تهران، یعنی ایران کوچک
گذر رودکی را شناختیم. اگر ممکن است
اشارهای شالوده تاریخی-فرهنگی تهران داشته باشید.
تهران صرفا یک مرکز سیاسی نیست. تهران مرکز فرهنگی هم هست. تهران یعنی ایران کوچک.
همه اقوام و طوایف ایرانی در تهران حضور دارند. در زندگی شهری مشارکت و تاثیرگذاری
دارند.
تهران قدیم یک ستون فقراتی داشت. که از شاه عبدالعظیم شروع میشد و میرسید به
شمیران. دروازه شمران مدخل بخش شمالی شهر بود. که البته دروازه مهمی هم نبود.
مقایسه کنید آن را با دروازه حضرتی در این سمت تهران که تهران را به ری وصل مینمود
و از ری به تمام جنوب ایران. شاهراهی هم بود که تهران را به خراسان و شمال شرق
کشور وصل میکرد، و از آنجا هم به سیستان و جنوب کشور. حالا این را مقایسه کنیم با
دروازه شمران که نهایتا مثلا به لار و آبگرم پلور وصل میکرد تهران را. و آن
پایین، ری را داریم که مرکز تمدن بوده و هست. مرکز تمدن قراردادی هم نبوده؛ واقعی
بوده. اگر قراردادی میبود، یک دوره شکفته میشد و از بین میرفت، ولی اینجا شما
لایههای مختلف تاریخی را دارید.
ساختار جغرافیاییاش طوری است که آن را از قدیمالایام تبدیل نموده به تقاطع تمدن.
شاه عبدالعظیم هم که جایگاه خود را دارد. از زمانهای دور مرکز زیارتی گردشگری
بوده. مردم میرفتند آنجا هم برای زیارت و هم برای تجارت و سیاحت.
جنبه سیاسی هم داشت. محل بست نشستنها و اعتراضهای ملی و . .
بله سیاسی هم بوده. البته در آن روزگاران قهوهخانهها هم نقش سیاسی بازی میکردند.
همین قهوهخانه های خیابان مولوی اولین جاهایی بودند که به فتوای میرزای شیرازی
قلیانها را شکستند و بعد از آن شهرها و مناطق دیگر کم کم به حرکت درآمدند. جالب
است که قهوهخانهها محل تجمع صنفی و قومی هم بودند. قهوهخانه بناها، نجارها، و
از آن طرف قهوهخانه آذریها، خراسانیها، و غیره.
به عبارتی دیگر، قهوهخانهها بافت و فضایی زنده و پویا داشتند.
دقیقا. این نبود که جایی باشد فقط برای صرف غذا. به اصطلاح امروزی، تئاتر هم بود،
مرکز فروش صنایع دستی هم بود؛ البته به شکل و نام آن موقع، یعنی پردهخوانی، تعزیهخوانی
و شاهنامهخوانی و نقالی. یکجوری میشود گفت فرهنگسرا بودند هرکدامشان،
فرهنگسرایی کوچک. بعضی از قهوهخانهها که بزرگتر بودند، مثل قهوهخانهای که تو
ناصرخسرو بود، غرفهها و تورفتگیها داشتند و میزهایی که معلوم بود بعدازظهرها روش
بساط میکردند و تسبیح و انگشتر و مهر و چپق و اینجور چیزها میفروختند. اینها
بخشی از شالوده تهران قدیم هستند.
یک منطقه و حوزه مهم دیگر هم در تهران داریم؛ حوزه بهارستان.
