سیرافنامه -شماره ۱۶
سلام،
سيماي شهري سيراف، در هر طرح توسعه احتمالي، يكي از كليديترين سؤالات پيش رو ميباشد. اينكه سيراف سيماي يك شهر بندري را داشته باشد، يا سيماي يك شهر ساحلي، از اين سؤالات است. اينكه سيراف ساختمانهاي تكساخته به اصطلاح ويلايي داشته باشد يا ساختمانهاي مثلاً چهار و پنج طبقه، و خط آسمان شهر چگونه بايد تعريف شود، از ديگر سؤالات اساسي است.
خانهها و دكان و مغازههاي سيراف، در طرح توسعه چه نما و مصالحي خواهند داشت؟ ردپاي معماري بومي و اصيل سيراف در طرح توسعه چگونه ديده خواهدشد؟ كدام دوره ازمعماري سيراف را بايد مرجع و مبنا قرار داد؟ معماري «خانه اعياني» را يا معماري سده پيشين و خانههاي با منظر مشرف بر دريا؟ نيازهاي زندگي امروز را در خانهها و ابنيه سيراف در طرح توسعه چگونه پاسخ خواهيم داد؟ رفاه و آسايش مطلوب مردم شريف سيراف در كدام كالبد معماري محقق خواهدشد؟
معيشت محوري مردم سيراف در طرح توسعه چگونه تعريف خواهدشد؟ تأثير منطقه ويژه اقتصادي پارس بر زندگي اقتصادي سيراف چه خواهدبود و اين تأثير در طرح كالبدي سيراف چگونه ديده خواهدشد. تركيب جمعيتي ناشي از حركت نيروي كار به سمت منطقه ويژه در سيراف چگونه ديده خواهدشد؟
سيراف، به پشتوانه مدنيت تاريخي خود، فرهنگ اصيلي دارد. چهره خشن فقر مادي نتوانسته است اين اصالت را خدشهدار كند. در طرح توسعه، اين اصالت فرهنگي را چگونه تعريف خواهيم كرد و براي عموميت بخشيدن به اين فرهنگ در دورههاي شكوفاي پيش رو چه مكانيسمهايي پيشبيني خواهدشد؟ تأثير زندگي صنعتي منطقه ويژه پارس بر تفكر غيرصنعتي اهالي سيراف، در طول زمان، چگونه خود را نشان خواهد داد؟ آيا تمهيدات لازم براي تجميع اصالت فرهنگي با دقت و ظرافت رفتاري صنعتي شده است؟ فعلاً.
اگر باران ببارد!
اين روزها، بهقول محليها، هوا باردار است! بايد ببارد. آسمان دلش گرفته، نه بارد و نه واشود! همه منتظريم. حاجي نيمه برج عقرب را منتظر است، يعني چند روز ديگر را. آن قديمها «وقتي نيمه برج باران ميزد، ميزديم به صحرا به كار خيش و كشت. آماده ميكرديم زمين را و تخم داخل زمين را براي بارانهاي بعدي. اگر ماه بعد، برج قوس، سه چهار تا باران خوب ميآمد، غله هم ميآمد. خوب ميآمد. اگر نه، يا اگر كم ميباريد، غله هم پس ميزد!»
«آن موقع، از پشت همين قلعه را ميكاشتيم تا آخر باغ شيخ. گندم وجو. كمي هم پياز . هركه به وسع و توانش. زمينها همه مال شيخ بود. شيخ ناصر و شيخ جباره. زمين و تخم از او بود و آماده كردن و كاشت و برداشت از ما. دو سهم او برميداشت و يك سهم ما. وقتي محصول ميآمد و تو قلعه انبار ميشد، صف مردم بود كه جلو قلعه تشكيل ميشد و آدم هاي شيخ براي مردم برات ميكشيدند. براي اين ۵۰ كيلو، براي آن يكي ۴۰ كيلو و براي آن سومي مثلاً ۵۵ كيلو. زكات محصول هم موقع برداشت و سر زمين بود. مردم به اندازه نياز روزانهشان حق داشتند از حاصل كار بردارند. شيخ اين را خودش خواسته بود.»
