قلب تاریخی سمنان – شماره ۴
شماره ۴، چهارشنبه، ۲۹ شهریور ۱۳۹۱ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
شهرِ دوستدارِکودک
سلام،
دنیای خوبی است. شهرهای ما به نکاتی توجه میکنند که قدیمها خیلی مورد توجه نبودند. شهر فقط با خیابان و خانه و کارخانه تعریف نمیشود. شهر باید روح داشتهباشد، باید هویت داشتهباشد. شهر باید مامن و خانه مردم باشد. مردم باید خود را در این شهر غریب و بیگانه احساس نکنند.
امروز در طراحی و ساماندهی شهرها، در دنیا، به خیلی از مسائلِ ریز و درشت توجه میکنند. یکی از زیباترین توجهها به شهر، «دیدهشدن»ِ کودک در آن است. شهرهای جدید یا شهرهای تازه ساماندهیشده خود را به رعایت حقوقِ کودک مقید میدانند. شهر باید برای کودک راحت و کاملا قابل استفاده باشد. شهر باید کودک را دوست بدارد و تمام خدمات لازم برای رفعِ نیازهای اورا به انجام رساند.
دنیای کودک دنیای رنگ و شادمانی و زیبایی است. شهرِ دوستدارِ کودک باید شاد و رنگین و پویا باشد. کودک دروغ نمیگوید، کودک صادق و بیریا است. شهرِ دوستدارِ کودک باید با تمام ساکنان و مهمانانش صادق باشد، آدرسِ غلط به مردم ندهد. دنیای کودک دنیای آرزوها و فرداها است. شهرِ دوستدارِ کودک باید آینده را ببیند و توسریخور و بیآرزو نباشد.
از بزرگی نقل میشود، شهری که برای کودک مطلوب باشد برای همه مطلوب است. نیازهای کودک نیازهای فطری تمامِ آدمها است. شهری که این نیازها را ببیند، و در برآوردنِ آنها بکوشد، شهر دلخواهِ همه است. کودک ناقل فرهنگِ پدرو مادر به فرزندان آینده است، شهرِ دوستدارِ کودک هم باید ناقل فرهنگ باشد. شهر دوستدارِ کودک با ملات فرهنگ و با عشق به فردای بیخشونت ساخته میشود. کودک آرام است و از زمختی و خشونت دور است. شهرِ دوستدارِ کودک باید شهری آرام و مهربان باشد.
شهرِ آرام و مهربان چگونه شهری است؟ شهرِ با آرزو و بلند پرواز چگونه است؟ شهر فرهنگی کدام است؟ شهرِ شاداب و پرفروغ به چگونه شهری گفته میشود؟
باور داریم که شهر میتواند در روحیه ما تاثیر خوب یا بد بگذارد؟ قبول داریم که دیوار و رخ و سیمای شهر میتواند ما را بیمار و کسل کند یا ما را سرِ ذوق آورد؟ میپذیریم که کالبدِ شهر و منظرِ آن میتواند در خلقیات ما موثر باشد؟ در این باب، باهم خواهیم گفت و خواهیمخواند.
زنگِ اول! زندهباد بچهها!
امروز بیش از یک میلیون و دویستهزار نوجوانِ نازنینِ ما وارد مدرسه میشود. روزِ زیبایی است. کودکانِ ما با آموختنِ دانش، راهِ زندگی را مییابند و خود را برای اداره فردای کشور آماده میکنند.
کارت تبریک ورود این عزیزان به مدرسه، از جانبِ ما، عکسی از یک مدرسه است که در جنگل تشکیل میشود.
ایننوع مدرسهها در سالهای اخیر رونق پیدا کردهاند. برخی از کشورها این مدرسه را برای پرورشِ استعداد و هوشِ بچهها مفید تشخیص دادهاند. امروزه، در انگلستان، هلند، اتریش و بسیاری دیگر از کشورها این مدرسهها وجود دارند. البته در بعضی از کشورها این مدرسهها بصورت فصلی است. مثلا فصل پاییز یا بهار را در این کلاسها درس میخوانند. در فصلی که طبیعت در خواب نیست و بچهها راحتتر میتوانند با راز و رمز خلقت و طبیعت آشنا شوند.
سواد و آگاهی مایه خوشبختی است
میگویند هر یک زبان دروازهای است به جهانی تازه. باخواندن و نوشتن یک زبان وارد دنیای آنانی میشویم که به آن زبان سخن میگویند. امروز در کشورهای پیشرفته مردم میکوشند علاوه بر زبان مادری به یکیچند زبان دیگر هم مسلط شوند. هرقدر توانِ خواندن و نوشتنِ ما بیشتر باشد، دنیای اطرافمان هم بزرگتر و وسیعتر میشود.
سواد نخستین پایه برای گشودنِ دنیاهای بزرگ است. هم اکنون براساس برآوردهای انجام شده، حدود ۹۱ درصد از مردم ایران در همه گروههای سنی باسواد شدهاند. این آمارِ خوبی است و نشاندهنده سطح اجتماعی بالای ما میباشد. در سال ۱۳۵۷، نرخ باسوادی در ایران، تقریبا نصفِ این مقدار بود. فقط ۵/۴۷ درصد شهروندان ایرانی سواد خواندن و نوشتن داشتند. این رقم در سال ۱۳۸۵ به حدود ۸۵ درصد افزایش یافت و امروز، طبق آمار سرشماری سال ۹۰، بالغ بر ۹۱ درصد از جمعیتِ ایران باسوادند.
استانِ سمنان از استانهای فرهیخته کشور است. بنا بر آمارهای اخیر، سمنان پس از تهران دومین رتبه باسوادی در ایران را دارد. نرخ باسوادی در استانِ سمنان حدود ۹۵ درصد است. در این میان، دامغان با فقط ۱۴۲ نفر بی سواد، دارای کمترین نرخ بی سوادی در استان سمنان است. در حال حاضر ۱۱ هزار نفر بیسواد در استان سمنان وجود دارد. لازم به یادآوری است دوهزار و ۸۳۷ نفر از بیسوادان افرادی هستند که از سایر استانها به استان سمنان مهاجرت کردهاند.
از دبستانِ سهکلاسه تا دانشسرا
«در ناحیه سمنان بعد از استقرار مشروطیت و بازشدنِ تدریجی دروازههای ایران به خارج. . . . به تناوب، سه باب مدرسه بهطورِ خصوصی در سطحِ شهر تاسیس گردید. این مدارس عبارت بودند از مدرسه مسعودیه (حسینیه)، مدرسه صادقیه (صادقخان) که روبروی دربِ جنوبی مسجد سلطانی واقع بود، و مدرسه مهدیقلیخان قاجار.
وضعِ فرهنگ سمنان تا سال ۱۲۸۳ شمسی (دوسال قبل از مشروطیت)، تقریبا با مختصر تغییراتی به همین نحو ادامه یافت. تا اینکه در اواخر سال ۱۲۸۳، شخصی بهنامِ میرزا اسدالله قراگوزلو، ملقب به منصورالسلطانِ همدانی به سمت رئیس پست و تلگراف سمنان منصوب شد. . . . او توانست یک باب مدرسه سهکلاسه به نام «مدرسه ادب» در محل مدرسه مهدیقلیخان قاجار تاسیس و دایر نماید. . . . این مدرسه با همت افراد نیکوکار بهتدریج توسعه یافت وششکلاسه شد. هزینه این حوزه فرهنگی نیز از وجوهِ دریافتی از محصلین، تحت نامِ شهریه تامین میشد.. . .
مدرسه ادب بعدها دچار مشکل شد و «به علت درآمدِ ناکافی و عدم استقبالِ مردم، کمکم، در شرف تعطیلی قرار گرفت. اما اینبار نیز معتمدین محل، علما و طلاب محلی دامن همت به کمر بستند . . . مدرسه ادب را دوباره بازسازی نموده نام آن را به «مدرسه سعادت» تغییر دادند.. . .
در سال ۱۳۰۶، اولین دبستان دخترانه در سمنان تاسیس شد و در سال ۳۱۳ اولین کلاس متوسطه با ۱۵ نفر دانشآموز در محل دبستان سعادت تشکیل شد که تعداد دانشآموزان آن با احتسابِ نوآموزان ابتدایی، به ۱۶۵ نفر میرسید. سالِ بعد کلاسهای متوسطه از دبستان سعادت مجزا شد و اولین دبیرستان دوره متوسطه به نام دبیرستان پهلوی به کار خود ادامه داد. سرانجام در سالهای ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۲ کلاسهای کمکآموزگاری و دانشسرا در سمنان افتتاح شد.. . . »
( برگرفته از کتابِ بنیادهای هویتی سمنان (تاریخ اجتماعی سمنان)، نوشته خسرو عندلیب سمنانی (گویا)، انتشارات حبلهرود، چاپ اول ۱۳۸۹، صص ۱۷-۱۲)
زنگِ تفریح،دنیا در تغییر است
آموزگار: پرویز چرا درس جغرافی را خوب یاد نگرفتهای؟پرویز: آقا من شنیدهام دنیا روز به روز عوض میشود، فکر کردم بهتر است صبر کنم تا تمام تغییرات دنیا تمام شود، آن وقت یاد بگیرم.
بهترین دانش آموز
ساسان: مادرجان، من از فردا به مدرسه نمی روم.
مادر: چرا؟
ساسان: برای این که همه چیز را یاد گرفتهام.
مادر: این را از کجا فهمیدهای؟!
ساسان: چون امروز آقا معلم به من گفت که دیگر نمیتواند به من چیزی یاد بدهد.
درس و مشق، بدون شیطنت؟!