بله. اینجا هم حوزه مهمی است و ما تحت عنوان حوزه ایثار و شهادت میخواستیم طرحی
روی آن بگذاریم. اینجا دانشکده علوم اجتماعی قرار دارد که به هرحال قدیمترین مرکز
آموزش عالی است، ساختمان مسعودیه است که در دوره وزارت ما خریداری شد و دکتر آیت
اللهزاده شیرازی، یادش بخیر، در مرمت و احیای آن خیلی زحمت کشید، عمارت مجلس هست
و مدرسه عالی شهید مطهری و خیلی فضاهای دیگر. در همین حوزه است که اتفاقات عمده
مشروطیت میافتد، ۲۸ مرداد هم در این حوزه پررنگ است؛ عشقی را در اینجا ترور
کردند، همینطور مرحوم مدرس را و بعدها منصور را. کتابخانه مجلس که از غنیترین
کتابخانههای کشور است، در همین حوزه است، و این همه کتابفروشیها که خودشان را از
یک طرف به خیابان منوچهری میکشانند و از طرف دیگر به مدرسه رفاه و مدرسه علوی و
خیابان ایران که همهشان جزو خاطرهها و حافظههای تاریخی این مردمند. آن وقت همین
مجموعه را ببینید که در روزهای انقلاب تبدیل به کانونهای اثرگذار میشود و میدان
شهدا میشود کانون تاریخی دیگر ما و چهارصد دستگاه و آن حرکت مهم همافران. میبینیم
که این حوزه یا مجموعه پتانسیل کافی برای تبدیل شدن به حوزهای ملی و فراشهری را
دارد. میشود تعدادی از بناها را نشان کرد و طبق طرحی جامع، مسیرها و نمادهایی را
تعریف کرد و منطقه را تبدیل به برگهایی از تاریخ معاصر نمود که بصورتی کاملا مجسم
و کالبدی خود را به بیننده و گردشگر مینمایاند.
موضوع موزه تا موزه چه بود؟
بین دو موزه هنرهای معاصر و فرش، فضایی هست که در دولت گذشته، در اختیار وزارت
ارشاد گذاشته شد تا با همسایگی دو موزه کناری، بشود مجموعهای فرهنگی – موزهای را
طراحی نمود. مکاتباتی هم با وزارت کار شد و مقدمات هم آماده شد. در این طرح به
خودی خود، این مجموعه موزهای تکیه میکرد به فضاهای فرهنگی هنری دیگری که در آن
طرف پارک بودند، مثل کانون شطرنج و مرکز آفرینشهای هنری کانون پرورش فکری کودکان
و نوجوانان، و آن پایین میرسید به آن زمین خالی که در کنج روبروی ساختمان وزارت
کشاورزی قرار دارد.
که در سالهای اول دهه پنجاه قرار بود هتلی با طرح کنزو تانگه در آنجا ساخته شود و
طرحش هم داده شد ولی متاسفانه به مرحله اجرا درنیامد. اگر این کنج هم یکجوری احیا
شود و کنزو تانگه هم حداقل در حد نمایش طرحش برای این کنج در آنجا به نمایش درآید
وجهه این زون فرهنگی میتواند فرامرزی هم بشود.
درست است. این زمین و احتمالا اسناد همین طرح، الان ظاهرا باید در اختیار بانک ملت
باشد. به هرحال این هم مجموعه بسیار بزرگ فرهنگی میشود که به مجموعه آموزشی
فرهنگی بزرگتر دانشگاه تهران وصل میشود.
و پارک لاله هم در حقیقت میشود ریه این کلان مجموعه فرهنگی.
درست است. ما در آن روزها اعتقاد داشتیم که زونهای فرهنگی متعددی را در تهران
باید ایجاد کنیم که نقش و عملکرد ملی داشته باشند. در همین راستا بود که مذاکراتی
با وزارت بازرگانی داشتیم که مجموعه بزرگ نمایشگاههای بینالمللی را تبدیل کنیم
به نمایشگاه دائم فرهنگی که در آن بخشهای تجسمی، تئاتر و موسیقی هم فعال باشند.
این مجموعه هم با همسایگی مهم خود که باشگاه انقلاب از یک سو و مجموعه صدا وسیما
از سوی دیگر بود غنیتر میشد و دسترسی نه چندان مشکل به پارک ملت هم به غنای آن
میافزود.
