قلب تاریخی سمنان – شماره۳۱
شماره ۳۱، چهارشنبه، ۲۱ فروردین ۱۳۹۲ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
برنامه و هدف
سلام،
سال که تمام میشود، مردم مینشینند و حساب و کتابهای خود را میرسند. هر صنف و دستهای حساب و کتابِ آخرِسالِ خود را به روشِ ویژه خودش چرتکه میاندازد. طلافروشان وزن طلای خود را نسبت به آخر سالِ گذشته میسنجند، رقمِ ریالی موجودی حسابشان خیلی مهم نیست.
صنفِ دامدار و چوبدار با تعداد دامهای خود به بررسی کسبو کار خود میپردازد، کاسبهای خوشبرخورد محله خوشبختی را در این میبینند که تعداد مشتریهایشان چقدر اضافه شدهاست.
اما شهر چگونه حساب و کتابش را میسنجد؟ به طولِ خیابان هایش؟ به تعداد خانهها و کارخانههایش؟ یک مدیرِ ارشدِ شهری از کجا میتواند بداند که در طولِ یکسالِ گذشته موفق بودهاست یا نه؟ ارزیابی موفقیت یک شهر در فعالیتهای سالانهاش، کار سادهای نیست. با این حال، میشود خطکش هایی بر روی فعالیتهای یک مدیر شهری گذاشت..
در سادهترین حالت، که البته الزامیترین حالت هم هست، باید دید شهر تا چه حد به تکالیفِ اسنادِ بالادستی طرح تفصیلی و طرح جامع درست عمل کردهاست.
این طرحها، برای رسیدن به اهدافِ خود، سیاستهایی را طراحی کردهاند و برای تحقق این سیاستها هم برنامههایی زماندار و نظاممند تنظیم و ارائه کردهاند. حال باید دید مدیر ارشدِ شهری تا چه اندازه این برنامهها را در زمانبندی مصوبِ خود اجرا نمودهاست.
اما، امروز مسائل بسیار ظریفتری در حوزه شهر و مدیریت شهر مطرح است. میگویند تا سیسالِ دیگر شهری که نتواند خود را با جهان تراز کند، امکان ادامه حیات نخواهدداشت. صحبت بر سرِ بدهبستانِ بین شهر های یک کشور نیست، صحبت بر سرِ رابطه شهر با جهان است.
در طرح «راهبرد توسعه شهر» (سی.دی.اس)، یکی از چهار رکنِ توسعه نقشِ شهر در اقتصاد جهان است. این نقش را شهر در سایه «مدیریتِ کارا» میتواند ایفا نماید.
این نوع مدیریت، که اصول و قواعد خود را دارد، یکی از اصلی ترین ارکانِ راهبرد توسعه شهر است. بدینترتیب، در آینده شهرهای ما با تکالیف مهمتری روبرو خواهند بود.
در ارزیابی مدیریتِ شهر، باز هم موضوعات دیگری مطرح است. جالب است که «حفظِ خاک» یکی از این خطوط راهبردی مدیریت است. شهر حق ندارد زمین را به بهانه توسعه از بین ببرد.
ضربالمثلی سرخپوستی میگوید «زمین عاریتی است از پدرانِ ما و امانتی برای فرزندانمان». مدیریتِ شهر باید دغدغه حفظ زمین و خاک را هم داشتهباشد. زمین اصلا قابل تولیدِ مجدد یا واردکردن از جایی دیگر نیست. زمین همین است که هست. پس باید مراقبت کنیم و هدر ندهیمش. فعلا.
سمنان زیباست اگر. . .
از ویژگیهای یگانه سمنان جریان مدامِ آب در رگ و پی شهر است. استخرهای تاریخی شهر با تنظیم درستِ تقسیمِ آب در رگهای شهر نقش مهمی در تعیین و تبیین هویت شهر سمنان دارند.
در جایجای شهر در جویها و نهرها، آبِ پاک و زلال جاری است و در مقصد نهایی هم بخشِ مولد شهر را آبیاری میکند. آب در شهر چندین وجه دارد که یکی از آن ها نقش آبرسانی و آبیاری است.
وجهی مهم و حیاتی. اما از دید شهرسازی و معماری، آب وجه دیگری در شهر دارد. آب منظر شهر را تکمیل می کند. آب «بافت زیبایی شناسانه شهر» را میسازد. نوع حضور آب در شهر بسیار متنوع و بسیار مغتنم است. آب میتواند چون آیینهای شفاف و بزرگ آسمان را بتاباند و زیباییهای فلک را بنماید.
مثل آب جمعشده در استخرها و برکهها. آب میتواند حرکت و شادابیِ تحرک را نشان دهد، چون آب روان در جویها و نهرها. آب میتواند تصویر تنه و ساقه درختان و گلهای آویزان محمدی را در کرتهای غرقابه نشان دهد. آب میتواند پاکی و شفافیت را نمایندگی کند.
آب، اما، موسیقی شهر را میسازد. آوا و آواز آب در حرکتش از جایی به جای دیگر پسزمینه موسیقایی محل را تامین میکند. بر حسبِ اینکه آب چه شتابی دارد یا از چه مسیری میگذرد، موسیقی متن شهر عوض میشود. آب، مایه حیات است. آب مایه دلگرمیِ ما به پاکی است. آب موسیقی زندگی ما و رنگِ زیبای طبیعت داخل شهرها است.
پاکیزگی و آراستگی
هرسال، مسابقه نفسگیری بین شهرهای عالم برای انتخابِ شهرهای سرزنده جریان دارد. برای تعیین سرزندگی شهری ضوابط و اصولی وجود دارد که بسیارهم جدی و سخت هستند.
این ضوابط هم در ارتباط با کالبد و ساختار شهر هستند و هم در رابطه با مدیریت و امور اجتماعی و فرهنگی. شهرها برای اینکه خود را به این قطار شتابان برسانند تلاش زیادی میکنند. همین تلاش و کوششها به تدریج تبدیل به عادتهای ذاتی شهرها و مردم شدهاست. امروز، در شهرهای معتبر دنیا، اصلا امکان ندارد کوچه و محلهای ببینید که در آنها اشغال ریخته شدهباشد یا دیوار فروریختهای به مدت زیاد باقی ماندهباشد. نظافت و پاکیزگی یکی از اولیترین اصول این شهرها بهشمار میرود.
یکی از شهرهای معروف به پاکیزگی و آراستگی، شهر کبک است. کبک مرکز ایالت کبک در کانادا است. طبق آمارهای سال ۲۰۱۱، جمعیتِ شهر حدود ۵۱۷ هزار نفر است و اگر جمعیت کلِ کلانشهر را در نظر بگیریم این تعداد به ۷۶۶ هزار نفر میرسد که پس از مونترآل پرجمعیتترین شهر کبک به حساب میآید. مونترآل ۲۳۳ کیلومتر با شهر کبک فاصله دارد.
این شهر کمی بیش از ۴۰۰ سال عمر دارد. بدین ترتیب یکی از شهرهای تاریخی آمریکای شمالی به حساب میآید. استحکامات اطراف «کبکِ قدیم» تنها یادگارهای شهر حصاردار قدیمی است. این آثار، در سالِ ۱۹۸۵، از طرف سازمان میراث فرهنگی جهانی به ثبت رسیدهاست.
زبان عدد و رقم|
سرشماریِ نفوس و مسکن، از اصلیترین روشهای تجمیع اطلاعات جمعیتی کشور است. معمولا هر ۵ یا ۱۰ سال یکبار این سرشماری انجام میشود. نتایج سرشماریها کمک موثری به برنامه ریزیهای ملی و شهری میکنند. در سرشماری ۱۳۹۰، مسائل و اطلاعاتِ مهم زیادی مطرح شد.
یکی از مهمها، نرخ نفوذ اینترنت در کشور است. رئیس سازمان آمار، با اشاره به اینکه ۱۱ میلیون و ۲۲۱ هزار کاربر اینترنت در کشور داریم ضریب نفوذ اینترنت در جمعیت ۱۵ تا ۲۴ سال کشور را حدود ۳۰ درصد اعلام کرد. طبیعی است این نرخ از بسیاری از کشورهای دنیا کمتر است، ولی بازهم نرخ پایینی نیست.
حدود یکسوم از جمعیت جوان کشور با اینترنت سروکار دارند. ضمناینکه احتمال دارد نرخ واقعی نفوذ بیشتر هم باشد. وقتی تمام خانوادهها و افراد کشور برای دریافت یارانه باید از طریق سایت اینترنتی عمل کنند، وقتی تمام انتخاب واحدهای درسی دانشگاهی از طریق اینترنت انجام میشود، وقتی تمام پمپبنزینهای کشور از طریق اینترنت به شبکه واحدی تبدیل میشوند، وقتی در هر نقطه کشور از هر بانکی میتوانید بصورت آنی به هر بانکِ دیگری پول بفرستید، یعنی اینترنت در تمام شئون زندگی اجتماعی حضور دارد. و این یک امتیاز بزرگ برای ما ایرانیان است.
ما بستر لازم برای قرارگرفتن در ریل پیشرفت و مدرنیسم را داریم. رسوباتِ تمدنی و تاریخی ما این استعداد را در ما بوجود آورده، که اگر اراده کنیم، به سرعت میتوانیم بالاترین مدارج علمی را طی کنیم و عالیترین مظاهر پیشرفت علمی را مورد استفاده قرار دهیم. ایرانِ ما زیباست.
ما با سرعتی متعادل به کسب بهترین مظاهر تمدنی جهان پیش میرویم. در سال ۱۳۸۵، کمی بیش از ۲۲ درصد خانوادههای ایرانی رایانه داشتند، در سال ۹۰ این تعداد به بیش از ۳۳ درصد رسیدهاست. رشدی ۵۰ درصدی در عرض فقط پنج سال.
دکتر پانگراتف
«یکی از افراد سرشناسی که شاید اکثر افرادِ همسن و سالِ بنده و بخصوص معمرین و قدیمیها او را بشناسند، و حتی خاطراتی از این مرد خدمتگذار داشتهباشند، مرحوم دکتر پانگراتف است. از نام ایشان و پسوند اوف پیداست ایشان تبعه دولت روسیه و به هنگام جنگ جهانی دوم به عنوان پزشک نیروهای ارتش سرخ و به همراهِ آنان به سمنان آمدهبود.
دکتر پانگراتف بهمرور با مردم سمنان آشنا شد و حتی در این شهر با خانم لیلا صحافی (از خانوادههای سرشناس سمنان) ازدواج نمود و از این خانم سمنانی پسری بهنام فرهنگ نیز داشت که پس از رشد و کمال و ادامه تحصیلات عالیه عازم خارج گردید که پزشکی متبحر است.
دکتر پانگراتف در بیماریهای زنان و زایمان بسیار حاذق بود و خیلی از مادران باردار را در آنزمان و با آن بیماریهای سخت و جانفرسا نجات داد. . . او مسلمان بود و به دین مبین اسلام مشرفشده، نزد مرحوم آقاعلی نجفی، مجتهد شهر و فرزند آقا نجفی بزرگ، مسلمان شده و با ذکر شهادتین و دریافت راهنماییهای لازم و ارشادات کافی نام دکتر منوچهر پرواس را برای ایشان انتخاب کردند.
از مرحوم دکتر پانگراتف خاطرات زیادی نقل کردهاند، خصوصا وقتی برای معالجه به آبادیهای اطراف شهر میرفت با صحنههای گوناگونی برخورد میکرد که شنیدنی هستند».
(برگرفته از «سمنان بر تارک روزگاران»، گردآوری و تدوین: فرهنگ شکوهی، انتشارات حبلهرود، نوبت اول، ۱۳۹۱، صص ۱۸۷- ۱۸۸)
فرزندانِ بافت
بچههای بافت عموما دانشآموز هستند. پس عید و نوروز برای این بچهها یعنی دو هفته تعطیلی و استراحت و بازی. البته اگر «پیک نوروزی» یا «پیک شادی» ها امان بدهند! بعد از این تعطیلاتِ نسبتا طولانی، وقتی بچهها را میبینید، شادابی را در چهرهشان کاملا احساس میکنید.
نشانههای تمدد و استراحتِ در رفتارشان هم هویدا است. بچهها اما حرفهای دیگری هم دارند. بعضیها از خاطراتشان میگویند، از دیدنِ آشناها و دوستان و فامیلِ دور و نزدیک. بعضیها از انشاهایشان میگویند که چه راحت و روان میتوانند انجام دهند. و بسیاریشان از بازیها و شیطنتهاشان میگویند. گاه حرفهای تازه زیبا هم میشنویم:
یکی از عزیزان از برنامههای گروهی مدرسهشان میگوید که هر جمعه به کوه و تپههای درجزین میروند و آموزگارشان از طبیعت و زندگی برایشان حرف میزند. او چنان غرق تعریف های خود از این تجربهاست که حد ندارد. بچههای زیرِ دهسال هر هفته رو به طبیعت میگذارند و از خلقت بی نظیرِ خداوند درسها میآموزند.
یکی دیگر از این بچههای عزیز از فوقبرنامه موسیقی مدرسه میگوید و اینکه او در این گروه «تمپو» میزند. او از تمرینها و برنامهها میگوید. ظاهرا دارند برای یک اجرای واقعی در برابر پدر و مادرها آماده میشوند. او قول میدهد ما را هم خبر کند تا به دیدن هنرنمایی زیبایش برویم. زندهباد بچهها.
بههمین سادگی!
از خوبیهای ما ایرانیان، قدرشناسی است. خوبیهای عزیزانمان را فراموش نمیکنیم. آنان که زندهاند به دیدارشان میرویم، یا برایشان نامه می فرستیم، یا حداقل به رسم امروز پیامکی میزنیم و عرض دوستی و ارادت می کنیم. آنان را که نیستند و دل از روزگار کندهاند با یادی و خاطرهای دعا میکنیم و نبودشان را افسوسِ روزگار مینامیم. مهم نیست با چه ادبیات و به چه روشی از عزیزانمان یاد میکنیم، مهم آن است که فراموششان نکنیم.
قبول داریم که فراموشی از نعمات خداوندی است. خیلی چیزها را باید فراموش کنیم. البته چیزهایی را که یادآوریشان جز انباشتِ غم و افزودن کدورت حاصلی ندارد. اما همه نیکیها و زیباییها را باید در خاطر نگهداریم و واگویه کنیم. آدمیزاد با یادآوری زیباییها و خوبیها به تکرار آنها تشویق میشود.
بیدلیل نیست که میگویند پیش کودکان نباید از خشونت ومرگ و کشتن حرف زد. بیدلیل نیست که با کودک از گل و طبیعت و مهربانی و آزادگی حرف میزنند. بزرگتر ها هم چنین خصلتی دارند. نباید به بازگویی بدیها و ناراستیها میدان دهیم. خوبنیست از بدی آدمها حرف بزنیم. انسان ها، بدون استثنا، فطرتِ پاک و زیبایی دارند و همهشان عاشق خوبی و نیکویی هستند. برخیها بیشتر و برخیها کمتر. یاد انسانهای زیبا را گرامی بداریم.
حیف است!
فرصتی دست داد در پنجمین روزِ پس از زلزله کاکی، سری به شهرِ شُنبه و چند روستای اطراف بزنیم. غمبار بود؛ به هرحال، دیدنِ آوارگی هموطن و سوگواران، اصلا، خوشایند نیست. جایجای شهر چادرهای هلال احمر بود و پلاسهای پخش و پهنِ مردم در فضاهای باز، تا انشاالله که بتوانند از خشمِ طبیعت خلاص شوند. غم از دستدادن عزیز را در چهره بسیاریها میشد دید. صحنههای خوبی نبود اصلا.
اما، با دقتی در خرابیها و خسارتها، یک نکته بسیار آزارنده و دلخراش، قلب آدم را میآزرد: حیف است آدمی با این زلزله بمیرد! واقعا حیف است. جانِ آدمی ارجمندتر و شریفتر از این است که با این زلزلهها پرپر شود.
منظره بهجا مانده از خشم زلزله کاملا و وسیعا نشان میداد که هیچ ساختمان و خانهای که حداقلِ الزامات ساختمانی را رعایت کردهبود، آسیب ندیدهبود. عجیب است حتی خانههای خودیساختهای که بلوکها را رویهم چیدهاند و فقط بالا و پایین آن را شناژ زدهاند، سالم مانده بودند.
سادهترین دقتها در اجرای ساختمان جان ساکنین را نجات داده بود. حیف است جان آدمی فدای چنین ندانمکاریها بشود. اگر عزیزان شُنبهای کوچکترین و کمترین توجه را به اصول ساختمانسازی کردهبودند، یقین بدانید حتی یکنفر هم جان خود را با این زلزله از دست نمیداد.
همه قربانی رعایت نکردنِ آنچیزی شدهایم که روزگاری ویژگی خانههای ما بود. ما خانهها را ساده ولی اصولی میساختیم. چرا امروز چنین نمیکنیم؟