سیرافنامه -شماره ۳۰
بهروز مرباغی
سلام،
خوشبختانه، هر روز که میگذرد، اقبال عمومی به سیراف بیشتر میشود. بازتاب این اقبال عمومی را در افزایش تعداد بازدیدهای رسمی و غیررسمی میتوان شاهد بود. در چنین وضعیتی وظیفه ماها که در سیراف هستیم، چیست؟
* نخستین وظیفه ما این است که شناخت واقعی سیراف را ارتقا ببخشیم. شناخت واقعی یعنی چه؟ یعنی اینکه اطلاعات درست به بازدید کننده بدهیم. بازدیدکننده اگر گردشگر است و ارتباطش با سیراف در حد آشنایی و ارضای حس کنجکاوی علمی و تاریخی است، باید دادههای درستی به او داده شود. از اغراق و گندهگوییهای غیرعلمی باید پرهیز نمود. از گفتن جملاتی با این مضمون که «سیراف یگانهترین اثر باستانی است» یا «هیچ کجای دنیا آثاری به این عظمت پیدا نمیشود» و . . باید اجتناب نمود.
باید در راهنمایی توریستها سعی کنیم که مستند و با مدرک حرف بزنیم. برای این کار، حداقل آن است که کتابها و تحقیقهایی را که درباره سیراف انجام شده به بازدیدکنندهها معرفی نماییم. در برخورد با بازدیدکننده نباید موضعگیری علمی کرد و مثلا اصرار نباید داشته باشیم که آثار تنگ لیر گوردخمه است یا سامانه آب. باید بگوییم که برخی علما اینها را گوردخمه میدانند مثل فلان آدم، و برخی دیگر مثل بهمان آقا، اینها سامانه آب میشناسند. همین. بازدیدکننده باید این احساس را داشته باشد که سیرافیها بیش از اینکه تعصب کور داشته باشند، منطق و روحیه فاخر علمی دارند.
* در برابر بازدیدکنندگان رسمی، نباید گلهمندیهای ترحم برانگیز و مظلومنمایانه داشته باشیم. اگر مقامی قدم رنجه کرده و برای دریافت اطلاعاتی واقعی از وضعیت سیراف آمده، باید اطلاعات درست و حسبالامکان آماری بدهیم. شکوه و گلایه دردی را درمان نمیکند. اطلاعات درست راه گشاتر است.
* علاوه بر اینها، لازم است رفتار شهروندی ما رفتار خوبی باشد. یکی از نشانههای مهم چنین رفتاری، احترام به مهمان و بازدیدکننده است. احترام فقط در ادای کلمات زیبا نیست. شهرمان را هم باید تمیز نگه داریم. این مهمتر از هر کلامی است. حواسمان باید باشد که ریختوپاش شهر را به حساب منش ما میگذارند.
مسئولیت همگانی
شهردار خوب سیراف ما، نامهای به سیرافنامه نوشتهاند. نامه جالبی است. در این نامه با اشاره مطلب «در کوچههای تاریخ» که درشماره ۲۷ چاپ شده بود، گفته شده که «شهرداری از زمان شروع به کار تاکنون، با وجود مسائل و مشکلات و کمبود درآمدها و اعتبارات لازم، تمام سعی و تلاش خود را در راستای زیباسازی شهر و خدمات رسانی بهتر به شهروندان نموده و براساس اولویتبندی و موقعیت کوچه و معابر اقدام به اجرای زیرسازی و آسفالت، بتن فرش و سنگفرش با استفاده از مصالحی چون قلوه سنگ و موزاییکهای رنگی، در کوچهها نموده است؛ که در آیندهای نه چندان دور شاهد کفسازی همه کوچههای این شهر باستانی خواهیم بود». شهردار محترم ما نمونه دو سنگفرش کوچهها را در یک CD برایمان فرستادهاند.
* نخست آنکه از توجه شهرداری محترم به سیرافنامه ممنونیم. اینکه سیرافنامه را مطالعه و در مواقع لزوم راهنمایی میکنند، متشکریم. از سیرافنامه خواستهاند که «طبق قانون» مطبوعات پاسخ ایشان به آن مطلب را چاپ کنیم؛ که چشم.
* اما نامه ایشان بانی خیر شد که توضیحی در این خصوص بدهیم. بگذریم که اساسا آن مطلب و مطلب مشابه آن در شماره ۲۹ سیرافنامه خطاب به شهرداری محترم یا هر مقام اجرایی دیگر نبود؛ خطاب مستقیم آن مطلب خود مردم سیراف هستند. قرار نیست که همه کارها را شهرداری انجام دهد. شهرداری مگر چقدر پول و اعتبار دارد؟ تازه به فرض هم که پول داشته باشد، قرار نیست که در خانه مردم و رنگ در خانه آنها را تمیز نگه دارد. پس خود سیرافیهای عزیز چه؟
* شهر را مردم شهر میسازند و مردم شهر باید نگه بدارند. در همین عکسهایی که شهردار محترم فرستادهاند، دقیقا نشان میدهد که اگر کوچهها را هم سنگفرش کنند ولی ما سیرافیها دیوار خانه خودمان را سامان ندهیم، عملا کاری انجام نمیشود. در مطالب مورد اشاره شهردار محترم صحبت بر سر سلیقه عمومی است نه وظیفه این یا آن مقام اجرایی. دیوار خانه ما و رنگ و فرم در خانه ما مثل پوشش خود ما است. آیا ما دوست داریم با لباسهای پاره پوره و کثیف در انظار ظاهر شویم؟
* از همه اینها مهمتر، امیدواریم با نشر چنین مطالب و عکسهایی کمک کنیم سلیقه عمومی شهر تنوع مطلوبتری پیدا کند. یک روز باید همه ما به این نکته برسیم که این بلوکها دشمن درجه اول منظر معماری نه تنها سیراف بلکه تمام ایران است. بگذریم که از نظر اقلیمی هم اصلا قابل توصیه نیست. استفاده از بلوک، آن هم با این کیفیت، تنها بخاطر ارزانی نصب اجرای آن است ولی ما غافل از این هستیم که این مصالح چقدر در اتلاف انرژی و افزایش هزینههای خانوار سهیم است.صحبت حتی فقط در مورد بلوک یا هر مصالح دیگر نیست. صحبت سر این است که ما سیرافیها ببینیم که سلیقههای زیبای دیگری هم هست که با امکانات ساده ما کاملا قابل وصول هستند. این موضوع است که برای ما مهم است. ما قدر شهردارمان را میدانیم و احترامش را داریم. والسلام.
۲۳
اسم اين خانمك، گلي است! البته اسم دومش! پس اسم اول؟ « اسم اصليام عاطفه است، ولي توي خانه گلي صدام ميكنند». از چهرهاش معلوم است كه بچه شيطوني بايد باشد! ولي اطرافيانش ميگويند «خانومه! باهوش و زبر و زرنگ هم هست!» و ما قبول ميكنيم چون واقعا نازنين بچه است و خندان و مودب و بانمك!
اين عاطفه خانم گلي، ظاهرا، اسم و رسمي هم براي خودش دارد. مثل اينكه تصويرش روي مونيتور خودپردازهاي بانك اقتصاد نوين حك ميشده است. كلي براي خودش نام و آوازه پيداكرده. البته ما عكس و شرح حالش!! را نه به خاطر نام و آوازهاش، بلكه به اين خاطر در سيرافنامه چاپ ميكنيم كه اولا همه نمرههايش بيست است، دوما در ۲۳ بهمن به دنيا آمده، آن هم يكي دو ساعت پس از ۲۲ بهمن! يك كمي تنبلي كرده!
شادختر ما در كلاس اول دبستان حضرت رقيه درس ميخواند.
«سیرافی هستم!»
طاهره بارنده: سيرافنامه اين افتخار را دارد كه هر هفته از عزيزاني ميگويد كه سرمايه ارزشمند اين شهر تاريخياند و با اشتياقي كه در وجودشان ميشود به وضوح ديد، اميدوار ميشويم به آيندهاي زيبا براي خودشان و سيراف عزيز. اكثر بچهها اهل ورزش و تلاش هستند، چرا كه وقتي از آنان ميپرسم دوست داري چه امكاناتي براي بچهها در سيراف وجود داشته باشد، غالباً اولين موردي كه به آن اشاره ميكنند سالنهاي ورزشي است، چه دختر و چه پسر.
زهرا افروخ، از دانشآموزان سيرافي خوب و نمونهايست كه سال پنجم ابتدائي را ميگذراند و ميگويد: «من در مدرسه آزاده درس ميخوانم، معدل ترم اولم ۲۰ شده است، عضو شوراي مدرسه و مسئول بهداشت هستم. خوشحالم كه در كنار درس خواندن ميتوانم به دوستانم در رعايت بهداشت فردي و محيط مدرسهشان كمك كنم. درس علوم و رياضي را بسيار دوست دارم و از مدير و معلمم واقعا راضيام، نه تنها من بلكه همه بچههاي كلاسمان معلم عزيزمان خانم بحراني را دوست دارند، چرا كه او بسيار خوش برخورد و مهربان است و بين ما رابطهاي دوستانه وجود دارد».
زهرا ميگويد: «دقيقاً نميدانم چه كاره ميشوم، شايد وقتي به دبيرستان برسم بيشتر مطمئن شوم كه چه شغلي براي خود انتخاب كنم، ولي اين را هم بگويم كه مهندسي كامپيوتر را دوست دارم. خلاصه ميخواهم براي شهرم مفيد باشم و براي اين كار تلاش ميكنم».
زهراي عزيز ما از آرزوهايش اين طور ميگويد كه: «دلم ميخواهد هر چه زودتر آقا امام زمان (عج) ظهور نمايد و تمام بچههاي فلسطيني را از ظلم و ستم دشمنان نجات دهد. آرزو دارم پدر و مادرم، دوستانم و معلمم هميشه سالم باشند».
زهرا سيراف را شهري زيبا ميداند و ميگويد: «نميدانيد چه حس خوبي دارم وقتي كسي از من ميپرسد كه: كجائي هستي؟ و من با افتخار ميگويم: سيرافيام».
موضوع بسيار خوبي كه زهرا به آن اشاره كرد اين بود كه «چرا سيراف هتل ندارد؟ چرا حتي مسافرخانه ندارد، خيليها دوست دارند به اين شهر زيبا بيايند و چند روزي بمانند اما امكاناتي وجود ندارد كه بيشتر از يكي دو روز بمانند و از دريا و آثار باستاني لذت ببرند».حرف آخر زهرا اين بود كه: «وقتي بزرگ شدم، اگر وضع ماليام خوب شد و امكانش بود حتما هتلي در سيراف ميسازم تا پذيراي مهماناني باشدكه به شهرم ميآيند».
مهمان
سيراف در هفتههاي گذشته روزهاي شلوغي را گذراند. مهمانهاي زيادي آمده بودند؛ از جم، كنگان، عسلويه و جاهاي دور و نزديك ديگر. بچههاي سيراف پارس هم مشغول بودند. تور ليدرهاي جواني كه تعجب مهمانان را باعث ميشوند. گفتگوي كوتاه و مختصر يكي از مهمانها با ابوالفضل راغ، جالب است:
* «به شهر سيراف خوش آمديد. لطفا خودتان را به سيرافيها معرفي فرماييد.
– من اسفنديار كيهاني هستم. شغل من آزاد است و از شهر تهران آمدهام سيراف را ببينم.
* از سيراف بگوييد.
– در ابتداي ورود به شهر سيراف با دو نوجوان پر انرژي آشنا شدم به نامهاي ابوالفضل و رسول، كه انرژي و اشتياق اين دو نفر براي تشريح تاريخچه كهن اين خطه تاريخي وصف ناپذير است و مرا به تعجب واداشت.
