سیرافنامه -شماره ۱
سيرافنامه
سيراف، پايگاه ميراث فرهنگي، كميته انتشارات
شماره ۱، دوره اول، پنجشنبه ۱/۵/۱۳۸۸، پخش رايگان
سلام،
* سيراف، تاريخي بسيار پرافتخار دارد. اين چيزي نيست كه سيرافيها ندانند. هم سيرافيها ميدانند، هم تمام مردم عالم. به همين خاطر است كه امروزه تحقيق و پژوهش درباره سيراف تبديل به يك جريان علمي در مجامع علمي جهان شده است. اين يك حقيقت است.
* سيراف شهري است كوچك، با حدود ۵ هزار نفر جمعيت. در مساحتي كمتر از ۵۰۰ هكتار. در مجاورت آب و دريا. ظاهر امر نشان ميدهد كه چنين شهري جمعوجور با چنين تاريخي زيبا، استعداد لازم براي تبديل شدن به يك شهر نمونه و فكر شده را دارد. ولي آيا اين شهر گرامي چنين سيمايي دارد؟ آيا مشتاقاني كه از اقصا نقاط ميهنمان و از گوشههاي متفاوت دنيا براي زيارت سيراف ميآيند، راضي از ما بر ميگردند يا تاسف ميخورندكه چرا اين شهر كوچك را تاكنون نساختهايم؟
* درست است كه در شهر، كه تا چندسال پيش همين يك خيابان را هم نداشت، كارهاي زيادي شده، و همه كساني كه نقش و مديريتي در آن داشتهاند، زحمتهاي زيادي كشيدهاند، ولي اين همه براي سيراف، اصلا كافي نيست.
همهمان آستين بالا ميزنيم، و از تمام تواناييهايمان استفاده ميكنيم، تا سيراف را بسازيم. آنگونه كه لايقش است، آنگونه كه در روزهاي تاريخ پرافتخارش بوده.
* خبر داريم كه فعاليتهاي بزرگي براي ساختن سيراف آغاز شدهاست. خبر داريم كه قرار است سيراف تبديل به «كانون توسعه» با رويكرد ارزشهاي تاريخي و ملي بشود. خبرهاي خوبي داريم كه به تدريج خواهيم شنيد.
از زبان دوست
* خدا خيرش دهد اين محمد كنگاني را! يك تنه، و البته با عشق و اشتياق فراوان، جور بسياري از كسان را كشيده و در قالب سازماني مردم نهاد كه براي مردم سيراف كاملا آشناست، سيراف را ميشناساند و ميشناسد. در سالي كه كنگره بينالمللي سيراف برگزار ميشد (۸۴)، موسسه مردم نهاد او، «سيراف پارس»، دفتر يادبودي را گذاشته بود جلو مهمانان و ميزبانان كنگره، كه آنان، به رسم يادگار و خطي در زمان، چند كلامي را از آن روزها و حضورشان در سيراف بنويسند. و اين دفترها الان در اختيار ماست و لذت ميبريم از خواندن نوشتههاي بزرگان و مشتاقان علاقمند به سيراف و تاريخ ايران. امروز نگاهي داريم به چند تك نوشته از اين دفتر.
* احمد اقتداري
(پژوهشگر تاريخ خليج فارس، از نيكان بزرگواري كه نوشتههايش حق بزرگي بر گردن محققين و دانشپژوهان حوزه خليج فارس دارد)
«روز سه شنبه، ۲۵/۳/۱۳۸۴، به اتفاق دوستان دانشگاهي، به دعوت كنگره بينالمللي سيراف، بدين شهر كهن (سيراف) آمدم. من چهل سال پيش به اين شهر آمده بودم و اكنون به ياد جواني خودم و پيري سيراف ميافتم؛ و بر عمر گذشته افسوس ميخورم. اما سيراف كهن، آرزو دارم، جوان و شكوفا گردد. رودكي فرموده است:
كهن كند به زماني همان كجا نو بود
و نو كند به زماني همان كه خلقان بود
شادي و آسايش و سربلندي سيرافيان را از خداي ايران زمين خواهانم».
* سياحي
(استاد دانشگاه شيراز)
« درودي به وسعت خليج فارس، به همه مردمان دريادل سيراف. با آرزوي بهترين آرزوها براي مردمان بسيار عزيز و دوست داشتني سيراف».
* رشيد گل افشان
(عكاس و مستندساز و از خانواده ميراث فرهنگي)
«روز پنجشنبه ساعت ۴۵/۷ دوباره از نمايشگاه ميراث سيراف بازديد كردم. از روز اول پر ابهتتر و زيباتر جلوگر شده است. آن روز در آن ازدحام و جنبوجوش نميتوانستم افتخار و غرور سيراف را به درستي احساس كنم، ولي انگار اين تنها مانده هنگام تنهايي بيشتر با انسان ارتباط پيدا ميكند. به اميد روزي كه سيراف را به شكوه سيراف قرون اول اسلامي ببينيم»
* دكتر حسين صراف
(استاد دانشگاه)
«بازديد از شهر بوشهر و نمايشگاه سيراف و نيز كنگره سيرافشناسي، براي ما استادان دانشگاه بسيار آموزنده و مفيد بود، مخصوصا ديدن مردم ساده و سليم و صادق بندر سيراف و استقبال خوبي كه شده بود.
اميدوارم بندرسيراف احيا و با برنامهريزي اين امر محقق شود و در مسافرت آينده با تابلو «به سيراف جوان شده، خوش آمدید» مواجه شویم.
* دستنوشتههای بزرگان زیادی در این دفترچهها هست، که به مرور باهم خواهیم خواند. شاید به این طریق بشود این همت دوستان را قدرشناخت. »
پایان شکوه سیراف!
*«پایان سده پنجم هجری، پایان زندگی افسانهآمیز بندر سیراف و آغاز شکوه و رونق کیش بود. نه تنها راههای دریایی به کیش پایان میگرفت یا آغاز می گردید، بلکه راه بزرگ بازرگانی شیراز به سیراف نیز به سوی کیش تغییر سو داد . . .
بدین ترتیب، ملوک کیش (بنی قیصر) با بستن راه کشتیها و جلوگیری از ورود آنها به سیراف، در حقیقت، راه تنفس و زندگی سیراف را بستند. و چون سیراف بجز از راه تجارت درآمد دیگری نداشت، روبه ویرانی نهاد. (سمسار، محمدحسین: جغرافیای تاریخی سیراف، انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ ؟، سال؟، صص ۲۶۷-۲۶۶)
* «بندر سیراف تا سده چهارم هجری رونق بسیار داشت. در سال ۳۶۶ ه.ق. زلزله مهیبی كه گویا یک هفته ادامه داشته، این شهر زیبا و معتبر را ویران ساخت، اما به تدریج دوباره آباد شده و اعتبار خودرا بازیافته و مجدداً تجار و ناورانان و مسافران به این شهر روی آوردهاند. این رونق و آبادی تا اوایل قرن ششم ادامه داشته، لکن زلزله سال ۵۱۰ ه.ق. دوباره آن را چنان ویران ساخت که دیگر نتوانست برپای خیزد. این رویداد باعث شد تا اولا این بندر پر رونق قدیمی از صفحه گیتی محو و فراموش شود، ثانیا رونق و رواج به بنادر و جزایر دیگر، از جمله جزیره قیس (کیش) منتقل گردد. (حمیدی، دکتر سیدحمید: استان زیبای بوشهر، انتشارات شروع، چاپ اول ۱۳۸۴، ص ۲۷۹)
آشنا
پیرمرد عزیز ما ۷۴ سال دارد. اسمش مالالله رنجبر است. الحق که اسم بامسمایی دارد. همراه با خانوادهاش زندگی را با کار و تلاش به اینجا رساندهاند و فرزندانی به جامعه تحویل دادهاند. سیرافی است و تمام زندگیاش را در آنجا گذرانده است. خانواده بزرگی دارد. خدای بزرگ یازده بچه به این عزیز و همسرش داده. سالها و سالهاست که در قلعه نصوری یا در جوار آن زندگی میکند. قلعه را دوست دارد، انگار خانه خودش است. تکتک فضاها را میشناسد: «اینجا انباری است، اینجا منزلگاه همسر آخر شیخ است، اینجا، آن قدیم قدیمها، زندان بوده، رعیت نافرمان را درآنجا نگه میداشتند. اینجا اتاق خود شیخ است، اینجا هم حمام بود. . . . » عمو مالالله خاطره زنده این قلعه است. از روزهایی میگوید که شیخ ناصر نصوری در قلعه بود و قلعه هم آباد بود. روزگاری بود! الان قلعه تنهاست. شیخ ناصر به رحمت خدا پیوسته و بازماندگانش در شهرها وکشورهای مختلف روزگار میگذرانند. آنها هم حتما دلشان به غریبی قلعه میسوزد.
قلعه یادگار حکومت شیخ نصوری بزرگ است. شیخ نصوری زمانی در این قلعه حکومت میکرد که شیخ سعدون در بوشهر بود و آن را «ابوشهر» مینامیدند. روزگاری که بزرگان سواحل جنوب خلیج فارس در تحرک و قدرتنمایی بودند و ساحل شمالی در انشقاق و سردرگمی. به هرحال، قلعه نصوری از نشانههای مهم سیراف است. معماری آن نکتههای غریب و یگانهای دارد که حتما قابل بحث و بررسی در مجامع علمی است. ازجمله نحوه ستونبندیهای ترازهای مختلف بنا یا مصالح استفاده شده در قلعه که ترکیبی است از سنگ و آجر و خشت. خوشبختانه مرمت قلعه، مجددا شروع شده و امیدواریم این روند قطع نشود و ما شاهد چهره زیبا و مرمت شده این یادگار قرون باشیم.
معماری ناخواسته!
در جای جای سیراف با چنین منظرهای روبرو هستیم. سکویی بر بلندای ساختمان، یا بصورت صفحهای بتنی یا بصورت حجمی تقریبا کارشده. اگر بیننده مخزن و تانک آب را بر روی آن نبیند، و اطلاعی از سیراف و معیشت آن نداشته باشد، به سختی ميتواند تشخیص دهد که این عنصر معماری چیست و چگونه بوجود آمده است. یادم است استادی داشتیم، در دانشگاه، که جمله معروفی داشت و خیلی هم تکرار میکرد: «در معماری، هیچ چیز بیدلیل نیست، فقط ممکن است ما دلیلش را ندانیم!»
داستان این «آبانبارهای پشتبامی» هم از آن داستانهاست. در هیچ یک از کتابهای معماری و ساختمان به این عنصر برخورد نمیکنید. اگر در آییننامههای تاسیسات هم جایی از تانک اضطراری آب و ظرفیت و موارد استفادهاش صحبت میشود، مربوط به ساختمانهایی است با مشخصات خاص و غالبا عمومی. ولی در سیراف، کمبود آب آشامیدنی و آب فنی و تداوم این کمبود، سبب شده است که چنین عنصری در معماری شهر بوجود بیاید. در این میان، نکته ظریفی هست:
ممکن است مردم تن به ساخت چنین عناصری بدهند، عناصری که در هیچ منبع و مرجعی جزو عناصر معماری بحساب نمیآید، باز هم گاه سلیقه بخرج میدهند و مثلا جداره سازی هم میکنند. مردم در همه حال طالب زیبایی و آسایش هستند.
بچههای سیراف
«بچهها در تمام دنیا، دوست داشتنی هستند». سازندگان فردای میهن ما همین بچهها هستند، با تمام شیطنت شان. بچههای سیراف این شانس بزرگ را دارند که در گهواره یکی از اصیلترین و مهمترین مجموعه تاریخی ایران پرورش مييابند. در هر دورزدنی در کنار خانه و مدرسهشان، این عظمت تاریخی را میبینند، ممکن است نتوانند دیدههاشان را تبیین کنند، ولی ضمیر ذهنیشان، این دیدهها را ضبط میکند و تبدیل به لوح افتخار و پشتوانه شخصیتیشان میکنند. «كودكان به دليل استعدادهاي بينظير خود، شايسته بهترين امكانات و فرصتهاي رفاهي و آموزشي هستند». اينان حافظان آينده ميراث فرهنگي هستند. قدرشان را بدانیم.