بادگير؛ جزئي از اندام معماري

بادگیر جزیی از اندام معماری

بادگير؛ جزئي از اندام معماري

نوشته شده در نویسنده 1238

انسان است و ريه، ساختمان است و بادگير جزئي از اندام معماري
بادگير؛ جزئي از اندام معماري
بهروز مرباغي


مسعود درگاهي چهل‌وسه سال دارد. زاده بندرعباس و پرورش‌ يافته آنجا نيز هست. تنهاست؛ كمي هم خودخواسته. دلش هواي كسي را ندارد. عاشق خاك و ديار خود است و دل‌مشغولي‌اش نيز آن است. از حرف‌هايش چنين مي‌فهمي كه سينه‌اش پر است از تصويرهاي كوچه پس‌كوچه‌هاي خاطره؛ و با چه حسرتي از گذشته و كودكي‌اش ياد مي‌كند. انگار كه قرني گذشته‌است.
در خانه خود و به پشتوانه عشق و اراده خود، داستان بادگيرها را پي‌گرفته و درگشت ‌و جست‌وجوهاي خود به چهل‌ويك نمونه متفاوت بادگير در منطقه رسيده‌است، و اين‌ها را با ماكت  مستند كرده‌است. او مجسمه‌ساز است. اين را هم در گذر عمر آموخته است و نه در مكتب. «آن روزها كه بندر هنوز بندر بود و رابطه انسان و طبيعت، هنوز، موجود؛ يادم است باران زياد مي‌آمد، زيادتر از حالا. كوچه‌ها همه، يا غالباً، خاكي بود؛ رُسي اغلب. باران كه مي‌آمد كوچه‌ها گل مي‌شد. و من با اين گل‌ها بازي مي‌كردم و چيزهايي مي‌ساختم. اولين مشق‌هايم را اين چنين شروع كردم!»
ماكت بادگيرها در خانه‌اش است. به ديدارش مي‌روم. شنبه‌اي از شنبه‌هاي خدا؛ آخرين روز تيرماه. خانه‌اش هم زيباست؛ راحت و بي‌غل‌وغش، مثل خودش. از نوستالژي‌اش خوشم مي‌آيد ولي نمي‌خواهم اسيرش شوم. غم امروزم بيشتر است تا حسرت ديروزم. مي‌خواهم بادگير را در متن زندگي جاري امروز معنا كنيم نه در قاب خاطره‌هاي گذشته.
*
بادگيرها چند جورند؟
يك‌طرفه، دوطرفه و چهارطرفه. يك‌طرفه‌ها بيشتر در بندرعباس بودند؛ با آغوش گشاده به طرف دريا، كه باد شمال را بگيرند و به داخل خانه بيارند. اما چهارطرفه‌ها بيشتر در لنگه و كنگ و لافت. آنجاها هوا گرم كه هست، ولي خشك هم هست. بندرعباس رطوبت دارد. آنجا ولي خشك است. چهارطرفه‌ها در اين‌جور جاها هر بادي را كه به فراخور روز و فصل بوزد، مي‌گيرند و مي‌فرستند آن پايين، به داخل خانه. دوطرفه هم در جاهاي مختلف هست. ولي در همه حال مي‌توان گفت كه بادگير چهارطرفه شكل متكامل بادگيرهاي يك‌طرفه و دوطرفه است. بگذريم كه به بزرگ وكوچكي خانه هم مربوط است كه چه بادگيري بسازند، و به پول و كيسه صاحب‌خانه نيز.

و آيا موارد خاص هم هست؟
آري. من نمونه‌هايي ديده‌ام و مستندسازي كرده‌ام كه مقطع شش ضلعي، هشت ضلعي و حتي دوازده ضلعي دارند. شكل غالب مربع است ولي گاه از اين نوآوري‌ها هم مي‌توان پيدا كرد. در قشم بادگيري يافتم كه دوطرفه است ولي نيمي از دو ضلع پوشيده‌اش هم باز است. جهت جنوب غربي-شمال شرقي را مي‌گيرد. عملاً همان عملكرد بادگير چهارطرفه را پيدا مي‌كند. بادگير دوطرفه را در جاهايي استفاده مي‌كنند كه سمت عمومي حركت باد تقريباً ثابت است.

