قلب تاریخی سمنان – شماره ۱۶
شماره ۱۶، چهارشنبه، ۲۲ آذر ۱۳۹۱ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
شهر پایدار
سلام،
پایدار و پایداری از کلماتی هستند که در زبان فارسی زیاد استفاده میشوند. میگوییم «پایدار باشی عزیز!» و به این ترتیب تشکر و آرزوی موفقیتِ عزیزی را بیان میکنیم و طولِ عمر برایش آرزو میکنیم. میگوییم «این پیروزی نتیجه پایداری ما است!»، منظور است که استقامت و ایستادگیمان سببِ این پیروزی شدهاست. میگوییم «او در دوستیاش پایدار است!»، یعنی با وفا و صادق و پا برجا است. میگوییم «پایداریِ زمین یا خانه»، یعنی استحکام و دیرپایی زمین و خانه. اما وقتی میگوییم «شهر پایدار»، منظور چیست؟ شهر پایدار آیا شهری است که طولِ عمرِ زیادی دارد؟ خانهو خیابانش استحکام دارد؟شهر پایدار به چه چیزی پایدار میشود؟
اینهمه صحبت از توسعه پایدار میشود. چه تعریفی از توسعه پایدار داریم؟ شهر پایدار با توسعه پایدار چه ارتباطی دارد؟ این تعریفها به چه کارِ ما میآیند؟ آیا مهم است بدانیم شهر پایدار چگونه شهری است؟ توسعه پایدار باشد یا غیر پایدار، آیا در زندگی ما تاثیری دارد؟
امروز دنیا خیلی کوچک شدهاست. کوچکترین موضوع در گوشهای از دنیا بر زندگیِ ما در اینورِ عالم اثر میگذارد. گیرم اثرِ کم یا زیاد. امروز موجِ شهرنشینی در دنیا چنان سنگین و سهمگین است که انتظار میرود پس از بیستسال، بیش از ۸۵ درصدِ مردم در شهرها زندگی کنند. روستا و تولیدِ روستایی، به مفهومی که امروز میشناسیم، در آیندهای نه چندان دور جزو تاریخ خواهدشد. همه میخواهند در شهر زندگی کنند! چرا؟ چون در شهر امکاناتی هست که در روستا نیست. کدام روستا میتواند برای فرزندانش تحصیلاتِ عالی در روستا فراهم کند؟ کدام روستایی میتواند امیدوار باشد که در بروزِ بیماری سخت، بتواند در همان روستا درمان شود؟ چگونه ما میتوانیم عدهای را از داشتنِ امکاناتِ زیستی مدرن و پر تنعمِ شهری محروم کنیم؟
اما، شهرهای ما در زیر هجوم این مهاجرتها توان تحمل دارند؟ شهر های ما با این ازدیادِ جمعیت از پا نمیافتند؟ تا کنون نیز آیا از پا نیفتادهاند؟ شهرهای ما ایا تبدیل به مکان بزه و خلاف اجتماعی نمیشوند؟ آیا شهر تبدیل به محلی برای تولید زباله و نخاله نمیشود؟ کدام شهر میتواند ایدهآلِ ما باشد؟ خلوص و آرامش روستا را در کنارِ مواهبِ زندگی شهری داشتهباشد و طبیعت و هستی را آلوده و تخریب نکند؟ شهر پایدار یعنی چه؟
ده سالِ دیگر. . .
«من فکر میکنم در سمنان دهسال آینده حتما این خواسته وجود خواهد داشت که من ماشین نمیخواهم؛ خسته شدهام! ماشین نداشتم. پیکان خریدم. بعد پراید خریدم. بعد ماشین بهتر خریدم. حالا میخواهم پیاده راه بروم. یعنی ماشین داشتهباشند اما تا شعاع ۵۰۰ متری را پیاده رفت و آمد کنند. و طبیعی است که ماشین اورژانس و آتشنشانی میتواند به بافت راه پیدا کند. اگر میتوانستیم با یک شعار سبز وارد موضوع بشویم، با یک طرح محتوایی روبرو بودیم. نکته دیگر بحث معماری است.
معماریهای تجمیعی حتما باید یک اقتدار مالی و سیاسی باشد که مثلا بیاید ۲۰ تا پلاک تجمیع کند. ولی اگر بخواهیم این اقتدار را به عهده مردم واگذار کنیم، در حد محدودتری عمل میکنند؛ مثلا ۳ یا دو تا پلاک تجمیع میکنند. نکته دیگر این است که پس از تجمیع پلاکها، برخلاف برداشت ما از آن شرایط تاریخی شهر که در ذهن خود به عنوان طراح داریم، مسائلی همچون دید، اشرافیت و … به نظر میرسد در طرح شما هرکسی میتواند هرجا بخواهد، برود.»
(دکتر اسکندر مختاری: نشستِ بررسی طرح ساماندهی محدوده امامزاده یحیی، تهران، تابستان۹۱)
گنبدخانه
«گنبدخانه، قلب مسجد است. نمازگزار، همه مسیر جلوخان، پیشطاق درگاه تا هشتی ورودی را به قصد آنجا طی میکند، از روزن واقع در هشتی، چشمش به جمال گنبدخانه روشن میشود و پیچ و خم دالان را به شوق آنجا طی میکند وهنگامی که به حیاط میرسد گنبدخانه را به مثابه مرکز بنا مییابد. محراب اصلی در گنبدخانه است و امام جماعت در گنبدخانه رو به محراب، نماز را برپا میکند و نماز اصلیترین فعلی است که مسجد برای اقامه آن بنا شدهاست.
گنبدخانه از سه بخش اصلی تشکیل شدهاست: بخش نخست، پایه است که بر چها رکن مربعی به صورت مکعب برپا شدهاست. بخش دوم، فاصله میان مربع فراز پایه تا دایره زیرین گنبد که در این بخش به انحاء گوناگون، مربع به دایره تبدیل میشود و بخش سوم، گنبد است که روی این دایره بنا شدهاست.
همچنان که کعبه، بیتالمعمور و عرش طوافکنندگانی دارند، نمازگزاران نیز با نمازی که در مسجد بجا میآورند طوافکنندگان مسجد هستند و آن جزء از مسجد که به ازای کعبه و عرش قرار دارد، چهار رکنی است که گنبد بر آن بنا شدهاست. باطن وحقیقت این چهار مقام مقدس (عرش،کعبه، قلب و گنبدخانه) تسبیحاتاربعهاند و وجه تطبیق میان آنها و تسبیحات اربعه آن است که عرش جسمانی (فلک اقصا) به محاذات عرش وحدانیت است و بنای وحدانیت حقیقی بر توحیدات چهارگانه فعلی و صفاتی و اسمایی و ذاتی است.
توحید فعلی مفاد تحمید (الحمدالله) است، توحید صفاتی مفاد تهلیل (لااله الاالله) است، توحید اسمایی مفاد تکبیر (الله اکبر) است و بالاخره توحید ذاتی مفاد تسبیح (سبحان الله) است که این قسم اخیر تنزیه ذات حق است از توحیدات سهگانه پیشین. از اینرو میتوان گفت چهار دیوار پایه گنبد، هر یک به ازای یکی از توحیدات و تسبیحات است و همگی به طور مجموع مقام استوای گنبد هستند که کنایه از عرش وحدانیتاند. صورت کروی گنبد بهخصوص شمسه فرازین آن با مفهوم وحدانیت تناسب کامل دارد.»
(برگرفته از کتابِ مسجد ایرانی، مکان معراج مومنین، سید محمد بهشتی، انتشارات روزنه، چاپ اول، پاییز ۱۳۸۹، ص ۱۳۳)
زندگی در میان مردم
از کسبهِ خوبِ بافت است. خوشبرخورد و خوشحساب. دکانِ کوچکی دارد. با عمقی کمتر از چند قدم. در همینِ دکانِ کوچک، روزی حلال خانوادهاش را در میآورد. سلامی میکنم و حال و احوالپرسی می کنیم. اولِ شب است و دشتِ اولِ چراغ را منتظر است. دعوتم میکند روی چارپایه جلوِ دکان بشینم و گپی بزنیم. انسانِ شریفی است.
صحبت که میکند، متوجه میشوم بازنشسته است. کارگرِ ماهرِ یک کارخانه بزرگ صنعتی بوده. به خاطر عرقِ کارگری و خوشنامی در میان همگنان، نماینده کارگرانِ کارخانه بود. از خاطراتش میگوید، از زمانی که در یک کارخانه کاشیسرامیک بوده و سرو کارش با مدیر عاملی نجیب و انساندوست بوده. میگوید «خوبی و انسانیت هرگز فراموش نمیشود. به همین شبِ محمدی قسم، من همیشه از این مهندس تعریف میکنم. حقِ همه را میداد».
می گوید این مهندس آدمِ درستی بود. «رفتهبودم پیشش تا خواسته-های کارگرها را برایش بگویم. داشت قدم میزد، سرش پایین بود. نگاهم نمیکرد. حرفهایم را شنید و گفت «شما که باشید؟». تعجب کردم! برگشتم بهش گفتم «آقای مهندس شما با بچهتان هم اینطوری حرف میزنید؟». تا این را گفتم، ایستاد، برگشت به سمتِ من، و چهرهاش عوض شد. خیلی مهربان و راحت تمام حرفهایم را شنید و گفت خیالتان راحت باشد. چشم».
کاسب خوبِ محل به یاد میاورد که او و همه کارگرها با جانو دل در آن کارخانه کار میکردند. مدیرعامل را دوست داشتند. انگار کارخانه مال خودشان بود. «خوبیها فراموش نمیشوند».
در کوچههای «بافت»!
غروب که میشود گویی تصویری جدید از بافت پدیدار میشود تصویری شاداب و زنده، پر از شور و شادی کودکان، پر از رفت و آمد پدران و مادراني که خرید شبانه را به خانه میبرند. اگر سختیهای این روزها را از چهرهشان بزداییم تنها سرزندگی از پشت چهرههای خستهشان پدیدار میشود. دوست دارم با این هیاهو روانه شوم و خود را به آن بسپارم. در این حین سر و صدای بازی کودکانِ بافت مرا به سوی خود میکشد.
با در دست داشتن «قلب تاریخی سمنان» به پیش بچهها میروم. وقتی مرا میبینند، میآیند تا ببینند عکس کدامشان در این شماره چاپ شدهاست! با هم گرم صحبت میشویم. تصمیم میگیریم دور هم جمع شویم و روزنامه دیواری با موضوع «محله من» درست کنیم. قرارهایمان را میگذاریم و میرویم دفتر تا برنامهریزی کنیم. شادابی بچهها و هیجان و شورشان به چهره بافت لبخندی نشاطآور میبخشد؛ لبخندی که یک همشهری قدیمی سالهاست منتظر آن است. لبخندی که تمام اهالی بافت را خندان میکند.
پدری از اهالیِ بافت، با شور و حالی خاص، بچههای بافت را فرزندان خود مینامد و چهرهای شاداب در پس این خستگی پدیدار میشود. میگوید: «ممنون که بچههای ما را شاداب کردهاید». و من میدانم شادابی پدر عمیقترین شادابی ممکن است که دیوارهای بافت را به شوری وصفنشدنی میخواند. چه زیباست چنین لحظهای! میبینم تمام بافت میخندد و شادی کودکان را دنبال میکند و در لحظه آرزو میکند کاش پایی داشتهباشد تا با آنها همراه شود و برود. اما او باید بماند و اینها را در خود ثبت کند تا روزهایی دیگر برای کودکانی دیگر نقلی بسراید که همه بدانند اینجا چهها در خود داشته و دارد.
چشمانداز، شهر پایدار
«شیوههای مدرن زندگی در جهانِ توسعهیافته، به این معنا است که افراد بتوانند محلِ کار و زندگی خود را انتخاب کنند. این امر مخصوصا در نیمه دوم قرن بیستم به معنی حرکتِ دائمی بین شهر و حومه آن و استفاده از مزیتِ هر دو این مناطق است، مهمترین بخشِ سیاستهای شهری مدرن متوقفکردن این روند است. اینکار از طریقِ جذابنمودنِ محیط شهری و تشویقِ مردم به سکونت در آن صورت میگیرد. به این ترتیب است که رنسانس شهری و توسعه پایدار مطرح میشود.
برای به نتیجهرسیدنِ تلاش هایمان به بازنگری فراوانی در طرزِ تفکر، عملکرد و ادراک نیازمندیم. در این جا، تنها به یک جنبه از مشکلاتِ موجود پرداختهشدهاست که آن فراهمآوردنِ فضاهای باز با کیفیت و متنوع میباشد. . . .
چشماندازِ شهری یک مجموعه ساکن که همیشه به گذشته مینگرد، نیست؛ بلکه نگاهِ آن به سویِ ملزومات فعلی و نیازهای آینده است. چشمانداز باید همیشه موضوعاتی را به عنوانِ موضوعاتِ ثابت در نظر داشتهباشد (مثلا کسی در آینده نمیتواند کویر را از خمسایگی سمنان جابجا کند)؛ البته باید ظرفیت تغییر و هماهنگی نیز در آی وجود داشته باشد. . . . ».
(برگرفته از کتابِ طراحی فضاهای شهری، ترجمه نارسیس سهرابی ملایوسف، انتشارات علمو دانش، چاپ دوم، ۸۹، ص ۱۳۷۲
فرزندانِ بافت
این یک نقاشی است. از سیدحسین، فرزندِ بافت. در نگاهِ اول، باور کردنش سخت است کودکی دبستانی چنین محکم و زیبا نقاشی کند. اما دوست داریم تمامِ بچههای بافت بتوانند هنرمند و شکوفا باشند. با سید حسین قرار گذاشتم نقاشیهای روزنامه دیواریِ بچههای بافت را کار کند. نه همه نقاشیها را؛ چون بقیه بچهها هم میخواهند نقاشیهایشان در روزنامه دیواری محله باشد.
از این بهبعد، امیدواریم در کنارِ «قلبِ تاریخی سمنان»، روزنامه دیواریِ بچههای بافت را هم داشتهباشیم. آرزوی بزرگتری هم داریم: دوست داریم بچهها چنان قوی بشوند و چنان مطالبِ خوب بنویسند و نقاشیهای خوب بکشند که رقیبِ «قلبِ تاریخی سمنان» بشوند. و بالاترینِ آرزویمان میدانید چیست؟ آرزو میکنیم روزنامه دیواری بچههای بافت چنان غنی و پرمحتوا باشد که نیازی به انتشار «قلبِ تاریخی سمنان نباشد! آیا این آرزو برآورده میشود؟
ما میکوشیم که چنین شود. این یک حکم است. اگر چنین نشود، معلوم میشود انتشار «قلبِ تاریخی سمنان» حاصلی نداشتهاست. ما به فرزندانِ بافت مینازیم. آنها جایگزینِ خوبی برای ما خواهندبود.