خلقيات هلندي معماري آمريكا!

خلقیات هلندی معماری آمریکا

خلقيات هلندي معماري آمريكا!

نوشته شده در نویسنده 1180

خلقيات هلندي معماري آمريكا!
آرچي.رو
مترجم:
 بهروز مرباغي


خانم «وينكا دبلدام»، معماري است كه اخيراً در آمريكا و، شايد هم در وطن اولش، هلند، محبوبيت يافته‌است. منتقد و نويسنده برجسته نشريه «آكس»،‌ ولاديمير بلوگالوفسكي، در سفرش به آمريكا، گفتگويي با اين زن هنرمند در دفتر كارش داشته‌است. در اين مصاحبه، از ساختماني صحبت مي‌شود به نام «خانه گيپس تريل» در نيويورك كه وينكا طراحي و اجرا كرده. خانه‌اي شخصي، ويلايي براي يك خانواده، در كنار درياچه مصنوعي «كروتون»‌. طبقه اول خانه با سنگ‌هاي همان محل ساخته‌شده، انگار خانه و زمين از يك جنس هستند.اما طبقه دوم نما و نشانه‌هايي كاملاً متفاوت دارد -براي اينكه حداكثر نور ممكن خورشيد را بگيرد، و چشم‌انداز به درياچه داشته‌باشد. سازه‌اي شيشه‌اي و پويا كه تقريباً خود را از ديوارها و سقف متمايزتر مي‌سازد، درست در وسط طبقه اول،‌ چيز عجيب‌وغريبي است كه خود معمار اسمش را «اسمارت استراكچر» گذاشته، سازه‌اي هوشمند يا آرماتورهايي كه آشپزخانه، حمام، شومينه،‌سامانه گرمايش و سرمايش و سيستم مركزي صوتي را به همديگر دوخته‌است.

فرم اندام‌واره آرماتورها، نه تنها عملكرد اصلي سازه‌اي دارد، بلكه نقش تنظيم‌كننده حركتي فضاهاي اطراف را نيز به عهده دارد. معمار با اين ساختمان، علاقه خود را براي ارائه اثري بيان مي‌كند كه تاحد ممكن، به اشياء دور و اطراف واكنش نشان دهد و با جسم و روح انساني نيز بياميزد. فاش‌ترين بخش خانه،‌ حمام آن است که در طبقه دوم ساخته‌شده با چوب درختان پهن‌برگ. براي ايجاد محرميت و پوشيدگي در موقع دوش‌گرفتن، اتاقك شيشه‌اي با سازه فلزي و صلبي پوشيده مي‌شود.

ولاديمير بلوگالوفسكي- شما در سال ۱۹۹۰، پس از پايان دانشگاه و كار روي چند پروژه مستقل در هلند، به نيويورك آمديد. در اينجا،‌روال خاص خود را در دانشگاه كلمبيا ادامه داديد. چه شد و چه پيش آمد كه در آمريكا ماندگارشديد؟ 

وينكا دوبلدام- من پيش از اين نيز چندين بار در آمريكا بودم و زندگي کرده و آمريكا را خوب مي‌شناسم. نقشه‌اي براي ماندن در اينجا نداشتم. ولي پس از اتمام دانشگاه كلمبيا، از «پيتر آيزنمن» دعوتي دريافت كردم كه در دفتر او كار كنم. براي من، هميشه، جالب بود كه او مي‌تواند نظريه را با عمل درآميزد. در هلند عملگرا، كسي چنين كاري نمي‌كند. با آيزنمن دو سال‌ونيم كار كردم. پس از اين بود كه پروژه مستقلي به خود من پيشنهاد شد و سپس پروژه دوم وسوم و. . . . و حالا شما در دفتر مستقل من نشسته‌ايد!

