حکایتی از معماری امروز ایران
حکایتی از معماری امروز ایران
گلرخ اسکویی
در داخل، داد عدهاي بلند است كه اين چه معماريای است كه ما داريم! و اين را به زبان و صورتهاي مختلف بيان ميكنند و تكرار مينمايند. اين موضوعات، آشناست و طرحشان هم خوشحالكننده. اين گونه مباحث است كه نهايتاً راهگشاي ابهامات وابتلائات معماري ما خواهدبود. اما،در آن طرف آب، در گوشه دور دنيا، هموطنان ايراني ما چنان دسته گلهايي در معماري به آب ميدهند كه متاسفأنه ملعبه دست منتقدين و هنرشناسان ميشويم.
اخيراً، ۲۷ آذرماه، «گرگ گولدين»، منتقد معماري، مقاله بسيار تند وگزنده اي در مورد معماري ايرانيان در منطقه اعياننشين «بورلي هيلز» لوسآنجلس در يكي از نشريات آمريكا به چاپ رسانده. مقاله كه بسيار مفصل است، از يك سو شلختگي در معماري لوسآنجلس و به ويژه بورلي هيلز را مورد انتقاد شديد قرار ميدهد و از سوي ديگر به نقشي كه «قصرهاي پارسي!» اعيان ايراني بورلي هيلزنشين در آشفتن نظم معماري كاليفرنيا دارند، حمله ميكند.
طبيعي است كه شنيدن هيچ توهيني به ايران و ايرانیها در هيچ كجاي دنيا خوشحالكننده نميتواند باشد (حتي اگر به صورت نقد و بررسي مثلاً علمي يا هنري باشد)، ولي چون نشانههاي انحطاطي را كه اين منتقد در اينگونه معماري ميبيند- و البته اغراق هم ميكند- در همين تهران و ايرانمان هم بلاي جان معماري فاخر ايراني است؛ به همين خاطر ميارزد كه بخشهاي اصلي اين مقاله را با هم بخوانيم. براي اجتناب از هر نوع پيشداوري در مورد افراد، از نقل اسم كامل افراد نامبرده شده در اين مقاله خودداري ميكنيم.
عشق به نفرت
لوسآنجلس، شهري است كه معماري را يا دوست دارد و يا از آن متنفر است، و اينجا،در «بورلي هيلز»،در دو كلمه، معمارياي هست كه لوسآنجلس دوست دارد به آن نفرت بورزد- معماري قصرهاي پارسي. هيچ كلامي نميتواند بلاواسطه اين انفصال و شلختگي را بازگويد. اين، نهايت جلوهفروشي و نوكيسهگي است- گرفتن زميني كوچك و نشاندن حجمي هرچه بزرگتر بر روي آن. قصر پارسي- اگر از نمونههاي كوچك و متواضع آن بگذريم- يعني قالب و قوارههاي افراطي گچبري، كتيبههاي چندلايه، ستونهاي پرطمطراق و پرجلوه و چيزهايي از اين قبيل. قصر پارسي يعني استفاده ولخرجانه و نابجا از موتيفهاي مختلف و بياعتنايي كامل به تناسب و مقياس.
يك زرافه ميتواند بيآنكه زانو خم كند، از در ورودي وارد سرسرا شود، با گردن كشيدن بر بالاي پنجره زير طاقي، بيرون را تماشا كند و از بالاي لوستركريستال به چرا بپردازد. امروزه، انگار، در بورلي هيلز طراحي تحريم شدهاست.
دستور زبان شهري
در بورلي هيلز، درباره اين قصرها چنين ميگويند: «جلوهفروشي و تجملنمايي در محلههاي مسكوني، خطر بزرگي است براي شهر. با اين گندهنماييها، عملاً، شخصيت، چهره، زيبايي و شهرت شهر با نتايج عكس بر كيفيت زندگي شهري، مورد سئوال قرار ميگيرد. حجم انبوه اين خانهها، و شمايل و ظاهر بيروني آنها، تأثير بدي روي مطلوبيت فضاهاي اطراف و همسايهها ميگذارد.
البته در هيچجا دردستورزبان طراحي شهر، نه ازكلمه «قصر» خبري هست ونه از «پارسي». برنامه ريزان شهري خودرا به دردسر نمياندازند.
تواضع تاريخي
«حميد ج.»، معمار ساكن بورلي هيلز، كه عضو «كميسيون بازبيني طراحي معماري » شهر است، اين موضوع را شديداً قبول دارد و چنين ميگويد: «من روز نهم دسامبر ۱۹۷۸، چند ماه مانده به سرنگوني شاه، به اينجا آمدم. هميشه فكر مي كردهام كه مهاجران ايراني، چيزهايي از تجربهشان در ايران آموخته باشند. متأسفانه نياموختهاند. هيچ حس و احساسي از فروتني و اينكه چگونه ميتوان ساكت و آرام زندگي كرد، ندارند. انگار كه درست عكس آن چيزي عمل ميكنند كه بايد. از جلوهفروشي دارند ميتركند»
كافي است وقتي گير بياوريد و چند قصر پارسي را ببينيد تا متوجه شويد كه صاحبانشان چقدر اين ساختمانهاي خارج از اندازه را دوست ميدارند. اين زيباهاي بي مصرف را. هيچكدام نميخواهند پشت ديوار يا حصاري قرارداشته باشند.
مينا ظ. كه دارد خانهاي را در كنج شرقي بورلي هيلز ميسازد، معتقد است كه «اين يك پديده نوين در شهر است. بورلي هيلز زيادي ساكت و آرام بود، ولي الان شما مجموعهاي از آثار خاورميانهاي، آمريكايي و اروپايي را در آن ميبينيد. اين يك آميختگي معماري است، و البته زندگي تازهاي به شهر خواهد داد.»
هاليوود
قبل از اينكه قصرهاي پارسي ساخته شوند، اينجا تب هاليوودي بود. سبكي كه عمدتاً در اوايل سال هاي ۱۹۵۰ بروز كرد. دورهاي كه به اعتقاد برخي مفسران، دوره انتقال و گذار بود، مثلاً از معماري اسپانيايي به معماري فرانسوي. و اكنون شهر از تكهها و سبكهاي بسيار متنوع و متفاوتي تشكيل شدهاست. در اين ميان، قصرهاي پارسي حكايت خود را دارند. آنها نيز گسيخته و بدون نخ تسبيح هستند.
سعي نكنيد اين تكه را در يك كل واحد به هم ببنديد. امكان ندارد. حداقل به روال منطق معماري چنين امكاني نيست. مالكان قصرهاي پارسي علاقهاي ندارند كه به قوانين عام معماري گردن نهند، فرقي نميكند اين معماري كلاسيك باشد يا پرسپكتيو رنسانس، تركيببندي باروك يا تاريخدوستي بوزار فرانسه. درطرحهاي انتخابيشان، حتي، يك رمز نهفته وجود ندارد. ضمن اينكه در استفاده از اين همه ستون و سرستون و خرت وپرت، منظوري براي استفاده از سبكي خاص ندارند. فقط دوست ميدارند كه خيابان و همسايههاي اطراف تحت اشراف و ديدشان باشند. با تصويرهاي شكلي آشنا از شكوه و عظمت در تاريخ معماري و تبديل آنها به زرورق!
روز و روزگاري، هشت بهشت!
شايد اين حرف كمي بيربط باشد، ولي اين قصرهاي پارسي، ظاهراً در پي تقليد از چيزهايي هستند كه روز و روزگاري واقعاً وجود داشتهاند. مثل عمارت هشت بهشت، شاهكار معماري قرن هفده اصفهان، يا تاج محل (از معماري هندي ايراني تبار)، يا عمارتها، مساجد و بازارهاي اصيل پارسي كه حول محور مفاهيمي بزرگ ساخته شدند. البته مفاهيمي كه در هرحال براي غرب ناآشناست و هنوز هم جايي براي خود بازنكرده.
معماري ايراني، همچون فرش دستباف و شعر مولانا، تلاشي است براي ستايش حق. ولي تجملات و بيمصرفي كيفياتي بودند كه در كارهاي سخت معرق، ديوارهاي آيينهكاري شده، و كارهاي فلزي خوب قلمزده بروز يافتند. صنايع بديع انتزاعي، خطوط سينوسي بيپايان و آميختگي غالباً بيكران پيشزمينه و پسزمينه، همه و همه كوششي بود براي نشان دادن ابعاد نامحدود وجود خداوندي. اگر خوش شانس ميبوديد و پايتان به قصري ميافتاد، در آن، احساسي از تكبر و اصيلزادگي، ميكرديد، احساسي از خلسه جواني. اين قصرها، همانند جادو هاي تذهيب امروز لوسآنجلس، ستايش زيبايي بودند به سبك و سياق خود. و در آن سياق نيز درست و منطقي احساس برانگيز بودند.
هفت هنر، بر روي هفت ستون!
نمي شود از قصرهاي پارسي بورلي هيلز صحبت كرد بي آنكه از حميدع. يادشود. مهاجر ايراني-آمريكايي ۵۵ ساله، كه صدها از اين قصرها را ساختهاست. وقتي وارد دفتر كار او ميشويد، نشاني از انبوه خانههايي كه ساخته نميبينيد (هرچند كه عكس و تفصيل آنها نيز در كشو ميز براي عرضه به مشتريان آماده است). در عوض رندر رنگي بزرگي را ميبينيد كه ديوار پشت سر او را پوشاندهاست. اين يك رويا است. ع. در آرزوي ساختن بناي ۲۳ طبقه چندميليارد دلاري بر روي چهارراه «ويلشاير» و «سانتا مونيكا»است. ساختماني عظيم معطوف به هفت هنر و سوارشده روي هفت ستون يوناني، بر روي ترافيك اين چهارراه شلوغ شهر. كمي از آكروپوليس، كمي از ديسكو، برجي سنگين و تيتانيك كه . . .
حميد ع. مي گويد: «اين بنا بورلي هيلز را عوض ميكند. من مخصوصاً اين چهارراه را انتخاب كردم چون شلوغترين چهارراه شهر است و شما از بالاي آن ميتوانيد تمام راههاي منتهي به ساحل را هم ببينيد. تصورش را بكنيد: مردمي كه دارند قدم ميزنند، موزيك، و ازدحام و در هم لوليدن مردم. اينجا زيباتر از «اتوال» فرانسه ميشود. چرا نه؟»
روز و شب
رديف ستونهاي متعدد،كه صرفاً از ديد شكلي، يادآور فرمهاي متقارن فرانسوي قرن هيجده است، آن چيزي است كه مشتريهاي عمراني ميپسندند. سبك اغراقآميزي كه فراتر از عشق به تزيينات هم هست. معماري ع. چالشي است با آموزههاي قراردادي عام و متعارف آمريكايي از خانه و تمايز آن با محل كار، مدرسه و هر فضاي عمومي ديگر. ع. و هوادارانش هيچ خط مرزي بين خانه و دفتركار، بين زمين بازي و جبهه، بين روز و شب نميكشند. دنياي آنها سيال، عمومي و هميشه باز براي تجارت و لذت است- تازه اگر بشود اين دو را در آثار آنها از هم تفكيك نمود.