تعريف بادگير؟
بادگير در ساختمان، مثل ريه است در بدن انسان. بادگيرها مثل شخصيت بودند براي بناها؛ مخصوصاً وقتي رنگ سفيد داشتند. اين شمايل و اين سپيدي، به نظرم، بلندتر از آرزوهاي من‌اند. زيبايند، سپيدي و روشناي دل را مي‌تابانند. هارموني زيباي خطوط عمودي  اين‌ها با خطوط افقي بنا و زمين، واقعاً زيباست؛ مثل رنگ‌آميزي موسيقي. اين‌ها رابطه‌هاي انسان بودند با طبيعت. اصلاً، آن زمان‌ها خانه‌ها از حكمت بالايي برخوردار بودند. از طبيعت جدا نبودند. يك لحظه چشمتان را ببنديد و خود را در خانه‌اي حس كنيد كه بادگيري بالايش است. صداي جيك جيك گنجشك يا آواز بلبلي را بشنويد كه روي تيرهاي «چندل» نشسته‌اند و با هم راز دل مي‌گويند. توي خانه، زير بادگير، نسيمي خنك و زمزمه‌اي زيبا.
امروز كجا اين‌ها را داريد؟ دريغ از چنين آواهايي. من، اصلاً، باور دارم كه مردم بيمارند. تنها و جدا از طبيعت افتاده‌اند.

ما دراقاليم مختلف ايران بادگيرهاي متفاوتي داريم. مثلاً در ساوه بادگيرها، البته در ساختمان‌هاي بزرگ، بالاي چاه يا جريان جاري آب قرار دارند؛ يا حتي بالاي يك حوض يا آبنما. بدين ترتيب خشكي هوا را با لطافت و رطوبت آب به هم مي‌آميزند و تابستان را هواي بهارانه مي‌بخشند. يا در يزد، مثلاً، بادگيرها بلندترند و كشيده‌تر. برای اين‌ها چه توضيحي داريد؟
من فقط در مورد بندرعباس و ولايات اطراف خبر دارم و مي‌توانم حكم كنم. در استان‌هاي مختلف و در اقليم‌هاي متفاوت بادگيرهاي متفاوت وجود دارد. در سيستان‌وبلوچستان، به طور مثال، بادگيرها شكل نرم آئروديناميك دارند؛ شبيه به تل شن يا حجم شكل‌يافته با باد و طوفان شن. من اين‌ها را خيلي نمي‌دانم. در لار، بادگيرهايي داريم كه سطح زمين زير آن گودتر از سطح خانه است؛ شايد سه پله يا پنج پله. ظاهراً همين اختلاف سطح و فيلترشدن باد در اين عمق، به خنكاي آن مي‌افزود. مثل خاصيتي كه زيرزمين‌ها دارند. آدم تا در جايي زندگي نكند، نمي‌تواند آن را درك كند. من از بچگي در بندر زندگي مي‌كنم و روي خانه‌ها، آن موقع، بادگير بود. من آن را احساس كرده‌ام. يك دوره‌اي بود كه در اين شهر اصلاً خانه دو طبقه نبود. همه يك طبقه بود . با خطوط عمودي بادگيرها وهمين بادگيرها، در بالاي خانه‌ها، چه خط آسمان زيبايي مي‌ساختند. الان چي؟ همه چيز از بين رفته. بلبشو است و نابهنجاري.  تنها چيزي كه، الان، متأسفانه، مهم است سرمايه است و بازگشت سرمايه؛ همين. كسي را كاري با روح و جان مردم نيست.

نتيجه؟
نتيجه اين شده كه اين ساخت‌وسازها حتي جهت و مسير حركت باد را هم تغيير داده‌اند. اين ساخت‌وسازهاي خشك هندسي، بي‌توجه به اقليم و مصالح بومي، همه‌ چيز را به باد فنا داده‌اند. بگذريم كه بخشي از گرماي شهر‌ها در اين روزها، نتيجه وجود همين جنگل سيستم‌هاي برقي سرمايش است. سيستم‌هايي كه گرماي خروجي خود را تو صورت اين مردم مي‌پاشند.

چه مي‌شود كرد؟
نمي‌دانم. الان ارتباط آدم‌ها با طبيعت قطع شده. همه تپيده‌اند در ساختمان‌هايي بسته و بتوني. طوفان هم بيايد نمي‌شنويم؛ نمي‌فهميم. تماس، و در نتيجه، شناخت ما از طبيعت كم شده‌است. قديم‌ها مردم به اوضاع اقليم آشنا بودند و تسلط كافي را داشتند. بادهاي فصلي را مي‌شناختند. جهت ساختمان را متناسب با اين عامل‌ها تعيين مي‌كردند. همين بادگيرها، هم عامل و هم نتيجه شناخت همين عوامل بودند. در شهريورماه، باد سهيلي مي‌وزد. از جماعت نسل امروز كي اين باد را مي‌شناسد؟ نمي‌شناسند، چون از آن استفاده نمي‌كنند. شهريورماه كه آسمان در تصرف لكه‌هاي ابر است، اين باد هواي مرطوب و دلنشين را با خود مي‌آورد و از طريق بادگير به داخل خانه مي‌رساند.
ما آتشباد را داريم؛ يا به قول مردم عادي بندر، «تشباد»؛ باد خشك وگرم. قديم‌ها، فصل تشباد، از يك نوع پوشال استفاده مي‌كردند به نام «آدول بند». اينها را جلو چشم‌هاي بادگير مي‌بستند و رويش را نم آب مي‌پاشيدند. وقتي تشباد مي‌آمد و از بادگير مي‌گذشت و با اين پوشال‌ها فيلتر مي‌شد، ديگر تشباد نبود؛ نسيم بود و طراوت. آن‌وقت‌ها كه برق نبود؛ كولر وفن كوئل هم نبود؛ همين‌ها بودند كه زندگي را بر مردم آسان مي‌كردند و دلنشين. در روستاها، «كرگين»، كه در حقيقت كلبه است از شاخ و برگ نخل، همين خاصيت را دارد. وقتي خيس مي‌خورد تشباد را تبديل به نسيم مي‌نمود.