و.ب- تا به معماري شما مي‌انديشم، بي‌اختيار معماران ديگر هلندي به يادم مي‌آيند، مثل «بن وان بركل»، كه شديداً دلبسته تجربه‌هاي جديد هستند. آيا مي‌شود از مقوله خاصي به نام الگوي ويژه هلندي در طراحي صحبت كرد؟
و.د- هلندي‌ها هميشه كوشيده‌اند به كمك سامانه‌هاي مهندسي، بر قلمرو خود كنترل داشته‌باشند. هميشه خدا،‌ خردورزي بيش از همه اهميت داشته‌است. ضرورت داشته كه نيروهاي طبيعت و ارتباطشان با وضعيت موجود شناخته شود. رمز پيشرفت هلندي‌ها غالباً در همين نكته است. ما هميشه در عالم واقع زندگي مي‌كنيم. علاقمنديم بده‌بستان داشته باشيم و به توافق برسيم. اين، همان كاري است كه ما با زمين انجام مي‌دهيم -باهاش چانه مي‌زنيم و توافق مي‌كنيم. جسميت و خاصيت فناپذيري آن كمك مي‌كند كه به آينده بينديشيم. ما هرگز حسرت (نوستالژي) گذشته نداريم. ما گذشته را مي‌سنجيم، ‌ارج مي‌نهيم، ولي هرگز كپي برنمي‌داريم. ما در زمان حال زندگي مي‌كنيم، و به همين خاطر اين موضوع را در تمام كارها، آويزه گوشمان قرار مي‌دهيم. هميشه در پي بهتر كردن هر چيزي هستيم؛ در فكر باليدن و ارتقاء يافتن، و كلان فكر مي‌كنيم. هميشه منظر را از نو شكل می‌دهيم و به همه‌جا تونل مي‌زنيم. اين است خلقيات هلندي. ما درباره آنچه كه گذشته، دچار احساس و سانتيمانتاليسم نمي‌شويم. هميشه در راه آينده‌ايم.

و.ب- شما غالباً معماري را با علم مقايسه مي‌كنيد. اين امر در كارهايتان چگونه تجلي مي‌كند؟
و.د- من علاقمند به موضع فيلسوف آلماني، هايدگر، در موضوع نقش هنر و علم در جامعه هستم. معماري جايگاه بسيار شاخصي در ميان معني و علم دارد. به همين خاطر، خيلي ‌مهم است كه معماري را نه تنها از زاويه استيل و شكل بلكه از زاويه، مثلاً، ‌اجرا و مسائل فني نيز آموخت. مثلاً  در همين پروژه «خانه گيپسي تريل»، ما جنبه‌هاي مختلف اجراي فضاهاي مختلف خانه را بارها و بارها بررسي كرديم. در كنار اين امر، براي اينكه اثر فرم فكرشده و مطلوب خود را بيابد، در طرح اين فرصت را به‌وجود آورديم كه به‌صورت ارگانيك خودش شكل خود را بيابد، درست مانند اينكه يك طراح حق دارد و مي‌كوشد كفش و صندلي خود را متناسب سليقه خود برگزيند. براي من تجربه‌گرايي، دقيقاً با همين طعم و رنگ خوشايند است. بدين ترتيب آنچه كه ما مي‌سازيم، طراحي مي‌كنيم، فقط از فرم و استيل به‌وجود نمي‌آيد، بلكه حاصل متدهاي پژوهشي زيادي است -نصف قضيه به قريحه و بروز و شكوفايي آن‌چه كه دروني است مربوط است، نصف ديگر در قلمرو علم قرار دارد. پس، براي ما، معماري نيمي هنر و نيمي علم است.

و.ب- قريحه و حس شما چطور تحريك مي‌شود؟
و.د- من عادت ندارم به كارهاي ديگر معماران سرك بكشم. من عاشق سفرم -به نپال، ژاپن يا چين. . . . مي‌شود گفت كه كوير و بيابان به من الهام بيشتري مي‌بخشد تا يك فضاي بسته.

و.ب- شما در نوشته‌هايتان، فرم‌هاي خود را «فرم‌هايي كه در نتيجه نزديكي تدريجي و مدام به كمال  زاده مي‌شوند» نام مي‌گذاريد، منظورتان از« كمال» چيست؟ كه معماري شما در پي رسيدن به آن است. 
و.د- صحبت سر كمال نيست. سر تلاش و كوشيدن برای رسيدن به آن است. من دلبسته رياضيات هستم چرا كه بر اين اساس استوار است كه شرايط ايستا و ساكن نيستند. ممكن است به شرايط ديگري متحول شوند و يا شرايط نويني زاده شوند. قابل تأمل اينكه در قرن نوزده هم چنين فرم‌هاي مشكل و سختي بودند، مثل منحني‌هاي سينوسي، سطوح متداخل و ديگر فرم‌هاي توپوگرافيكي. جاي تعجب دارد كه اين ايده‌ها در كمتر از پنجاه سال پيش وارد معماري شدند و داريم به‌ عنوان پديده‌ها و شكل جديد با آنها كار مي‌كنيم. اينها همه بدين خاطر است كه تا چندي پيش معماري به‌عنوان صنعت و مهارتي تلقي مي‌شد كه از استادكاري به استادكار ديگر و غالباً در قالب فرم و استيل منتقل مي‌شده است. در همين چندسال اخير است كه در حرفه ما از تكنولوژي پيشرو و بالا استفاده مي‌شود. مقايسه كنيد كه تكنولوژي چگونه خود را در قلمرو امور پزشكي و يا حتي بانكداري نشان داده‌است. تكرار مي‌كنم، معماري بايد نه تنها بر محور هنر، ‌بلكه بر محور علم نيز بچرخد.

و.ب- فيلسوف و رياضيدان بزرگ، لايبنيتس، اعتقاد داشت كه امكان ساختن مدل‌هاي جهاني براي زبان نمادهاي بصري وجود دارد. به نظر شما، آيا، در معماري هم چنين سامانه‌اي ممكن است؟
و.د- اين بيشتر باور «يونگ» است. نه. من چنين اعتقادي ندارم. هر فرهنگي نمادهاي خاص خود را دارد. يك دايره در فرهنگ غرب ممكن است معنايي داشته باشد كه درست برعكس چيزي است كه در شرق از آن استنباط مي‌كنند. رنگ سياه در جايي ممكن است نشانه سوگواري و اندوه باشد و در جايي ديگر نشانه شادماني و رضايت. نشانه‌ها و ‌سمبل‌ها، بسيار مهم در عين‌حال بومي هستند.

و.ب- ساختماني كه شما در خيابان «گرينويچ» ساختيد،‌ نماي متعارف و عادت شده را برهم مي‌زند. چرا؟
و.د- ما خودمان كوشيديم نماي عادت‌شده را بشكنيم. نماي عادت‌شده به عنوان حد و مرز را بشكنيم و چنان منظر حجمي عمودي بسازيم كه به عنوان حلقه رابط بين ساكنين خانه با شهر عمل كند. با تبعيت از شيب قطري ساختمان كه طبق آيين‌نامه‌هاي ناحيه‌بندي محلي ديكته شده‌بود، ما آپارتمان‌ها را جوري بستيم كه يكي از آن‌ها كاملاً به خيابان كناري بسته‌شده و ديگري درو به داخل دارد. چنين كنتراست‌هايي بسيار مهم هستند. بدين ترتيب ما مي‌خواستيم از نماي مستقيم و عادي در ساختمان‌مان بگريزيم. از ديد نظري نيز، ‌امروزه، اينترنت شفافيت عمومي را مستقيم وارد مركز خانه‌هاي مسكوني ما كرده و به همين‌خاطر، ديگر، مرز واقعي بين فضاهاي داخلي و خارجي بنا عملاً نمي‌تواند به وجود آيد؛ و من دوست دارم اين حقيقت را جشن بگيرم. تصور مي‌كنم مردم اين ساختمان را احساس مي‌كنند و خيلي خوب هم مي‌فهمند. قبل هم گفته‌ام، مردم هركدام كنجكاوي‌هاي رابطه شخصي و جنسي با يكديگر را به روش خاص خود مي‌جويند و به همين خاطر لحظه‌هايي پيش مي‌آيد كه وقتي به شيشه تكيه مي‌دهند و همديگر را لمس مي‌كنند، وجود همديگر را احساس مي‌كنند. من خودم در اين ساختمان زندگي مي‌كنم؛ و مردم مرتب پيش من مي آيند و از آپارتمانشان و از احساسشان با من حرف مي‌زنند. اينها غالباً خيلي دوست دارند در اين ساختمان زندگي كنند و از خانه جديدشان لذت ببرند.

و.ب- در ساختمان، دو آپارتمان يك‌جور نداريم. درست است؟
و.د- در آغاز مي‌خواستيم از سامانه‌هاي استاندارد استفاده كنيم و كمي، فقط، ساز ديگر بزنيم. ولي بزودي معلوم شد كه اين امر باعث گران تمام شدن ساختمان خواهدشد، چون مردمي كه سيستم‌هاي استاندارد مي‌سازند، خيلي به سختي حاضرند آن را رد كنند. و در اينجا بود كه تصميم گرفتيم به روش و سيستم غيراستاندارد بسازيم. در نتيجه، شيشه‌ها در بروكسل تدارك ديده شدند، پروفيل آلومينيومي در هنك‌كنگ و تمام نما هم در بروكلي ساخته‌شد و در اين جا سوار شد.