اين موضوع روشنتر ميشود اگر همراه او باشيد كه در شبي ملايم در ماه نوامبر،پس از تاريكي شب، با كاديلاك سياه خود در خيابان و جاده گاز ميدهد. گرد و خاكي براي نشاندادن خانههايي كه ساخته. وقتي در كنارش نشستهايد، انگار كه در مسابقه اتومبيلراني شركت كردهايد. او همراهاني نيز دارد: فرهاد ك.(يكي از ۴۰ پسرعمو وپرخاله اش) كه پزشكي است فكور و دانشآموخته دانشگاه كلمبيا و سرآمد در بسياري تخصصهاي ديگر، و بهروز م. جوان مسلماني كه برنامههاي پيچيده كامپيوتري براي «تري دي» مينويسد.
ع. نيمه متمدن و نيمهحرفهاي ماشين ميراند. ويراژ ميدهد، از راست سبقت ميگيرد و . . . و مرتب آثار خود را نشان ميدهد:«ببين،ببين، اينههاش، زيباست، زيبا، زيبا. . . ستون ها را ميبيني؟ زيباست، زيبا، زيبا!»
خانهاي سفيد وروشن
و بالاخره به مقصد اصلي ميرسيم، با تأخيري زياد؛ خانه مسعودي. اين عمارت حدود ده سال پيش به اتمام رسيدهاست. كاملاً سازگار است با «قصر پارسي»، با رواق نيمكرهاي اش كه ستونهاي سفيد نگهش ميدارند و در اطرافش بالكنها و نماي دو طبقه خود را مينماياند. ورودي دو طبقه با شيشههاي كندهكاري شدهاي ساختهشده كه از روي طرح هايي از كتابي به عاريت گرفته شده از كتابخانه عمومي بورلي هيلز كپي شدهاست.
تا در را باز ميكند ميگويد: «مرا مايك صدا كنيد. و اين هم خانم من فلورا. خيلي خوش آمديد. براي ديدار شما هميشه وقت داريم. هيچوقت ديرنيست». همين گفته چهره ديگري از معماري قصرهاي پارسي را بيان ميكند. خانهاش پذيرا، باز و دلگشا و نورگير است. «هرگز نميخواهيم جلو نور را ببنديم. روشنايي را دوست ميداريم».
هال ورودي متواضعانه است. با كف مرمريت و ست شده با ستارههاي سياه و طلايي. مشخصه عريان معماري داخلي دو پلكان قو مانند است كه از دو طرف به طرز چشمآزاري به سمت بالكنهاي بالا راه ميكشند. بر روي ستونهايي كه ويژگي رواق ورودي بود.
صاحبخانه با لباسي راحت «نايك» ما را ميپذيرد. «من هميشه از پلههاي بزرگ خوشم ميآمد» و در توري داخلي تمام خانه را نشان ميدهد. تمام اتاقها را، و اعتراف ميكند كه «كه اين ستونها هم همه ابتكار و خواست حميد بود. او اينها را كنار هم چيد و پرسپكتيو تهيه كرد و نشانمان داد، ما را گرفت»
«من خانه را براي تشخص و خودنمايي نساختهام. ساختم كه توش بشينم. تنها قسمت عجيب آن، همين ستونها و پلكان است. قبل از اينكه اين خانه را بسازم، خانهاي را در قسمت ديگري از بورلي هيلز خريدم به ۴۵۰ هزاردلار. همهاش پوشيده بود از درخت، و پنجرهاي به بيرون نداشت. بيش از سي هزار دلار خرج كردم و پنجرههايي براش گذاشتم. مردم رد ميشدند و ميپرسيدند خانه از كجا آمده؟ من اين كار را نكردم كه آنها مرا ببينند، ميخواستم من آنها را ببينم!»
«هرشب، تمام چراغهاي داخل وپيادهرو دم در را روشن ميكنيم. روشنايي را دوست ميداريم. من خيلي دوست دارم مردم را ببينم كه دارند رد ميشوند!»
پانوشت:
کلیدواژهها: قصرهای پارسی، بورلیهیلز، لسآنجلس، خانه
روزنامه اعتماد ملی، شماره ۲۶۵، چهارشنبه ۶ دی ۱۳۸۵، صفحه معماری (ص ۹)