سیرافنامه -شماره ۲۷
بهروز مرباغی
سلام،
در سمينار ارزيابي آموزههاي بازسازي بم، يك موضوع بسيار مهم و تاسفباري را از چند سخنران شنيديم. حتی بازگو كردن فاجعه هم سخت و ناراحتكننده است، ولي به دليل اهميت موضوع، بهتر است نگاهي به آن بيندازيم:
دكتر عبدالعليزاده، وزير مسكن دولت هشتم كه مسئول مستقيم بازسازي بم انتخاب شده بود، تعريف نمود كه سالهايي پيش از زلزله، تعدادي رزمنده به فرمانداري بم مراجعه ميكنند و در خواست ميكنند كه با كمك فرماندار سختگيريهاي شهرداري بم براي صدور پروانه ساخت كم شود. شهرداري بم طبق معمول و حسب مقررات ملي ساختمان از درخواستكنندگان خواسته بود كه در ساخت خانهها از كلافبندي عمودي و افقي استفاده كنند و بنا را با شناژ بندی بسازند.
اين رزمندگان عزيز در مراجعهشان به فرماندار اعلام ميكنند كه توان هزينه كردن براي شناژبندي و كلافبندي ساختمان ندارند و از ايشان ميخواهند كه پادرمياني كند و شهرداري اين ضابطه را از ساختوساز آنها نخواهد. فرماندار، حسب احساس انساندوستانهاش نسبت به رزمندگاني كه روزي روزگاري جانشان را بركف نهاده و براي كشور جنگيدهاند، پا پيش ميگذارد و از شهرداري ميخواهد كه سختگيري نكند و ساختمانها بدون شناژ ساخته شوند. شهردار ميپذيرد و عزيزان رزمنده شهرك رزمندگان بم را ميسازند.
اين مجموعه ۱۵ هزار نفر را در خود جاي ميدهد. شهرك رزمندگان. و متاسفانه زلزله دي ماه ۸۲ اتفاق ميافتد و تمام اين خانهها فرو ميريزد. به نقل از سخنرانان سمينار، متاسفانه، تمام ساكنين اين شهرك جان ميبازند. همه ۱۵ هزار نفر. خانهها به روش ديوار باربر و تيرگذاري روي آنها ساخته شده بود و با اولين تنش ناشي از نيروهاي جانبي زلزله سقف روي اهالي خانه آوار شده و همه را ميكشد. فاجعه است.
خون اين عزيزان به گردن كيست؟ خودشان؟ فرماندار كه صرفا به خاطر علائق انساندوستانه حاضر شده پادرمياني كند؟ شهردار كه عليرغم آگاهياش به مسائل فني، حاضر شده وساطت فرماندار و اصرار رزمندهها را بپذيرد؟
اصول فني ساختمان اصلا شوخيبردار نيست. به دور و اطرافمان نگاه كنيم. چگونه ميسازند خانهها را؟ نه جوازي دارند نه نقشهاي. اصول هم رعايت نميشود.
شهر ساخته ميشود
كم كمك پاركهاي كوچولوي سيراف شكل ميگيرند، محور تاريخي سيراف ساماندهي ميشود، قلعه نصوري براي پذيرايي از مهمانان و خوديها تدارك ميبيند. و ما بايد خودمان را هم آماده اين روزها بكنيم. شهر به پل كوچك روي آبرو كنار دريا نيست، شهر به سنگفرش محور تاريخي نيست، شهر به بناهاي فاخر هم نيست، شهر به حافظه تاريخياش زنده است. شهر به فرهنگ عمومي ساكنانش زنده است. مديريت شهر تا حدي كه بتواند و امكانات داشته باشد جايي را آباد ميكند، مسيري را صاف ميكند و در جايي درختي و گلي ميكارد. بعد چي؟ مردم شهر هستند كه بايد مراقب باشند و از مبلمان شهري و تاسيسات آن مواظبت نمايند.
اخيرا پلهاي ظريف و تميزي روي آبروهاي رو به دريا در پارك غدير شهر ساخته شده است. با اسكلت فلزي و كف چوبي. فرم پلها برگرفته از سنت فضاهاي شهري اروپايي و ظرافتهاي مورد نظر آن اهالي است. اين پلها جاي تردد سواره و موتور سيکلت نيست. جاي جمع شدنها و ليلي كردنها نيست. پل عبور است. ظريف و نازکاندام. اينها پل جادهاي نيستند كه هر باري را تحمل كنند. مواظبشان باشيم. براي خودمان و مال خودمان هستند. آنهایی که عادت دارند صبح اول وقت، علیالطلوع، در ساحل قدم بزنند، نور زیبای صبحگاهی را بر بدنه این پلکها و جدارههای آبرو میبینند. زیبایی زندگی به همین چیزهای ساده است. هم سنت دیرین ایرانی و هم سنت حسنه اسلامی ستایشگر زیبایی و پاکیزگی است. زیبایی و نظیفی منوط و مشروط به مال و منال نیست، بخشی از فرهنگ هر جامعهای است.
يادي از بزرگان
« عزت الله نگهبان در سال ۱۳۰۵ خورشيدي در اهواز به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي و متوسطه خود را در دبستان جمشيد و دبيرستان فيرزبهرام و مدرسه فني آلماني در تهران به پايان برد. در سال ۱۳۲۸ از دانشگاه تهران ليسانس گرفت، در سال ۱۳۲۹ وارد موسسه شرقشناسي دانشگاه شيكاگو شد و در ۱۳۳۳ موفق به اخذ درجه فوقليسانس از اين دانشگاه شد.
تحصيلات نگهبان در شيكاگو مصادف بود با اوضاع سياسي آشفته دوران دكتر محمد مصدق كه منجر به قطع كمك مالي به وي از ايران شد. در نتيجه، نگهبان براي تامين مخارج تحصيل و زندگي خود وخواهرش كه در آن زمان در آلمان مشغول به تحصيل بود، بخش اعظم وقت خود را صرف كسب درآمد كرد. . .
نگهبان در طول اقامتش در شيكاگو، در «اينترنشنال هاوس» در نزديكي دانشگاه زندگي كرد و در همان مكان با همسرش «ميريام لويس ميلر» كه دانشجوي كتابداري بود آشنا شد و ازدواج نمود.پس از بازگشت به ايران، نگهبان با درجه دانشياري به استخدام دانشگاه تهران درآمد و با اخذ دكتراي افتخاري از دانشگاه تهران در سال ۱۳۴۵ به درجه استادي ارتقا يافت. . . در سال ۱۳۳۶ وي موسسه باستانشناسي دانشگاه تهران را بنيان نهاد وتا سال ۱۳۵۶ عهدهدار رياست آن بود. در سال ۱۳۵۴ به رياست دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران منصوب شد و تا سال بازنشستگي خود در ۱۳۵۷ در اين سمت باقي ماند. دكتر نگهبان در كنگرهها و سمينارهاي مختلف جهاني در راه ارتقا دانش باستانشناسي تلاش نمود و با آشنايي با چهرههاي علمي جهاني نقش موثري در غناي باستانشناسي ايران داشت. دكتر نگهبان در سال ۱۳۵۷ از دانشگاه تهران بازنشسته شد و به فيلادلفيا نقل مكان كرد. فارغ از برنامه تدريس و امور اداري، دكتر نگهبان اوقات خود را به چاپ گزارش نهايي فعاليتهاي باستانشناختي خود اختصاص داد و آثار معتبري را از خود به يادگار گذاشت. اين فرهيخته باستانشناس در سال ۱۳۸۶ زندگي را به درود گفت»
اطلاعات فوق از «عباس عليزاده» در پيش مقدمه كتاب «باستانشناسي و هنر ايران (۲۲ مقاله در بزرگداشت عزت الله نگهبان)» است. اين كتاب از مكتوبهاي بسيار مغتنم در زمينه باستانشناسي است كه براي بزرگداشت دكتر نگهبان جمعآوري و منتشر شده است. این کتاب در کتابخانه سیراف وجود دارد.
بیسکویت و عینک!
این هفته عکس و نوشتههای زیادی از دوستداران سیرافنامه به دستمان رسیده است. از جمله داستانی که موضوعش ربطی به سیراف ندارد، ولی مضمونی انسانی و لطیف دارد که حتما به سیراف هم مربوط میشود.
«زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پرواز باقي مانده بود، تصميم گرفت براي گذراندن وقت کتابي بخرد. او يک بسته بيسکويت نيز خريد و روي يک صندلي نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد.مردي در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه ميخواند. وقتي که او نخستين بيسکويت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم يک بيسکويت برداشت و خورد. او خيلي عصباني شد ولي چيزي نگفت. پيش خود فکر کرد: بهتر است ناراحت نشوم شايد اشتباه کرده باشد.
ولي اين ماجرا تکرار شد. هر بار که او يک بيسکويت برميداشت، آن مرد هم همين کار را ميکرد. اين کار او را حسابي عصباني کرده بود ولي نميخواست واکنشي نشان دهد. وقتي که تنها يک بيسکويت باقيمانده بود، پيش خود فکر کرد: حالا ببينم اين مرد بيادب چکار خواهد کرد؟ مرد آخرين بيسکويت را دو نصف کرد و یک نصفش را خورد. اين ديگه خيلي پرروئي ميخواست! زن جوان حسابي عصباني شده بود.
در اين هنگام بلندگوي فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپيماست. آن زن کتابش را بست، وسایلش را جمعوجور کرد و با نگاه تندي که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت خروجی اعلام شده رفت. وقتي داخل هواپيما روي صندلياش نشست، دستش را داخل كيفش کرد تا عينکش را داخل كيف قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب ديد که جعبه بيسکويتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!
خيلي شرمنده شد! از خودش بدش آمد . . . يادش رفته بود که بيسکويتي را که خريده بود داخل كيف دستياش گذاشته بود. آن مرد بيسکويتهايش را با او تقسيم کرده بود، بدون آن که عصباني و برآشفته شده باشد!
کتابخانه در عمارت تاریخی
حاج آقا حیدری از دوستداران سیرافنامه است. گاهی عکس و مطلب از گوشه و کنار میفرستد. با موضوع معماری و شهرسازی و البته میراث فرهنگی. اخیرا عکسهایی از اینترنت انتخاب و فرستاده که کلکسیونی از عکسهای کتابخانههایی است که در عمارتهای تاریخی شکل گرفتهاند. یکی از این عکسها را با هم میبینیم که مربوط به کتابخانه «جرج پیبادی» است و در بالتیمور از ایالت مریلند آمریکا قرار دارد. شایسته ذکر است که تبدیل عمارتهای تاریخی به مجموعههای فرهنگی و آموزشی یکی از رایجترین امور در اروپا و آمریکاست. البته این نکته را نباید فراموش کرد که کتاب، کالای سنگینی است و هر ساختمانی توان این بارگذاری را ندارد. به همین خاطر اگر بخواهند عمارتی قدیمی را تبدیل به کتابخانه کنند باید دو نکته را حتما ارعایت نمایند: استحکام سازهای بنا، و تمامی تمهیدات لازم در برابر خطر آتش سوزی.
در بوشهر، عمارت «شاهی» که منزل و رزیدنس رئیس بانک شاهی در دوره مشروطهخواهی بود، تبدیل به کتابخانه و مرکز اسناد ملی بوشهر شده است و خوشبختانه این نکات را در آنجا رعایت نموده است. گزارش این عمارت را هم در شمارههای آینده خواهیم خواند. در سیراف هم اگر بتوانیم قلعه نصوری را تبدیل به کتابخانه تخصصی خلیج فارس کنیم، گام بزرگی برای شناساندن سیراف و تبدیل آن به کانون فرهنگی منطقه برداشته خواهدشد. انشالله
کوچه های تاریخ
به این عکس کمی دقت کنید. کوچهای است در آبادیای کوچک. چه فرق میکند در کجای این کره خاکی؟ کسی که این عکس را برای ما فرستاده (همراه با ۷ عکس دیگر)، به جد یا شاید به قصد تلنگر از ما پرسیده «چرا کوچههای سیراف این جوری نیستند؟!» ما هم از شما میپرسیم.
