قلب تاریخی سمنان – شماره ۱۴

قلب تاریخی سمنان14

قلب تاریخی سمنان – شماره ۱۴

نوشته شده در نویسنده 1076

شماره ۱۴، چهارشنبه، ۸ آذر ۱۳۹۱ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
پیاده‌راه


سلام،


یکی از شاعرانِ بلندپایهِ معاصر، در شعری زیبا، می‌گوید «راه خود گوید که چون باید رفت!». آیا چنین است؟ راه خود می‌تواند به ما بگوید که کجا باید رفت؟ چگونه و از چه مسیری باید رفت؟

موضوعِ «پیاده‌راه» مربوط به این مساله می‌شود. واقعیت آن‌است که در جهانِ امروز، بویژه پس از آن‌که شهرها با جمعیتِ فراوانی که از روستاها آمده‌اند، اشباع شد، موضوعِ آسایش و رفاهِ شهری، تبدیل به بزرگ‌ترین هدف و وظیفه شهرسازان شد. اگر شهرسازانِ جهان در سال‌های وفورِ پس از جنگِ جهانی دوم، بویژه در آمریکا، به دنبالِ کشیدنِ خیابان‌ها و شوارع پت و شهن برای سهولتِ تردد سواره بودند، امروز، مردم به دنبالِ آسایشِ خود و هم‌نوعان‌شان هستند تا آرامشِ اتومبیل! حدود ۶۰ سالِ پیش، در اروپا و آمریکا، اتومبیل تبدیل به بتِ عربده‌جویی شده‌بود که همه به دنبالش بودند. بقولِ حافظِ خوش‌سخن و رند، همه «ساکنِ کویِ بتِ عربده‌جو» بودند. اما امروز چه؟

امروز مردم به دنبالِ آنند که اتومبیل در جای خود قرار گیرد؛ مرکبِ تحتِ اراده انسان باشد نه تعیین‌کننده روشِ زندگی و سکونتِ مردم. به همین خاطر، حدود سه‌دهه است که علمایِ شهرساز اروپا دنبالِ راه‌های آزادکردنِ شهرها و مردم از سلطه اتومبیل هستند. صحبت برسرِ نفی و دور‌انداختنِ اتومبیل نیست، صحبت بر سرِ آسایش و آرامش انسان‌ها است. در این مسیر، در کنارِ طرح‌های جامعِ شهری که معمولا به تعریفِ فضاهای صلبِ شهری می‌پردازد، اقدام به تدوین و تعریفِ فضاهای باز‌ِ شهری و مکان‌های تردد پیاده مردم هستند.

این طرح‌های جدید که عموما به عنوانِ «طرحِ جامعِ پیاده‌راه» معروف هستند، در اروپا هم هنوز همه‌گیر نشده، و کم‌تر از نصفِ پایتخت‌ةای اروپا دارای چنین طرحی هستند. یعنی نه تنها تمام شهرهای اروپا هنوز چنین طرحِ جامعی ندارند، حتی تمام پایتخت‌های‌شان هم چنین طرحی را در اختیار ندارند. اما،‌ این اندیشه، به سرعت، در تمام دنیا رواج پیدا می‌کند.

در ایرانِ غزیزِ ما، در سال‌های هفتادِ شمسی، برای نخستین بار در ایران و خاورمیانه، برای شهر تهران، «مطالعاتِ جامع پیاده‌راه‌های شهر» انجام گرفت، که گامِ بسیار مهمی در شهرسازی و معماری کشور است. بخش‌هایی از این طرح، در حدِ پروژه‌هایی محدود و موضعی به اجرا درآمد و دریچه‌ای تازه برای مدیریتِ شهری گشود.

«ایل‌راه» ها


«ایلراه شریانِ اتصالِ ییلاق و قشلاق است که تحتِ تاثیر تجربه و تلاشِ عشایرِ اطرافِ آن شناسایی شده و هویت یافته‌است. ایلراه تغلب از مناطقِ شهری، روستایی و عشایری متعدد و مختلفی می‌گذرد، به همین دلیل ممکن است عشایرِ مختلف بدون وابستگی ایلی یا طایفه‌ای دارای ایلراهِ مشترکی باشند، بخصوص در برخی مناطقِ کوهستانی و در قلمرو ایلات غالبا ایلراه‌های محدودی وجود دارد.

در عرفِ عبور از ایلراه‌ها، معمول است که عشایرِ کوچنده، در شرایط عادی و بدونِ پیشامدِ خاص، در هر دوره کوچ حق دارند، هنگامِ عبور، ۲۴ ساعت در مسیری که احیانا مراتعِ آن متعلق به روستاییان حریم و عشایرِ دیگر است، اطراق نمایند.

در برخی از مناطقِ عشایرنشین، راه‌های جدید ماشین‌رو با مسیر ایلراه‌های بزرگ منطبق شده و تلاقی نموده‌است. این انطباق یا تلاقی، عشایری را که مجبور به کوچ سنتی هستند با مشکلات و تلفات و خسارات زیادی مواجه نموده‌است. عشایر استانِ سمنان و اصولا مجموعه عشار جنوبِ البرز، هنگان کوچ از قشلاق به ییلاق و بالعکس با محدودیت‌های فراوان، از جمله قرق مراتع، کشت و زراعت در مسیر ایلراه، واگذاری اراضی به صنایع، عبور دام از جاده، پل‌های راه‌آهن و . . روبرو هستند».

از ایلراه‌های مهم استان سمنان می‌توان این ایلراه‌ها را نام برد: «ایلراه‌های سنگسری، ایلراه‌های عشایر برون کوچ، ایلراه‌های عشایر گرمسار، ایلراه‌های عشایر ایوانکی، ایلراه‌های برون‌کوچِ شمالِ دامغان.
(برگرفته از کتابِ ایل‌ها و عشایر استانِ سمنان، علی‌رضا شاه‌حسینی/ عنایت‌الله رنجبر، انتشارات اتحادیه تعاونی‌های عشایری استان سمنان، چاپ اول،‌ زمستان ۱۳۸۷، ص ۱۶۵)

راه به حریمِ قدسِ مسجد


«همان‌گونه که بیت‌الله‌الحرام، حریم توحید است، مساجدالله نیز حریم توحیدند؛ نسبتِ میان حریم مسجد به کل شهر یا سایر ابنیه، همانند نسبتِ دنیا به آخرت است و نمازگزار باید مُحرم شده و داخل حریم معبد الهی شود. احرام نمازگزاران برای ورود به حریمِ مسجد به آن است که ملتبس به لباس عبودیت گردند و از لباسِ عبودیت در زبانِ اهلِ معرفت، به لباسِ تقوا نیز تعبیر شده‌است. لباسِ تقوا لباسی است  غیر مرکب و نشانی از الوهیتِ نفس در آن نیست، بلکه لباس عبودیت محض و صرف است.

در مراتبِ دنیا، جهاتِ عبودیت و الوهیت در هم می‌امیزند، لیکن در مقامِ عبودیتِ محض به حکمِ آیه شریفه، یاایها الذین آمنو اتقو الله حق تقاته، آدمی ترکیب الوهیت را از خویش بازداشته و به صاحب حقیقی آن وا می‌گذارد.
در معماری مسجد، پیش‌طاق مقامِ قطع تعلق از دنیا و پشت‌سر انداختن آن است، هم‌چنان که ورود در نماز با پشت‌کردن به دنیا و پشت‌سر انداختنِ آن و شهادت به عظمت و بزرگی خداوند آغاز می‌گردد.

پس از طی این مرحله است که اجازه عبور از درگاه می‌یابیم و می‌توانیم خود را در زمره اجابت‌کنندگان دعوتِ حق و لبیک‌گویان به فراخوان او به شمار آوریم و از این رو درگاهِ مسجد، محل تحقق تلبیه است.
بنابراین، درگاه و استانه مسجد به منزله اجابت دعوتی است که از گنبد‌خانه به گوشِ دل و از ماذنه به گوشِ سر می‌رسد و از سوی دیگر، آستانه خود به به منزله دعوتی است که سالک را از مراحل پیشین به مراحلِ بعدی منتقل می‌نماید. علاوه براین،‌دعوت به مثابه احضار است و لبیک‌گفتن به مثابه اعلام حضور، زیرا آن‌که در بعد و غیاب به سر می‌برد، قادر به گفتنِ لبیک و اعلامِ حضور نیست و درگاهِ مسجد، ابتدای حضور در حریم قدسِ مسجد است».
(برگرفته از کتابِ مسجد ایرانی، مکان معراج مومنین، سید محمد بهشتی، انتشارات روزنه، چاپ اول،‌ پاییز ۱۳۸۹، ص ۱۲۳)

در کوچه‌های «بافت»!


