آتش جاودان در تخت سليمان
آتش جاودان در تخت سليمان
بهروز مرباغی
در آخرين روز از هفته ميراث فرهنگي، در كنار مهندس ابراهيم حيدري نشستهام. آقايان حميد حيدري مهوار و مهندس شهابالدين ارفعي هم هستند. او متولد فروردين ماه ۱۳۲۶ است؛ از قروه كردستان. با تخت سليمان بيش از عمر اداري و استخدامياش در سازمان ميراث فرهنگي، به قول خودش «گره خوردهاست». ميگويد «حدود بيستوهشت سال سابقه حضور در تخت سليمان را دارم، به آن گره خوردهام. در اين مدت سه فصل هم با باستانشناسان آلماني كار كردهام».
چه سال هايي آقاي مهندس؟
۵۵، ۵۶، و ۵۷
پس سابقه كه بيش از ۲۸ سال ميشود!
درست است. من حتي قبل از اينكه به استخدام رسمي ميراث فرهنگي دربيايم، با تخت سليمان بودم. دوره آموزش و كارشناسيام.
آلمانها چند فصل در اين سايت كار كردند؟
نوزده فصل. مجوزشان، صرفاً، پژوهش در معماري، طبيعت و كاوشهاي باستانشناسي بود. حاصل كار اين گروه، علاوه بر چاپ و انتشار مقالات متفرقه در نشريات اروپايي، سه جلد كتاب است كه با سرپرستي پروفسور «نومان» تا سال ۱۹۷۱ چاپ شدهاست. پس از پروفسور نومان، دكتر هوف سرپرستي هيئت باستانشناسان آلماني را به عهده داشت. او نيز تا پايان فصل حفاري ۱۹۷۸ در سايت كار كرد كه فصل بعدي به انقلاب خورد. علاوه بر اين انتشارات، «پروفسور گوبلز» هم كتابي در باره مهرهاي گلي سايت چاپ نمودهاست.
كنجكاو مي شوم از ايشان در باره تفاوت يا تشابه حرفهاي باستانشناسان ايراني و خارجي بپرسم. آگاه هستم كه ميان برخي استادن ايراني اين حرفه نگرش منفي و حتي تند در مقابل همكاران خارجيشان هست. علاقمندم اين پاسخ فقط فني و كارشناسانه باشد، نه احساسي و انگيزشي. استاد ميگويد:
آلمانيهايي كه در ايران و در اين سايت كار كردند، انسانهاي فرهيخته و دانشمندي بودند. از ساعت ۵ صبح كار ميكردند تا ديروقت شب. آن موقع ما در پايگاه امكانات رفاهي نداشتيم. هفتهاي يكبار با لندرور ميرفتند تكاب، و گوشت و نان وكرهاي ميخريدند ميآوردند. بسياري از روزها اين گوشتها بو ميگرفت. يخچال و اين جور چيزها كه نبود. اينها كار ميكردند. علاوه بر تجربهام با آلمانيها، دورهاي را هم با ايتالياييها آموزش ديدهام. پروفسور كالياري شلواري داشت با جيبي بزرگ. متر و كمچه و وسايل اوليه حفاري را هميشه در جيبش داشت. هرجا ميرسيد و كنجكاو ميشد با همان وسايل اوليه شروع ميكرد به كار. براي من اين اخلاق و اصول حرفهاي بسيار آموزنده بود و هست.
از نظر سطح و كيفيت كار چطور؟
آنها معمولاً يك ويژگي شاخص داشتند. بهتر است بگويم ما مشكلي داريم كه آنها ندارند. ما، هيچكداممان، در يك پست و مسئوليت نميمانيم، يا قانع نيستيم. يادم است با اتريشيها كار ميكردم. آقاي «اندي ليپرت» از همان آغاز انتخاب گرايش تخصصياش در دانشگاه تا به آخر فقط در حوزه هزاره چهارم پيش از ميلاد كار ميكرد. ما ولي چنين نيستيم. همكاراني داريم كه در ده جا درگيرشان كردهاند، مسئوليت بهشان دادهاند.
چرا اينطور ميشود؟
نميدانم. شايد بافت و مسايل اجتماعي جامعه است كه چنين ميكند. با آلمانها كه كار ميكردم، روزي يك سفال پيدا كرده بوديم، احتمال ميداديم مربوط به دوره ايلخاني است. به دكتر هوف نشان داديم و خواستيم نظر بدهد. خيلي راحت و صريح گفت اظهار نظر نميتواند بكند؛ و چيزي نگفت. او متخصص دوره ساساني بود. در هيچ زمينه و دوره ديگري خود را درگير نميكرد.
***
چه كنيم اين آثار را؟
دلم ميخواهد موضوع گپ و گفت كمي «غير رسمي»تر شود؛ شايد هم كمي آنارشيك. ميپرسم:
اصلاً اين آثار و ميراث به چه دردمان ميخورند؟ اين همه انرژي و زمان و هزينه، كه چي؟ اشيائي را در ميآوريم و ميگذاريمشان در موزه. عدهاي ميآيند و توريستي نگاهشان ميكنند و ميروند.
حميد حيدري مهوار: شناسنامههامان هستند. بايد بدانيم كي بوديم و چي بوديم تا بدانيم امروز كي و چي هستيم. در مقابل سؤال شما، من هم پرسش سادهاي دارم: چه كنيم اگر كشفشان نكنيم و نگهشان نداريم؟ مگر به صرف اينكه پدربزرگ يا مادر بزرگمان پيرند و افتاده بايد بگذاريمشان به حال خودشان؟ نبايد مراقبتشان كنيم؟ از اينها گذشته، ما كه در دنيا تك و يگانه نيستيم . ملتها و تمدنهاي ديگري هم هستند كه همقدر و همسنگ ما تاريخ و ميراث دارند. آنها چه كردند؟ گذشته را پاك كردند و ريشههاشان را كندند؟
مهندس حيدري: ازديد تخصصي خودتان ببينيد. معماري و شهر سازيمان را ببينيد. شهرهايمان ظرفي هستند كه ما در آنها خواستهاي تاريخي و پاسخ به نيازهاي امروزمان را ميجوييم. اگر ريشهها را نشناسيم، در اين ظرف هرچه بريزند ريختهاند؛ صرفنظر از اينكه آيا اينها پاسخ به «ما» هست يا نه؛ اگر ريشهها را بشناسيم هر چيزي را در اين ظرف نميريزند. بگذريم كه در طول تاريخ، به ويژه در عصر حاضر، موضوع نامهاي جعلي هم هست، مثل خليج فارس. اين مسايل را كه نميشود با دعوا و سياسيكاري حل كرد. ولي وقتي خاك بوشهر را مي شكافيم و از دل خاك قصرهاي هخامنشي بيرون ميآيد، اينها ميشوند ريشههاي ما؛ اسناد ما. هيچكس نميتواند اين اسناد را انكار كند يا ناديده بگيرد. اين سند ها و ابنيه از زير خاك درآمده هستند كه تكليف نام و تاريخ خليجفارس را روشن ميكنند.
آقاي مهندس، شما تخت سليمان را، در چند كلمه فقط، چگونه توصيف ميكنيد؟
حماسه طبيعت و تمدن. طبيعت آنجا بينظير است. به روايتي كانال اكسيژن خاورميانه است. از نظر چشمههاي آب و گونههاي گياهي و جانوري نيز يگانه است.
و شما اعتقاد داريد كه تمدن با عنايت و آگاهي به اين داشتهها رفته آنجا؟
قطعاً. گذشتگان ما دانايي و آگاهي خوبي در انتخاب و مكانيابيها داشتهاند.
اين پرسش را از آن جهت مطرح كردم كه برخيها چنين اعتقادي ندارند. از استدلالهاي شاخص اين دوستان، از جمله، اين است كه اگر انتخاب مكان شهرها آگاهانه و از روي دانايي بود پس چرا اين همه شهرهاي تاريخي ما رفتهاند زير خاك؟ در اثر سيل يا زلزله و. . .
حيدري مهوار: استقرار و پيدايش شهرها علاوه بر مسايل فني فاكتورهاي ديگري نيز دارد. عوامل متعدد ديگر اجتماعي و اقتصادي و غيره هم در پيدايش يك شهر مهم هستند.
شهابالدين ارفعي: خواستگاه شهرها موضوعات مهمي هستند. ممكن است شهر به اين خاطر به وجود بيايد كه در محور تجاري قرارداشته، يا موقعيت استراتژيك داشتهاست؛ شايد فقط به خاطر آب بوده.
مهندس حيدري: اصلاً ممكن است شهري ساخته شود، حتي با آگاهي از ريسكهاي آن. يعني ممكن است عاملي مهم و اصلي در مكاني وجود داشته باشد كه اصل و اساس لازم براي بوجود آمدن شهر را ميدهد ولي خطراتي هم دارد. مثلاً دشت خوزستان منطقه كشاورزي بسيار مهم و ارزشمندي است. خاك حاصلخيز آن براي زندگي، به خصوص در عصر سلطه كشاورزي بر زندگي مردم، فاكتور مهمي بوده. و ميبينيم كه شوش هفده لايه تمدني دارد؛ لايهاي رفته زير خاك لايه دوم را ساخته اند. يا مثلاً بوشهر موقعيت بازرگاني بسيار شاخصي داشت و اهميت استراتژيك منطقهاي هم داشت. در آنجا ميبايد مستقر ميشدند، هرچند كه عوامل قهري طبيعت هم قابل پيش بيني بود.
حيدري مهوار: عوامل قهري طبيعي نافي انتخاب آگاهانه نيست. تجربههاي اخير خودمان حتي فاكتورهاي بسيار روشن ديگري هم به ما ميدهند. هيچ دقت كردهايد چرا مركز شهر تاريخي نايين دارد به مخروبه تبديل ميشود؟ شايد سه چهار خانواده در آنجا ماندهاند، بقيه خانه و زندگيشان را ول كرده و رفتهاند بيرون از اين «تسلط ضوابط مديريتي ميراث». در دورههايي ممكن است يك تصميم نادرست مديريتي اثراتي همسنگ زلزله در ويراني يك بافت يا شهر داشته باشد.
شهابالدين ارفعي: و در دزفول هم چنين شد.
(مرباغي:) در بوشهر هم چنين دارد ميشود!
شهابالدين ارفعي: شهر كوفه «فرمان مكانيابي» دارد؛ از خليفه ثاني. گفته است مكاني بيابيد كه از آنجا بشود راحت بر ايران اشراف و سلطه داشت، اطرافش مرتع داشته باشد براي دام و اسبهامان و جايي باشد كه پاي شتر من از مدينه تا آنجا خيس نشود؛ و كوفه را با اين سه فاكتور مكانيابي كردهاند.
مهندس حيدري: و كشف آثار و ميراث تاريخي براي اين است كه اين داناييها را بشناسيم و اشاعه دهيم. در كشفيات باستانشناسيمان اشيائي بدست ميآوريم و آنها را دستهبندي ميكنيم. بعضيهاشان بايد در موزه ملي نگهداري شوند، بعضيها در موزههاي محلي و تعدادي نيز جنبه و ارزش تحقيقاتي دارند. اگر موزههاي ما مكاني براي نشستها و گپ و گفتها باشند نتايج بسيار ارزشمندي از داشتهها و يافتههاي تاريخيمان ميگيريم.
منابع:
روزنامه اعتماد ملی، شماره ۳۷۱، پنجشنبه ۳ خرداد ۱۳۸۶، صفحه معماری (ص۷)
کلید واژه:
تخت سلیمان، تکاب، میراث فرهنگی، باستانشناسی