرگ این سامانه را قانونمند کرد، آنچنانی که تا به امروز بیهیچ تغییری عمل میکند. و این نکته مهمی است؛ نشانه اصالت و نجیبزادگی است. سمنان باید به این اصالت بنازد.
شهر به شادابی کودکان!
به همین سادگی است. به یکباره در خیابان با گروهی کودک ونوجوان روبرو میشوید که از در دروازهای اداره ورزش و جوانان شهر با دوچرخههاشان بیرون میزنند. غوغایی است! بچههای ریز و درشت، دختر و پسر؛ همه شاد و شاداب. به یاد عزیزِ شهیدی که از دست رفته، بچههای شهر دور دوچرخهسواری میزنند. شاید بسیاریشان هم نمیدانند چه خبر است! از در و همسایه یا دوست و آشنا شنیدهاند. چه باک؟ او هم که رفته، برای همین شادابیها جانش را در طبق اخلاص گذاشتهبود. از بچههای مهدکودک تا دبستان و راهنمایی. و بعضیهاشان چه شور و هیجانی دارند. چه جدی و استوارند. پلیس برایشان راه باز میکند، پدر و مادرها کمک میکنند. سه چهار جوانِ راهنما هم هست. لباس کامل دوچرخهسواری پوشیدهاند. مواظب بچهها هستند. نکند زمین بخورند، نکند دوچرخهشان مشکل داشتهباشد، نکند عقب بیفتند و دستو پاشان را گم کنند. نکند. . . .
سرمایههای شهر ما هستند این بچهها. بچههای خوب و پر انرژی. در میانشان کوچولوهای نازنینی هم هست، مثل این فاطمهجون! خیلی تلاش دارد به همه برسد! دوچرخهاش مثل خودش کوچولو است. چه فرقی دارد؟ قلبش بزرگ است و ارادهاش قوی. تا نیمههای مسابقه، دنبالش میکنیم! طفلک خیلی پا میزند، ولی طبیعی است به اعضای بزرگتر کاروان نرسد. از دور بازی خارج میشود. ولی خسته نیست! از اینکه دوچرخهاش یاری نمی کند، دلخور است! زنده باد فاطمه! زندهباد!
نعمت در بیابان!
طبیعت مادر حیات است. در هر گوشه از خاک این جهان، متناسب با شرایط و امکانات زیستی و طبیعی، نعمتهایی در اختیار انسان قرار دارد. به نمونهای از این استعدادهای طبیعی و خدادادی اشاره می کنیم.
در بیابانهای شور استان سمنان، بویژه در جنوب، گیاهی میروید که «اشنان» نام دارد. خداوند عالم در این گیاهِ خودرو ویژگیهایی قرار داده که اگر قدرش را بدانیم، و با بهرهگیری از دانش مدرن کشاورزی اصلاح نژادش کنیم، این بیابانها تبدیل به گنج می شوند. اشنان گیاهی است شورپسند، مقاوم به خشکی که اغلب در نواحی شور و قلیایی بیابانها، به عنوانِ گونهای بومی و سازگار رویش دارد.
این گیاه متعلق به خانواده اسفناجیان بوده و دارای برگهایی آبدار، گوشتی و استوانهای شکل و محتوی املاحِ فراوان است. اشنان در تثبيت شنهاي روان، احياي اراضي بياباني، توليد علوفه و زهكشي طبيعي اراضي شور كاربرد دارد. اشنان از نظر خوشخوراكي ارزش كمي داشته و بيشتر مورد علاقه شتر ميباشد ولي اندامهاي خشك گياه به مقدار كم مورد استفاده بز و گوسفند نيز قرار ميگيرد. اشنان در مراتع قشلاقي بياباني به عنوان يك منبع غذايي با ارزش براي دامها، به ويژه شتر محسوب ميشود. علاوه بر آن، اشنان قدرت جذب فوقالعاده زياد املاح قليايي مانند تركيبات سديم و پتاسيم را داراست، و به همين دليل از خاكستر حاصل از سوزاندن شاخ و برگ گياه ماده قليايي به دست ميآيد كه به «كلياب»يا «سنگقليا» معروف است، كه اين ماده ۳۵ درصد از وزن گياه را تشكيل ميدهد. در قديم از پودر شاخ و برگ خشكشده اين گياه جهت شست و شوي البسه و پارچههاي نخي استفاده ميشد، و هماكنون نيز از كلياب در مراكز صنعتي و سنتي مانند صابونسازي ، سفالگري، شستو شوي نخهاي ابريشم، شيشهگري و تيزابيكردن برخي خشكبار استفاده ميشود. تكثير و بذركاري اشنان در مراتع قشلاقي فقير از پوشش گياهي نه تنها به عنوان يك گونه مرتعي و قابل بهرهبرداري بلكه از لحاظ حفاظت خاك نيز حائز اهميت است.
همین نوع گیاهان و رسنتیهای طبیعی هستند که از فرسایش خاک جلوگیری، شنها و خاکهای کویری را تثبیت، و مانع از ایجاد و گسترش غبار و ریزگرد میشوند. در اینجا صحبت، فقط، از برخورداری مردم منطقه از این نعمت نیست، صحبت از تاثیر مهم و مثبت آن در پاکیزگی هوای کشور است. هوا و حیات مردم کشور.
جنگ و صلح!