* ايده شما براي شهروندان سيراف؟
– توصيه ميكنم تبليغات و معرفي بيشتري براي اين آثار انجام شود.
* توصيه شما؟
– رشد و بالندگي سيراف!»
بچههاي سيراف به تمام بازديد كنندهها اعلام ميكردند كه دفعه بعد در بازديد از سيراف حتما يادشان نرود كه كتابهايي را براي كتابخانه در حال تاسيس سيراف همراه بياورند. دوستان و مهماناني كه از منطقه ويژه آمده بودند، همگي قول ميدادند كه به همكارانشان توصيه خواهند نمود كه در بازديدهايشان با كتاب همراه باشند. آقاي بارگاهي، كه به اتفاق خانواده خود و همكارانش سرگرم بازديد بود، اعلام ميكند كه شخصا پيگير جمعآوري كتاب براي سيراف خواهد بود. مهمانان سیراف با اهدای کتاب به کتابخانه سیراف، خود را از سیراف خواهند دانست و حتما در هر فرصتی در ارتقای نام زیبای سیراف خواهند کوشید.همه مهمانان را دوست ميداريم. سيراف به قدوم اينان منور است.
قدر نعمت خدا را بدانیم!
نگاه از بالا، به هر موضوعی، سبب آرامش و دوری از خردهبینی و خردهنگری میشود. رفتن به بلندیها هم این خاصیت را دارد. وقتی به بالای کوه میرسید، از یک طرف احساس زیبای پرواز و اوج را دارید، از سوی دیگر در مقابل این عظمت و بزرگی که در برابرتان هست، از خودخواهیها و غرورهای بیجایتان کاسته میشود. در همه حال، کوهپیمایی یکی از زیباترین ورزشها و نیازهای جامعه امروز است.
سیراف، کوه به معنای متعارف ورزشی و فنی ندارد، ولی همینها هم که هستند غنیمتی به شمار میروند. شنیدهایم که بعضی از سیرافیهای عزیز، پنجشنبه صبحها، و گاهی جمعه صبحها، قبل از طلوع آفتاب میزنند بیرون و به بلندیها ره میسپرند. تجربه یکی از این جمعه صبحها را یکی از سیرافنامهایهای خوب برایمان فرستاده است. با هم بخوانیم:
«باور كنيد آنقدرها هم كه بعضيها فكر ميكنند چندان سخت نيست كله سحر از خواب صبح جمعه يا هر روز زيباي ديگر بيدار شوي و با يك كوله پشتي آذوقه (البته مفيد) و چند تا دوست، همسايه، اعضاي خانواده و يا هر كس ديگري كه به سلامتي و تندرستي خود اهميت ميدهد، با يك برنامهريزي ساده، قدم در مناظر زيبائي بگذاريم كه بهترين ساعات هفته را برايمان رقم زند. بله، رفتن به كوهستان… جاي دوري نميرويم، اول از همين كوههاي زيباي سيراف خودمان شروع ميكنيم و كم كم با برنامهريزيهاي دقيقتر و بهتر ميتوانيم گروهي منسجم تشكيل داده و به صورت مستمر اين ورزش را دنبال كنيم.
سكوت ناب كوهستان با هوايي كه هرگز در محيط شهر و كوچه و بازار پيدا نميشود، كمي بالاتر از جايي است كه مردم عزيز ما زندگي ميكنند. پس معطل چه هستيد؟ زندگي با همين بهانهها و همين باهم بودنها زيباست. قدرش را بدانيم قبل از اينكه ديگر گرد پيري به چهرهها و بدنمان بنشيند و بگوييم: «كوشكي پام درد نميكِرد، امرو مي رفتُم كوه».
حيف است ناديده بگيريم؛ اين همه زيبائي و عظمت را كه هم ميشود با هم بود، و هم ميشود ورزش كرد و سلامتي را به تن و روحمان هديه داد.
جمعه گذشته يكي از همين روزهايي بود كه به جسم و قلبمان جاني دوباره داد. ساعت ۶:۰۰ صبح از مسير قلعه به طرف دره لير، راهمان را آغاز كرديم. نميدانيد چقدر لذتبخش بود؛ بلعيدن هواي پاك صبحگاهي، وقتي كه گوشهايمان با صداي دلنواز پرندگان نوازش ميشد. بعد از پيادهروي، وقتي كه به دره لير رسيديم مسيرمان را به طرف كوه دنبال كرديم، مقصد «كور عاشق» بود، جايي كه بيشتر سيرافيها آن را ميشناسند. اوج زيبائي سيراف را ميشود از آنجا ديد، از باغ شيخ گرفته تا قبور سنگي و قلعه نصوري و خلاصه تمام سيراف را آرميده در كنار سفره آبي خليج فارس.صفاي كوهستان همراه با شور و اشتياق جواني و شيطنتهاي آن، خاطرات خوبي را براي همه كساني كه دوست دارند چنين تجربههايي داشته باشند به يادگار خواهد گذاشت. بيش از اين نميگويم: خودتان بايد تجربه كنيد».
زندگي
اينجا حياط كوچك «خانه بهداشت» سيراف است. خانم اسيري و همكارانش اين باغچه را كاشته. ميگويد «اگر مشكل آب نبود، همه حياط خانه بهداشت را تبديل به باغچه ميكرد. وقتي آدمها براي درمان ميآيند، باغچهها تو روحيهشان تاثير مثبت ميگذارد. البته ما هم استفاده ميكنيم!»
توي اين باغچه كوچك، صيفيجات كاشتهاند: ريحان و گوجه و سبزي و از اين جور چيزها. دنبال بوتههاي فلفل ميگردم. آن طرف باغچه است. خانم اسيري متوجه ميشود كه بوتههاي فلفل براي من دلبري ميكنند. كمي بالا سر باغچه مكث ميكنم، ميگويد: « بچينيد، فلفل دارند، رسيدهاند». دلم نميآيد بكنمشان! فلفلهاي جوان سبز روي بوتههاي كوچولو و تنك. ولي طاقت نميآورم و يكي از فلفلها را به رسم سوغات براي پايگاه ميچينم و خداحافظي ميكنيم و به اميد ديدار. دم در متوجه ميشويم كه گودالكي ته باغچه هست. خانم اسيري ميگويد: «اينجا ميخواستيم درخت بكاريم، نشد. نهال خوب گيرمان نيامد» و اشاره ميكند به نهالهاي كوچك ديگري كه كاشتهاند: «اين كوچولو كه تازه جوانه زده، انجير است، اون دو تا وسطي ليمو و پرتقال هستند. اين طرفيها بنجامين هستند».
زندگي زيباست.
اصفهان را دریابیم!
«ایکوموس ایران» (شورای جهانی حفاظت از آثار و محوطههای تاریخی)، نسبت به تخریب مفاخر معماری اصفهان اظهار نگرانی کرده، از همه دلسوزان و دلسوختگان فرهنگ و تاریخ کشور میخواهد به یاری اصفهان بشتابند. در بیانیه اخیر این موسسه فرهنگی، آمده است که «اصفهان به سرعت در حال ازدست دادن ارزشهای فرهنگی و تاریخی خود است».
این بیانیه با اشاره به عملیات عمرانی اطراف میدان عتیق هشدار میدهد که « اخيراً در ميدان عتيق اصفهان كه یکی از مهمترین محوطههاي باستاني و تاريخي کشور است، با شتابزدگی بسیار به احداث زيرگذر به روش متداول در «محوطههاي فاقد هرگونه ارزش تاریخی فرهنگی» و حفاري وسيع بدون پشتوانه علمي و فرهنگي اقدام شده است. اين در حالي است كه هسته اصلي شهر از گذشتههاي دور و به خصوص از آغاز دوران اسلامي تا به امروز به صورت یکپارچه در زير و روي اين محوطه ارزشمند جاي گرفته است. بر اساس اطلاعات و تصاوير دریافت شده از اجراي عمليات عمراني در ايجاد زيرگذر و پاركينگ در ميدان عتيق اصفهان و مناطق مجاور آن، و به دلیل عمق خاكبرداري و ساختوساز بیرویه به عمل آمده، مدارك تاريخي و باستانشناختي اين محدوده به شدت دچار آسیب و تخریب شده است».