و موزه تاریخ چی؟
در دولت اصلاحات مصوبهای داشتیم که محوطه بین خیابانهای امام خمینی، فردوسی، سی
تیر و کوشک بشود موزه تاریخی. در قالب همین طرح عمومی بود که محوطه مقابل وزارت
خارجه را کفسازی کردند و فضاسازی مناسبی ساختند. وزارت اطلاعات هم آمد موزه عبرت
را ساخت در ساختمان شهربانی سابق و آن بالا دارند دانشکدهای را میسازند. و در
کنار همین مجموعه و برای تکمیل آن، نزدیکترین ساختمانی که میشود تبدیل به مرکز
مطبوعات بشود، ساختمان روزنامه اطلاعات بود، همان ایران چاپ. شما ببینید اطراف این
ساختمان مجموعه قوه قضاییه هست، مجموعه ریاست
جمهوری، دبیرخانه مجلس خبرگان و اینجور فضاها و در سمت دیگرش ساختمان بورس هست و
بانکهای بزرگ و درسوی مقابل آن بهارستان و مرکز آی تی. پس این نقطه میتوانست
تبدیل به مرکز رسانهای نیرومندی شود.
آقای مسجد جامعی، این زونها و حوزهها را که شمردید، با حوزهای که قبلا توضیح
داده بودید بنام گذر رودکی، نشان میدهد که تهران را در کلیت خود میشود تبدیل به
پایتخت فرهنگی نیرومندی نمود که قطعا حوزه نفوذ منطقهای و فرامرزی پیدا میکند.
ولی در این رابطه نکته مهمی هست که میخواهم حضرتعالی نظر خودتان را در آن باره هم
اعلام فرمایید. این دغدغههایی که شمردید اینها نخ تسبیح مدیریتی و تداومی ندارد.
شخص جنابعالی یا شخصیتی دیگر در این یا آن دولت ممکن است به این حوزهها بپردازد و
ممکن هم هست که نپردازد. حتی اگر پرداختن به مسائل عام شهری و ملی در حوزه معماری
در تمام دورههای مدیریت کشوری هم وجود داشته باشد، باز هم این نقیصه را شاهدیم که
اینها گسیخته و بیارتباط به همدیگر و بدون پشتوانه منطقی معماری و شهرسازی هستند.
میخواهم نمونههایی را مثال بزنم که صرفا هم به یک حوزه خاص شهری مربوط نیست،
مسئله عام شهرسازی است. مثلا در لندن گروهی هست بنام گروه دیدهبان شهر یا مشابه
آن(City Task Group) که ریاستش هم با
ریچارد راجرز معروف است. اینها در ساختمان شورای شهر لندن مستقرند. سالها پیش که
این گروه تشکیل شد، زعمای شهر از آنها میخواستند که بقول معروف فقط نق بزنند.
دیدهها و احساس خود را از شهر و معماری آن اعلام کنند و انتقاد کنند و غر بزنند.
گفته بودند بهتان پول میدهیم که نق بزنید! ولی همین گروه در شش هفت سال گذشته
تبدیل شده به نهادی که در حقیقت مغزافزار شهر میشود نامیدش. در برنامههایش حتی
تا اینجا پیش میروند که به شهر برنامه احیا و بازسازی بافت فرسوده لندن تا سال
۲۰۲۰ را بدهد که بتواند پذیرای افزایش یک و نیم میلیونی جمعیت شهر تا آن سال باشد. تمام فعالیتهای کلان معماری و شهرسازی لندن به نوعی تحت
اشراف این گروه قرار دارد. یا مثلا در بسیاری کشورها نهادی است بنام دفتر سرمعمارِ
شهر که هدفش نظارت عالی بر تمام اتفاقات معماری و شهرسازی شهر است. چنین ارگانها
و نهادهایی در بسیاری از کشورها وجود دارند. فکر نمیکنید که در ایران هم حداقل
برای شهرهای بزرگ یا شهرهای با اهمیت تاریخی خاص وجود چنین نهادهایی ضروری است؟
تصور بفرمایید که در سالهای ۷۴ تا ۷۶ در ایران برای اولین بار موضوع طرح جامع پیادهراهها
(ی تهران) مطرح میشود که موضوع بسیار مهم و تازهای حتی برای اروپاست و «مطالعات
جامع» آن هم کار میشود و طرحهایی ارائه میشود ولی به کناری نهاده میشود. و پس
از ده سال بصورت ناقص و بد در تکههایی از تهران اجرا میشود.