این کوچه نه نماسازی سنگین با مصالح خاص دارد، نه کفسازی عجیب آن چنانی. کف و دیوار از جنس همین سنگهایی است که ما در سیراف و خورموج و بوشهر داریم. نواری از کف را هم که قرمز رنگ است با موزاییک رنگی کار کردهاند. هیچ چیزی که نشود در سیراف پیداکرد ندارد. پس این عکس یا این کوچه چیزی که سیراف نداشته باشد ندارد! ولی چرا این دهکده کوچک اینقدر زیباست و کوچههای ما درب و داغون و به هم ریخته؟ راستی ما نمیتوانیم کوچههامان را مثل همین کوچه ساماندهی کنیم؟ کمی همت میخواهد و، البته، کلی حوصله و سلیقه!
میراث دریایی جهانی
«برنامه دریایی سازمان میراث جهانی»، عبارت است از اعمال نظارت موثر بر محوطههای دریایی موجود و بالقوه که دارای ارزشهای یگانه جهانی هستند. برای رسیدن به این نتیجه، بر روی سه هدف زیر باید متمرکز شد:
* تقویت اعتبار فهرست میراث جهانی
* تقویت ظرفیتسازی و نظارت بر محوطههای دریایی میراث جهانی
* تقویت ارتباطها و تقید به کنوانسیون میراث جهانی به عنوان ابزاری برای محافظت از محوطههای دریایی
محوطههای دریایی میراث فرهنگی چهها هستند؟ میراث یعنی مشروعیت ما از گذشته و آنچه که ما باید به نسل آینده بسپاریم. امروزه ۴۹ محوطه دریایی بخاطر ویژگیهای خاص ساحلی و دریاییشان به عنوان میراث جهانی تعریف میشوند. اینها «بهترین در میان بهترینها» شناخته میشوند، و ممتازترین مکانهای دنیای امروز ما شناخته میشوند. محوطههای دریایی میراث فرهنگی شامل مکانهایی هستند که:
* دارای پدیدههای فوقالعاده طبیعی یا محوطههایی با زیبایی استثنایی و اهمیت زیباییشناسانه باشند،
* مکانهایی هستند که مرحله شاخصی از حیات و تاریخ زمین را رقم زدهاند، مثل ثبت حیات، روند جاری جغرافیایی شاخص در شکلگیری منظر طبیعی، یا چهرههایی خاص از حیات جغرافیایی و فیزیوگرافی.
* محوطههایی با نمونههای شاخصی از پروسههای زیست محیطی و بیولوژیک در تطور و تکامل منابع آب شرب، یا اکوسیستمهای ساحلی و دریایی که زیستگاههای انسانی یا گیاهی و جانوری هستند،
* دارای گونههای ویژه و استثنایی حیات طبیعی موثر در تنوع بیولوژیک، از جمله شامل گونههای با ارزشهای جهانی در معرض انقراض از نقطه نظر علمی یا حفاظت به شمار میروند.
نیوکالدونیا
یکی از نمونههای میراث جهانی دریایی، محوطه دریایی نیوکالدونیا در سواحل آقیانوس آرام است.
این محوطه شامل خوشهای دریایی است که زیباترین فرمها و صخرههای دریایی را دارد. از لحاظ تاریخی، این منطقه بخشی از تاریخ تطور و تکامل زمینشناسی را تعریف میکند و از نظر اکوسیستمهای موجود جهان، یکی از نمونههای بارز است. از آنجا که علاوه بر زیبایی خارقالعاده، مکان زیستگونههای بسیار متنوع گیاهی و جانوری دریایی است، و چون تعدادی از این گونهها، در فهرست گونههای «نادر» و « در حال انقراض» ثبت شدهاند، نیاز به ثبت جهانی و حفاظت از آن مبرمتر بود.
این محوطه دریایی که امروزه یکی از مقاصد و معابد طبیعت دوستان و گردشگران فرهنگی است، شدیدا تحت نظارت و کنترل نهادهای ملی و بینالمللی است و از هر نوع آسیب رسانی به آن جلوگیری میشود. این محوطه دریایی که با شماره رفرنس ۱۱۵ در میراث جهانی به ثبت رسیده است، بالغ بر یکونیم میلیون هکتار مساحت دارد و هسته اصلی و تحت کنترل شدید آن کمی بیش از یک میلیون هکتار میباشد. گونههای مختلف لاکپشت و خرچنگ دریایی این محوطه دریایی از وسیعترین جمعیت دریایی جهان به شمار میرود. از نظر نرخ جمعیتی گونههای جانوری دریایی، سومین مقام به این محوطه تعلق دارد.
بايد مادر شوي تا بداني!
طاهره بارنده: مادر گرانقدري كه اين هفته از او مينويسم، سيرافي نيست اما بيش از ۱۲ سال است كه در سيراف زندگي ميكند، اينجا ازدواج كرده و صاحب يك پسر و يك دختر شده. خانم سهيلا غبيشاوي مادر ريحانه و محمد جواد حيدري خود را سيرافي ميداند، و از اينكه سرنوشت، زندگي او را اينگونه رقم زده تا بقيه عمر خود را در سيراف بگذراند خوشحال است و ميگويد: «درست است كه از شهرم آبادان دور شدهام، اما سيراف جايي است كه افتخار تمام ايرانيان و نشانگر تاريخ و تمدني وصف نشدني در سراسر خاك كشورمان ميباشد. سيراف از هر جهت قابل ستايش است، دريايش با اين همه زيبائي و عظمت، و مردمانش با قلبي مهربان و مهماننواز» .
خانم غبيشاوي به تربيت صحيح فرزندانش بسيار اهميت ميدهد و ميگويد: «با كمك همسرم تا جايي كه در توانمان بوده سعي كردهايم بچهها را درست تربيت كنيم و نيازهايشان را برآورده كنيم، بخصوص تلاش كردهايم از لحاظ عاطفي برايشان كم نگذاريم. پسرم كلاس اول راهنمايي است و دخترم اول ابتدايي، خدا را شكر ميكنم كه آنها خوش برخورد و با ادب هستند و اميدوارم هر چه بزرگتر ميشوند كمالاتشان بيشتر شود». خواستم از احساس مادرانهاش بگويد، جواب داد:
«مادرم هميشه ميگفت: بايد مادر شوي تا بداني مادر شدن چه حس عميق و زيبايي دارد، احساسي كه مادر را وادار ميكند همه چيز را براي فرزندش بخواهد، اگر خداوند اين علاقه و مهر بيپايان را در وجود مادر نميگذاشت، چطور ممكن بود مادري شب تا صبح و صبح تا شب از آرامش و آسايش خود بزند و عاشقانه از فرزندش مراقبت كند.
عاشقانه …»
و باز هم بچهها. ميگويد: «چقدر عالي ميشد اگر كلاسهاي ورزش براي دختران و پسران ما در سيراف عزيز فراهم ميشد، بچههاي ما نياز به تفريح و ورزش همراه با برنامهريزي دارند، طوري كه هم به درسهايشان برسند و هم به سلامتيشان».
«خدا را شكر خبرهاي خوبي در مورد راهاندازي كتابخانهاي در سيراف شنيدهايم كه البته همكاري خود مردم سيراف هم ميتواند در پيشرفت آن بسيار تاثير داشته باشد از جمله اينكه، خيليها ميتوانند با اهدا كردن كتابهايي كه در منزل دارند و آنها را قبلا مطالعه كردهاند، بجاي اينكه خاك بخورند و از بين بروند ديگران نيز از آنها استفاده كنند».
