شهر، توليد، دوستي و زيبايي

شهر، توليد، دوستي و زيبايي

نوشته شده در نویسنده 938

آنا وينوگرادينكا
مترجم:
جلال‌الدين بهروزي


چندي پيش، ترجمه‌اي بدستمان رسيد، در اتباط با نقش ارزش زمين در معماري و به ويژه در شهرسازي. از وينوگرادينكا، در سايت معماري راسيسكايا آرخيتكتورا، كه پايه‌هاي بحث مهمي را مطرح مي‌نمود. اينكه، چگونه زمين و كالا بودن يا نبودنش مي‌تواند سيماي شهر و معماري يك شهر را تعيين نمايد. خانم وينوگرادينكا، ظاهراً پژوهشگر شهري است نه شهرساز و معمار. اما، اساس بحث مورد نظرش، شديداً مربوط و ناشي از دغدغه‌هاي شهرسازي است. تكه‌هايي را كه بيشتر به موضوع مورد علاقه صفحه معماري مربوط است جمع‌وجور كرديم كه مي‌خوانيم.

شهر دلبند، خانه آرام، باغچه‌اي سبز!
اين ترجيع‌بند ترانه است معروف در سنت پيترزبورگ و تمام روسيه. يادگار روزهايي كه خوانندگان ما در وصف شهرها و شهروندان‌مان مي‌خواندند. ترانه‌هایي با مضمون و نام شهرها فراوان است؛ و از اين ميان بعضي شهرها بيشتر از بقيه سروده و خوانده مي‌شدند: مسكو، لنینگراد،‌ ادسا، شرق دور، نووگراد و. . .
اكنون پس از بيست سال از فروپاشي سيستم متمركز مديريت شهري و كشوري مي‌شود برخي از جوانب شهرسازي و شهروندي دوره‌اي را كه به هرحال و حداقل به عنوان برگ‌هايي تجربه شده از تاريخ معماري و شهرسازي هستند مرور كرد. اين كار حتماً به غناي دانش بشري مي‌افزايد. در طول زندگي بيش از دو نسل، ما با ديد ويژه و متفاوتي به شهر و شهرسازي مي‌انديشيديم و عمل مي‌كرديم.

نخست: شهر بايد مولد باشد!
در عالم نظريه و اجرا، بطور عام، دو اردوگاه در رابطه با حضور صنعت در شهرها وجود دارد. يكي معتقد به خروج صنعت و توليد (نه خرد و خانگي) از شهر است و ديگري معتقد به اين است كه صنعت و توليد قلب شهر است و بدون وجود توليد، شهر تبديل به اجتماعي مصرفي و انگلي مي‌شود. ديدگاه اول،‌ تقريباً در تمام جهان سرمايه‌محور رايج است و آثار و نتايج آن نيز براي ساكنان اين‌گونه شهرها معلوم مي‌باشد. زون‌بندي شهرها به زون صنعتي، خدماتي،‌ تجاري و غيره در اين شهر هم از اين تفكر كلان زاييده شده‌است. در روسيه (شوروي) به‌ گونه ديگر عمل مي‌شد. علاوه بر شهرهاي ريشه‌داري چون سنت پيترزبورگ كه كارخانجات بسيار معظمي را در خود جاي داده بود كه برخي‌ها در تمام كشور هم يگانه بودند، بسياري از شهرهاي جديد در سرتاسر خاك شوروي، اساساً، حول محور كارخانه يا صنعت به وجودآمدند. متاسفانه با فروپاشي سيستم شوروي اين‌گونه شهرها بزرگ‌ترين خسارت‌ها را ديدند. شهرهايي مثل «كراسنينسكي» كه دور يك كارخانه كاغذ فيلتر صنعتي به همين نام درست شد و يا شهر معروف «تانك آباد» كه با انتقال كارخانه بزرگ تانك سازي لنينگراد (در روزهاي اوج جنگ دوم) به آنجا ساخته شد. شهرهاي كوچك ديگري هم در مناطق مركزي شوروي –استان كيروف فعلي و تارتارستان و غيره- ساخته شدند،‌ اساساً براساس محوريت صنعت و كارخانه مشخصي بوجود آمدند.
در خود شهر سنت پيترزبورگ و در قلب شهر كارخانجاتي بودند (و بعضي‌ها هنوز هم هستند) كه از نظر بزرگي در تمام شوروي آن زمان هم يگانه بودند. مثل مجموعه صنايع بزرگ فلزي «ال.ام.زد» كه بر لب رودخانه «نوا» در مركز شهر است يا كارخانجات بزرگ «كيروفسكي زاوود» كه كارخانه تراكتورسازي سنت پيترزبورگ پس از تقسيم آن به هشت قسمت بوجود آمده‌است. طبيعي است كه وقتي كارخانجاتي چنين بزرگ در ميان شهر حضور دارند، از يك طرف تأثير خود را بر روحيات و منش‌هاي رفتاري شهر و شهروندان اعمال مي‌كنند و از طرف ديگر خود را به خلقيات و الگوهاي شهري و فرهنگي نزديك مي‌نمايند. در اين رابطه است كه مجموعه فرهنگي كيروفسكي زاوود شامل سالن‌هاي كنسرت و نمايش و موزه اختصاصي آن نه تنها كاربرد داخلي دارد،‌ بلكه تبديل به قطبي در زندگي فرهنگي شهر مي‌شود. يا موزه بي‌نظير و يگانه چيني،‌ در دل كارخانه چيني‌سازي «لاماناسوف» كه در نوع خود در دنيا بي‌نظير است در سايه وجود اين كارخانه در دل شهر بوجود آمده‌است.
اين‌ها نمونه‌هاي بسيار اندكي از نشانه‌هاي عملكرد يك نظريه ساماندار در شهرسازي است. به اعتقاد بسياري‌ها،‌ مسائل جنجال برانگيز و پر سروصدايي كه حول محور محيط زيست و آلودگي‌هاي صوتي و زيستي به خاطر وجود صنعت در داخل شهرها علم و تبليغ مي‌شود، به تمامي از حقيقت نشأت نمي‌گيرند. بخشي از اين سروصداها (اگر نه همه آنها) ناشي از قيمت زمين در داخل شهرهاست. در دوره شوروي زمين مال دولت بود و همين امر از دو جهت موضوع آلودگي‌ها را مرتفع مي‌ساخت، نخست آنكه كارخانجات داخل شهر فضاي كافي و به اندازه نياز در داخل محوطه خود را داشتند، و از طرف ديگر هم حريم‌هاي لازم را با كاربري‌هاي ديگر شهري مي‌توانستند رعايت نمايند. ولي وقتي كه زمين- به خصوص زمين شهري- قابليت تبديل شدن به كالا را پيدا مي‌كند، طبعاً موضوع آلودگي‌هاي زيست محيطي هم تبديل به مطالب رسانه‌ها مي‌شود!

دوم: شهر با ميدانگاه‌ها زنده است!
علماي شهرسازي در دنيا، به اين نكته كليدي اصرار دارند،‌كه شهرها نياز به ميدانگاه‌ها وگذرها و سركوچه‌هايي دارند كه مردم وقت و بي‌وقت آنجاها جمع شوند، رابطه برقرار نمايند و آرامش بيابند. اين همان نظريه است كه الان در بازسازي نيوارولئان زخم خورده و ويران‌شده از طوفان‌هاي مهيب سال گذشته، دوباره مطرح شده‌است. تئوري مغفول مانده‌اي كه در تصحيح رفتارهاي شهري نقش بسزايي دارد. چند سال پيش هم در كانادا، خيابان منتهي به «ايتون» را به بزه‌خيزي و آلودگي اجتماعي شهره بود، با بازسازي و تبديل آن به گره شهري با مكان‌هاي مكث و تجمع،‌ تبديل به محيط شهري امن و دلنشين نمودند. اين‌ها از نشانه‌هاي زندگي شهري متمدن و فرهيخته مي‌باشند. در كشورهاي قديمي‌تر مثل كشورهاي شرقي، زيرگذرها، ميدانچه‌ها و حتي مساجد و حياط داخلي آنها چنين نقشي را داشتند.
«جين جكوبسون»، جمله معرفي دارد: شهر بدون ميدانگاه‌هايش مي‌ميرد!
در شهرهاي شوروي، الگوي خود را با اين نظريه‌ها چنين سازگار كرده بودند كه شهر به مناطق تقريباً خودكفا تقسيم شده بودند و تقريباً تمام نيازهاي عمومي شهروندان هر محله و منطقه در همان‌جا قابل رفع شدن بود مگر عملكردها و كاربري‌هايي كه ويژگي ملي يا تمام شهري داشتند مثل ساختمان‌هاي شهرداري‌ها و وزارتخانه‌ها و غيره. به غير از چنين كاربري‌هايي، ‌بقيه نيازهاي زندگي شهري بايد در درون هر محله يا منطقه‌اي مرتفع مي‌شد: مراكز خريد، كتابخانه، خانه‌هاي فرهنگ، خدمات فني و امثالهم. اين نظريه در تاسيس شهرهاي جديد روستايي به اين صورت خود را نشان مي‌داد كه طبق اصول جامع شهرسازي شوروي، زماني يك يا تركيب و تجميعي از چند روستا تبديل به شهر مي‌شد كه داراي مركزي باشد كه در آن خانه فرهنگ و محل اجتماع مردم به وجود آمده باشد.
اين نظريه در معماري مجموعه‌هاي مسكوني به اين صورت تجسم مي‌يافت كه مجموعه‌هاي بزرگ آپارتمان به شكل عمومي U بسته طراحي مي‌شد كه داخل آن (غالباً به شكل مربع به ابعاد حدود دويست متر يا كمتر) مهدكودك و دبستان قرار داشت كه اطرافش را فضاي سبز تشكيل مي‌داد. مدرسه‌ها غالباً بدون ديوار و حصار بودند و فضاي سبز اطراف مدرسه هم حياط آن بود و هم فضاي استراحتي و اجتماع اهالي آپارتمان‌ها. اين فضاي داخلي، كه تجسم درست حياط مركزي عمومي را داشت حكم همان ميدانگاه‌هاي خانم جين جكوبسون را ايفا مي‌كرد. به‌ خصوص براي سالمندان و پا به سن گذاشته‌ها و قدم‌زدن‌هاي عصرها و درد دل‌گويي‌ها با همسايه‌ها.

سوم: زمين مال كيست؟
سومين و شايد مهم‌ترين موضوع در شهرسازي اين كشور، موضوع مالكيت زمين بود. زمين در اينجا خریدني و فروختني نبود. اگر قرار بود مجموعه‌اي ساخته شود، اين مهندس معمار يا شهرساز بود كه مقدار زمين مورد نياز را تعيين مي‌كرد نه كارفرما. به همين خاطر معمار عذري براي چشم‌پوشي از نيازهاي فضايي پروژه نداشت و بهانه‌اي براي نديده گرفتن حريم‌هاي شهري نمي‌توانست بياورد. نتيجه اين وضعيت اين شده بود كه مجتمع‌هاي مسكوني نوساخته، حريم مشخص صوتي از محور خيابان‌ها را رعايت مي‌كردند و امكان رعايت اصول پايه‌اي شهرسازي، از قبيل بازشدگي‌ها، نشانه‌ها، خوانايي در شهرها به وجود مي‌آمد. امروزكه خصلت و الگوي تجارت در رگ‌هاي شهر جاري شده‌است، ازدحام دكه‌ها و دكانك‌ها در اطراف ايستگاه‌هاي مترو حريم‌ها را درهم شكسته‌اند و تبديل خانه‌هاي محله‌اي فرهنگ به كازينوها و فروشگاه‌ها آرامش را از اهالي مي‌گيرد. الان هركس كه بتواند وجبي زمين سفت زير پايش محكم نمايد به آينده‌اش اميدوارتر مي‌شود. و اينگونه است كه الگوي شهرسازي و معماري دارد تغيير مي‌كند و خود را با جهان آزاد و سرمايه-محور منطبق مي‌نمايد.

علما چه مي‌گويند؟
اينكه كالبد شهر تاثير قابل تشخيص در رفتارهاي شهروندان دارد، موضوع قابل مناقشه‌اي نيست. در نقطه مقابل هم، اين استدلال جاي ترديد زيادي ندارد كه شهرسازي و معماري مي‌تواند براساس نظريه‌ها و اعتقادات يك ملت يا معمار شكل و قواره ويژه بيابد. اما اينكه تجربيات كشورها و مكتب‌هاي مختلف را چگونه مي‌توان در جهت ارتقاي اسلوب و تكنيك‌هاي موجود هر كشوري به كار بست، جاي بحث فراوان دارد.

منابع:
روزنامه اعتماد ملی، شماره ۲۵۴، پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۸۵، صفحه معماری (ص۹)

کلید واژه:
شهر، تولید، دوستی، زیبایی، صنعت، بزه، میدانگاه‌

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *