برای ما، کجاست معماری؟
اندر بابِ معماری و ساختمان
برای ما، کجاست معماری؟
میکائیل انگورانی
درست است که ما ایرانیها در دوسالانههای معماری حضور نداریم، ولی حداقل میتوانیم مسائل و موضوعات آن را تعقیب کنیم. به ویژه دوسالانه یازدهم (۲۰۰۸)، موضوعی را برای خود برگزید که بحث فراوانی را پیش میآورد. عنوان دوسالانه این بود:
«آنجاست معماری، پشت ساختمان». این عنوان مرا یاد گفته معروفی میاندازد که «درختها نگذاشتند جنگل را ببینیم». این درختها جنگل نیستند ولی بخشی از جنگل میتوانند باشند. در عالم معماری هم، ساختمان بخشی از قلمرو معماری هست، ولی معماری نیست. ساختمان میتواند مصنوع معماری باشد، یعنی معماری را در آن ببینیم، ولی صرف ساختمان، معماری نیست.
شاید بشود از نگاه دیگری نیز به این مسئله نگاه کرد:
هنر و دانش هر دو دنبال شناخت هستند. انسان یا از طریق دانش یا از طریق هنر، در پی شناخت جهان است، ولی این دو روش شناخت تفاوت محسوسی با هم دارند. هنر عبارت است از شناخت جهان با زمینه فلسفی، و با تأکید بر کیفیت، در حالی که دانش یعنی شناخت جهان بدون زمینه فلسفی و با تأکید بر کمیت. علم، در این وسط، همان شناخت است با تأکید بر کمیت (مثل دانش) ولی با زمینه فلسفی. باز با زبانی دیگر، معماری به جهانبینی و مبانی نظری نگاه میکند، ساختمان به مقررات ملی ساختمان و آییننامهها. تفاوت بسیار زیاد است.
سلیقه کارفرما
این بگفتم تا به نتیجهای دیگر برسم: در بسیاری از دفاتر معماری ما، معماری نمیکنند، پلان خُرد میکنند! متأسفانه یک دست معمار را مقررات و آییننامهها بسته، دست دیگر را تفکر و جهانبینی خود معمار. بروز بیرونی این مشکل آن است که ما در دهههای اخیر هیچ کار شاخص معماری نداشتهایم. نه اینکه اصلاً نداشتیم، بالاخره کارهای زیبایی مثل فرهنگسرای فرشچیان اصفهان دیده میشود که معمار برای خود حرفی دارد و استقلالی، ولی نسبت این تعداد کار به کل کارهای انجام شده، بسیار کم است. در معماری ما، نقش تفکر و آرمان بسیار نازل شده و معماران ما دنبال تولید نقشه هستند تا تولید معماری. چرا چنین شده، پاسخی طولانی و متنوع میتواند داشته باشد، ولی شاید اگر به یکی دو تا از آنها اشاره شود، بد نیست.
بسیاری را عقیده بر این است که سلیقه کارفرما است که کیفیت معماری را تعیین میکند. اشاره مسجل این عده به ساختمانهایی است که در طول تاریخ در ایران ساخته شده و مُهر و نشان شخصیتی بزرگ بر خود دارند، و معتقدند اگر این وزراء و زعما نبودند معماری شاخص موجود را نداشتیم. اینها میگویند، تاریخ معماری ما را وزراء ساختهاند نه شاهان و نه مردم.
اگر چنین است، امروز چه؟ اگر صحبت سر ساختمانهای بزرگ عمومی و دولتی باشد، این حرف درست، ولی در گوشه وکنار شهرهای ما هر روز برجی و برجکی هوا میرود، اینها را چه باید کرد؟ میگویند، در دنیای امروز، باید دنبال «فرهنگ عمومی و سلیقه عمومی» رفت، نه سلیقه وزراء و زعما. راست هم میگویند، حداقل به این خاطر که اگر در روزگاری نه چندان دور این پادشاهان و وزراء بودند که حکومت میکردند الان سازمانها و احزاب و نمایندگان مردمند که عنان حکومت کشور را دارند. این نمایندگی چگونه انتخاب میشود بحثی دیگر است. پس برای تولید معماری و معماری فاخر و خوب در این دنیا، باید فرهنگ زیباییشناسی و معماری مردم را نشانه گرفت و ارتقا داد.
دانشکده
اما گروهی دیگر، ضعف آموزش معماری در دانشکدههای ما را عامل اصلی افول کیفیت معماری کشور میدانند. این واقعیتی ملموس است که این همه دانشکده در سرتاسر کشور، علیالقاعده، نمیتواند در تربیت نخبگانی که بتوانند بار نظری و اجرایی معماری اصیل را بدوش بکشند، موفق باشند. مگر ما در این کشور چقدر استاد معماری داریم که بتوانند این خیل عظیم دانشجو را تربیت کنند؟
در کنار این قلّت کادر آموزشی، واقعیت دیگری نیز در دانشکدههای ما وجود دارد. دانشکدههای ما دست و بال دانشجوها را از همه لحاظ بستهاند. گشتن و دیدن و بحث کردن از لوازم اولیه آموزش معماری است. ولی دانشجوهای ما، به دلیل خط قرمزهای متعدد، امکان سفرهای حتی الزامی را ندارند. نتیجه اول چنین محدودیتهایی این است که پروژههای معماری و تاریخ هنر و روستا را تا حد ممکن در خود شهر محل دانشکده یا در همان اطراف میگیرند، و دانشجو در این دنیای بزرگ حتی وسعت ایران خود را تجربه نمیکند.
در دانشکدههای ما بحثهای جدید و مبانینظری جدید نه تدریس میشود و نه آدرس داده میشود. بچههای ما هنوز هم مدرسه را با الگوی اوایل مشروطه میسازند و اسمش را میگذارند معماری ملی یا اسلامی. اساتید و دانشجوهای ما ضعف دانشی خود درباره مبانینظری جدید معماری را پشت دیوار بلند «معماری سنتی» یا «معماری اسلامی» میپوشانند، مثل معمارانی که نمای زشت خود را میخواهند پشت روندهها قایم میکنند. این دیوار و این روندهها روزی میافتند و زشتی معماری(= ساختمان) نمایان میشود.
دنیای تازه
و در آن طرف دنیا، بلند فریاد میکنند که معماری ساختمان نیست. بحثهای مهمی در ونیز جاری بود که بازتابی از بحثهای وسیعتر محافل هنری و معماری جهان است. اگر جایزه یک عمر معماری را به فرانک گری میدهند، حتماً دیدگاه او در پلان اول قرار میگیرد و بحث معماری تندیسگونه و از بین رفتن مرز بین داخل و خارج و دیوار و سقف مطرح میشود. از همین حالا میتوان شروع جدل علمی «معماری اندامواره در مقابل معماری تندیسی» را شاهد بود. جالب است که رجوع مجدد به جریان مردمی در معماری در مقابل هنر مفهومی معماری، دارد دوباره باب میشود. دنیای امروز که در تغییر و تحول دائم است، فرمولهای ایستا را بر نمیتابد و مبانی تازهای را برای طراحی فضاهای معماری پیشنهاد میکند. انتخابهای دوسالانه ونیز، همان اندازه معنیدار و برانگیزانندهاند که خود عنوان نمایشگاه: «آنجاست معماری، پشت ساختمان»
منابع:
روزنامه اعتماد ملی، شماره ۷۴۴، پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۷، صفحه معماری (ص۷)
کلید واژه:
معماری، ساختمان، کارفرما، آموزش، معماری اندامواره