و.ب- مي‌توانم تصور كنم چقدر تمام شد اين كار؟
و.د- ارزان‌تر از ساختمان ساخته‌شده با روش استاندارد. اين است نتيجه جهاني‌سازي!

و.ب- قبل‌ها، معمارها به زيارت رم مي‌رفتند تا به چشم خود ببينند اين ويرانه‌ها را، ‌راندو كنند، ‌مترش كنند، كپي كنند و تفسير كنند. امروز، معماري، در آن واحد مي‌تواند واقعي باشد يا رويايي، تشريفاتي و عظيم يا ساده و صاف، سلطنتي باشد يا وصل‌كننده و رابطه‌گرا. به زعم شما، معماران چه بايد بكنند تا يك‌جوري مقايسه شوند با قديم‌نديم‌ها و معادل و مشابه آنها شوند؟
و.د- رياضيات و فلسفه بخوانند!

و.ب- پس ديگر نيازي به سفر و حضر نيست؟
و.د- نه، هرچند كه سفر ازالزامات كار است. اگر مي‌خواهيد از نظر فرهنگي متكامل شويد،‌ بايد كه هي بخوانيد و سفر كنيد. اما مهم است كه جوهر خود را بشناسي و بداني كه در مقايسه با ديگران، دركجا قرار داري. و نيز، خواندن معماري باستان كافي نيست، بايد تاريخ متأخر را هم دانست. بدون آشنايي با كساني مثل «هانس شارون»، « ميس واندرروهه»،‌«آلواره آلتو»، درك تطور انديشه و طرح معماري ممكن نيست. به اعتقاد من،‌ حتي،‌ مهم‌تر آنست كه موضوعاتي مثل ورود اتومبيل به زندگي روزمره، تلويزيون و اينترنت را مطالعه و تحليل كنيم تا فقط پرسه در ويرانه‌هاي رم باستان.

 و.ب- معماران، ‌غالباً،‌ اسير فرم هستند. فرم، به همراه فضا، سازه و نور، چهار اصلي هستند كه معماري بر پايه آنها شكل مي‌گيرد. معماران معاصر، از جمله شما، معتقدند كه فرم همه معماري نيست، بلكه اجرا تحقق آن هم مهم است. چگونه توضيح مي‌دهيد اين را؟
و.د- خيلي ساده است. معتقديم قديم‌ها همين‌طور بوده‌است. بالاخره هر ساختماني نهايتاً بايد اجرا شود و عملكرد داشته‌باشد، و فرم هم از همين‌جا نشأت مي‌گيرد. وقتي ما از فرم صحبت مي‌كنيم، غالباً بحث بر سر استيل و سبك است. معماراني هستند كه فرم‌هاي متناسبي را مي‌سازند و آن را تكرار مي‌كنند، فارغ از اينكه در درون ساختمان و فضا چه مي‌گذرد. اين يعني سبك به خاطر سبك. من مخالف اين نگره هستم. براي من جالب است كه هر دفعه فرم اوريژينالي وجود داشته‌باشد و بر اساس پژوهش‌ها فرم تازه‌اي بدست آيد. مثلاً در مورد خانه «گيپسي تريل»، بيش از همه اين استعداد ساختمان براي من ارزشمند بود كه مي‌تواند نه تنها يك واقعيت ساده بلكه نيرويي باشد كه ظرفيت اعمال تأثير بر اطراف خود دارد. ما در ساخت اين خانه،‌ در كنار مسائل فرهنگي و خواست و نيازهاي كارفرما،‌ جوانب اجرايي و عملكردي را نيز تحقيق كرديم. اين امر ما را به طرحي كاملاً غيرسنتي كشاند كه در آن نه از راهرو عادت‌شده نشاني هست نه از اتاق‌هاي معمول، و سبب شد كه از فضا حداكثر استفاده مطلوب به عمل آيد. در مركز خانه، عنصري اجرايي و به‌صورت ارگانيك مدوله‌شده قرارگرفته كه باعث آزادشدن كل فضا و تغيير عملكرد آن شد. در اين خانه احساسي از نامتعارفي داري، ‌چون خانه انتها و نقطه پاياني ندارد. فرم آن يادآور نوار «موبيوس» است.

در سال ۲۰۰۰،‌ با طراحي وينكا، در منهتن نيويورك، يك سالن زيبايي به نام «آيدا» درست شد،‌كه در آن معمار  كوشيده است تا ايده خود از فضا به‌عنوان عملكرد اجرايي، را به نمايش گذارد. كانسپت اصلي، در اينجا، ‌عبارت است از يگانه‌كردن تمام عملكردها (كمدها و انبارك‌ها،‌ اتاق صوتي، چراغ‌ها و آباژورها،‌ سامانه سرمايش و گرمايش، ميزها و صندلي ها) در يك محدوده منعطف و مجموعه در وسط است. بدين ترتيب،‌ كارمندان و مشتري‌ها نه به مثابه دو گروه جدا از هم، بلكه به‌صورت كساني كه انگار اجزايي از كُر و همسُرايي از قبل طراحي شده‌اي هستند، ‌در كنار هم قرار مي‌گيرند.

و.ب- خود شما چه نام كم‌وبيش دقيق بر معماري‌تان مي‌گذاريد؟
و.د- تغيير و تازگي. همين‌طور، پيش‌بيني! اغلب مي‌شود آنچه را كه در آينده اتفاق مي‌افتد پيش‌بيني كرد، و بر آن مبنا گزينه‌هايي را پيگيري نمود. و يك چيز ديگر: سازه‌اي اساسي! براي من معماري‌اي جالب است كه سخت باشد و حاوي نكته‌ها و مفهوم‌هاي زياد. من علاقه‌اي به معماري-شوخي ندارم. در معماري بايد نيروهاي متعددي وجود داشته‌باشد؛ اقتصادي، اجتماعي، ‌سياسي و فرهنگي. معماري فقط سرپناه نيست، و به همين‌خاطر من با معماري به معني كف و سقف موافق نيستم. باور دارم كه معماري يعني بازي فكري و فكورانه. نه تنها بازي مثبت‌ها،‌ بلكه بازي منفي‌ها و مزخرف‌ها. معماري يعني، ‌واكنش، مخالفت،‌ همراهي،‌ و گاهي حتي انحراف-بازي؛ اين مناسب‌ترين كلام است.

و.ب- به نظر من دو اثر شما، يكي خانه خيابان گرينويچ، ‌و ديگري خانه گيپسي تريل،‌ كاملاً در جهت عكس هم هستند. به نظر خود شما، چه چيزي اين دو را به هم ربط مي‌دهد؟
و.د- از نظر من آن دو كاملاً يكي هستند! چرا شما فكر مي‌كنيد آنها با هم فرق دارند؟

و.ب- براي اينكه،‌ طرح خانه شخصي، بر اساس داخل جمع شده‌است،‌ ولي طرح ساختمان چند طبقه تحت نيروهاي وارده از بيرون شكل يافته‌است. مگر نه؟
و.د- واقعاً اينطور فكر مي‌كنيد؟ ولي من نماي ساختمان چند طبقه را فقط به‌عنوان يك لايه بيروني نمي‌بينم. آن، نمايي از داخل است. شما بايد كمي افكارتان را بازتر و آزادتر نماييد. نما، يعني تداخل و دو چهرگي. در آن واحد، هم داخلي است هم خارجي. در ساختمان چندطبقه ما، حرف و حديث‌هايي از قبيل ذهن- عين، و دروني- بيروني فرو مي‌ريزد. در عين‌حال، چيزي كه اتفاق مي‌افتد عبارت است از سطح و لايه‌هاي بخرد و پاسخگو، كه بلاانقطاع با همديگر تطابق مي‌يابند. ساختمان خيابان گرينويچ بواسطه نماي خود وارد گفتگو با شهر مي‌شود، و خانه گيپسي تريل،‌ به واسطه عنصر مركزي نماي خود وارد گفتگو با طبيعت. من اين را اسكلت فوق خلاق مي‌نامم. اين فوق خلاقيت، در هر كجا كه لازم باشد مي‌تواند اتفاق بيفتد. در مركز شهر يا در حومه. هر دو اين بناها، ‌يادآور لابيرنتي است كه در آن هم سلسله مراتب است هم مرزشكني.

و.ب- اگر بپذيريم كه در جاهايي مثل نيويورك، نما يعني آخرين حد معماري، و اگر بپذيريم كه جهان هر روز بيشتر به طرف ارتباطات و رو به سطح مي‌رود، پس چرا معماران هرچه بيشتر در حد سطوح و افكت‌ها كار نكنند؟
و.د- آوه! چه منفي!