خوب، بالاخره همه اين‌ها اتفاق افتاده. گريزناپذيرهم بوده، شايد. حالا چه مي‌شود كرد؟ سئوال را ساده‌تر كنيم: اگر شما اين اختيار را داشته باشيد، كه در يك زمين مطلوب از نظر اندازه و قواره، بنايي بسازيد. فرض كنيم كه اين بنا درست در جهت و مكاني قرار بگيرد كه شما مي‌خواهيد؛ حتي فرض مي‌كنيم كه بنا را براي خودمان مي‌سازيم كه نوستالژي‌اش را داريم، نه براي ديگران كه ممكن است درحال‌وهواي گولرگازي باشند و فن‌كوئل؛ آيا در چنين بناي مفرض و مطلوب، شما بادگير مي‌سازيد؟ اگرساختيد، آيا، اين بادگير نيازهاي سرمايش خانه را جواب مي‌دهد؟
اگر اين اجازه را به ما بدهند و ما بتوانيم مصالح را خودمان انتخاب كنيم، فكر مي‌كنم جواب كاملاً مثبت است. اگر شناخت كامل روي مصالح داشته‌باشيم، طبيعتاً مي‌توان چنين كاري را انجام داد. ما، اينجا، براي شهرداري، نمادي را طراحي كرديم. نماد اقليم و شهر را؛ با ۴۰ متر ارتفاع؛ سه تا بادگير. متأسفانه اجرا نشد. اگر اجرا مي‌شد ما پاسخ مستند مي‌داشتيم. اين‌ها درست است كه قرار نبود روي ساختمان نصب شوند، ولي طوري طراحي شده بود كه بادگيرها هواي فضاي زير خود را تهويه كنند. مردم مي‌توانستند زير آن‌ها بشينند و چاي و قهوه‌اي بخورند و نتيجه كار بادگير را احساس كنند.

الان آيا هست جاهايي كه درآنجا  بادگيرها زنده‌اند و دارند كار مي‌كنند؟
مي‌شود گفت، نه متأسفانه. البته اين «نه» مطلق نيست. در همين مسير بندرعباس به «لنگ» و«كنگ» روستاها و آبادي‌هايي هستند كه هنوز بادگيرها دارند كار مي‌كنند. در برخي شهرها هم كه بناهاي تاريخي افتاده دست ميراث، بادگيرها را حفظ كرده‌اند. ولي غالباً چشمشان را كوركرده‌اند! و از فضاي زير بادگير استفاده‌هاي دست چندم مي‌كنند. به غير از اين‌گونه موارد، ما نمونه‌هايي از ساختمان‌هاي جديد را داريم كه در بخش‌هايي از آن‌ها بادگير اجرا شده‌است. من معتقدم كه يكي از دلايل از بين رفتن بادگيرها عدم آشنايي معماران ما با اين عنصر مهم ساختماني است. آن سرمايه‌گذار كه مي‌آيد فروشگاهي بزرگ بسازد يا فضايي عمومي، او كه نمي‌تواند متقاضي بادگير در ساختمان باشد. اين وظيفه معمار است كه بهترين راه‌حل‌هاي معماري را برگزيند. اگر اينان اطلاع درستي از سيستم كاركرد عناصر و مصالح ساختماني داشته باشند بسياري از مسائل حل است. الان ساختمان را طوري مي‌سازند كه به صورت صددرصد وابسته به انرژي برق است. وقتي برق مي‌رود-كه اين روزها شده روال عادي زندگي- هواي فضاهاي بسته تبديل به جهنم مي‌شود. نه خنكا دارد نه پاكيزگي.

و حرفي، پيغامي دگر؟
بادگيرها، درهرحال، نتيجه يك خرد و يك دانايي جمعي در دوره‌اي طولاني بوده‌اند. بالاخره مردم در يك دوره زماني با اين بادگيرها زندگي كرده‌اند. اگر اينها نبودند، شهر و مردم چشم به راه مي‌بودند. يك چيزي كم داشتند. انگار ناقص بود اين زندگي.
بادگير جزئي از اندام معماري بود.

منابع

روزنامه اعتماد ملی، شماره ۱۴۱، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۸۵، صفحه معماری (ص۱۰)

کلید واژه

بندرعباس، بادگیر، اقلیم و معماری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *