قلب تاریخی سمنان – شماره۴۰

قلب تاریخی سمنان40

قلب تاریخی سمنان – شماره۴۰

نوشته شده در نویسنده 1114

شماره ۴۰، چهارشنبه، ۲۹ خرداد ۱۳۹۲ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان


جشنِ مشترک!

در شلوغ‌بازارِ کتاب در ایران، برای تمام سلیقه‌ها و مشرب‌ها کتاب هست. گاه تنوعِ کتاب چنان است که آدمی‌زاد در انتخابش گیج می‌زند. حجم قابل توجهی از کتاب‌ها به موضوعاتِ روزمره مردم می‌پردازند، مثلا چگونه پولدار شویم؟! راه و رمز موفقیت چیست؟! چگونه فرزند خوب و نیکو داشته‌باشیم؟! و از این قبیل!

در کتابی از این رده در میان «نکته‌هایی برای زندگی بهتر»، نویسنده در میان صدها توصیه و سفارشی که به خواننده می‌کند، از جمله توصیه می‌کند «برای تفریح هم که شده، به شهرِ کوچکی برو و در روز جشن ملی‌شان شرکت کن!». و این نکته‌ای عمیق در خود دارد. شایسته تعمق است!

نخست‌ آن‌که در شادی‌های مردم شرکت‌کردن سبب دوستی‌های بیشتر و آرامش فردی و همنوایی اجتماعی می‌شود. دوم آن‌که وقتی موضوعِ شادی و جشن، رویدادی ملی و بومی است، بخودی‌خود، بستر اولیه برای هم‌خوانی و هم‌نفسی بین مردم فراهم است. و می‌دانیم مهم‌ترین وظیفه مدیریت کارا در شهر، هم‌نوا کردن مردم برای ارتقای زندگی و افزایش سرزندگی است. و جشن‌های مشترک چنین نقشی دارند. اما این جشن‌ها در کدام مکان (شهری) باید انجام شوند؟ فرم و نامِ‌این فضا چیست؟

داستانِ فضاهای شهری که مکان تجمع مردم باشند، داستان عریض و طویلی است. بسیاری‌ها عناصر شهری ایران را با عناصر شهری تمدن روم و یونان مقایسه می‌کنند و وجود میدان ورزشی و حمام‌های باشکوه در شهرهای یونان و روم را در غیاب این عناصر شهری در ایران، یکی از وجوهِ تفاوت‌های مدنی ایران و غرب می دانند. ما آیا چنین مکان‌هایی نداشتیم؟ نداریم؟ جاهایی که مردم برای شادی و تفرج جمع شوند؟

در برخی شهرهای ما، مثل آبادی‌های اطراف الموت و گازورخان، یا کلاردشت و مرزن‌آباد، مردم مراسم عروسی را در بیرون از خانه‌ها جشن می‌گیرند. در هر فضای باز و آزاد که در دسترس باشد،‌ مثلا در پلاکی خالی که برای ساخت‌و ساز آماده می‌شود. یا در باغ و بوستانی نزدیک. مردم هم‌دیگر را می‌شناسند و هوای هم‌ را دارند. انگار باهم محرم یا خویشند. در آبادی «زیارت» در استان گلستان، تا همین چندسال پیش مردم حیاط اختصاصی نداشتند، تمام روستا حیاط همه خانه‌ها بود.

در سمنان، سال‌ها و سال‌ها مردم جشن عروسی خود را در خانه طاهری یا در عمارت جعفری برپا می‌کردند. اهالی محل جمع می شدند و به میمنت سر و سامان گرفتن زوج جوان، جشن می‌گرفتند. این‌ها نشانه‌های زندگی جمعی و همیاری محله‌ای بودند. در محله، هیچ‌کس تنها و بی‌یاور نبود. و کسانی خانه خود را مامن این هم‌نوایی محله‌ای می‌کردند. امروز چه باید کرد؟ کجا باید جمع‌شد؟

گذشت، ولی. . . . .

روزهای شلوغ و پرتپش انتخابات، بویژه انتخابات شوراهای شهر، گذشت، ولی بازهم این سئوال مطرح شد «چرا شهرهای ما امکانات وفضا برای اطلاع‌رسانی میدانی و بصری ندارند؟». در طول سال‌های گذشته، تقریبا در هر سال یک انتخابات داشته‌ایم و همیشه چهره شهرهای ‌ما دگرگون شده‌اند اما این دگرگونی، هرگز، در جهت تفاخر و زیبایی نبوده‌است.

در روزهای تبلیغاتِ انتخاباتی در و دیوار شهر از تصویرهای معمولا غیر گرافیکی و عموما شتابزده پوشیده می‌شود. بگذریم که فقط انتخابات شهر را پوسترپوش نمی‌کند، اجلاس ها، مسابقات ورزشی و فرهنگی، آیین‌ها، برنامه‌های ملی و استانی و بسیاری رویدادهای دیگر هم در روزها و هفته‌هایی از سال شهر را به رنگ تبلیغات در می‌آورند. در کنار تمام این رویدادهای موردی و فصلی، جریان دائم و پرحجم تبلیغات تجاری هم هست که شهر را در تاخت و تاز خود قرار می‌دهد. نتیجه کار، همین است که می‌بینیم. سیمای آشفته و تصویری شلخته از شهر و مدنیت آن.

براستی آیا امکانِ سامان‌دهی این موج دائم تبلیغ و اطلاع‌رسانی نیست؟ به نظر می‌آید نخست باید اصل موضوع پذیرفته‌شود تا بتوان راه‌هایی برایش اندیشید. باید بپذیریم شهر موجودی پویا و پر تحرک است و نیازهای فراوانی در حوزه اطلاعات و آگاهی‌های عمومی دارد. این آگاهی‌ها می‌تواند سیاسی و اجتماعی و فرهنگی باشد، مثل اطلاع از برنامه‌های کاندیداهای یک انتخابات، و می‌تواند اطلاع از کیفیت و شرایط یک کالا یا خدمات. این حق عموم مردم است که به این آگاهی‌ها دسترسی مستقیم داشته‌باشد. و این حق مردم است که کالا، خدمات، تفکر و برنامه‌های خود را به اطلاع دیگران برساند.

پذیرش این حق شهر را به تدارک فضا و امکانات لازم برای ارائه این آگاهی‌ها ملزم می‌کند. فضای اطلاع‌رسانی شهری مختصات و مشخصاتی دارد، که به‌زمانِ خود، باید مورد بررسی و بحث قرار گیرد. انشاالله.

منظر شهری

رسم است در شهرهای ما، و در بسیاری از شهرهای عالم، شهرداری‌ها باغچه و بولوار می‌سازند و آب‌نما درست می‌کنند و اسمش را می‌گذارند «منظر شهری». انگار تنها عناصری که در زیبا کردن شهر و شادابی بخشیدن به آن لازم و مطلوب است، چمن و گل و آب است و درخت! البته که در زیبایی گل و آب تردیدی نیست، اما آیا این‌ها نشانه‌های منظری شهرهای امروز و مدرن هستند؟ به نظر می‌آید در منظرسازی برای شهر باید مضامین و عناصر جدیدی یافت.

«منظر» شهر از آن گونه مفاهیم و اصطلاحاتی است که متاسفانه هنوز در فرهنگ شهرسازی کشور ما تحول لازم را طی نکرده‌است. شهر را همان‌گونه می آرایند که ۸۰ سال پیش می‌آراستند. تازه، ۸۰ سال پیش، به تناسب زمان و زمانه، اصول محکم‌تری داشتند و مثلا خیابان را هرگز بدون جداره نمی‌ساختند. خیابان با جداره تعریف می‌شد. کوچه‌بندی‌ها و میدانگاه‌ها تعریف مشخص‌تری داشتند. اما، به هرحال، امروز، مثل همان سال‌ها اگر بخواهند شهر را زیبا تر کنند، باغچه و بولواری می‌سازند و دار و درختی می‌کارند و آب‌نمایی و فواره‌ای. غافل از این‌که در این مثلا ۸۰ سال جامعه ایران تغییرات وسیعی کرده. حداقل اینکه اصلاحات ارضی اتفاق افتاده و ترکیب معیشتی مردم عوض شده‌است.

در این فاصله انقلاب اسلامی اتفاق افتاده و قبل‌تر ها نهضت ملی‌شدن نفت سپری شده‌است. تاثیر این تغییرات اجتماعی در شهرهای ما چگونه دیده می‌شود؟ چگونه می توان ذات درونی و خصلت اصلی شهر را از منظر بیرونی آن شناخت؟ مگر منظر بیرونی شهری صنعتی با منظر بیرونی شهری خوابگاهی و دانشجویی یکی‌است؟ مگر شهری که به پشتوانه تولید کشاورزی معیشت خود را سامان می‌دهد از نظر شکلی و منظر شهری مثل شهری دانشگاهی در بندری توریستی است؟ بحث زیاد است. انشاالله به‌موقع!