در کوچه‌های بافت قدم می‌زنم و تک‌تکِ خانه‌ها را عمیق‌تر می‌نگرم. دیوارها مرا احاطه کرده‌اند؛ گویا مرا در آغوش گرفته‌اند. به دیوار خانه‌ای نه چندان قدیمی تکیه می‌دهم و به کوچه تنگ نگاه می‌کنم. عجب دورنمای زیبایی دارد! با خود می‌اندیشم چه زیباست اگر در این کوچه‌ها چای‌خانه خودمانی هم باشد. می‌نشینیم با دوستان و اهالی محل گپ می‌زنیم؛ از گذشته و آینده می‌گوییم؛ هر وقت دلمان گرفت می‌نشینیم و با خوردن یک فنجان چای، این بُعد و نما ما را به زیبایی‌های زندگی فرو می‌برد و گذر زمان را برای ما زیباتر می‌کند.

جرقه‌ای در ذهنم می‌زند؛ درمی‌یابم این کوچه با این دامنه دید است که این چنین چشم‌نواز است. یادم می‌آید آنچه از اساتید و بزرگان در دانشگاه خواندیم در مورد دید و گستره دید و چگونگی زیبایی آن؛ همین است! عجب داستانی دارد این خطوط! انگار قدیمی‌ها زیباتر می‌دیدند. خطوطی که بافت دارد واقعا چشم‌نواز است و نگاه آدمی را به خود می‌خواند. انگار حرکت، زندگی و حیات را به در و دیوار بافت تزریق می‌کند؛ درمی‌یابم این همان است که می‌گوییم معماری روح دارد، جان دارد و زنده است. عالی است!

هر چه عمیق‌تر می‌شوم داستان‌ها و زیبایی‌های فکر شده بافت را بیشتر درمی‌یابم. می‌دانم داناییِ پشتِ این معماری قطعا بیشتر از این حرف‌هاست. تصاویر را مرور می کنم و به خطوط می‌نگرم؛ احساس می‌کنم در این خطوط حل می‌شوم. چه احساس زیبایی است آن‌هنگام که درمی‌یابی آنچه خلق شده بر خطوط انسانی تو منطبق است. پس همگام می‌شوم و پیش می‌روم به سوی داشتن خطوط انسانی بافت.

 

راه، راسته، بازار


«پیدایش و تکوینِ راسته‌های تخصصی که محلِ استقرار اصناف و پیشه‌ورانی بود که کالای یکسان یا کالای مربوط به هم را می‌فروختند، پیشینه‌ای بسیار کهن و باستانی دارد و حتی امروز نیز در بسیاری از موارد چنین است و هنوز در بسیاری از شهرهای کشور، خیابان‌ها یا راسته‌هایی مشاهده می‌شود که به عرضه یک یا چند کالای مشابه و مرتبط به هم اختصاص دارند.

یکی از مهم‌ترین عوامل شکل‌گیری چنین راسته‌هایی، جاذبه و کشش اقتصادی این راسته‌ها برای جلب نظر مشتریان است، زیرا خریداران می‌توانند در چنین مکان هایی هم با انواع محصولات و فراورده‌های مشابه به‌خوبی آشنا شوند و با آگاهی از آن بهتر انتخاب کنند و هم با مقایسه قیمت یک کالا در مغازه‌های مختلف با قیمت کالاهای گوناگون در کوتاه‌ترین زمانِ ممکن، از قیمت مناسب کالاها آگاهی یابند. مراجعه نسبتا انبوه خریداران کالاها به راسته‌های تخصصی نیز موجب می‌شود همواره فروشندگان سعی کنند جایی در راسته‌های تخصصی برای عرضه کالاهای خود فراهم آورند.

(برگرفته از کتابِ بازارهای ایرانی، حسین سلطان‌زاده، دفتر پژوهش‌های فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۸۶، ص ۴۰)

قدم‌زنی در اروپا


برای اغلبِ ما ها «بروکسل» نامِ آشنایی است. بروکسل پایتخت بلژیک، همان شهری است که اداره مرکزی سازمان جهانی انرژی اتمی قرار دارد. شهر پرجمعیت و بزرگی است. این شهر شگفتی‌های زیادی برای بازدیدکنندگان دارد. شهری است آرام و قابلِ تفرج و تردد.

ساختمان‌های جدید و قدیم در کنارِ هم و در مرکز‌محله‌های مختلف، هماهنگ و هم‌نوا کنار هم قرار گرفته‌اند. معروف‌ترین بخشِ شهر، «گراند پلس» است. میدانچه‌ای با کاربریِ تجاری که می‌گویند از سده یازدهم تا به امروز مرکز تجاری و تفریحی مردم بوده‌است. این‌جا تمام جاذبه‌های لازم برای توریست ها وجود دارد، با دکان‌ها و دکانک‌های فراوان صنایع‌دستی و کافه و رستوران و کتابفروشی.

بروکسل (و بلژیک هم) تاریخ خاص زبانی دارد. این کشور به دو بخش هلندی و فرتنسوی تقسیم شده‌است، ضمن‌این‌که چندین گروه زبانیِ دیگر از جمله آلمانی نیز دارد. در کنار این تنوعِ تاریخی، مهاجرت‌های متعدد و متنوع در سال‌ها و دهه‌های اخیر به بلژیک، سببِ تغییراتی در تقویمِ زبانی کشور شده‌است، بگونه‌ای که امروز بروکسل را بیشتر به فرانسوی‌زبان می‌شناسند.

در مرکز بروکسل، که بخشِ تاریخی شهر را تشکیل می‌دهد، معروف‌ترین واحدهای انتشاراتی، هنری و فرهنگی قرار دارند که از طریق اتوبوس، مترو و دیگر وسایط نقلیه عمومی به چهارگوشه شهر وصل می‌شود. بیشترِ بخش‌های داخلی مرکز‌شهر بروکسل را محله‌ها و محورهای پیاده تشکیل می‌دهند. عمومی‌ترین چهره شهری مرکز بروکسل را بناهای سه یا چهارطبقه تشکیل می‌دهند، چهره‌ای که در بسیاری از شهرهای اروپا دیده می‌شود. واحدهای همسایگیِ تعریف‌شده و یگانه، دیگر ویژگی این بخشِ شادابِ شهر بروکسل است.

محرم و تکیه پهنه


در انتهای بازار جنوبی سمنان فضای مربع شکلی با تیرهای چوبی به چشم می‌خورد که به تکیه پهنه معروف است و مابین مسجد جامع، مسجد امام‌خمینی، امام‌زاده یحیی، و بازار جنوبی قرار دارد.
در گوشه شمال‌غربی این تکیه، حمام معروف به پهنه قرار دارد که نام خود را از تکیه پهنه که جای نسبتا فراخ در انتهای بازار بوده گرفته و جهت برگزاری مراسمی همچون دهم عاشورا مورد استفاده قرار می‌گرفته‌است. در قسمت شمال‌غربی، مسجد امام‌خمینی قرار گرفته است.

فرزندانِ بافت


ابوالفضل از بچه‌های بافت است. او را وقتی دیدم که مشغول خوردن انجیر از روی درخت بود. او دوست دارد اینجا در بافت بماند و با دوستانش بازی کند و کلی شیطنت کنند. از ساقه انجیر بیرون افتاده از حیاط خانه‌ها آویزان شوند و میوه بخورند وشادی کنند. او آرزو دارد بزرگ که شد کاری کند بافت همیشه تمیز بماند و همه بچه‌ها شاد و راحت بتوانند بازی کنند. او دوست دارد بچه‌ها فضای بازی راحت و بدون حرکت ماشین داشته‌باشند تا امن باشد و آسوده فوتبال بازی کنند و نگران ترکیدن توپ در زیرِ چرخ‌های ماشین نباشند. ما این‌همه فکر زیبای ابوالفضل را ثبت می‌کنیم تا بتوانیم آن روز را برای فرزندان بافت به‌وجود آوریم. او برای ما در حین انجیر خوردن و شیطنت یک نقاشی هم کشیده‌است

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *