قلب تاریخی سمنان – شماره ۲۱
شماره ۲۱، چهارشنبه، ۲۷ دی ۱۳۹۱ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
اول زندگی، بعد . . . .
سلام،
اخیرا دانشجویانِ یکی از شهرهای تاریخی جنوبِ کشور پس از اعتراض های زیاد نسبت به تخریبِ بافتِ تاریخی و انعکاسِ وسیعِ آن در رسانه های جمعی، در ملاقات با اعضای شورای اسلامیِ شهر اعلام کردهاند اگر مسئولان تدبیری برای حفاظت از بافتِ تاریخی نکنند، دیواری انسانی در مقابل بافت درست میکنند و در کوچههای آن بست مینشینند تا صدا و فریادشان را بگوش بزرگانِ کشور برسانند.
پس از این اتفاقات، که خوشبختانه با استقبال مدیریت شهر هم مواجه شده، یکی از دانشجویان، بقولِ خودش، دچار تناقض شدهاست. او تعریف میکند، در این رفتوآمدهای مکرر، با مادری سالمند در بافت برخورد کرده که آرزویش خرابشدنِ هرچه زودترِ بافت است! دانشجوی عزیز ما نمیدانست آرزوی این مادرِ پیر درست است یا تلاشهای آنها برای حفاظت از بافتِ تاریخی؟
بپذیریم این تناقض فقط برای آن دانشجوی دلسوخته نیست، برای همه دستاندرکارانِ شهر و برنامهریزان و معماران چنین دغدغهای وجود دارد. از یکسو با آرامش و تفاخرِ بافتهای تاریخی شهرهای قدیم مواجهیم که زندگی را برای تمام ساکنانش قرین آسایش و آرامش میکرد، از سوی دیگر چهره نحیف و پژمرده این بافتها که در دهههای گذشته از تمام خدمات شایسته شهری محروم ماندهاند و به سببِ کمتوجهیها از یکطرف و مقرراتِ دستوپاگیرِ اداری ازسوی دیگر، امکان زایش و رشد نداشتهاند و متاسفانه هرروز رو به ویرانی بیشتر میگذارند و مطلوبیتِ خود را از دست میدهند.
بزرگی میگفت «ما تشنه مان نمیشود تا دنبال آب بگردیم». ما متاسفانه سلیقه و آرمانهای خوبِ زندگی را ازدست دادهایم. لذت زندگی در کنار باغچه و آرامش خودمانی خانه را در انبوه زندگی قوطیوار آپارتمانی از یاد بردهایم. ذوق و سلیقهمان نزول کرده. نمیدانیم این زندگیِ آپارتمانی چه بلایی سرِ ما و جامعه ما میآورد؟
آمارِ پروندههایی را که هرسال وارد دادگستریهای کشور میشوند، دقت نمیکنیم. قبول نمیکنیم بخشی از بزههای اجتماعیِ ما ناشی از زندگی در فضاهایی است که معماری درست ندارند و بستری برای پرخاشگری فردی و خلافِ اجتماعی هستند.
در میانِ اهلِ حرفه، همیشه بحث در خصوص رابطه معماری و شادابی جریان دارد. معماری هم میتواند سببِ شادابی اهل خانه شود، هم میتواند عامل بروز بیماریهای متعدد روانی و جسمی شود. اندیشیدهایم؟
معماریِ درست، شهرهایِ بسامان و محلههای اصیل، حتما، در شادابی و سلامت اجتماعی جامعه نقش درجه اول دارند. بیندیشیم!
قدرِ سمنان را بدانیم!
قطعه سرزمینی که با نامِ سمنان در نقشه کشوریِ ما جا خوش کرده، خوش سرزمینی است. قدرش را بدانیم. از یکسو، کویرِ ناب و آسمانِ پرستاره را داریم، از سوی دیگر روستاهای کوهستانی و بسیار زیبا مثل رودبارک. از یکسو شیخ خرابات، شیخ ابوالحسن خرقانی، را داریم؛ در سوی دیگر پیر سلحشور علمدار را. این سرزمین جنگل ابر را برای عاشقان طبیعت دارد و روستای عباسآباد را برای شیفتگان شگفتیهای آسمان.
سرزمین سمنان یادگار شاهعباس را دارد که جاده شاهیاش هنوز برای ما قابل استفادهاست، ضمن آنکه بازمانده اولین نسلِ مساجد را که افتخار مومنین اصیل استان است و ما در کتابهای دانشگاهیمان به وجودش افتخار میکنیم: تاریخانه. این استان هم مرغوبترین گچ ایران را تولید میکند و هم خوشنمکترین نمک را.
در این استان انار خوشطعم درجزین را داریم و انگور معروف شاهرود را. باغاتِ داخلِ شهری سمنان را داریم و بزرگترین باغ گردوی جهان در شهمیرزاد را. از یک استان چه میخواهیم؟ نظیر «چشمهعلی» را در کجای ایران داریم؟ مسیرِ زیبا و یگانهِ فولادمحله به کیاسر چه؟ در کجای ایران چشمههایی چون «بادابسورت» داریم؟
قدرش را بدانیم؛ قدرِ این استان رابدانیم. تاریخِ پیوسته استان و ارتباطش با راه و کاروانهای ابریشم را بشناسیم و ارج نهیم. چهرههای تاریخی اش را بازخوانی کنیم و ازشان درس بیاموزیم. کِی دیگر ممکن است شیخ علاءالدوله دیگری بیاید، یا پیر نجمالدینی دیگر؟ مگر امثالِ شیخ بسطام را میشود باز هم در جایی دیگر سراغ گرفت؟ تکتکِ کوچهها و خانههای این سرزمین خاطرهای تاریخی دارند. سمنان، نمونهای کوچک از تاریخ سرزمین و فلات ایران است. قدرش را بدانیم.
زندگیِ سبز و شاداب
«در گذشته، در حیاط خانهها یا لبه پنجرهها، از گلدان بسیار استفاده میشدهاست. بعدها با ورود زندگی شهری و شهرنشینی استفاده از گلدان کمکم جمعشد. اکنون در مناطق مرکزی برخی شهرها به علت کمبود زمین که امکانِ کاشت درخت و درختچه مستقیما در آن وجود ندارد، افراد به استفاده مجدد از گلدانها رو آوردهاند، اما نه به شکل و فرم گلدانهای گذشته، بلکه با طراحی امروزین . . . . .
این امر با جذب مسائل زیباییشناختی و زیبایی طبیعی، ارزش ساختمان و شهر را بالا میبرد و از آنجا که «انسانِ زیباپرست همواره در پیِ تقویتِ زیبایی است» و به واسطه آن زیباییها است که به سوی طبیعت جذب میشود، امکان حضور در کنار طبیعت را بدست میآورد و همین حس بازگشت به اصل و منشا است که موجب لذت و خوشی او میشود. . . .
مزیت دیگر این است که استفاده و تماشای انواع گلها و گیاهان، حتی در کوچهپسکوچههای تنگ و باریک شهرها، کیفیت فصول و دگرگونی در احوال را برجستهتر می سازد و گذران زندگی را دلپذیرتر می کند؛ و این علاوه بر تاثیر مستقیمی که بر افزایش روحیه نشاط در جامعه و کاهش آسیبهای اجتماعی و اعتیاد دارد، نقش بسیار مهمی در ارتقای سلامت جامعه و کاهش بیماریهای روحی و روانی از جمله افسردگی نیز دارد».
(برگرفته از مقاله «منظر موقت»، آزاده شاهچراغی و تینا شمساییِ مهرجان، فصلنامه جستارهای شهرسازی، شماره ۳۹/۳۸)
مهماندوست! و درسآموز
در مسیر دامغان به شاهرود، در جنوبِ روستای مهماندوست، برجِ زیبایی است به نامِ برج مهماندوست. خود اهالی محل آن را به نامِ امامزاده قاسم، از اولاد موسیبن جعفر، میشناسند. برج بسیار زیبایی است با مقطعِ دوازده ضلعی و ارتفاعِ ۵/۱۴ متر. یعنی در حد ارتفاعِ یک ساختمان ۵ طبقه! در بالای برج سه ردیف مقرنسکاری بسیار زیبا و استادانه دیده میشود. در بالای مقرنسها، کتیبهای به خطِ کوفی بر گرداگردِ برج وجود دارد که تاریخِ بنای آن را سال ۴۹۰ هجری قمری بازگو میکند. برج بر روی پایه دایرهای شکل قرار گرفتهاست. قسمتِ تزییناتی برج از دوازده ضلعی به استوانهای تبدیل شده که شیوه معمارِ آن، برج مهماندوست را جزو نمونههای استثنایی برجهای آرامگاهی قرار دادهاست.
زیباست، ولی چه میآموزیم؟ یک سئوال! آیا امروز هم چنین بنایی را به دستِ مردم همین منطقه میتوانیم با این ظرافت و شگفتی بسازیم؟ تردید است. آن زمان، یعنی حدود نهصد سالِ پیش، که مردم نه چنین ابزارهایی داشتند و نه چنین امکاناتی، چگونه چنین بنایی را ساختهاند؟
ما در تاریخمان، از جمله در تاریخ معماریمان، نوعی «دانایی» داشتیم. دانایی، نه دانش! این دو باهم فرق دارند. آن دانایی سبب میشد شهرها و معماریمان هم باشکوه از آب درآید هم انسانی و قابل زیست. امروز، هرچه پیشتر میرویم، دانشمان زیادتر میشود، ولی متاسفانه داناییمان، به قدرِ نیازهای عصرِحاضر، افزونی نمییابد. گذشته را به دقت بخوانیم و دریابیم. انشاالله.
از سوی دیگر، وجود چنین بناهایی در گوشهو کنار شهر یا کشور، نشان میدهد ما انسانهای پیشرفته و کارآزمودهای بودیم. یقینا چنین آثاری در شهرها و در میانِ مردمان عامی و عادی ساخته نمیشوند. حد معینی از تواناییهای فنی در کنارِ اقتدار اجتماعی لازم است تا چنین بناهایی ساخته شوند. دانستن این پیشینه به ما هشدار میدهد تلاش کنیم تا صلابت و هیمنه تاریخی و اجتماعیمان را تجدید کنیم.
شهر و کودک
انجمنِ معمارانِ آمریکا، برنامهای مستمر برای آموزش یا تمرینِ معماری با بچههای کوچک دارد. روش تعریفشده و خوبی دارند. نوار و سیدی و کتابهای ساده در مورد موضوعی خاص در اختیار بچهها میگذارند و از آنها میخواهند پس از مطالعه و دیدن این مدارک، روزهای مشخصی را در مکانی مشخص بیایند و برای آن موضوع، معماری کنند.
مثلا در مورد مردم آسیا مطالب و سی.دی هایی در اختیار بچهها میگذارند و سپس از آنها میخواهند خانهای برای آسیاییها طراحی کنند. طبعا انتظار ندارند بچهها برایشان نقشه و سه بعدی فنی بکشند، فقط کافی است بچهها بتوانند تصورات خود را روی کاغذ بیاورند. جالب است بدانیم، بعضی وقتها موضوعی که انتخاب میشود، از دنیای جانوران است. مثلا خانهای برای فیل یا سگ. چرا اینکار را میکنند؟ تفریح و تفنن است برای آنها؟ قطعا چنین نیست!
کودک دنیای ساده و شفافی دارد. نگاهش به دنیا نگاهِ سالم و زلالی است. انجمن معماران آمریکا که یکی از معتبرترین مراجع صنفی و حرفهای معماران جهان است، از این کارِ خود هدف دارد. بزرگان معماری جهان به اینجا رسیدهاند که متاسفانه شهرها و خانههای ما روح و شادابی خود را از دست دادهاند یا در حال از دست دادن هستند.
میگویند باید مکثی کنیم و به زیباییهای خانه و شهر بیشتر بیندیشیم. کار با کودکان کمکی است به این درک تازه از شهر و خانه. میگویند اگر شهر برای کودک مناسب و دوستداشتنی باشد برای همه چنین است.
پس چه راهی بهتر از این که ما تصوراتِ کودکانمان را دریابیم. کودکانمان چراغی در دست بگیرند و ما را راهبر شوند. این نگاه به طراحی و معماری، اصطلاحا، «روند پایدار طراحی» نامیده میشود. همراهی مخاطب با طراح از اولین مرحله تا به آخر. آنچه که کار این انجمن را یگانه کرده، آن است که اینان کودکان را مخاطب و همراه خود قرار دادهاند که دنیایشان زیباست و دنیای بیرون را هم زیبا میبینند.
پل بازرگانان!
یکی از جذابیتهای ویژه شهر «ارفورت» آلمان، «پل بازرگانان» یا «کرمربروکه» است که به بزرگترین پل شهری اروپا معروف است. مهمترین ویژگی این پل آن است که دو طرفِ آن خانه و مغازه است و مردم در آنها زندگی میکنند. پل ویژه و زیبایی است که نخستین بار با چوب و در سال ۱۳۲۵ میلادی ساختهشد و سپس تبدیل به پل سنگی شد.
حدود ۱۲۰ متر طول دارد و ۶۲ خانه کمعرض و کمعمق روی آن وجود داشت که بعدها تبدیل به ۳۲ واحد شد. سابق بر این، در هر دو سرِ پل یک کلیسا وجود داشت که امروزه کلیسای واقع در شرقِ پل هنوز سر پا است. در روی پل گالریها و بوتیکهایی نیز وجود دارد. در دکان و مغازههای این پل میتوانید کارهای چوبی، سرامیکی و شیشهای دستی را ببینید و بخرید. آنقدر کافه و چایخانه و نوشیدنی و هلههوله فروشی هست که شما را برای لحظاتی مشغول کند تا مکثی بر روی پل داشتهباشید.
بهانههای بسیاری میتوان برای بازدید از این منظر مهم شهری یافت. اگر ایتالیا «پونته وچو» را دارد،آلمان هم به این شهر کوچک و این پل مینازد. این پل در مرکز شهر قرونوسطایی ارفورت واقع شده ظاهرا از سالهای اول قرن دوازده (۱۱۱۷ میلادی) مرکز دادو ستد بودهاست.
فرزندانِ بافت
محمدجواد شاهوردی، علیرضا فتاحی، سید حسین موسوینژاد، امیرحسین رمضانی، باهم، یک روزنامه دیواری درست کردند. در تکهای از روزنامه نوشتهاند: «استان سمنان به دلیل داشتن مناطق و موقعیت مناسب طبیعی و وسعت کافی، جایگاهِ مناسبی برای حیات انواع وحوش و انواع گیاهان به شمار میآید.
چرا که در قسمت های شمالی استان منطقه جنگلی، کوهستانی و سردسیر با بارندگی نسبتاً زیاد و پوشش گیاهی خوب و در قسمتهای میانی منطقه دشتی با بارندگی کمتر نسبت به شمال، اما با پوشش گیاهی نسبتاً خوب، و در قسمتهای جنوبی آن کویر نمک با بارندگی بسیارکم و عدم پوشش گیاهی قرار دارد». این بچهها در روزنامه دیواریشان طنز هم نوشتهاند. دو سه تا از «شوخی» های این بچهها را میخوانیم. انشاالله که همیشه لبخند به لب داشتهباشند. آرزوی همه ما این است.
«ریاضی»
معلم، دفترچه ریاضی دانشآموز را دید و گفت: «بگو ببینم، مادرت در حل این مسئلهها بهتو کمک کرده؟»
-نه . . . مادرم در حل این مسئلهها به پدرم کمک کرده!
«پرواز»
معلم: « کدام موجود زنده است که پرواز میکند؛ اما روی بدنش پر ندارد؟»
بابک: « شوهر عمه من، وقتی که با هواپیما به اصفهان میرود!»
«سرقت»
دزد مسلح، وارد بانک شد و یک تیر هوایی شلیک کرد.
همه بخوابید روی زمین!
همه مشتریها با وحشت، روی زمین خوابیدند. پیرمردی به دزدها گفت: «پس زحمت بکشید ساعت چهار مرا بیدار کنید تا داروهایم را بخورم!