قلب تاریخی سمنان – شماره۳۳
شماره ۳۳، چهارشنبه، ۴ اردیبهشت ۱۳۹۲ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
اردیبهشت، معماری و شهر
سلام،
هزارسال پیش، حکیم ابوالقاسم فردوسی خانه را چنین توصیف میکند: «همی جای شادی و آرام و مهر». «شادی»، «آرام» و «مهر». و این تمام آن چیزی است که از معماری میخواهیم. همه آنچیزی که از اردیبهشت میخواهیم. معماری اگر اردیبهشت نباشد معماری نیست. اردیبهشت یعنی زیبایی، یعنی رهایی، یعنی بیداری؛ تمام آنچیزیکه درمعماری میجوییم.
اردیبهشتِ معماری، در زمانه و سرزمین ما، یعنی فریاد برای زیبایی و رهایی. زمانهای که از معماریهای باشکوه و زیبا عاری شدهاست.
سرزمین ما روزگاری مهد معماری فاخر و ماندگار بود. در این سرزمین و در این زمانه باید ندای فردوسی را فریاد کرد که ما از معماری «شادی» میخواهیم. معماری باید شادابی زندگی ما را تامین کند. افسردگی را از میان بردارد و تحرک و زیبایی بهجایش بنشاند. باید به ندای فردوسی گوش جان سپاریم که معماری قرار نیست آرام از ما بگیرد و خشونت بگسترد.
معماری باید آرامِ جان ما باشد و آسایش زندگی را تامین کند. معماری باید مهربانی بیفزاید و دوستی بیافریند. مگر معماری زبان گفتگو نیست؟ مگر معماری آنی نیست که مردم همدیگر را در آن می یابند؟
اردیبهشت نماد بهشت و شادابی است، نه فقط به تقارن زمانیاش با رویش و زایش طبیعت در اقلیم معتدل ما، بل بخاطر حافظه تاریخی و اساطیری ما مردمان. مبانی معماری را باید از اردیبهشت گرفت.
زیبایی، نخستین نشانه و بروز اردیبهشت است. با این زیبایی، رهایی به بار میآید. و رهایی موجب بیداری میشود. بیدلیل نیست که اردیبهشت قرارگاه زمانی جشنهای معماران میشود.
«شیخبها» بهانه است، تا روزی از روزهای اردیبهشت را بهجشنِ حرفهای بنشینیم. میراث فقط یک نشانه است تا روزی دیگر را از این ماهِ فرخنده برای گرامیداشتش دورِ هم جمع شویم. اردیبهشت جان معماری است، روح معماری است.
ما در این روزها معماریِ اردیبهشت نداریم. فقیر شدهایم و کمتوقع. گم کردهایم بسیاری از اردیبهشتیهای معماری را. در این جهان، من وتوی معمار باید مسکن و اداره را به گونهای بسازیم که تن رنجور تاریخی ایرانی در آن بشکفد و بال بگیرد.
معماری ما باید معماری شکوفنده و شکوفاننده باشد. امروز ما در پی اردیبهشتِ معماری هستیم تا جانمان را با هوای تازه سیراب کنیم. ما امروز تشنهایم و این تشنگی را احساس میکنیم. همین احساس تشنگی است که ما را به اردیبهشت معماری میکشاند. میدانیم معماری چه گوهری است.
میدانیم چه اکسیری است معماری. و به همین خاطر، دنبال اردیبهشت معماری هستیم. همین.
تختِ سلیمان
ایرانِ ما زیباست. در هرگوشه و کنجِ آن اسرار و رموزی از شگفتیهای طبیعت و خلقت را می توان دید. تخت سلیمان یکی از این نقاط بسیار زیبا و مهم ایران است. اینجا به چند دلیل مهم و زیباست.
نخست آنکه محوطه و آتشکده باستانی آذرگشنسب، با تمام رمز و رازش یکی از معدود آثار ثبتشده میراث جهانی ما است. میگویند وقتی پرونده این اثر و محوطه باستانی در کمیته فنی سازمان جهانی میراث فرهنگی مطرح شد، بیهیچ سوال و جوابی، با رای مثبت تمام اعضا به تصویب رسید. هیچ اما و اگری از سوی هیچکس اظهار نشد. مجموعه چنان باشکوه و زیباست که فقط کافی بود مطرح شود تا ثبت جهانی شود.