حاج قاسم سیراب دقيق نميداند چند ساله است. ميگويد، «هفتاد، هشتاد!! يك همچو چيزي!» ولي يادش ميآيد كه برگ احضار سربازياش را دوره دكترمصدق آوردند دادند دستش. البته سربازي نرفت! «از اين محال، تا شيخ زنده بود، كسي سربازي نميرفت! وقتي ژاندارمها با اسب و الاغ و قاطر ميآمدند، جا نبود اتراق كنند! توي قلعه مينشستند و شيخ از ماها هركدام ۵ تومن، ده تومن ميگرفت، پول جمع ميكرد ميداد به آنها و روانهشان مي كرد. از اين پولها كمي هم البته به دور و اطراف شيخ ميرسيد!»
پس حاج قاسم سيراب، احتمالاً، نزديك به هشتاد سال را دارد، ماشالله! چون يادش ميآيد «وقتي مستر ديويد (وايت هاوس) آمد براي حفاري، من باهاش كار كردم تا زماني كه رفت. آن موقع زن داشتم و چهارتا بچه. راستش را بخواهي، درست يادم نيست شايد هم پنج تا بچه داشتم. من كلنگدار بودم پيش مستر ديويد. روزها كلنگدار بودم و شبها نگهباني ميدادم.» خدا حفظ كند حاجي را. صاحب ۷ اولاد بوده. يكي از فرزندانش در راه خدمت به مردم و در جبهههاي جنگ به شهادت رسيد. برايش شش فرزند ماند. كه يكي از آنها دختر است. به لطف خدا همه فرزندان حاج قاسم خانه و زندگي خود را دارند و حاجي با همسر باوفايش دوتايي باهم روزگار ميگذرانند.
درياي معرفت
«بسم الله
به فرزندانم در شهر پرافتخار سيراف،
اما بعد. خوشبختم كه به همت دوستان و خودتان صاحب كتابخانهاي ميشويد. انشاالله كه شمايان، همچنان كه پدرانتان درياشناسان بزرگ تاريخ بودند، درياي معرفت را درنورديد، و دريا پيمايان پرافتخار آينده شيرين تان باشيد. قربان همگي، محمدرضا اصلاني، ۴/۸/۸۸»
يادداشت زيباي بالا را كارگردان فرهيخته سينماي ايران، مستندساز فرهنگ دوست و انسان بزرگوار براي بچههاي سيراف نوشته، به خطي خوش و پخته. اين دوست شريف سيراف همراه يادداشتش، بن خريد كتاب هم براي كتابخانه آتي بچههاي سيراف فرستاده. بچههاي سيراف از اين «درياي معرفت» اصلاني بزرگ سپاسگزارند و با ديدن كتابهايي كه با بن خريد خانه سينما و اهدايي اصلاني خريداري خواهد شد، هميشه به يادش خواهند بود. يادداشت زيباي اين سينماگر و تصويرگر حقيقت را قاب ميكنيم و در كتابخانه ميآويزيم.
«ممد بوقی»
«- چی شد که بوق را به دست گرفتی؟
– اون روزا خدابیامرز «ممدبوقی» بود و یه تیم ملی و ۱۰۰ هزار تا آدم که با بوق اون خدابیامرز جون میگرفتن. یادمه که وقتی بازی کند و خسته کننده میشد و کسی دل ودماغ تشویق کردن نداشت، ممد بوقی بوقشو میداد دست یکی از شاگردانش و با ریتم بوقش و دست زدن تماشاگران، با شکم گندهاش واسه مردم رقص شکم میکرد. مرحوم ممد بوقی واسه این کار از کسی پول نمیگرفت.»