کنگره باستانشناسی آسیا
هفتمین کنگره بینالملل «باستانشناسی آسیای شرق نزدیک» درتاریخ ۲۲ تا ۲۶ فروردین و با همکاری مشترک «بریتیش میوزیوم» و انستیتو باستانشناسی دانشگاه کالج لندن، در لندن برگزار میشود.
محورهای کنگره عبارتند از: کلانشهرها و کلان محوطهها/ مباحث باستانی و مدرن در حوزه میراث فرهنگی/ رنگ و نور در معماری، هنر و فرهنگ مادی/ باستانشناسی تمرکز و پراکندگی/ منظر، حملونقل و ارتباط.
کنگره کارگاههای تخصصی متعدد برگزار خواهد کرد که یکی از آنها با موضوع خاص «نئولیتیزاسیون ایران: فرمیابیهای فرهنگی-اجتماعی، به ایران اختصاص دارد. علاوه بر کارگاههای آموزشی تخصصی خاص، نشست عمومی «باستانشناسی اسلامی» هم جزو برنامههای اصلی کنگره است. این کنگره مورد حمایت نهادهای علمی مرتبط خود در عراق و ترکیه میباشد.
باخبر شدیم که دکتر اسماعیلی، با ارائه گزارش فصل دوم کاوشهای سیراف، در تدارک حضور در این کنگره و ارائه نتایج مطالعات اخیر خود در این حوزه است. موفقیتشان را آرزومندیم.
كتابخانه
به لطف خدا، این آمادگی، کمکم، دارد بوجود میآید که کتابخانه سیراف را در نخستین روزهای عید شریف نوروز، افتتاح کنیم. این امید را داریم که کتابخانه را در بخش شمال شرقی حیاط دوم قلعه نصوری برپا کنیم.
مرمت این بخش از قلعه، در حد استحکامبخشی و مرمت داخلی، تقریبا به اتمام رسیده و کار نصب دروپنجرهها شروع شده است. اگر اتفاق ناجوری نیفتد، که امیدواریم نیفتد، میتوان فضا را برای عید آماده نمود. در سی و چند روز باقیمانده باید کارهای باقیمانده از جمله برق و روشنایی و تاسیسات بهداشتی را به اتمام برسانیم و نوار خوشرنگ افتتاح کتابخانه را ببریم. انشالله.
*
خانم مژده مومنزاده، روز دوازدهم بهمنماه، در جریان دفاع از پایاننامه کارشناسی مهندسی معماری خود در دانشکده معماری دهخدا قزوین، وقتی صحبت از سیراف و تاریخ و زیباییهایش شد و اینکه قرار است بزودی کتابخانه سیراف تاسیس شود، دست در کیفش کرد و سه جلد کتاب داخل آن را به بچههای سیراف هدیه کرد. با این پیغام که «این سه جلد کتاب از کتابهای اصلی راهنمای من در پایاننامهام هستند و برایم پر از خاطره میباشند، با اهداء اینها به بچههای سیراف، خاطرههایم را با آنها تقسیم میکنم». ممنون.
خانم افخم رضايي هم، از شبكه دوستدار كودك، يك بار ديگر، برايمان كتاب فرستاده است. از ایشان هم سپاسگزاريم: سه جلد کتاب اول فهرست از خانم مژده مومنزاده است. اینها نوشته و نقاشیهای بچهها هستند. لطف موضوع آن است که بچهها برای نقاشیهای خودشان توصیف و متن نوشتهاند که واقعا خواندنی است.
* برج غار، گردآورنده: ع.ص. خیاط، انتشارات ناهید، چاپ اول ۸۴
* ترس غار، گردآورنده: ع.ص. خیاط، انتشارات ناهید، چاپ اول ۸۶
* زیر گذر، گردآورنده: ع.ص. خیاط، انتشارات ناهید، چاپ اول ۸۷
* داستان يك انسان واقعي، بوريس پولهوي، ترجمه افراسياب قنبري، انتشارات نيلوفر، چاپ چهارم ۶۱
* مثل آب براي شكلات، لورا اسكوئيل، ترجمه مريم بيات، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، چاپ دوم ۷۸
* دو دنيا، گلي ترقي، انتشارات نيلوفر، چاپ اول ۸۱
* مرواريد و تاتوي قرمز، جان استين بك، ترجمه سيروس طاهباز، انتشارات نگاه،چاپ سال۶۹
* اسفار كاتبان، ابوتراب خسروي، انتشارات آگاه، چاپ اول ۷۹
* شمعي در باد، الكساندر سولژنتيسين، ترجمه حسن ملكي، چاپ سروش، چاپ اول ۷۱
* جاسوسان خط آتش، ساموئل كاتر، ترجمه محسن اشرفي، انتشارات اطلاعات، چاپ اول ۷۵
* جنگ و صلح (دو جلدي)، ل.ن. تالستوي، ترجمه كاظم انصاري، انتشارات اميركبير، چاپ پنجم۶۳
* ابلوموف، ايوان گنچاروف، ترجمه سروش حبيبي، انتشارات اميركبير، چاپ سوم ۶۳
دو بزرگوار، دو بزرگداشت
روز ۱۸ بهمنماه روز خوبی در تهران بود. دو مراسم در تجلیل از دو بزرگوار عرصه معماری و شهرسازی برگزار شد. یکی در سالن علامه مرکز علوموتحقیقات (دانشگاه آزاد) و دیگری در باغ هنرمندان. ضمنا اعلام شد که دوم اسفندماه در همینجا کتاب دکتر سیروس باور، رونمایی میشود.
* مراسم اول که در دانشگاه آزاد برگزار شد، برای بزرگداشت یاد و خاطره دکتر منوچهر مزینی بود. دکتر مزینی از بنیانگذاران گروه شهرسازی در دانشگاه تهران و دانشگاه آزاد و از مولفین اصلی کتابهای مرجع در زمینه شهرسازی و معماری در ایران است. ترجمه او از کتاب «گیدئون» به نام «فضا، زمان و معماری» که ۴۰ سال پیش انجام شده، هنوز هم از کتابهای پایه به شمار میرود. از مرحوم دکتر مزینی ۹ جلد کتاب چاپ شده به یادگار مانده و ظاهرا دو کتاب دیگر هم از جزوههای درسی آن مرحوم یا از ترجمه و نوشتههای پراکندهاش قابل چاپ و انتشار میباشد. یکی از اینها جزوه مانندی است تحت عنوان «شهرهای نوبنیاد انگلستان» که تجربه آن کشور در این زمینه را بیان میکند. چشم انتظار انتشارش هستیم.
* در مراسم عصر روز ۱۸ بهمن، در خانه هنرمندان، ضمن رونمایی از کتاب «اسرار شیدایی»، از دکتر ایرج اعتصام، با حضور و سخنرانی خود استاد، تجلیل شد. این کتاب هم مجموعه است از کارها و نظرات و راندههای دکتر اعتصام. (دکتر در سخنرانیاش گفت که نمیداند چرا اسم کتاب «اسرار شیدایی» است) در این مراسم علاوه بر سخنرانی برخی از بزرگان این حوزه، از جمله دکتر مظاهری رئیس پردیس هنرهای زیبای تهران و مهندس قهاری رئیس انجمن مفاخر معماری ایران، استاد شاهین فرهت قطعهای را که برای دکتر اعتصام ساخته بود، شخصا و با پیانو اجرا نمود که بسیار زیبا بود و شدیدا مورد تشویق قرار گرفت. عمر اساتید طولانی باشد انشاالله.