اهل و عیال و جمعیتِ سمنان

طبق نتایجِ آخرین سرشماری نفوس و جمعیت، ‌سال ۱۳۹۰، کل استانِ سمنان کمی بیش از ۶۳۱ هزار نفر جمعیت دارد. جمعیتِ زیادی نیست. کلِ این جمعیت می تواند در یک شهر متوسط و جمع‌و جور زندگی کند. در اروپا شهرهای بسیاری هستند که جمعیت‌شان بین ۵۰۰ تا ۷۰۰ هزار نفر است. شهرهای بقواره‌ای که نه آن‌قدر بزرگند که آدمی در آن گم شود! و نه آن قدر کوچک که استقرار زیرساخت‌های شهری در آن‌ها مثل بیمارستان‌های مجهز و سینما و تئاتر مقرون به‌صرفه نباشد. بگذریم!

حدود ۷۷ درصد از جمعیتِ استان سمنان در شهرها زندگی می‌کنند و بقیه در نقاط روستایی.

بزرگ‌ترین شهرستانِ استان شاهرود است با کمی کمتر از ۲۳۹ هزار نفر جمعیت. در شاهرود نسبتِ جمعیت شهرینشین به کل جمعیتِ کمتر از میانگین استان، حدود ۶۹ درصد است. از حدود ۲۳۸ هزار نفر جمعیت شاهرود، بیش از ۱۶۵ هزار و هفتصد نفر در شهرها زندگی می‌کنند. شهرستان مهدیشهر، کوچک‌تریم شهرستان استان است با جمعیتی کمتر از ۴۲ هزار نفر. دو شهرستان دامغان و گرمسار هم واحدهای کوچکی هستند به‌ترتیب با حدودِ‌ ۸۷ و ۸۱ هزار نفر جمعیت.

سمنان،‌ مرکز استان ۱۸۲ هزار و۲۶۰ نفر جمعیت دارد. نزدیک به ۹۰ درصد جمعیت شهرستان سمنان (۱۶۳۳۹۱ نفر) در نقاط شهری و بقیه (۱۸۸۶۹ نفر) در نقاط روستایی ساکنند. آمار می‌گوید «شهریت»‌سمنان بالا تر از دیگر شهرستان‌های استان است، هرچند که سمنان کوچک‌تر از شاهرود است. این آمار و ارقام آیا می‌تواند دلالتی روشن بر گزاره فوق باشد یا نه؟ طبیعی است «شهریت» و «مدنیت»‌ یک زیست‌گاه انسانی با عوامل و فاکتورهای متعددی سنجیده می شود که جمعیت و ترکیبِ روستایی و شهری آن فقط یکی از عوامل است.

جاده‌های زمینی ابریشم

«درباره جاده یا جاده‌های ابریشم، جغرافی‌دانان و مورخان اظهارنظرهای گوناگون داشته‌اند. این جاده‌ها و راه‌ها به دلایل جغرافیایی (همواری‌ها و ناهمواری‌ها)، اقلیمی (سرما و گرما)، امنیتی (هجوم اقوام شمالی آسیای مرکزی و غارت کاروان‌ها)، تسهیلاتی (آذوقه مسافران و علوفه حیوانان) و تدارکاتی (بنای کاروان‌سرا و استراحت‌گاه و تعمیر و تجهیز وسایل سفر) در هر بخش و منطقه دارای چندین شاخه بود.

از آن‌جا که کاروانیان از یک راه مشخص عبور نمی‌کردند و این راه‌ها به‌سان «اژدهای هفت‌سر» بودند، بایسته‌ است مه از آن‌ها به «جاده‌های ابریشم» تعبیر شود. این جاده بزرگ پس از پیوستن چندین جاده فرعی در چین از شهر باستانی سیان آغاز شده و پس از گذر ۸۰۰۰ کیلومتر از جاده‌های صعب‌العبور و ناهموار، پستی و بلندی‌های کوهستان‌ها و صخره‌ها و سنگ‌ها و دیوار های سنگی ۳۰۰۰ متری قراقوروم، در فصل‌های بارانی و برفی و تندباد های هراس‌آور و گاه راه‌های فرح‌بخش و خوش‌آب و هوا یا کویرهای خشک و بی‌آب و علف، سرانجام به قسطنطنیه، ونیز و جنوا می‌رسید. . . . . . . .

بخش چهارم (از هشب بخشِ جاده‌ای زمینی ابریشم) شاهراه شمالی ایران (است که) از توس و نیشابور به قومس (کومش، دامغان) و تا شهر باستانی ری (رگا) امتداد دارد. این راه پس از دو شعبه‌شدن در محدوده بیعق و جوین، پیوند مجدد در بسطام (شاهرود)، افزوده‌شدن راه گرگان به آن و مجددا دو شعبه شدن در قومس (با راه فرعی به سوی مازندران)، سراتجام تا دشت‌های ری- قزوین ادامه پیدا می‌کند.»

(برگرفته از «جاده ابریشم»، ناصر تکمیل همایون، انتشارات دفتر پژوهش‌های فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۹، صفحه ۴۱ و ۴۴)

فرهنگ و گردشگری

در ۴۰ سالِ گذشته، کنوانسیون میراث جهانی فرهنگی کوشیده‌است ارزش جهانی و یگانه میراث مشترک را حفاظت، حمایت و معرفی نماید.  داشته‌های جهانی میراث فرهنگی نقش و تاثیر مهمی در تعریف مقاصد گردشگری دارند و اگر درست و منطقی برخورد شوند می‌توانند در  توسعه پایدار و درازمدت کشورها هم نقش موثر داشته‌باشد. برنامه «میراث جهانی و گردشگری» برخورد نوینی با مبحث آثار و گردشگری مطرح می‌کند که هم متضمن حفاظت و حمایت از آثار و میراث فرهنگی جهانی است و هم گردشگری را توسعه می‌دهد. در این برنامه، ترکیبِ آثار تاریخی با گردشگری با هدف ارتقای معیشتی مردم و معرفی و حفاظت بهتر آثار انجام می‌شود.

در این برنامه تنوعی از مقاصد فرهنگی و تاریخی مد نظر است. از یک‌سو، منظر فرهنگی و از سوی دیگر منظر طبیعی و محوطه‌های تاریخی و باستانی. در تمام برنامه‌ها، اصل بر ارتقای ارزش‌های فرهنگی و میراثی است. آشنا‌شدن مردم با پشتوانه‌ها و ارزش ها ملی و جهانی و کمک به حفاظت و حمایت از آن‌ها.

یکی از تبعاتِ‌ تقریبا زیا‌ن‌بار گردشگری آن‌است که محوطه و آثار تاریخی و فرهنگی مورد هجومِ انبوه گردشگران قرار می‌گیرد،‌ درحالی‌که این آثار ظرفیت لازم برای پذیرائی این بارگذاری را ندارند. از سوی دیگر، در اثرِ هجوم برنامه‌ریزی‌نشده گردشگران به سایت‌ها و شهرهای تاریخی، مردم محل را تبدیل به خادمین گردشگران می‌کند. این امر موجب رشد مشاغل انگلی و ناپایدار شده و توسعه موزون را به‌خطر می‌اندازد. برنامه میراث جهانی فرهنگی می کوشد تبعات منفی گردشگری را کاهش یا متوقف نماید.

عکاسیِ «قدیم‌تر ها»

علی‌رضا فتاحی: معلمِ ما می‌گوید در زمان‌های خیلی دور، اصلا دوربین عکاسی وجود نداشته، ولی آدم‌ها دوست داشتند عکسِ خودشان را داشته‌باشند. بهترین کار این بود که یک نقاش زبردست آمده و شخص را جلو خودش می‌نشاند، قلم‌مویش را بر می‌داشته و شروع می‌کرده به کارکردن. بدی این عکس‌ها این بود که آن شخص باید چند روز می‌آمده و بدون این‌که هیچ تکانی بخورد، روبروی نقاش می‌نشست تا آقای نقاش اشتباه نکند! احتمالا نقاشی که تمام می‌شده، آن شخص تمام بدنش خشک می‌شده و اگر هم می‌خواسته، نمی‌توانسته از جایش بلند شود. نقاش‌ها جنگل‌ها و دریاها و گل‌ها را هم می‌کشیدند، به‌طوری که عین آن‌ها باشد. آن‌ها از کاخ‌های پادشاهان هم نقاشی می‌کردند.

اما نقاشی‌ها بر خلاف عکس‌های ما، ممکن بود عین آن‌چیز که نقاش می‌دیده، در نیاید، چون شاید آقا یا خانم نقاش تغییراتی در آن‌ها بدهد؛ مثلا شاید از پادشاهی که روبرویشان می‌نشست خوششان نمی‌آمد و دماغ او را درازتر از حالت عادی می‌کشیدند!

بازی و تابستان

زینب رمضانی: در روزهای نابستان «تق‌تقی» بازی می‌کنیم؛‌ یا این‌که همه‌بچه‌ها جمع می‌شویم‌ و دانکی‌بازی می‌کنیم و هرکه تا آخر ماند، برنده می‌شود. ما قایم‌باشک و گرگم‌به‌هوا بازی می‌کنیم. ما همه دوست ‌هستیم. در تابستان خیلی می‌توانیم بازی کنیم. هر بازی را با یک نفر تقسیم می‌کنیم و او باید وسیله بازی را با خود بیاورد. اگر فرصت بدهید،‌ این بازی‌ها را برای‌تان توضیح می‌دهم. انشاالله.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *