تكههايي از دژ خداوند الموت از دل «فراموشخانه»
دژحسن صباح در تصرف «ميراث فرهنگي»!
تكههايي از دژ خداوند الموت از دل «فراموشخانه»
بهروز مرباغي
«درسده يازدهم (ميلادي)، در ايران، با وجود پيگرد دستگاه حاكم، گروههاي سري قرمطيان و اسماعيليان به فعاليتهاي پيگيري دست زدند. از گروه اخير، در سالهاي ۷۰ سده يازدهم، حسنبنصباح، با امام اسماعيليان- خليفه فاطميان مصر، المستضر- به گونه سري ديدار كرد. به سال ۱۰۹۰، او موفق شد دژهاي كوهستاني الموت در نزديكي قزوين را تصرف كند. پس از آن، اسماعيليان دژهاي ديگري را در كوههاي ديلم، «كوهستان» و فارس تصرف كردند. اينگونه، چيرگي اسماعيليان بر ايران سازمان دادهشد (۱۲۵۶-۱۰۹۰). يعني از سال ۴۵۵ تا ۶۳۵ هجري شمسي. (روايتي از «تاريخ ايران، از زمان باستان تا تاريخ معاصر» تاليف تاريخنويسان روس و ترجمه كيخسرو كشاورزي -ص۲۰۴)
دژ كوهستاني الموت، در زمان ديلميان بنيان نهادهشد، در سال ۲۴۶ هجري قمري، نزديك به ۱۲۰۰ سال پيش. از اين دوره، اثر قابلتوجهي در الموت باقي نيست. حفاريهاي اخير سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري، عمدهترين دستاورد خود را كشف حدود ۳۰ درصد از سازه و «فيچر»هاي سازهاي قلعه دوره سلجوقي ميداند. دورهاي كه نام خود را بر قلعه جاوداني كرد. و نام قلعه (يا دژ) حسن صباح را بر آن نهاد.
قلعه حسن صباح نزديك به ده هزارمترمربع مساحت دارد. شامل يك صحن و دو صفه اصلي است. قلعه در اثر جنگها و مصائب طبيعي تخريب ميشود و در دوره صفويان، برفراز اين قلعه زيباي سلجوقي كه با آجر ساخته شده بود، قلعه ديگري با سنگ و ساروج ساخته ميشود. قاجارها هم در اين قلعه حضوري تاريخي داشتهاند ولي از آن بهعنوان، احتمالاً، پناهگاه و پايگاه شكار استفاده ميكردند.
روايت است كه صفويان از اين قلعه به عنوان زندان براي مخالفين استفاده ميكرده اند و به همين خاطر نيز قلعه به «فراموشخانه الموت» معروف شده بود.
**
اينك، به گفته خانم دكتر چوبك، باستانشناس و سرپرست گروه حفاري سازمان ميراث فرهنگي، شش فصل است كه حفاري در قلعه ادامه دارد. فصل اول را باستانشناس ديگري سرپرستي كردهاست. خانم دكتر چوبك پنج فصل اخير را در پنج سال گذشته سرپرستي نمودهاست. فصل ششم از اوايل مردادماه شروع شده و تا زماني كه شرايط اقليمي اجازهدهد، كار ادامه خواهد داشت. اسناد و گزارشهاي پنج فصل گذشته، بهصورت تدوينشده، در سازمان ميراث فرهنگي قرار دارند و احتمالاً با تدوين گزارشهاي فصل ششم، نتيجه كار به صورت يك كتاب منتشر خواهد شد.
آقاي كريمي، پيرمردي پرتجربه، كه سالها پيش عضو شوراي ده بود، و خدمت در جهاد را هم تجربه كرده، اينك به عنوان كارمند ميراث در خدمت اين گروه است. او سابقه حفاري در الموت را از ۹ سال پيش ميداند و از اينكه در تمام اين سالها در كنار «دژ» بودهاست، احساس نوعي غرور دارد؛ در اينجا همه اينطورند. دو پليس ميراث نيز، كه هر دو نامشان عسگري است ولي نه برادرند و نه خويش نزديك، از اينكه در تمام طول سال در اين قلعه بهسر ميبرند و آن را از چشم اغيار حفظ ميكنند، احساس خاصي دارند. از همه مهمتر اينكه اين دو پليس جوان راهنماي بسيار كار بلدي هستند. تمام تاريخ اسماعيليان و شكلگيري قلعه را از حفظاند و با اشتياق خودخواستهاي به بازديدكنندگان اطلاعات ميدهند. اين دو نه تنها تاريخ اسماعيليان بلكه تاريخ مرمت را هم بازگو ميكنند. با دقت يك راهنماي «دانش آموخته».
**
خانم دكتر چوبك علاوه بر تعدادي كارشناس و همكار خود از ادارات ميراث تهران، قزوين و قم، نزديك به ۵۰ نفر بومي را نيز در اين روند حفاري مديريت ميكند. اين گروه از بوميان از دو نسل متفاوتند. پيراني در بينشان هست كه از خاطرات جوانيشان در ياري رساندن به «مستشرقان» و رساندنشان به بالاي «كوه» صحبت ميكنند و جواناني كه اين فرصت را يافتهاند تا كاري «عادي» را در بافت و زمينهاي علمي انجام دهند. كار ساده حفاري!
كار، صبح عليالطلوع شروع ميشود. و ساعت دهونيم صبح، فرصتي است براي تمام زحمتكشان فكري و يدي پروژه، كه دمي بياسايند و چيزي بخورند. تركيب سفره نشان ميدهد كه هم ناهار است هم صبحانه. دكتر چوبك وقتي بازديدكنندگان ناظر ميز غذا را كنجكاو ميبيند، با لبخندي توضيح ميدهد كه دوستان از ساعت پنج صبح، حداقل، كار را شروع كردهاند و الان بايد كمي هم استراحت كنند!
جمع همكاران «دژ»، جمع صميمي و علاقمندي است. با اين انسانهاي شريف و ميهن دوست، الموت زنده ميشود. عسگري اول، از حفاريهاي زيادي سخن ميگويد. هم از نوع «علمي»اش كه با تمام علمي بودنشان كسي از نتايج كار خبر ندارد، مثل حفاريهاي باستانشناسان انگليسي و فرانسوي و روسي، و هم از نوع «غيرعلمي»اش! حفاريهايي كه ما بهنام حفاريهاي غيرقانوني ميشناسيم. آثار يكي از اين نوع حفاريها را هم نشان ميدهد: حفرهاي بزرگ در سمت چپ رواق سلجوقياي كه الان در مقابل ديد است. قرينه اين رواق زيبا در اثر حفاريهاي دزدانه شبانه سالهاي پر هياهوي پس از انقلاب از بين رفته. دزدان دنبال «زيرخاكي» ميگشتهاند و با خشونت تمام، بخشي از اثر زيبا و تاريخي دژ را نابود كردهاند.
**
روستاي «گازرخان»، كه قلعه در آن واقع است، روستايي است قديمي، پر از درختان گيلاس و موستان هم! طبيعتي زيبا دارد و مردماني سختكوش. شب اگر تا پاسي بيدار باشيد و گشتي در هواي آزاد بزنيد، مردان جواني را خواهيد ديد كه در دل تاريكي خط جاري آب را گرفتهاند و تا چشمه ميروند تا ببينند كجا آب «نشتي!» دارد و راه به «كرت» و «باغي» ديگر راه كج كردهاست. روستا، تا همين اواخر هزار خانوار داشت. دو مدرسه ابتدايي و يك مدرسه راهنمايي. جمعيت كه كم شد، مدرسهها را دانهدانه برچيدند. الان مدرسه را مختلط كردهاند ولي باز هم تعداد دانشآموز از حد استاندارد كمتر است. حدود سي نفر. مدرسه پسرانه را سازمان ميراث فرهنگي خريد و تبديل به پايگاه نمود و الان از همان پايگاه است كه پروژه را هدايت ميكند. ساختماني صميمي و جاافتاده. در روزهايي كه حفاري ادامه دارد، شبها تا دير وقت، گاه تا دو و سه نيمهشب، چراغ پايگاه روشن است و كارشناسان ميراث پشت كامپيوترها نشستهاند و نتيجه كار روز گذشته را به گزارش ميكشند. زندگي عميق و مفيد و زيبايي در جريان است.
مدرسه دخترانه را خود اداره آموزش و پرورش، تبديل به «خانه معلم» كرد. با شش سوئيت تميز و راحت. براي پذيرايي از مهماناني كه دوست دارند شبي را در كنار تاريخ به سر برند؛ و تابستانها، خانه معلم مشتري زياد دارد! و آقاي فلاح بايد بتواند به درخواستهايي «نه» بگويد، كه دلش نميخواهد. ميگويد كاش جا زياد بود و همه تلفنها و درخواستها را پاسخ مثبت ميداديم. قلعه، هر چه مهمان داشتهباشد، دلش گرمتر است.
مدير همين مدرسه دخترانه، الان ديگر مدير نيست. خدمتش را تمام كرده و باغداري ميكند: باغ آلبالو، باغ گيلاس. فاميلياش باقري است. ميپرسم: «آقاي باقري چرا جمعيت كم شد؟». پاسخش ساده است: «جوانها در روستا نميمانند. كشاورزي را كار «آبرومند» نميدانند! ميروند. ميروند دنبال سرنوشتشان در شهر، دور و نزديك؛ و پيران ميمانند و ميانسالان. اينها هم كه ديگر دوره زاد و ولدشان گذشته! كي بايد بچه بياورد؟»
**
اگر «گازرخان» هر روز كمجمعيتتر از روز قبل شود و روستا خالي شود، «دژ» را كي نگهداري خواهد كرد؟ خاطره حسن صباح را كدام دختران دشت، كدام مردان كار و عشق نگهباني خواهند كرد؟
منابع:
روزنامه اعتماد ملی، شماره ۱۸۰، چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۵،صفحه معماری، ص ۹
کلید واژه:
میراث فرهنگی، الموت، مرمت