داريوش شاه در بردک سياه
دریای پارس زیر نگاه و کنترل امپراطوری هخامنشی
داريوش شاه در بردک سياه
بهروز مرباغي
چند سال پيش، خبر خوانده شدن لوح سنگي کشف شده در حفاريهاي سايت «بردک سياه» در سطح جهان اعلام شد. دکتر احسان يغمايي سرپرست گروه حفاري تعلق اين لوح به دوره هخامنشي را تأييد و اعلام نمود اين لوح قسمتي از پايه ستوني است که متأسفانه اول و آخر آن شکسته شده و به دست نيامدهاست. اين لوح از جمله اشياء و آثاري است که در اين سايت کشف شدهاست.
سايت حفاري شده، بخشهايي محدود از مجموعهاي است که احتمالاً بايد شهري هخامنشي باشد. در اين رشته حفاريها پايهها و بخشهايي از اشياء کاخ داريوش از دل خاک بيرون آورده شدهاست. از جمله اشياء بدست آمده چهار قطعه طلا به وزن ۲/۳ کيلوگرم است که احتمالا مربوط به تزييات طلايي کاخ ميباشند. دکتر يغمايي با اشاره به نمونههاي مشابه در کاخهاي آپادانا و تخت جمشيد، کشف رازهاي لوحها و ديگر اشياء را منوط به حفاريهاي بيشتر و پژوهشهاي کاملتر ميداند.
دکتر عبدالکريم ارفعي، زبانشناس متخصص زبانهاي باستاني ايران، در همان روزها تأييد نمود که خط بابلي لوح متعلق به دوره داريوششاه است و قطعاً اين لوح بايد تکهاي از يک مجموعه باشد. در دوره هخامنشي، الواح نه تنها به زبان بابلي بلکه به زبان ايلامي جديد و پارسي قديم هم نوشته ميشدند و به همين خاطر باستانشناسان در پي يافتن تکههاي ديگر اين مجموعه هستند. در استان بوشهر سه کاخ هخامنشي از دوازده کاخ ساحل درياي پارس هخامنشي کشف شدهاست.
به نقل از بولتنهاي سازمان ميراث فرهنگي نزديک به بيست کاخ و تالار هخامنشي در منطقه دشتستان شناسايي تاريخي شدهاست. بدين ترتيب، استان بوشهر و به ويژه منطقه دشتستان بخش جنوبي قلمرو امپراطوري هخامنشي و مرکز پايگاههاي کنترل درياي پارس بودهاست.
بردک سياه کجاست؟
از پايتخت كشور تا «بردك سياه» كلي راه است! تهران تا بوشهر بيش از هزار كيلومتر است. از بوشهر راه ميافتيد به سمت بندر گناوه. حدود ۵۵ كيلومتر را طي ميکنيد و ميپيچيد به طرف «زيارت»! و از آنجا يك راست ميرويد به روستاي «درودگاه»! از روستا رد ميشويد و در دل نخلستانها، آثار كشف شده و از زير خاك درآمده كاخ داريوش را پيدا ميکنيد. اينجا بردك سياه است.
استان بوشهر منطقه واقعاً عجيبي است؛ در همين منطقه اطراف برازجان، كاخ داريوش را در «بردك سياه» داريم، كاخ دوازده ستوني كوروش ذوالقرنين را در «چرخاب» و معبد آناهيتا را در چند كيلومتر آن طرفتر.
امروز ۱۳ ارديبهشت (۱۳۸۶) است. دماي هوا بين ۲۸ تا ۳۰ درجه است. نخلستاني در يك كيلومتري روستايي پرت و دورافتاده، در نقطهاي دورتر در جنوب ايران. پايه ستونهاي قصر را ميبينيد و تكههايي از ستون عظيم از سنگ سياه را كه نقش هخامنشي دارد. پايه ستونها را زير گل و گوني و پوشال پوشاندهاند تا از گزند روزگار در امان بماند. كنجكاوي تاريخيمان كه ارضاء شد بايد كه الباقي را سالم نگهداريم؛ و خاك بهترين محافظ آثار است.
به سايت كه ميرسيد، چيزي نميبينيد. چيزي كه مثلاً در تخت جمشيد ميشود ديد. ولي تكههاي شناسنامهمان در همين نخلستان پرت افتاده قرار گرفته. اينجا كجاست؟ كسي اينجا را ميشناسد؟
نگهبان کاخ داريوش!
امروز كشيك «غلامرضا رازه» است. نگهباني از داريوش و كاخ او! فكر ميكنيم تنها ما و آدمهايي مثل ما هستند كه ميآيند و چنين جاهايي را كشف ميكنند. اشتباه ميكنيم. رازه ميگويد «امروز تا پيش پاي شما چهار ماشين مهمان داشتيم. دوتاشان خانواده بودند و دوتاشان هم مثل شما!» عجيب است. در چنين روزي از سال كي ميآيد بردك سياه؟
از رازه ميپرسم: چه خبر است اينجا؟
ميگويد: « زير تمام اين نخلها پر از آثار است. ميخواستند كار كنند. آثار را بيرون بكشند. صاحب نخلها نگذاشتند. بالاخره زندگيشان بود و اين نخلها. ميراث آمد و اين نخلستانها را خريد. همه اينهايي كه داخل پرچينها قرار دارند. امسال ميخواستند حفاري را ادامه بدهند. دير شد و ماند براي فصل بعد».
بيايند كه چه كار كنند؟
« دور اين ستونها را حصار بكشند، شيشه و ويترين درست كنند. آخر حيف است اين آثار. زير خاك بود بهتر بود شايد.»
چه چيزهايي تا حالا كشف شده؟
«خيلي. اين ستونها و پايه ستونها، مقداري مصنوع طلا، حدود ۲/۳ كيلوگرم، كتيبه، خيلي چيزهاي ديگر. بردند بوشهر كه بگذارند در موزه. نميدانم شايد هم بردند به دژ برازجان!»
دوسال است كه اينجاست. خودش ميگويد «قبلاً دو نفر بوديم. الان، هفت هشت ماه است كه سه نفريم. يك روز كار و دو روز مرخصي!». تكوتنها، قوقولي قو، تو اين نخلستان پرت و دورافتاده.
بياختيار ميپرسم: نميترسي!
راحت و بياضطراب سؤالم را با سؤالي جواب ميدهد: «از چي؟».
خوب از اينكه جماعتي بيايند كه آثار را ببرند و بلايي سر شما بياورند؟
«كدام آثار را؟ سنگهاي به اين گندگي را كي ميتواند ببرد؟! گذشته از اينها، عادت كرديم ديگر. كار هم هست. بالاخره حقوقي ميگيريم و به دردي ميزنيم.»
خيلي جدي ازش مي پرسم: آقاي رازه، اهالي روستا چي؟ هيچ سري به شما ميزنند؟ اصلاً برايشان مهم است كه در روستاشان چنين آثاري پيدا شده؟
« همكاري ميكنند. روستا شورا دارد. بسيج دارد. سر ميزنند. بعضي شبها ميآيند سر ميزنند. اغلب، شبها ميآيند. مينشينند گپ ميزنند. تا ديروقت مينشينند پيش ما. خيلي خوب است!»
مينشينند و از چي صحبت ميكنند؟
« از خيلي چيزها. ولي بيشتر دنبال ايناند كه كي اين مسير آسفالت ميشود. يا كي كار را دوباره شروع ميكنند. مردم راضياند. بالاخره اينجا روستاي خودشان است. براشان مهم است كه چنين اشياء و آثاري در روستاي آنها پيدا شده. براي اينكه اين مسير آسفالت شود حتي حاضرند چند متري عقبنشيني كنند و از نخلهاشان بگذرند. امتداد اين مسير به آباديهاي كوچك و بزرگ ديگر ميرسد. خوب، براي اين مردم مهم است كه مسير حركتشان آسفالت بشود!»
سئوالي در وجودم مي جوشد: اگر مردم روستا اينقدر به اين آثار علاقه دارند، آیا حاضرند جور اين كار را بكشند و خودشان از آنها حفاظت كنند و برايشان حصار درست كنند و فضا بسازند و سرويس بدهند به مهمانان و بازديدكننده ها؟
« هم آري، هم نه. روستاييها درآمدشان تقريباً از نخل است. هركدام تعدادي نخل دارند كه با درآمد آنها روزگار ميگذرانند. خودشان در مضيقهاند. والا چرا! اگر به مردم بگويند بياييد از كار خود كمك كنيد، حتماً ميآيند. بگويند بياييد هركدام پنج روز ده روز كاركنيد، ميآيند؛ بيشتر نه. به خصوص كه در دهات مردم عيالوارند. بعضي خانهها ده تا بچه دارند!».
رازه از روزهاي شلوغ هم ياد ميكند. روزهاي عيد كه مردم از تمام ايران ميآيند.
« امسال مردم خيلي زجر كشيدند! مهمانان نوروزي. از راديو تلويزيون شنيده بودند. آمده بودند كاخ داريوش را ببينند. تعجب ميكردند كه سايت به اين مهمي در روستايي گم و پرت قرار گرفته؛ نه تابلويي، نه راهنمايي. خيليهاشان تو نخلستانها گم شده بودند. آنها هم كه خودشان را رسانده بودند، گله داشتند از گرما و نبود آب و امکانات گردشگري. در آن روزها، موتور ژنراتورمان هم خراب شده بود. اين سايت هم تازه سايت شده، هنوز امکانات ندارد. ميراث بودجهاش را صرف خريد نخلستان کرد تا اشياء و آثار زير خاک فعلاً محفوظ بماند. قرار است اينجا سرويس بهداشتي درست کنند، منبع آب بگذارند. ما كه كارهاي نيستيم؛ كارگريم. ولي دلمان ميسوزد. اين مردم اين همه راه را ميكوبند، ميآيند كه اثري تاريخي ببينند. بايد بهشان احترام گذاشت؛ پذيراييشان کرد. سال گذشته حتي صحبت بود كه برق بكشند اينجا، ولي نشد؛ خبري هم نيست. مردم آثار را دوست دارند. اين روزها هم ميآيند. عصرها كه هوا خنك مي شود، مردم از گناوه و بوشهر و اطراف ميآيند؛ از برازجان ميآيند؛ از شيراز و جاهاي ديگر. آدرس ميگيرند و ميآيند. هر روز بازديدكننده داريم.»
رازه از روزهاي خوب حفاري هم ياد ميكند «وقتي دكتر يغمايي اينجا كار ميكرد، مردم دور تا دور ميايستادند با شور و شوق تماشا ميكردند؛ كنجكاو بودند. آن قديمها هم، دوره شاه، كه اينجا حفاري ميشد، پيرمردهاي امروز در آن حفاريها بودند. كمك ميكردند باستانشناسها را.»
منابع:
روزنامه اعتماد ملی، شماره ۳۶۵، پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۶، صفحه معماری (ص۷)
کلید واژه:
بوشهر، بردک سیاه، هخامنشیان، باستانشناسی، میراث فرهنگی، احسا ن یغمایی، غلامرضا رازه، گناوه، زیارت، درودگاه