قلب تاریخی سمنان – شماره ۴۲
شماره ۴۲، چهارشنبه، ۱۲ تیر ۱۳۹۲ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
شهرِ و جهان
سلام،
میگویند و ما هم باور داریم که در آینده نه چنداندور، مثلا سی یا چها سال آینده، جمعیت شهرنشین دنیا چنان زیاد خواهدشد که تقسیم مردم به شهرنشین و روستایی مفهوم خود را از دست خواهدداد. میگویند در چنین شرایطی، خواستهو ناخواسته، مدیریت شهر به دستِ سازمانهای مردمنهاد خواهدبود و گریزی از پذیرش مشارکت عمومِ مردم در اداره شهر نخواهدبود. میگویند در سالهای پیشِ رو، شهرها به مرور جهانی خواهند شد و هریک سهمی سرنوشت و معیشت دیگر شهرها خواهند داشت. در این شرایط، شهر باید از پیله بسته روابط درونی یا ملی خود خارج شود و بدهبستان واقعی با جهان برقرار کند. میگویند اگر شهر نتواند این رابطه را برقرار نماید، مثل درختی خواهدبود که منبع تغذیه خود را از دست دادهاست و دیر یا زود رو به افول خواهد گذاشت. میگویند گریزی از این سرنوشت نیست. جهان رو به یگانگی میرود.
این گفتهها را میگویند و ما نیز میداننیم که، کمو بیش، چنین سرنوشتی بر پیشانی شهرها نوشته شدهاست. ما، خود، در تاریخ گرانبهای سرزمینِ پر افتخارمان چنین اتفاقاتی را دیدهایم. میدانیم «سیراف» چگونه شهری بودهاست. شهری با حدود سیصدهزار نفر جمعیت در قرون باشکوه اسلامی سوم و چهارم که مرکز ثقل دادوستد منطقه با جهان بود. شهری که بزرگانی چون سلیمان سیرافی داشت که قبل از مارکوپولو تمام جهانِ آن روز را در نوردید و همراه با کالا، فرهنگ ایران را به چین و ماچین برد و آداب و اجناس آنجا را به منطقه آورد. اما سیراف چه شد؟ فقط آیا زلزله بود که تومار شهر را درنوردید؟ الان سیراف شهرِ کوچکی است با حدود شش هزار نفر جمعیت و با حداقل امکانات. چه شد آن شکوه و عظمت؟
از این مثالها زیاد داریم. فیروزآباد بزرگ و نیشابور فاخر و کومش ارجمند چه بودند و چه هستند! حتی شهرهای ساختهشده با برنامههای مدون حکومتی مثل ربعرشیدی هم رو به افول نهادند. امروز از آنهمه شکوه و جلال آنشهرها چه باقی مانده؟
امروز، با هوشیاریِ بیشتر و آگاهی فزونتر از قبل میتوانیم آینده شهر و کشور را پیش بینی کنیم. امروز میدانیم در چند دهه آینده سیمای شهر های جهان عوض خواهدشد. شتابِتغییر بسیار بالا است. در بیستسی سال آینده شهرها چنان متفاوت خواهندبود که امروز نسبت به دویست سالِ پیش متفاوتند. چه باید کرد که شهر به دوام و حیات خود ادامه دهد و در کوران بدهبستان جهانی از میان برنخیزد؟ شهرِ ما چه چیزی دارد که بتواند آن را در این مسیر پر شتاب حفظ کند. در دهههای آینده سمنان چه چیزی برای عرضه به جهان خواهد داشت؟
شهرِ و میدان
هنرِ معمار و شهرساز به آن آست که محصولِکارش هم به نیازها پاسخ دهد و هم معیارهای عالی فرهنگی و زیباییشناسی داشتهباشد. معمار و شهرساز با کارِ خود بخشی از زمین و کره خاکی را تغییر شکل میدهد پس باید چنان عمل کند که این تغییر شکل زمین متضاد با قاموس طبیعت و خلقت نباشد. طبیعت و خلقت، زیبا و غنی هستند و آرمان زیباییخواهی دارند. شهر باید چنان ساختهشود که شان فاخر زیبایی خلقت را پاس بدارد.
زیبایی طبیعت و خلقت یکبعدی نیست. منشوری از زیبایی است. از هر جهت که بنگری زیباست. راست و چپ و بالا و پایین ندارد. زیبایی خلقت و طبیعت زمان ندارد. همیشه زیباست. صبح و عصر و سال و ماه ندارد. طبیعت هم در زمستان زیباست هم در تابستان. زیباییهای خزانش کم از شکوهِ بهار ندارد.
میدانها و خیابانهای شهر را بگونهآی باید ساخت که روز و شب نداشتهباشد. در تمامِ ساعات روز و تمام روزهای سال زیبا باشد و غنی. زندگی ما در همین کوچه و خیابان شهر و روستا میگذرد. زندگی بدونِ این کالبد معنی ندارد. مگر میشود خانه نداشت؟ مگر میشود کوچه و میدانگاه نداشت؟ پس اینةا را چگونه باید سامان داد که در تمامِ لحظهها زیبا و سرشار باشند. تنِ ما و روحِ ما امانتی است از جانب خدا. ما حق نداریم این جان و تن را آزار دهیم و بیمارش کنیم.
شهری که بهسامان نباشد روح ما را میآزارد و افسردهمان میکند. خانه نیز چنین است. معماری خانه می تواند ما را ارتقا دهد یا بیمارمان کند. ما، متاسفانه، این بیماری درون را حس نمیکنیم. این بیماری مثل تاثیر تدریجی و مستمر پرتو ها و اشعه رادیواکتیو است. احساس نمیشوند ولی تاثیر تدریخی خود را میگذارند. گاه مثل سردرد های مزمن است که به مرور به آن عادت میکنیم و از عمق فاجعه غافل میشویم. منظر شهری میتواند به شادابی ما کمک کند و ما را برای کار و تلاش تقویت نماید،و برعکس میتواند ما را فرسوده کند. به میدانها و خیابانهای شهر دقت کنیم، ببینیم اینها با جانِ ما چه میکنند؟ جانی که هدیه و امانت خداست و باید نیک و زیبا نگهداریمش. ببینیم آیا این فضاها همیشه زیبا هشتند، همیشه آرامش می»خشند؟ همیشه ما را به تفکر وامیدارند؟
از کوچه و خیابان شهر بیتفاوت نگذریم.
میدان، قلبِ شهر!
از عناصر اصلی شهرها میدانها هستند. در تمدن روم و یونان میدان نقش مهمی در ساختارِشهر داشت. در ایران، به نظر نمیآید میدان نقش اصلی در نقشه شهر داشتهاست. تا عصر صفوی، یا یکیدو قرن قبل از آن، ما شاهد میدان یا مرکز تمع بزرگ شهری در شهرهای خود نیستیم. شاید یافتههای تاریخیمان ناقص است، شاید تعریفِ ما از محل تجمع یا عرصه عمومی شهر با تعریف گذشتگانمان یکی نیست یا شاید در گذشته مردم فضاهایی را برای اجتماع داشتند و انتخاب می کردند که با هندسه مورد تعریف ما نمیخواند. به هرحال، صرفنظر از سرنوشت میدان در ایران، میدان عنصری مهم در تعاملات اجتماعی مردم شهر ها است. در غالب شهرهای عالم میدانهای با ویژگیهای خاص وجود دارد که نه تنها عملکرد اجتماعی محلی دارند، تبدیل به مقااصد گردشگری هم شده آند. میدان پلازا هيدالگو در مكزيك، مكزيكوسيتي، یکی از اینهاست.
اينجا يك مركز مهم زندگي جمعي در «كويوآسن»، در همسايگي نزديك مكزيكوسيتي است. كليساي «ايگلسياسان خوان باتيستا» از مكانهايي است كه غالبا مورد بازديد اهالي محل و مهمانان است، ولي پارك اين ميدان چسب واقعي پيوند دهنده تمام منطقه باهم است. هرچند كه چيدمان عمومي ميدان به صورت مجموعهاي از معابر خطي است، ولي طرح مجموعه چنان انعطافپذير است كه ميتوان بين تمام بخشها لوليد و گشت. در يك روز معمولي، در يك سمت پلازا مردمي را ميبينيم كه در اطراف دكانكها جمع هستند، در سوي ديگر در كيوسكها يا طبقها نوشابه و يخ ميفروشند و در سمتي ديگر عدهاي دور فوارهاي يا زير درختي روي نيمكتها نشستهاند گل ميگويند و گل ميشنوند. اين نقطه امنهاي خوب طراحي شده، نقطه گريزهايي هستند كه فعاليت را در تمام سطح پلازا سامان ميدهند. اين معابر بيش از اينكه مسير را به بازديدكننده ديكته كنند، عاملي هستند براي ارتباط بين مقصدهاي مختلف پارك. پلازا هميشه فعال است و چنين به نظر ميرسد كه انگار بهترين مقصد در آمريكاي شمالي است.