و.ب- «سزار پلي» گفته كه «معماري، گاه در همان يك سانتي‌متر است!»
و.د- موافقم. اما اين يك چيز ديگر است. اين شعار، خيلي شاعرانه است. اين، هرگز بدين معني نيست كه مي‌توان معماري را در همان يك سانتي‌متر محدود و خلاصه كرد. بيشتر بدين معني است كه بعضي وقت‌ها معماري را حتي در يك سانتي‌متر هم مي‌توان پيدا كرد. معماري «ژان نوول» اين موضوع را كاملاً شفاف نشان مي‌دهد. ولي، اجازه بدهيد بگويم كه، براي من سروكله زدن با سطوح خيلي جالب نيست. من كه جراح زيبايي و پلاستيك نيستم. معماري براي من، يعني كار با فضا و تلاش براي ايجاد ديالوگ بين آنها، بين داخل و خارج. در پروژه‌هاي من آموزه، ‌جدل و فكر فراواني صرف مي‌شود كه بتوانم خانه‌اي مسكوني بسازم كه در آن فضا را بشود احساس كرد.

و.ب- كدام بنا شما را بيشتر خوش مي‌آيد؟
و.د- محبوب‌ترين بنا براي من ساختمان فيلارموني برلين،‌ اثر هانس شارون، ‌است. اين، كامل‌ترين اثر در زمينه اجرا و پرفورمنس است. بناي عجيبي كه در تمام عمرم ديده‌ام. هرگز از شگفت‌زده كردن من باز نمي‌ايستد.

و.ب- فضاهاي شما بسيار پويا هستند. چگونه موفق مي‌شويد حركت را سامان بدهيد؟
و.د- پويايي صرفاً به معني حركت فيزيكي نيست. تثبيت نيرو به فضا پويايي مي‌بخشد. ولي صحبت سر حركت نيست. به اعتقاد من، فضا پويا در معماري، يعني تنش، نه حركت!

و.ب- وقتي جماعت معماري كلاسيك را بررسي مي‌كنند، می‌گويند،‌اين معماري جاودانه است؛ و البته كه اين يك حقيقت است. از طرف ديگر، امروز ديگر دوره و زمانه كليساهاي مونومانتال، ايستا و متوازن و متعالي نيست. ولي، معماري معاصر هم، پويا و پرشتاب در حال پيش‌بيني جايگاه خود در آينده است، و اينكه چگونه با زمان به پيش خواهد رفت.
و.د- به باور من، همه اينها بازتاب آنست كه ما در كجاي زمان ايستاده‌ايم. زماني بود كه مردم تحرك زيادي نداشتند. ما،‌ ديگر، در زماني ديگر زندگي مي‌كنيم، با فرهنگي ديگر و با روش و روال ديگري از زندگي. كافي است به تطور طرح اتومبيل نظر بيفكنيد. در آغاز، مثل قوطي بود، راست‌گوشه! چرا امروز چنين نيست؟ نه به‌خاطر اينكه در آن موقع ماشين حركت نمي‌كرد و الان حركت مي‌كند. نه خير، اتومبيل هميشه حركت داشته‌است. ولي امروز ما بيشتر مي‌دانيم. جواب همين است. اعتقاد دارم كه معماري بياني است از فرهنگ؛ ضمن اينكه سطح تطور فناوري را بازمي‌تابد. به كلامي ديگر: معماري فقط هنر نيست، علم هم هست؛ و مي‌خواهم به اين نكته پاي بفشارم.

سخت است با وينكا موافق نبود. مصالح و فناوري‌هاي جديد بر تمام جنبه‌هاي زندگي و فعاليتي انسان تأثير مي‌گذارد. چرا بايد معماري از اين تأثير به كنار باشد؟ اين زن، اميدوارانه، چشم به آينده دارد. ايده‌هاي زيباي او، هم اكنون،‌ در پروژه‌هاي مختلفي، دارد محقق مي‌شود، در نيويورك، فيلادلفيا و روتردام.

منابع

روزنامه اعتماد ملی،‌شماره‌های ۲۵۹ (چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۵) و ۲۶۵ (چهارشنبه ۶ دی ۱۳۸۵) و ۲۶۹ (چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۵) صفحه معماری (ص۹)

کلید واژه

وينكا دبلدام، معماری هلندی، اسمارت استراکچر، معماری تکنولوژیک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *