سیرافنامه -شماره ۳۸
بهروز مرباغی
سلام،
به روز جهاني موزه نزديك ميشويم. ۲۹ ارديبهشت، روز موزه است. ما در اين روز چه خواهيم كرد؟ اصولا در يك روز چه ميتوان كرد؟ آن هم در رابطه با موضوعي تخصصي و عميق چون موزه؟
* ممكن است شانس داشته باشيم و در اين روز پروژهاي فرهنگي را افتتاح كنيم. شايد اين امكان را بتوانيم فراهم كنيم كه بچههاي سيراف را براي بازديد از موزههايي در شهرهاي نه چندان دور همسايه سيراف بفرستيم. مثلا در شيراز يا بوشهر. شايد بتوانيم نشست يا همايشي در اين خصوص برگزار كنيم. و شايد ابتكاري به خرج دهيم كه موزهاي از داشتههاي خاص اهالي سيراف ترتيب بدهيم و مهماناني را دعوت كنيم. مثلا نمايشي از اسناد قديمي كه در خانههاي مردم به وفور يافت ميشود. مثل قباله ازدواج، وقفنامه، سند مالي، عكس، نقشه و . . .
* ميتوانيم با اشاعه دانش مربوط به موزه و موزهداري به استقبال اين روز برويم. ميتوانيم ارزش و اهميت موزه را در زندگي واقعي تكتك افراد جامعه بشناسيم و بشناسانيم. ميتوانيم موزه را از غربت و مهجوريت تحميلي بر آنها برهانيم. ميتوانيم كمك كنيم موزه سيراف را كه تنها موزه در اين منطقه است، ساماني بهتر بدهيم. ميتوانيم پايههاي تاسيس موزه منطقهاي خليج فارس را در سيراف بنا نهيم، با تاسيس كتابخانه سيراف به عنوان نطفه مركز پژوهشهاي فرهنگي تاريخي خليج فارس. هزار تا كار ميشود انجام داد. بسياري از اين كارها نياز به بودجه و حمايت آنچناني ندارند، فقط كافي است همت كنيم، اگر عشق به سيراف داريم.
* اما، به هرحال، موزه در جهان امروز نقش و جايگاهي بسيار متفاوتتر از نقش حتي ۵۰ سال پيش دارد. آن زمان كه «موزه ملي ايران باستان» در تهران تاسيس شد، با امروز قابل مقايسه نيست. آن موقع نسل اول موزهها در دنيا بودند، امروز ما نسل پنجم موزهها را داريم. امروز، بر خلاف آن دوران، موزه صرفا محل نگهداري اشيا نيستند. نگهداري و نمايش اشيا، در موزههاي امروز فقط سي درصد از وظايف موزههاست. در حقيقت اين وظيفه، نقش سوم موزه را شامل ميشود. نخستين وظيفه موزههاي امروز ايجاد ارتباط فرهنگي رو در رو بين آدمها و گسترش تعامل اجتماعي است. موزه نقش پژوهشي دارد نه نقش انبارداري و دفينهاي. . . . برخواهيم گشت!
مستند جديد سيراف
دو سه هفتهاي است سيراف مهمان اكيپ مستندسازي است كه دوست دارد زواياي تازهاي از زندگي امروزي و تاريخي سيراف را به نمايش بكشد. مهدي اسدي، مستندساز مركز سينماي تجربي و مستند كشور، با همكاران و دوستان خود، البته با همدلي اهالي خوب سيراف، از دريا و آسمان و زمين سيراف فيلم گرفته تا با برشهاي نهايي، فيلمي ۵۰ دقيقهاي از سيراف عرضه نمايد. اسم فيلم، فعلا، محرمانه است! شايد هم هنوز قطعي نشده. اما آنچه كه معلوم است، انرژي و علاقمندي گروه براي ساخت مستندي خوشساخت و غني است. ايرج سالاروند مشاور پروژه است و درخشان هم مدير گروه فيلمبرداري. محمد كنگاني هدايت روابط عمومي پروژه را به عهده دارد و كلي از بچههاي سيراف هم نقشي به فراخور در فيلم دارند.
مهدي اسدي در خصوص تجربهاش در سيراف يادداشتي به سيرافنامه داده كه نكات زيبايي دارد:
* سيراف را قدر بدانيد، كه ريشههاي عميق در تاريخ و آغوشي باز براي دانايي و پيشرفت دارد. سيراف مارا پذيرفت تا بتوانيم با كمك اهالي خوب آن، نقشي در خور براي شناساندن آن به ديگران داشته باشيم. شايد هم نتيجه كار كمك كوچكي باشد در شناساندن سيراف به خود سيرافيها. هدف آن است كه اثري صادق و راست گفتار ارائه نماييم.