نقل بالا خاطرهای است از «حسین عسگری» معروف به حسین شلغم، که ۴۲ سال است برای پرسپولیس «بوق میزند». وقتی خبرنگار از او میپرسد چرا «حسین شلغم»؟ جواب میدهد: «اولین بار این لقب را «سلطان پروین» روی ما گذاشت. انگار جایی بد بوق زده بودم که سلطان گفت: «شلغم درست بوق بزن». خلاصه اینجوری شد که به ما گفتند شلغم! حسین شلغم!» (روزنامه دنیای اقتصاد، ۹/۸/۸۸ ص ۳۱)
زندگی یک ملت کنج و گوشههای فراوان دارد. خاطرههای تاریخی یک ملت فقط در آثار مجسم فیزیکی و کتیبههای تاریخی نیست. فوتبال هم هست، نمایش هم هست، تخت حوضی و عزاداری هم هست. شناسنامه یک ملت و یک سرزمین را همه اینها می سازند. اینها را هم باید جمعآوری و تدوین کرد، انشاالله.
پيوند
در هفته گذشته، سيراف مهمانان زيادي داشت. خوب بود. يكي از اين عزيزان، هانيه محسنيپور بود. دانشآموخته هنرهاي نمايشي، كه در صدا و سيما كار مي كند. شعر ميسرايد و دفتر شعر جمعوجوري دارد به نام «صداي شب از صداي تو نزديكتر است!» در دفتر خاطرات موزه سيراف نوشته: «زيباترين، تاريخيترين شهر دنيا را در كنار مردماني با قلبهاي مهربان و خندههاي زيبا ديدم. بوشهر را و بيشتر سيراف را دوست ميدارم و خاطره اين سفر تا اعماق وجودم تا پايان عمر مرا همراهي ميكند. نمايشنامهنويش و شاعر از تهران. ۷/۸/۸۸٫». ياد اين مهمان عزيز را با شعري كوتاهي از او به نام «پيوند» گرامي ميداريم:
به همه درختهاي بدون برگ/ قول خواهم داد/ شب هنگام كه ميخوابم/ بوي نسيم بارانخورده/ و گل اقاقيا را/ تا طلوع خورشيد/ در شاخههاي بيبرگشان/ خواب ببينم.
روز قزوين!
قزوين امسال هم روز دوازدهم آبان ماه را كه به مناسبت سالروز بناشدن اين شهر توسط شاپور ساساني به نام روز قزوين ناميده شده، با برپايي برنامههاي مختلف جشن گرفت.
براساس برنامه سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري كشور مقرر شد تا همه استانها يك روز از سال را به نام استان خود نامگذاري كنند تا اين روز در تقويم گردشگري كشور ثبت شود، و روز دوازدهم آبانماه روز قزوين است.
مستندات تاريخي حاكي از آن است كه سنگ بناي شهر قزوين در چنين روزي در زمان شاپور ساساني نهاده شده و بر اساس فراز و فرودهايي كه اين شهر در اعصار مختلف تاريخي به خود ديده، قزوين يكي از بسترهاي تمدن در تاريخ معرفي شده و حتي پايتختي را در دوره صفويه تجربه كرده است. . . . وجود بناهاي تاريخي متعدد از جمله قلعهها، كاروانسراها، آب انبارهاي فراوان، بناها و عمارتهاي تاريخي منحصربهفرد، تپههاي باستاني، گردشگاههاي طبيعي و همچنين سوغات و صنايع دستي از ويژگيهاي اين استان محسوب ميشود كه توانسته آن را به عنوان استاني داراي پتانسيلهاي فراوان براي جذب گردشگران داخلي و خارجي معرفي كند. (نوري، مريم: روزنامه ايران، دوشنبه ۱۱ آبانماه ۸۸، ص ۱۵)
اگر گذارتان به قزوین افتاد، بازدید از مجموعه «سعدالسلطنه» را فراموش نکنید. خیلی زیباست.
خاطرات
«بسمه تعالي
جاي بسي تأسف است كه اين شهر تاريخي و باستاني در حال تخريب شدن مي باشد. اي كاش همانطور كه به تأسيسات نفتي توجه ميكنيم، به اين آثار ارزشمند نيز توجه بيشتري ميكرديم، تا هم منطقه از اين فقر نجات يابد و هم بتوانيم تاريخ گذشته خود را به جهانيان معرفي نماييم. همه ما در پيشگاه خداوند مسئول ميباشيم. با تشكر، صالحي»
«بهنام آنكه نامش آرامش جانهاست،
گرچه ايران داراي آثار باستاني و شهرها و بناهاي تاريخي فراواني بوده و هست، ولي كداميك از آنها چون سيراف عزيز اصالت، پايداري، بزرگي و شكوه خود را تا بهحال حفظ كرده است. آيا هرگز قابل تصور است كه ما داراي چنين شهري در طول تاريخ هستيم كه از هر شهري تاريخيتر و با اصالتتر است، با كشتيهايي كه هنوز در زير آب مدفون هستند- نميدانم. ولي هرچه هست، سيراف آن چنان در جانم زنده است كه هميشه و هميشه بر وجودش از درون بر خود افتخار ميكنم و اين احساس بر همه مستولي نخواهد شد تا مگر دولتمردان ما بيشتر به اين مكانها رسيدگي كنند. والسلام، به اميد روزهاي بهتر براي اين بندر عزيز./ . . ؟؟. . از شيراز ۱۱/۱/۸۸»
«بهنام خدا
خانواده اي از يزد هستيم كه بر حسب اتفاق ميراث فرهنگي سيراف را ديديم. البته، بعد از آشنايي با مؤسسه سيراف پارس اطلاعات دقيقي به دست آورديم. جا دارد براي اطلاعرساني روشهاي بهتر و نوتري استفاده كنيد. در بروشورهاي توزيعي در ورودي شهر بوشهر، فقط يك جمله در خصوص سيراف گفته شده، كه بسيار كم است. اگر بروشوري تهيه و در آن محلها توزيع شود، بازخورد بهتري خواهد داشت. / رحيمي، تلفن. . . ، ۲۹/۱۲/۸۷»
«بسم الله الرحمن الرحيم
در روز عرفه، توفيق دست داد تا در غرفه عزيزان حاضر شويم و با شهر باستاني سيراف و اين منطقه با تمدن پرسابقه آشنا شويم. اميد آنكه زحمات اين عزيزان مقبول درگاه الهي واقع شود./ منطقه عسلويه (پارس جنوبي)، محسن پرويز (معاونت وزارت ارشاد)، ۱۸/۹/۸۷»
حیاط خانه ما!
زهرا سالکنژاد از دوستان «سیرافنامه» است. خوب میخواندش و گاهی طرح و پیشنهادی نیز میدهد. چندروز پیش عکسهایی از حیاط خانهشان فرستاده و زیباییهای بعد از اولین باران بوشهر را با ما شریک شده. نوشته: «آن روز برایم خاطرهانگیز بود و خواهدبود، بهتره بگویم آن شبانهروز!»
گل کاغذی و گل تکوما از آشناترین گلهای خانهها و خیابانهای بوشهر هستند. گل کاغذی به رنگ زیبای قرمز ماژنتا، و تکوما با رنگ تند و خالص زرد، شادابی طبیعت و روان جاری و ساری انسان تاریخی را تداعی میکنند. در سیراف ما هم این گلها نعمتی هستند برای تنوع بخشیدن به لحظهها و روزهای زندگیمان. در سیراف نیلوفر درختی هم به جمع این گلهای آشنا اضافه میشود و کمبود شدید رنگ در معماری بندر را جبران میکند. ترکیب این رنگها (گل ها) با رنگ غالب بومپسند سفید (گچ و آهک) و چوب، هارمونی زیبای سیراف را میسازند.
شکوفههای سیراف
جشن ولادت امام رضا، در سیراف خالصترین سیما را داشت. کوچولوهای شهر، شکوفههای شهر، این روز زیبا را ترانه و سرود پاک خود کردند و با قلبهای کوچک خود روشنای آینده را ندا دادند.
خانم قاسمی، مربی دلسوز و پرتلاش مهدکودک «شکوفههای سیراف» یک تنه «سفره امام رضا» را در محوطه تازه ساماندهی شده ساحل گسترد و بچه کوچولوها و مادرانشان را دور خود جمع کرد. با دستانی پر از دعا این روز را گرامی داشتند و با جایزههایی ساده و کوچولو ارتباط کودک و مربی را پاس داشتند. بودند خانوادههایی که فرصت را غنیمت شمردند و هدیه تولد فرزندشان را در این مراسم به دلبندانشان دادند. رسم نیکویی که میتواند تکرار شود. میتوان جشن تولد بچهها را در چنین مراسمها و بهانههایی برگزار کرد. روحیه همنشینی، گشودگی به جمع همشهریها را میتوان با همین تمرینها وسعت و غنا بخشید. در یکی دوماه گذشته، این جشن دومین مورد در نوع خود بود. جشن روز جهانی کودک را هم با پشتوانه همین شکوفهها اجرا کردند. سازمان مردم نهاد «سیراف پارس» هم الحق یاریهای مغتنمی داشت. بیایید امیدوار باشیم که همین «شکوفهها» سیراف تاریخی را پاس خواهند داشت و آینده پرشکوه دیگری برای آن رقم خواهند زد.
مروارید آدریاتیک
دوبرونیک، کرواسی. «مروارید آدریاتیک، واقع در ساحل «دالمات» کرواسی، از سده ۱۳ میلادی به این طرف از قدرتهای مهم دریایی بود. هرچند در زلزله سال ۱۶۶۷ خسارت اساسی دید، با این حال زیباییهای گوتیک، باروک ورنسانس کلیساها، صومعهها، قصرها و فوارههایش را حفظ کرد. این عرصه مهم تاریخی که درسال ۱۹۹۰ در سایه برخوردهای نظامی ضربه و خسارتهای سنگینی دید، امروزه جزو برنامههای عمده مرمتی تحت نظارت یونسکو قرار گرفته است.
براساس گزارش مفصل و مستدل در خصوص حفاظت دوبرونیک که از طرف مقامات کرواسی ارائه شده، ایکوموس اعلام میدارد که شدیداً از اینکه عملیات مرمت در دوبرونیک صورت پذیرفته تحت تأثیر قرار گرفته است، و قویاً از درخواست دولت کرواسی مبنی بر خارج کردن نام دوبرونیک از «میراث جهانی در معرض خطر» حمایت میکند.
کمیته، در پی توصیه «بورو»، تصمیم گرفت «شهرقدیم دوبرونیک» را از لیست «میراث جهانی درخطر» حذف نماید. کمیته مراتب تشکر و سپاسگزاری خودرا از مقامات کرواسی بهخاطر اعمال اقدامات مؤثر برای حفظ و احیای این سایت میراث جهانی ابلاغ مینماید.
این امر مقامات را تشویق مینماید که به فعالیت شکوهمند خود برای حفظ و احیا ادامه دهند و آن را به کمال رسانند و توجه خاصی برای تدارک آمادگی درمقابل خطرهای احتمالی و برنامهریزی و مدیریت آینده شهر داشته باشند.
یادآوری میشود که این شهر از سال ۱۹۷۹ زیر ذرهبین و مراقبت مداوم ایکوموس قرار گرفت و در سال ۱۹۹۱ اعلام شد که در فهرست آثار جهانی «در معرض خطر» قرار گرفته است. به دلیل حوادث و اتفاقاتی که در منطقه و در کرواسی جریان داشت، اقدام شایسته ای برای خارج کردن آن از «معرض خطر» به عمل نیامد و به همین خاطر عنوان «در معرض خطر» برای آن در سال ۱۹۹۴ دوباره تمدید شد. در سال ۱۹۹۸، پس از اقداماتی که توسط دولت کرواسی و نهادهای مربوطه برای نجات دوبروونیک انجام شد، ایکوموس با تأیید مثبت بودن نتایج اقدامات، این عنوان را از روی دوبرونیک برداشت و اقدامات حمایتی خود را تجدید نمود.
همایش مرمت
امسال تبریز میزبان دومین همایش «نقد مرمت» است. ۲۰ و ۲۱ آبانماه. پروژهها و مجموعههای برگزیده استانهای کشور، در حوزه مرمت و احیا، در این همایش ارائه و مورد نقد و بررسی علمای مرمت کشور قرار میگیرد. از استان بوشهر، امسال، دو پروژه انتخاب شدهاند: «موزه معماری و شهرسازی بوشهر-عمارت دهدشتی» در بخش «معماری نوین سازگار در جهت احیای معماری تاریخی» و عمارت حاج رئیس در بخش «مرمت و احیا». پروژه «ساماندهی محور تاریخی سیراف» هم میتوانست جزو برگزیدهها باشد که به علت عدم پیشرفت کافی انتخاب نشد. عمارت حاج رئیس، قرار است تبدیل به ساختمان مرکزی «سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان بوشهر» شود.
اثر تاریخی
به کدام اثر یا بنا میتوان عنوان «تاریخی» داد؟ آیا با گذشت زمان بر یک اثر یا بنا، آن بنا بهخودی خود عنوان تاریخی میگیرد؟ در این خصوص نظرات بسیار متنوعی وجود دارد. نظر اول این است که هر اثری که متعلق به قرن گذشته (شمسی) باشد، اثری تاریخی است. بعضیها این تارریخ را تا عصر مشروطه عقب میبرند و تاریخی بودن اثر را در «پیش از مشروطه» بودن آن میدانند. اینان مشروطیت را سرفصل تاریخ معاصرایران میدانند.
گروهی دیگر، بهویژه در عرصه معماری، تمام آثار معماری قبل از پهلوی دوم را تاریخی میدانند و به بناهایی چون کاخ دادگستری تهران، موزه ایران باستان در تهران، ایستگاه راهآهن مشهد و عمارت و مسجد نصیرالملک شیراز را مثال میآورند.
گروه سوم، معتقد است که صرف زمان و قدمت نشان دهنده تاریخی بودن اثر یا بنا نیست. برای اینکه اثری را تاریخی بدانیم، باید اتفاق تاریخی یا اجتماعی خاصی در آن اثر یا بنا افتاده باشد تا آن را تاریخی بدانیم. در این استدلال آنچه که سبب ماندگاری و «تاریخی» شدن یک اثر میشود، نه فقط کالبد و قدمت آن، بلکه خاطره و حافظه تاریخی و اجتماعی است که اثر را تاریخی میکند. مثلاً خانه امام خمینی بزرگ در خمین و خانه شهید مدرس در تهران از این رده هستند. با این دید، بسیاری از نقاط و گوشههای شهرها که اتفاق خاصی را تداعی کنند، تاریخی تلقی میشوند. مثلاً محل اصابت گلوله فدائیان اسلام به هژبر در دیوار مغازههای روبروی مجلس شورای اسلامی در خیابان شهید مصطفی خمینی تهران نقطهای تاریخی محسوب میشود.
این نقطه نظرها همه میتوانند متر و معیار «تاریخی» شدن یک اثر یا بنا باشند، اما این پایان قصه نیست! گاه اثر یا بنایی کاملاً نوساز میتواند تاریخی تلقی شود. این امر، در حقیقت، ناشی از شرف مکان و خصلت ویژه آن است. در زبان عربی مثلی است معروف که «شرف المکان بالمکین». یعنی شرف یک مکان به آنی که در اوست. مصداق مجسم این تلقی و اندیشه، حرم مطهر امام رضا است. هر بنا و اثری که حتی همین امروز در آنجا احداث شود، از لحظه ساخته شدنش تاریخی محسوب میشود. این ساختهها را نمیتوان تخریب یا حذف نمود.
لیان، بستر تمدن
«کشور ایران تاریخ پرفراز و نشیبی را از کهنترین روزگار تا به امروز پشت سر گذاشته است. دورنمای گذشته آن در دوران باستان، هرچند درخشان و قابل افتخار است، اما به دلیل عدم پژوهشهای باستانشناسی، هنوز روشنایی و وضوح کاملی ندارد.