خوب، این موضوع درستی است. ولی باید دید چگونه و در کجا باید محقق شود. یک موقعی
هست که بصورت مجرد نگاه میکنیم، بله این کار شدنی است ولی در کلان مسئله و با
وضعیتی که ما در ایران داریم، به ویژه درتهران، من تصور نمیکنم بشود چنین
نهادهایی را بصورت واقعی بوجود آورد. همین مثالی که خودتان زدید کاملا گویاست که
ده سال پیش طراحی شده تازه تکههایی از آن اجرا میشود غافل از اینکه ممکن است
اصلا صورت مسئله عوض شده باشد یا تغییر کرده باشد. من معتقدم که در تهران هنوز
شهرنشینی کاملا نهادینه نشده است. شهرداریها هم ظرفیتی برای چنین مشارکتهایی
ندارند. اساسا شهرداریها بافت مشارکتناپذیری دارند. از همان نخست که بوذرجمهری
که یک نظامی بود بلدیه را بنیان نهاد تاکنون، شهرداریهای ما با کمترین آمادگی
برای مشارکت حرکت کردهاند.
چرا چنین است؟
ببینید، تهران اساسا رشدی بسیار عجیب و غریب داشته است؛ میشود گفت رشدی نامتعارف.
به همین دلیل هم ساکنین تهران تبدیل به شهروند نشدهاند. تهران البته از قدیم
منطقه سبز و آبادی بود. همین که توانسته است آب آشامیدنی این جمعیت بزرگ را برساند
شاهکار است. تهران سیصد پارچه آبادی بود و قناتها و چشمهها. اسامی بعضی از مناطق
تهران هم از همان آبادیها و یادگار آن دورههاست. نارمک از ترکیب کلمه انار ساخته
شده و ونک از ون که درخت زبان گنجشک است. خوب تهران آن موقع از حوزهای در مرکز
تشکیل میشد که به ییلاقات شمیرانات وصل بود و باغ بزگی که بعدها شد زندان قصر در
حقیقت باغ بلافصل پس از دروازه شمران بود که میآمد بالا و در کمرکش مسیر، در قهوهخانهای
که سید خندهرویی داشت، اتراق میکرد و میرفت به سمت شمران. حالا آن قهوه خانه
شده سیدخندان. این وسطها هم باغ بود و مزرعه و متعلقات بزرگان و اعیان شهر. بعد
از سال ۴۲ و تقسیمات ارضی، فشاری به تهران میآید که خارج از ظرفیت آن است و به
این ترتیب است که حاشیهنشینی در تهران شکل میگیرد و شمال و جنوب شهر مصداق مییابد
و این معضلات پیش روی تهران قرار میگیرد. آداب و اصولی تازه میآید. و زمان میبرد
که تهران «شهر» شود و آداب شهرنشینی بیابد. ولی دارد این پدیده بوجود میآید. مثالهای
کوچکی دارم. ببینید همین مسئله بستن کمربندها. که از نخستین اصول زندگی و رانندگی
در شهر است، تازه دارد راه میافتد. کافیشاپها تازه دارند شکل معقول خود را میگیرند
که بشوند جایگزین قهوهخانهها؛ و مثالهایی این چنین. تازه در آغاز راهیم. ولی
شروع شده.
منابع:
روزنامه اعتماد ملی، ۱۳ دی ۱۳۸۶، شماره ۵۵۱، صفحه معماری (ص۱۳)
کلید واژه: تهران، معماری، شهرسازی، تاریخ، فرهنگ، موزه، پیادهراه، مجموعه فرهنگی