اصفهان، هزارسال پیش
سفرنامه ناصرخسرو از معدود اسناد معتبر در خصوص معماری و شهرسازی ایران است. حدود هزارسال پیش، ناصرخسرو از خراسان به عربستان سفر میکند و دیدههای خود را بهدقت ثبت میکند. او در ماه صفر ۴۴۴ قمری، وارد اصفهان میشود و شهر را چنین توصیف مینماید:
«شهری است بر هامون نهاده، آب و هوایی خوش دارد و هرجا که ده گز چاه فروبرند آبی سرد خوش برون آید. شهر دیواری حصینِ بلند دارد و دروازه ها و جنگگاهها ساخته و بر همه بارو و کنگره ساخته. و در شهر جویهای آب روان و بناهای نیکو و مرتفع. و در میان شهر مسجد آدینه بزرگ نیکو. و باروی شهر را گفتند سه فرسنگ و نیم است و اندرون شهر، همه آبادان، -که هیچ از وی خراب ندیدم- و بازارهای بسیار. و بازاری دیدم از آنِ صرافان که اندر او دویست مرد صراف در بندها و دروازههای محکم و کاروانسرا های پاکیزه بود. و کوچهای بود که آن را کوطراز میگفتند. و در آن کوچه پنجاه کاروانسرای نیکو و در هر یک بیاعان و حجرهداران بسیار نشسته. و این کاروان که ما با ایشان همراه بودیم یک هزار و سیصد خروار بار داشتند، که در آن شهر رفتیم، هیچ بازدید نیامد که چگونه فرود آمدند، که هیچ جا تنگی موضع نبود و نه تعذر مقام و علوفه. . . .
من در همه زمینِ پارسیگویان، شهری نیکوتر و جامع تر و آبادانتر از اصفهان ندیدم. و گفتند اگر گندم و جو و دیگر حبوب بیست سال نهند تباه نشود. و بعضی گفتند پیش از این که بارو نبود هوای شهر خوشتر از این بود، و چون بارو ساختند متغیر شد چنان که بعضی چیزها به زیان میآید، اما هوای روستا همچنان است که بود».
(برگرفته از «سفرنامه ناصرخسرو قبادیانی مروزی»، به کوشش دکتر محمد دبیر سیاقی، انتشارات زوار، چاپ نهم، بهار ۱۳۸۷، صص ۱۶۸- ۱۶۶)
در قلبِ مردم
از الزاماتِ یک طرحِ شهری موفق پیوند بین طرح و مخاطب است. طرح، به هر روش و سبکی که تدوین شود، با هر نگاه و ابزاری که تالیف شود، نهایتا، باید به خواستها و نیازهای مخاطب پاسخ دهد. برای رسیدن به این هدف، لازم است ارتباط بین مولفین و طراحان و برنامهریزان با مردم و مخاطبِ طرح بصورتی منطقی و دوجانبه برقرار شود. برای ایجاد ارتباط با مخاطب، حضور در محل و شرکت در زندگی عادی مردمِ محل، یکی از پیشنیازها است. فراتر از آن، هم باید سطح توقعات و سلایق مخاطب را ارتقا داد و هم دانش واقعی از محیط را با کمکِ همان مردم بالا برد.
این یک رابطه متقابل و دو سویه است. مردم از کارشناسان یاد میگیرند و کارشناسان از مردم. طبیعی است درجه و جنس این آموزش ها متفاوت است. آنچه که کارشناسان از مردم میآموزند کاملا متفاوتتر از آنی است که مخاطبان از طراحان میآموزند. در اصطلاحِ فنی، گفته میشود «برای اینکه طرح موفق شود، باید طراح و مخاطب بتوانند زبان هم را بهمند. باید همتراز شوند». اما چگونه میتوان این رابطه دوجانبه را برقرار کرد؟ بسیاریها این اشتباه اصولی را مرتکب میشوند که فکر میکنند با ایراد چند سخنرانی و دادن چند جزوه آموزشی به مخاطب میتوان سطح سلائق را بالا برد. قطعا چنین نیست. تا زمانیکه طراح به این اصل مهم واقف نباشد که رابطه او با مخاطب رابطهای دوجانبه است، انتظار نتیجه از این رابطه انتظاری عبث است.
از مهمترین روشهای ایجاد ارتباط با مخاطب، دادن اطلاعاتِ واقعی، غیر تبلیغی، تقریبا غیر رسمی و مرتبط با زندگی عمومی و خاطرات تاریخی مردم است. در کنار این اطلاعات، لازم است مبانی نظری طرح و حدود و ثغور فنی و شمولیتِ آن، به زبانی مفهوم و ساده به مخاطب منتقل شود. مخاطب باید حس کند که در طرح دیده میشود. باید حس کند که طرح با او کار دارد و او باید بتواند زبان طرح را بفهمد. ارتباط با مخاطب کار سختی است ولی ناممکن نیست.
ایرانِ ما زیباست!
«اوز» شهر کوچکی است در استان فارس. هم آسمان و هوایش گرم است هم دل و قلبِ مردم. از شهرهایی است که میتوان نقش مردم را در آبادانیاش دید. انگار مردم و اهالی شهر تعصبِ خاصی برای شهر خود دارند. بسیاری از ابنیه عمومی شهر را مردم ساختهاند. از دانشگاه پیامِ نور گرفته تا کتابخانه کودک شهر. جالب است خیرین شهر فقط به ساختن مسجد و مدرسه اکتفا نمیکنند، فضاهای عمومی شهر را هم آنها میسازند. البته اگر میدانی برای حرکت داشتهباشند. مثلا پارک زیبا و جمعو جور شهر را با نامِ «بوستانِ نوروز» در اول شهر، یک خیر و خوشفکر اوزی ساخته. شهرداری، به احترام این عملِ خیر، نام او را بر تابلو پیشانی پارک نقش زده. اخیرا، خیر دیگری پیدا شده که در این بوستان فضاهای کامل بازی کودک بسازد. شنیدهایم مشاوری انتخاب کرده و با همکاری «شبکه دوستدار کودک» میخواهد فضای بازی کودک شهر را مطابق با کاملترین اصول طراحی و معماری کودک بسازد. میگوید قرار نیست چند وسیله بازی آهنی وسط محوطه بکاریم و اسمش را بگذاریم فضای بازی کودک. فضایی که مال بچهها است، باید معماری خاص خود را داشتهباشد. ایرانِ ما زیباست چون چنین مردمانی دارد.
دسته گل!
معماران و شهرسازان هم، گاه دستهگل هایی به آب میدهند که واقعا دست مریزاد دارد. برخی از این دستهگلها خیلی رو و عریان است، مثل همین که در این متن میبینید، برخی دیگر چنان با زندگی روزمره ما آمیختهاند که اصلا متوجهشان نمیشویم. همه ما بارها در شهرهامان خطکشیهای عابر پیاده دیدهایم که یک سرش به جوی آب پهن است سر دیگرش به جدولهای بلند پیادهرو.
دستهگلهای معماران و شهرسازان، متاسفانه، کم نیستند. همینکه خانههای شهر به شکل قوطی درآمدهاند و بدون هیچ فضای واسط مستقیم از خیابان وارد خانه میشویم از این دست است. همینکه در میدانهای شهر مجسمهها و عناصری میکارند که نه تنها زیبایی و شان زیباییشناسی ندارند، حتی کوچکترین پیام انسانی را هم منتقل نمیکنند. از دستهگلهای معماران وشهرسازان است. بگذریم بسیاری از دستهگلهای معماران و شهرسازان با همکاری مشفقانه مدیران شهری و کارفرماهای محترم صورت میگیرد و خود معماران به تنهایی قادر به خلق این شگفتیها نیستند.