یکی از زیباترین پایتختهای اروپا بوداپست است. شهری بر دو کناره رود شاعرانه و مادرانه دانوب؛ «بودا» در یک سمت و «پست» در سمتِ دیگر رودخانه. این شهر قدمت و تاریخ خیلی زیادی ندارد و نمیتواند با وین و پراگ و مسکو مسابقه دهد، ولی شهری است شناسنامهدار و فاخر. در شرقِ اروپا، شاید بشود این پایتخت را پس از پراگ، زیباترین پایتخت نامید. پراگ در کلاسی دیگر قرار دارد؛ اروپاییها آن را «گلدن پرااگ» یا پراگ طلایی مینامند. پراگ پایتختِ «چک» و بوداپست پایتختِ مجارستان است.
مجارها کلمات مشترک زیادی با فارسی دارند. خودشان معتقدند رفتوآمدهای تاریخی سببِ این اشتراکِ کلمات شدهاست.
بههرحال، بوداپست از جمله شهرهایی است که در طول جنگ دوم جهانی خسارتهای بسیاری دید. حدود نیمی از شهر ویران شد و خیابانهای شهر محل جولان تانکها و جیپهای ارتشی بود. وقتی جنگ تمام شد، آوارگی ماند و گرسنگی و خاطراتِ کورههای آدمسوزی. کورههایی که روزهای سخت و خشنی را برای مردم و تاریخِاین کشور رقم زدند. روزهای سخت و سنگینی بود، ولی گذشت.
امروز بوداپست چنان خود را ساخته و آراسته که به سختی میتوان باورکرد چنان جنگ سختی را گذرانده است. ساختمانهای زیبای تاریخی شهر مرمت و بازسازی شدهاند، نظم و پاکیزگی بر شهر حاکم است و مردم فقط خاطراتی از جنگ را دارند. از خرابیها و دهشتها خبری نیست.
ایرانِ ما زیباست!
کشورِ ما مجموعهای از زیباییها است. در همین روزها که سرما و برف سنگین و نادری استانهای کشور را درگرفته، بازهم در بوشهر و بندرعباس میتوان کنار مزارع سبز و شادابِگوجه و خیار نشست و طراوت و تازگی صیفیجات را مزهمزه کرد. در جنوب استانِ فارس، در نزدکی مرز این استان با استانِ بوشهر، آبادیهای کوچک و بزرگی هستند که هریک به روش و دلیلی متاثر از منطقه ویژه اقتصادی انرژی پارس و اقتصاد نفت و گاز هستند. «مُهر» یکی از این آبادیها است. از عسلویه به سمت شمال، حدود ۴۵ کیلومتر که بروید به این آبادی کوچک میرسید. در مسیر لامرد به گلهدار قرار دارد. از سمتِ شمالِ غرب به گلهدار میرود و از جنوبِ شرق به لامرد. از گلهدار هم میشود به سمت «دارالمیزان» و فیروزآباد و شیراز رفت. از لامرد هم به سمت لار و بستک و آن طرفها. این آبادی کوچک، که شانس آورده و خود را به عنوان شهرستان ثبت کرده، کمی کمتر از ده هزار نفر جمعیت دارد. عموما زارع و پیشهور، و تعدادی کارگر و کارمندِ پالایشگاه پارسیان که در حریم شهر قرار دارد. این جا، تنها با ۴۰ کیلومتر از عسلویه و آبو هوای غلیظ و سنگین آن، اقلیمی کوهستانی و ملایم داریم. آبادی در دشتی کشیده و طولانی بین دو رشته کوه قرار دارد. با خانههایی نه چندان فاخر، ولی با نشانههایی از ریشه و تاریخ شهر. در کنار شهر و با فاصله ۵ کیلومتری، آببند بزرگی است که «تنگ مُهر» نام دارد. کرانه و طول این آببند که در دره پشتِ آببند قرار دارد، حدود ۴ کیلومتر است. تصورش مشکل است، از عسلویه و نخلِتقیِ سنگین از بخارات و ضایعات صنایع نفت و گاز، با چهل کیلومتر فاصله، چنین طبیعت و زیباییِ شگفتی را ببینیم. ایرانِ ما زیباست!
کودک و ماهیِ نهر!
خوش بهحالِ بچههای سمنان که در کوچههاشان نهرهای پاک وپاکیزه آبِ زلال روان است. صبح که از خانه بیرون میآیند تا راه مدرسه را در پیش بگیرند، با صدای شر شر آب در جویها گامهایشان را تنظیم میکنند. وقتی از مدرسه برمیگردند، اگر خستهاند، اگر از نمرهشان دلخورند و اگر با دوستی و آشنایی دلخوری پیدا کردهاند، همه این کدورتها را به این آب میسپرند و با ذهنی پاک و شاداب به خانه میروند. این خاصیتِ آبِ جاری در کوچه است. ممکن است کودک یا حتی بزرگسال این را «نداند» ولی ناخواستهو بیاراده «حس میکند». این نهرها نعمتی برای شهر و مردمانِشریفِ آن است. وسیلهِ تفریح و تفرجِ طبیعی هم هست! این کودکِ خوبِشهر از این نهر ماهی میگیرد. میگفت این ماهیها را باید یک تا دو سال در خانه پرورش دهد تا بشوند ماهی درست و حسابی! الان خیلی ریز هستند! نازک و ظریف و کوتاهتر از انگشتِ کوچکِ کودک!