یکی از این دورهها، حکومت ایلامیها، پیش از ورود اقوام آریایی، در سرزمین غرب و جنوب غربی ایران است که به یقین پیشرفتهترین حکومتهای پیش از آریایی در ایران محسوب میشود.
در حدود پنج هزارسال پیش، در عصر پروتو (پیش) ایلامی، در دشت شوش این مدنیت آغاز شد و به زودی با تأسیس و ایجاد سازمانهای کشوری، ارتش، قلمرو وسیع، خط و کشاورزی که از معیارهای پیشرفتگی در آن زمان محسوب میشود، راه ترقی را پیمود. یکی از نواحی مهم حکومت ایلام با مرکزیت شوش، منطقه شریهوم از حدود بندر دیلم (در منتهیالیه شمال استان بوشهر) تا نواحی جنوبی استان بوشهر بود که از شرق تکیه بر دامنههای غربی کوههای زاگرس جنوبی داشت. این ناحیه با مرکزیت شهر لیان (بوشهر کنونی)، از جنبههای مذهبی و تجاری و نظامی حائز اهمیت بود. اهمیت لیان، جسته و گریخته در متون ایرانی و غیر ایرانی از زمان حفاریهای هیئت آلمانی به رهبری آندریاس در سال ۱۸۷۶م./۱۲۹۳ه.ق. مطرح شد و تاحدی با کشف کتیبههای خطی (میخی) دوره ایلام میانی روشنایی بیشتری یافت.
کتیبههای یافت شده توسط گروه آلمانی، نام لیان و جایگاه آن را علنی ساخت ولی به همین بسنده نمود تا این که موریس پزار در سال ۱۹۱۳م./۱۳۳۲ ه.ق. با یک هیئت باستانشناسی با ترکیب بهتر ولی وقت اندک، با شناسایی مرکزیت شهر لیان، یعنی منطقه تل پی تل (تپه پای تپه) میان بلندیهای جنوب غرب تنگک سوم تا سبزآباد به حفاری در تل اصلی- به بلندی دوازده متر- پرداخت که نوشته حاضر نتیجه این حفاری شتابزده است». (پزار، موریس: ماموریت در بندر بوشهر، ترجمه سیدضیا مصلح و غلامحسین نظامی، انتشارات شروع، چاپ اول، پاییز ۱۳۸۴، صص ۷و۸)
ایران ما زیباست!
سیراف در جنوب ایران قرار دارد، در ساحل شمالی خلیج فارس. سیراف و شهرهای ساحل شمالی خلیج فارس معماری و طبیعت و رنگ خود را دارند و بخشی از تابلو شکوهمند ایران را میسازند. در شمال ایران، در کنار دریای خزر، شهر و آبادیهای زیادی در گیلان، مازندران، گلستان و . . دامن گستردهاند. هریک از اینها زیباییهایی دارند که در مجموع، دست در دست سیراف و بوشهر و لنگه و زاهدان و آبادان تابلو ایران چهارفصل و زیبا را تصویر میکنند. شیرگاه از شهرهای کوچک شمال است. از تهران به مازندران که بروید، از نخستین آبادیهای «مازنی» است. این شهر کوچک مثل تمام ایران زیباییهای خاص خود را دارد. یکی از«ویژه»های آن، مسجداعظم شیرگاه است. در خروجی شهر به سمت تهران. معماری این مسجد واقعاً ویژه است. معماری خانههای صمیمی مردم همان اقلیم را دارد. با دیدن این معماری، یاد حرفهای استاد «دیشیدی» میافتیم که «معماری اسلامی به طاق و قوس و گنبد نیست، معماری اسلامی به رعایت آموزههای دینی در سلسله مراتب فضاها و زیبایی اثر است». اثر مطلوب معماری باید به نیازهای مادی و روحی مخاطب جواب دهد.
مواظب باشیم!
باران نعمت شکوهمند الهی است. قدر این نعمت را در سیراف بیشتر میدانیم. اما مراقب باشیم که این نعمت الهی سببساز خسارتی در خانههامان نشود. سقف و پشتبام را کنترل کنیم.