اطلاعات شما و فرزندانتان در مورد سيراف چقدر است؟
«تقريبا در تمام مراسمي كه در پايگاه ميراث فرهنگي سيراف برگزار ميشود، شركت ميكنم همراه با بچهها. حتي اگر موضوع مراسم چيز ديگري باشد هميشه مطالبي از سيراف گفته ميشود. سيديها، كتابها و بروشورهايي كه از سيراف در اختيار مردم قرار گرفته كمك زيادي در اين رابطه كرده است. از پايگاه ميراث فرهنگي هم به خاطر ابتكار عمل زيبايش، كه همان سيرافنامه است و رابطه خوبي بين مردم، پايگاه و شهر سيراف ايجاد كرده سپاسگذاري ميكنم».
امروز چاس چه دُريم؟
پَليل:
مواد لازم براي ۴ نفر: گندم ۵۰۰ گرم، ماهي ۵/۱ كيلوگرم (ماهي كنارك يا ماهي تن باشد بهتر است)، فلفل خوشهاي ۲ عدد، سير له شده ۱ عدد كامل، گشنيز خرد شده ۲۵۰ گرم، شويد خرد شده ۱۵۰ گرم، مغز ليمو عماني ۲ الي ۳ عدد، نمك و زرد چوبه به ميزان لازم.
ابتدا گندم را كمي آسياب ميكنيم، طوري كه زياد پودر نشود، سپس آن را الك ميكنيم تا گندمهايي كه بيشتر پودر شدهاند جدا شوند، آنگاه پودر گندم را در يك ظرف و بقيه را در ظرفي ديگر به مدت ۱ الي ۲ ساعت ميخيسانيم (سعي كنيد اين كار را در ساعات اوليه روزي كه قرار است پليل درست كنيد انجام دهيد)
ماهي را درون يك ديگ ميجوشانيم و در حين جوشيدن مقداري زرد چوبه به آن اضافه ميكنيم. ماهيهاي جوشيده شده را از ديگ بيرون ميآوريم. تيغهاي ماهي را جدا ميكنيم و با دست چنگ ميزنيم. (مواظب باشيد كه تيغهاي كوچك ماهي در دستتان فرو نرود).
آب ماهي را بيرون نميريزيم، گندمهاي خيسخورده را به آن اضافه ميكنيم و خوب به هم ميزنيم سپس ماهي را به آن اضافه ميكنيم، بعد از چند دقيقه، گشنيز، شويد، فلفل، سير، مغز ليمو عماني و نمك را به مواد اضافه كرده و هر چند دقيقه خوب به هم ميزنيم، پودر گندمي كه خيس خورده بود نيز حالا به مواد اضافه ميكنيم و به هم ميزنيم، اگر در حين پختن غليظ شد آب اضافه ميكنيم و به مدت ۱ ساعت مثل آش به هم ميزنيم تا بوي آرد گندم از بين برود، بعد از آماده شدن غذا را در بشقاب ميكشيم و مقداري پياز داغ و روغن روي آن مي ريزيم، كساني كه دوست دارند ميتوانند با رب انار يا خرما نيز ميل كنند. اين غذا به زحمتش ميارزد چون خوشمزه است.
موزههای استان
ما در سیراف موزهای داریم که به دلایلی، یکی از خاصترین موزههای منطقه است. از جمله بدین خاطر که یادگاری است از باستانشناسی بزرگ که بانی و باعث معرفی سیراف به ما و دیگران است. در همینجا، دکتر وایت هاوس زندگی کرده و یافتههایش را تدوین و دستهبندی نموده است. این مکان شانیت تاریخی مهمی دارد. تعداد و کیفیت مراجعین موزه سیراف در استان قابل مقایسه با بقیه شهرها نیست. در بوشهر، «موزه مردمشناسی» را داریم و «موزه دریانوردی» هم در یکی از زیباترین عمارتهای شهر- سبزآباد در حال شکلگیری است. روند احداث «موزه بزرگ خلیج فارس» نیز در بوشهر در جریان است. در خورموج قرار است قلعه دشتی تبدیل به موزه شود، مقدمات کار هم فراهم شده است. در تازهترین خبر، شنیدیم که «موزه معماری و شهرسازی بوشهر» در محل عمارت زیبای دهدشتی، با فضای الحاقی حدود ۷۲۰ مترمربع، و مجموعا نزدیک به دو هزار مترمربع مساحت، با کتابخانه و سالن همایش و چایخانه، به همین زودیها افتتاح خواهدشد.
كتابخانه
اين هفته قرار بود بقيه فهرست كتابهايي را كه دوست دانشجوي بوشهريمان به كتابخانه هديه كرده اند، بنويسيم كه خوانندگان سيرافنامه با آنها هم آشنا شوند، ولي كتابهاي خريداري شده از محل بن كتاب آقاي محمدرضا اصلاني، كارگردان خوشنام سينما و مستندساز باسابقه، به كتابخانه رسيد كه سياههاش به شرح زير است. ضمنا، دوستان خبر دادهاند كه شهردار محترم سيراف هم در تدارك كتاب براي كتابخانه سيراف است. دستشان درد نكند.
* ايران در زمان ساسانيان، پروفسور آرتور كريستين سن، ترجمه رشيد ياسمي، انتشارات نگاه،
* معماري ايران، ا. پوپ، ترجمه غلامحسينصدري افشار، انتشارات اختران، چاپ هشتم، ۱۳۸۲
* باستانشناسي و هنر ايران (۲۲ مقاله در بزرگداشت عزت الله نگهبان)، به كوشش ع.عليزاده و ديگران، مركز نشر دانشگاهي، چاپ اول، ۱۳۷۸
* شعرباف و آثارش، جلد دوم: گره و كاربندي، مهندس حسين پورنادري، معاونت حفظ و احيا سازمان ميراث فرهنگي، چاپ اول، ۱۳۷۹
* عملیات اورامان (پاییز و زمستان ۱۳۱۰)، نایب سرهنگ حاجعلی رزم آرا، به کوشش کامبیز رزم آرا و کاوه بیات، انتشارات تیراژه، چاپ اول، ۱۳۸۷
* یادداشتهایی از آشوبهای عشایری وسیاسی آذربایجان، سرلشکر عبدالله خان امیر طهماسبی، انتشارات تیراژه، چاپ اول، ۱۳۸۸
* روابط ایران و انگلیس در جنگ جهانی اول، ویلیام جی. اولسون، ترجمه حسن زنگنه، انتشارات تیراژه، چاپ اول ۱۳۸۰
* میرزا صالح شیرازی (مجموعه سفرنامهها)، به کوشش غلامحسین میرزا صالح، نشر نگاه معاصر، چاپ اول ۱۳۸۷
* خلاصه تاریخ هنر، پرویز مرزبان، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ شانزدهم ۱۳۸۶
* معماری روستایی ایران، دکتر اکبر زرگر، دانشگاه شهید بهشتی، چاپ چهارم ۱۳۸۶
* تاریخ ایران دوره ماد، ایلیا گرشویچ، ترجمه بهرام شالگونی، نشرجام، چاپ نخست ۱۳۸۷
* ایران از آغاز تا اسلام، رومن گیرشمن، ترجمه دکتر محمد معین، انتشارت نگاه، چاپ دوم ۱۳۸۸
* اوستا: کهنترین سرودهها و متنهای ایرانی( دوجلد)، انتشارات مروارید، دکتر جلیل دوستخواه، چاپ سیزدهم ۱۳۸۸
* یافتههای تازه از ایران باستان، والتر هینتس، ترجمه پرویز رجبی، انتشارات ققنوس، چاپ سوم ۸۷
* نادرشاه، هنری مورتیمر دوراند، ترجمه سید عبدالرضا بلادی، انتشارات نوید شیراز، چاپ دوم ۱۳۸۶
* جزیره قشم و خلیج فارس، حسین نوربخش، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول ۱۳۶۹
* کریم خان زند، جان ر. پری، ترجمه علی محمد ساکی، انتشارات آسونه، چاپ دوم ۱۳۸۳
* آموزش دین، و گفتمان اصلاح فرهنگی دردوره قاجار، مونیکا ام. رینگر، ترجمه مهدی حقیقت خواه، انتشارات ققنوس، چاپ دوم، ۱۳۸۵