* آرزوي ما اين است كه بتوانيم اثري به يادگار بگذاريم كه فراتر از سالهاي عمر ما بماند و نقشي بر جريده روزگار بزند. باور دارم كه فقط عشق و تلاش ميتواند انسان را به تفكر وادارد و با چنين تفكري است كه ميتوان آثاري برجسته خلق نمود. تلاش و عشق نهفته در سرشت و سرنوشت سيراف را الگو قرار دهيم براي خوب بودن، خوب ديدن، خوب فكر كردن و خوب ساختن.
* سيراف مردمان مهربان و صادق دارد. براي هركاري رجوع كرديم، تا حد توان ما را ياري دادند. كمك كردند تا بتوانيم اثري در شان سيراف بسازيم. با اتمام فيلمبرداري، از همه اهالي سيراف خداحافظي ميكنم و اميدوارم همه بكوشند و بكوشيم تا دنيايي زيبا و آيندهاي روشن براي فرزندان سيراف و ايران داشته باشيم. انشاالله.
فرزندان سيراف
قاسم مقصدي از بچههاي خوب و بسيار آرام است. هر وقت او را ميبينم ازش ميپرسم آقا قاسم تو چرا مثل بقيه اينقدر اهل شيطوني نيستي!.
* سال ۱۳۷۵ وقتي خيلي كوچك بود يادم ميآيد كه در سفر مشهد با او و مادرش همراه يك كاروان با هم بوديم. شب را در جايي در اصفهان به صبح رسانديم. قاسم نوزادي كوچك بود كه آغوش مادرش تنها جاي دوستداشتني براي او بود. آن شب پشههاي زيادي تمام محيط پارك را گرفته بودند. كسي تا صبح خوابش نبرد. صبح كه مثلا از خواب بيدار شديم، همه درگير جاي جاي بدنشان بودند كه خارش شديدي داشت و حسابي با نيش حشرات نوازش شده بود. آقا قاسم ما كه صورت سفيد و نازكي داشت دقيقا شده بود مثل توت فرنگي. تمام صورتش از نقطه نقطههاي قرمز پوشيده شده بود. جالب اينجا بود كه او حتي يك ذره هم گريه نميكرد و آرام خوابيده بود و گاهي هم ميخنديد. انشاءالله هميشه شاد و خندان و صبور باشد.
* ۱۴ ساله شده است و كلاس دوم راهنمايي است. وقتي از او پرسيدم كه معدلت چند شده؟ گفت: «نميشود نگويم؟ آخر معدلم خيلي كم شده»
پرسيدم مگر چند شده؟ به من بگو…
خلاصه گفت: «۵/۱۷ شده». خوب اين كه اصلا بد نيست. خيلي هم خوب است.
قاسم ميگويد: « فوتبال از بازيهايي است كه خيلي طرفدار دارد چه براي بازي كردن و چه براي تماشا. من نيز با دوستانم در مدرسه فوتبال بازي ميكنم و حسابي لذت ميبرم. البته بازيهاي كامپيوتري را هم دوست دارم. اما زياد بازي نميكنم چرا كه پدر و مادرم ميگويند چون همش نشستهام و وقتي زياد مشغول بازي هستم كمتر حرف ميزنم برايم ضرر دارد.»
«خيلي دلم ميخواهد يك زمين زيبا و بزرگ فوتبال توي سيراف بود. همه بچههاي سيراف چه كوچك و چه بزرگ فوتبال بازي ميكنند ولي زمينهايي كه چمن دارد با دو تا دروازه زيبا و بزرگ چيز ديگري است.» قاسم باز هم از خواستههايش ميگويد:
«ميدانيد درياي به اين بزرگي داريم ولي خيلي از بچهها شناي درست و حسابي بلد نيستند. چقدر خوب ميشد اگر مربي شنا داشتيم.»
از شهر و كوچه و بازار چه خبر؟
«كوچهها و خيابانهاي سيراف خيلي زيبا و تميز شدهاند اما بعضي از مردم آشغال و آب ميريزند كه لجن درست ميشود.»
* از شهرش اينگونه صحبت ميكند: «سيراف شهري است كه خيلي زيبا و باستاني است. من دوتا برادر و سه تا خواهر دارم. كه دوتايشان يعني يك برادر و يك خواهرم در موسسه سيراف پارس عضو هستند. يكي از شعرهاي برادرم عليرضا كه در مورد سيراف است در يكي از كتابهاي سيراف چاپ شده است. همه جاي اين شهر باستاني ديدني است. خيليها وقتي به سيراف ميآيند دل كندنشان سخت ميشود و اگر فرصت كنند دوباره هم اينجا را براي مسافرت انتخاب ميكنند.»
* قاسم گل ما از تابستاني كه پيش روست حرفها دارد و ميگويد: «هوا كم كم گرم ميشود و تابستان و كولر روشن كردن شروع ميشود. همه ما بچهها بيشتر وقتها چه صبح و چه عصر توي دريا شنا ميكنيم. ولي بايد مواظب باشيم تا اتفاق بدي نيفتد. دريا نعمت بزرگي است كه خداوند براي ما آفريده است تا از آن استفاده كنيم. دريا پر از ماهيهاي خوشمزه است كه خيلي از ناخدايان در سيراف روزي خود را از آن بدست ميآورند. و به جم و جاهاي ديگر براي فروش ميفرستند»
نوروز جهاني
بدانيم كه نوروز در «فهرست جهاني ميراث غيرملموس» به ثبت رسيده است. پرونده ثبت جهاني نوروز چهارسال پيش كليد خورد، زماني كه اين آيين پارسي ثبت ملي شد. پس از ثبت آن در ايران، موضع ثبت جهاني آن با همكاري ۵ كشور فارسي زبان پيگيري شد و نهايتا پس از طرح در «كميته بين دولتي حفاظت از ميراث غيرملموس سازمان ميراث جهاني» با تاييد و تشويق حضار نشست كميته، به ثبت جهاني رسيد. با ثبت جهاني نوروز امكان بازشناسي آن در سطح جهان فراهم ميآيد و علاوه بر تقويت پيوندهاي انساني و فرهنگي در ميان ملتهاي فارسي زبان، منادي صلح و شادابي در ميان ديگر ملتهاي عالم نيز ميشود.
كتابخانه
هر كتابخانهاي نياز به كتابهاي مرجع دارد. فرهنگها و لغتنامهها از اين دسته هستند. سرور هنرور، از دوستداران سيرافنامه در بوشهر، جمعآوري واژهنامههارا كليد زد. ممنونيم. همراه با يك واژهنامه كوچك، سه كتاب انگليسي كوچولو همراه با سي.دي هم كه از كتابچههاي آموزشي آكسفورد است، برايمان ارسال كرده:
* «فرهنگ معاصر» كوچك انگليسي- فارسي، تدوين واحد پژوهش فرهنگ معاصر، چاپ پنجم ۸۸
* Aridadne’s Story, Joyce Hannam, Oxford University Press
* Around the World in 80 days, Jules Verne, Oxford University Press
* True Heroes of Sport, Dontella Fitzgerald, Oxford University Press
* هر هفته،كتابهايي برايمان ميفرستند. تعدادي از كتابهايي كه در دو هفته گذشته از طرف دوستداران به كتابخانه سيراف هديه شدهاند:
* جزيره خارك در دوره استيلاي نفت، خسرو خسروي، انتشارات موسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي، دانشگاه تهران، چاپ اول ۱۳۴۲
* تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران (انقراض قاجاريه)، ملكالشعراء بهار، سازمان كتابهاي جيبي، چاپ سوم ۱۳۵۷
* پژوهشي در جامعهشناسي روستايي ايران،خسرو خسروي، انتشارات پيام، چاپ اول ۱۳۵۶
* در خدمت تخت طاووس، پرويز راجي، به كوشش حسن كامشاد، انتشارات طرح نو، چاپ اول ۱۳۸۱
* جهاني از خود بيگانه، دكتر حميد عنايت، انتشارات فرمند، چاپ دوم ۱۳۴۹
* حكايت حال، گفتگو با احمد محمود، ليلي گلستان، كتاب مهناز، چاپ اول ۱۳۷۴
* گزيده ده سال داستان نويس در انقلاب اسلامي (جلد اول)، ابراهيم حسن بيگي، حوزه هنري، چاپ اول ۱۳۶۸
* نويسندگان پيشرو ايران، محمد علي سپانلو، انتشارات نگاه، چاپ دوم ۱۳۶۶
* نقد آثار محمد علي جمالزاده، عبدالعلي دستغيب، انتشارات چاپار، چاپ اول ۱۳۵۶
* ادبيات از نظر گوركي، ترجمه ابوتراب باقرزاده، انتشارات روز، چاپ دوم ۱۳۴۷
* تاريخ ادبيات ايران از فردوسي تا سعدي، فتح الله مجتبايي، سازمان كتابهاي جيبي، چاپ دوم ۱۳۴۲
* انديشههاي متي، برتولت برشت، ترجمه بهرام حبيبي، انتشارات تير، چاپ دوم ۱۳۵۵
* مرگ در جنگل، شروود آندرسن، ترجمه م. ع. صفريان و ص. تقي زاده، نشر نو، چاپ اول ۱۳۶۲ * سربازي از يك دوران سپري شده، ترجمه احمد شاملو، انتشارات موج، چاپ اول ۱۳۵۲
* غمهاي كوچك، امين فقيري، مركز نشر سپهر، چاپ اول ۱۳۵۲
* دره دراز، جان ستاينبك، ترجمه سيروس طاهباز، سازمان كتابهاي جيبي، چاپ اول ۱۳۴۷
* چند چامه و درام، الكساندر پوشكين، بنگاه نشريات پروگرس مسكو
* نابيناي نوازنده، ولاديمير كورولنكو، ترجمه گامايون، بنگاه نشريات پروگرس مسكو