تختِ سلیمان اسم آبادی کوچکی هم هست که در کنار این محوطه با ارزشِ باستانی قرار دارد. در کنار این اثر باشکوه، «تخت بلقیس» قرار دارد که از زیباییهای تاریخی و باستانی است. همینطور، زندان سلیمان، که در اصل بقایای فورانی آتشفشانی است که امروز بصورت حفرهای بسیار عمیق و بالاتر از سطح زمین دیدهمیشود. کمیدورتر چمن سیار یا زمینهای متحرک قرار دارد و باغها و دستهای پر از نقش و نگار.
دیدنِ تخت سلیمان به هزاران دلیل لازم است، ولی یکی از اصلیترین دلیلها دیدنِ منظره بسیار یگانه و زیبای «لالههای واژگون» در اواخر اردیبهشت و خرداد است. گل بسیار زیبایی که در نقاط محدودی از کشور دیده میشود.
اگر فرصت داشته باشید و در خردادماه به تخت سلیمان بروید، علاوه بر بازدید بسیار مغتنمِ آثار باستانی و تاریخی، این فرصت را خواهید داشت که در جایی سفره بیندازید و غذایی میل بفرمایید که یکطرفش دیوار برفی به ارتفاع ۴و ۵ متر است، طرفِ دیگرش دشتی پر از گل های رنگارنگ، و البته لالههای واژگون. تخت سلیمان، از نظر «منظر فرهنگی» هم اهمیت دارد.
در روزهایی از سال، پیروان سلیمِ زرتشت برای انجام فرایض دینی خود دور دریاچه باستانی تخت سلیمان حلقه میزنند. مردم عادی منطقه هم اینجا را میعادگاه خوشبختی خود میدانند. عروسو دامادها در نخستین روز زندگی مشترک، دریاچه را دور میزنند و عهد وفاداری میبندند. ایرانِ ما زیباست!
حیف است!
سمنان، در سالهای نه چندان دور، باغشهر بود. اینقدر خشک و کمرمق نبود. باغها و کوشکهای بزرگ و زیبایی داشت. وقتی فتحعلیشاه قاجار ارگ سلطنتی را ساخت، شمالِ آن همه باغ بود و صحرا. طبیعی است وقتی جایی استقراری سلطنتی و حکومتی شکل میگیرد، اطرافش را خانهها و باغهای اعیان و اشرافِ پر میشود. پس طبیعی است که در شعاعِ پیرامونی ارگ باغها و خانههای بزرگ باشند.
«باغ امیر» بین میدان معلم و میدان مشاهیر، احتمالا یکی از این نوع باغهاست. الان تابلو «خانه سمنان» بر پیشانی دارد. الان این خانه تنها است. دارد میریزد. باید فکری کرد. یکی از برگهای شناسنامه سمنان است. فضای خوبی دارد و در موقعیت شهری ارزندهای قرار گرفته. اما تنهاست.
از زبانِ آمار
میدانید در ایرانِ عزیزِ ما چند شهر وجود دارد؟ طبقِ آمارِ آخرین سرشماری نفوس و مسکنِ کشور، در سال ۱۳۹۰، تعداد شهرهای ایران ۱۳۳۱ میباشد. جالب است بدانید، پنجسال قبل از آن، در سالِ ۱۳۸۵، ما مجموعا ۱۰۱۲ شهر در کشور داشتیم.
به عبارتِ دیگر، در طول پنجسال، ۲۱۹ شهر جدید در ایران هویت یافتهاند. یعنی بخش یا دهستان یا روستا تبدیل به شهر شدهاند و ساختار اداری شهری یافتهاند. در آمار شهرهای ایران، نکات جالب کم نیست. مثلا، ۱۵ سال پیش از آخرین سرشماری، در سال ۱۳۷۵، ما فقط ۶۱۲ شهر داشتیم.
به عبارت دیگر، در عرضِ فقط ۱۵ سال، تعداد شهرهای ما بیش از دوبرابر شدهاست. اگر آمار تعداد شهرهای کشور را در سالهای قدیمتر ببینیم، موضوع روشنتر دیدهمیشود. ۵۵ سال قبل از آخرین سرشماری، در سال ۱۳۳۵، در ایران فقط ۲۰۱ شهر وجود داشت! در سال ۱۳۴۵ این تعداد به ۲۷۱ می رسد و بعد هم . . . . منظور از شهر، در سرشماری عمومی نفوس و مسکن ۱۳۹۰، هریک ار نقاط جغرافیایی است که دارای شهرداری باشد!
درختانِ دیرزیست
سرزمینِ ایران در کمربند خشک قرار دارد. با این حال، شمار زیادی درخت دیرزیست، بویژه در مناطق بیابانی کشور وجود دارد. این درختان از مهمترین یادمانهای طبیعی و زیستبومی کشور هستند.
در شهرستان گرمسار تعداد قابل توجهی درخت کهنسال وجود داشته که متاسفانه تعدادی از آنها از بین رفتهاند. از جمله در دوره ناصرالدینشاه، در روستای «یاتری علیا» درخت فلفل کهنسالی وجود داشته که الان دیگر اثری از آن نیست. به نقل از اتابک اعظم، «در یاتری درخت فلفلی است که خیلی غریبه درختی است.
تقریبا پنجاه شاخه از زمین روییده و بیرون آمده و هرشاخه هم شاخههای زیادی دارد. اطرافش ده-دوازده ذرع میشود. از خوشبختیِ این درخت، مردم اینجا آن را نظرکرده میدانند و دست تعدی را از دامانش کشیدهاند».
یکی دیگر از درختان کهنسال گرمسار، درخت «گز شاهی» در روستای شاهبداغِ کهنه یا شاهبداغ پایین بود. درخت مذکور در حدود نیمقرن پیش خشکید. مردم شاهبداغ این درخت را مقدس شمرده و به آن احترام میگذاشتند.
درختِ معروف «پیو» (چولو رنگکن)، مقابل تکیه آرادان، که از نوعِ درختانِ «پده» یا بید کویری است، یکی از درختان بسیار تنومند و قدیمی آرادان بوده که در جریان توسعه خیابان مقابل تکیه در اواخر دهه ۵۰، خشک شد و مهم ترین عامل خشکشدنِ آن تغییر مسیر جریان جوی آب بود. این درخت مورد احترام اهالی بود.
(برگرفته از «درختان کهنسال ودیرزیست گرمسار»، بهرام میراخورلی، انتشارات حبلهرود، نوبت اول، ۱۳۸۹، صص۴و ۵)
اصل و ریشه!
بر اساسِ اطلاعات و اسناد سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۱، که توسط سازمان رسمی «ارزیابی زیستگاههای انسانی آمریکا» منتشر شده، در میان ۵۱ منطقه کلانشهری آمریکا که جمعیتی بیش از یک میلیون نفر دارند، «بوستون» قدیمترین چهره را دارد. در این شهر بیش از ۳۶ درصد خانهها و ساختمانها عمری بیش از ۷۰ سال دارند و قبل از جنگ جهانگیر دوم ساخته شدهاند.
این درصد، در حقیقت میانگین عمر ساختمانها در گستره منطقه است. طبیعی است در نقاط مختلف، درصدها متفاوت هستند. مثلا در بخش مرکزی و تاریخیِ شهر، نزدیک به ۵۶ درصد خانهها قبل از ۱۹۴۰ ساختهشدهاند، اما در مناطق حومهای حدود ۳۲ درصد ساختمانها چنین عمری دارند.
شاید دانستنش جالب باشد که در برخی شهرهای آمریکا، مثل «بوفالو» در مرکز شهر که هسته شهر هم هست، حدود ۶۷ درصد از خانهها بیش از ۷۰ سال عمر دارند و قبل از جنگ دوم ساخته شدهاند. در این شهر، مناطق حومهای بسیار تازهتر و کمعمرتر از خیلی شهرها است. حدود ۲۰ درصد از ساختمانها متعلق به سالهای قبل از جنگ دوم (۷۰ سال پیش) هستند.
در محاسباتِ معماری و برنامهریزی شهری، دیرپایی ساختمان اهمیت زیادی دارد. محیط مصنوع، از جمله ساختمانها، به هرحال، بخشی از سرمایه ملی کشور هستند.
وقتی در یک کشوری عمر متوسط بنا را سی تا چهل سال در نظر میگیرند و پس از این مدت اقدام به تخریب و نوسازی میکنند، بدین معنی است که در هر دوره سی تا چهل ساله، سرمایه تازهای برای ساخت و ساز باید وارد چرخه اقتصاد شود. در کشورهای پیشرفته، تلاش میشود عمر ساختمان ها افزایش دادهشود تا از اتلاف سرمایهها جلوگیری شود.
خسته نباشید!
دو کوچولوی ناز! دوقلو و دوستداشتنی. با مادر برای خرید آمدهاند. از حالا میدانند باید به مادر کمک کرد! کیسههای کوچولوی خرید را دست میگیرند، مادر کمی استراحت کند.
کنجکاو هستند. به دوربین چشم دوختهاند. شاید هنوز نمیدانند دوربین چه میکند. حتما نمیدانند سالها بعد، وقتی بزرگ شدند، عکسهای امروز و کودکیشان چقدر برایشان جالب خواهدبود.
اینجا امن است. ماشین زیاد نمیآید. خطری نیست. محله است. مردم همه همدیگر را میشناسند. مواظبِ هم هستند. این کوچولوها میدانند اگر خسته شوند، مادر تنها نیست، مادرهای همسایه هم هستند. حواسشان به بچهها هست. به همین خاطر است که در چشمان این کودکان زیبا تنش و نگرانی نمیبینیم. انگار تو حیاط خانهشان هستند. همهچیز آرام و خودمانی است. آدم زیاد است، ولی شلوغ نیست، شتاب نیست، داد و هوار نیست! اینجا محلهاست. اینجا امن است.
فرزندان بافت
فرزندان بافت کارهای زیبایی میکنند. اخیرا کاردستیهای قشنگی درست میکنند. چند روز پیش، رعنا کاردستی خودش را آورد و به بدنه ستون نصب کرد. نقشِ یک خانه که با اجزای تقویم حصیری تبلیغاتی دیواری ساختهشده.
اینکه خود طرح و تناسباتش قابل تامل و خوب است، یکطرف، استفاده از چنین موادی برای چنین کاری ارزش دیگری دارد. مهم است که بچهها یاد بگیرند از وسایل و مواد دمدستی و اضافی خانه و گاه دور ریختنی چیزهای زیبایی بسازند و یا کاردستی درست کنند. رعنا این کار را شروع کرده.
او با دو تا از دوستان و همسایههایش آمدهبود. دو تا از بچهها مادرشان را هم آوردهبودند. بچهها از کاردستی رعنا خوششان آمدهبود و تشویق شدند خودشان هم کاردستیهایی بسازند. که هفته بعد شاهد هنرنمایی دوفرزندِ دیگر بافت بودیم که با کمک هم کاردستی ساختهبودند. دو تا. یکی سینمایِ کوچکِ دستی بود.
صفحهای نواری که بچهها رویش منظرههای مختلف نقاشی کردهبودند و با چرخاندنِ میلههایی که این صفحه نواری دورِ آنها پیچیده شدهبود، «جعبه جادو» درست میشد. تصویری از نخستین نقاشی متحرکها که پایههای سینمای امروز را گذاشتند. کار دستی دومشان هم ماکتِ یک گوشی تلفن همراه بود.
البته عکس و تفصیل این کاردستیها را هم در روزهای آینده خواهیم دید، ولی حیفمان آمد به بهانه کارِ زیبای رعنا، از شور و شوقِ بچهها یاد نکنیم.