«سئوال: مدرسه چه معمارياي داشتهباشد تا بچههاي ما امكان شكفتهشدن داشتهباشند. مثلاً بياييد از اين سئوال شروع كنيم كه چرا دور مدارس را ديوار ميكشند؟
جواب: در يك شهر فضاهاي متفاوتي داريم، مثلاً فضاهاي اداري – تجاري؛ و يا اگر پايتخت باشد، فضاهاي حكومتي. درشهر فضاهاي آموزشي هم داريم، و اين فضاها مختصات خاص خود را دارند، و بايد ديد كه درشهرهايي كه امر آموزش با موفقيت همراه است، معماري مدرسهاش چگونه است؟ و . . .
اولين موضوع در معماري مدرسه، نوع دسترسي بچه از خانه به مدرسه است. اصل اول در همه جاي دنيا اين است كه بچهها براي رسيدن به مدرسه از مسيري امن با فضاي سبز و بدون ترسونگراني از خوردن به اتومبيل و معارض ديگر عبور كنند.
سئوال: از فضاي سبز؟
جواب: دقيقاً. بچه بايد در ساعاتي كه در کلاس درس نشستهاست، پسزمينهاي از فضاي سبز داشتهباشد. از آرامش آن فضا، آرامش خود را بازيابد. ديوارهايي هم كه دور مدارس ميكشند براي ايجاد امنيتي است كه براي بچه وجود خارجي ندارد! اينكه بچه از خانه به مدرسه امنيت ندارد و ممكن است ماشين بهش بزند، راننده تاكسي در اعوجاج و ويراژش باعث تلواسه و تشويش بچه شود، يا كسي بِرُبايدَش يا . . . مسئله بچه نيست.
اينها مشكلاتي است كه جامعه و بزرگترها براي او بهوجود آوردهاند. به همين خاطر است كه پدر و مادر، بچه را تا مدرسه همراهي ميكنند، او را ميسپارند به مدرسه و برميگردند! مسيري بسته و محدود و بيشيطنت و بيطراوت. . . . . در مدرسه نه بازياي هست نه تفريحي و نه شيطنتي؛ و ميدانيم كه بازي نخستين پلههاي آموزش است و شيطنت و شلوغي اولين پايههاي ترديد و جسارت براي آموزش.
( برگرفته از سایت om-architects.com، تالارِ محمدرضا جودت، مبانی نظری)
باز هم مدرسه!
این عکس را ببینید! چه میکنند بچهها؟
بله، درست است. بچهها خوابیدهاند. آنهم در کلاسِ درس! و چه خوابِ شیرینی! انگار چند روز در اردوی دانشآموزی ورجه وورجه کردهاند و از خستگی و کوفتگی بدن افتادهاند به خواب و دیدنِ هفتپادشاه، یا پریای دریایی!
اما، اشتباه نکنید این یک مدرسه معمولی در یکی از ایالتهای چین است. در این ایالت به این نتیجه رسیدهاند که اگر بچهها در بین کلاسها بتوانند کمی بخوابند، حاصلِ آموزش بهتر است! شما چه میگویید؟ نظرتان چیست؟
حالا یک مدرسه دیگر. این یکی در آلمان است. در والدورف.
برای طراحیِ این مدرسه، معمارِ محترم تقریبا یکسالِ تحصیلی را با بچهها گذراند. میگوید «ما میخواستیم بفهمیم جنبوجوش بچهها و حرکت آنها چگونه به زبان معماری ترجمه میشود. ما به دقت حرکتها و راهرفتنهای بچهها را زیر نظر گرفتیم و بررسی کردیم که نور چگونه وارد ساختمان میشود و چگونه رنگها با تغییر فصل عوض میشوند». «بچهها مدرسه و معماری آن را دوست دارند، ولی معلم ها ما را مورد انتقاد قرار میدهند که چرا قوانین صلب قدیمی را در طراحی ساختمان رعایت نکردهایم.
آنها میخواهند ساختمان صلب و سنگین به زمین بچسبد، ولی ما کار را وارونه کردیم و در جاهایی اتاقها را بهصورت تعلیقی ساختیم، عین شاخههای درخت که چسبیده به زمین نیستند- نشانه ای از نافرمانی که حتماً به نشاط و شادمانی بچهها و رضایت آنها از ساختمان خواهد افزود».
فرزندانِ بافت
در شمارهِ گذشته، از علیرضا نوشتهبودیم. ایندفعه، او با دوستش، جواد، نوشتهاند که چه میخواهند. آنها آنچه قلبِ پاکشان میخواست، گفتهاند؛ و همین هم بسیار با ارزش است. میگویند:
نظرِ ما در موردِ این نقاشیها:
۱- ما در اینجا، نیاز به یک زمینِ فوتبال داریم.
۲- ما برای تفریح به پارک هم نیاز داریم، و در اینجا پارکی وجود ندارد که ما در آن بازی کنیم.
۳- در طرحِ اینجا، به یک آپارتمان نیاز داریم.
۴- آخرین نظرِ ما: در اینجا، نیاز به یک زمینِ والیبال داریم.
با تشکر؛ (امضای) علیرضا، جواد خداحافظ