قلب تاریخی سمنان – شماره۴۷

قلب تاریخی سمنان47

قلب تاریخی سمنان – شماره۴۷

نوشته شده در نویسنده 1009

شماره ۴۷، چهارشنبه، ۱۶ امرداد ۱۳۹۲ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
سال‌ها خونِ‌دل باید خورد تا . . . .


سلام،

از بین نبردن زمین کشاورزی برای توسعه شهرها، از ابتدایی‌ترین اصولشهرسازی است. برخی‌ها زمین کشاورزی را ناموس و هویت شهر می‌دانند که باید دست‌نخورده و سالم برای نسل‌های بعدی نگه داشته‌شوند. چرا چنین است؟

می‌گویند برای اینکه زمینی تبدیل به خاک کشاورزی شود، ده‌ها هزار سال طول می‌کشد. در خوشبینانه‌ترین حالت،‌ هفت‌هزارسال برای بوجود آمدن خاک کشاورزی زمان لازم است. البته اگر تمام شرایط مهیا باشد. پس طبیعی است نباید این زمین را به همین راحتی از دست داد و تبدیل به توده‌ای از آهن و بتن نمود. خوب، این یک موضوع واقعی و امری مقدس است، ولی با گسترش شهرها چه باید کرد؟ هرچه می‌گذرد، حجم و وسعت و تعداد شهرها زیاد می‌شود و جمعیت این کره خاکی رو به افزایش است. این جماعت را کجا باید جا داد؟ این موضوع بخصوس در کشورهای رو به رشد حادتر است.

در بسیاری از کشورهای صنعتی و پیشرفته اروپا و آمریکا، افزایش جمعیت،‌خواسته و ناخواسته، کنترل شده‌است و در بسیاری از این کشورها، حتی، مواجه با رشد منفی جمعیت هستیم، اما در کشورهای پیرامونی و در حال توسعه، جریان برعکس است. هر روز بر تعداد جمعیت افزوده می شود. طبعا، این‌جا بحث نظر و اعتقادی در مورد کنترل یا عدم کنترل جمعیت نیست، موضوع آن است که با افزایش جمعیت در این کشورها، تکلیف زمین و خاک کشاورزی چه می‌شود؟ تجربه کشورها در این مورد چیست؟ آن‌ها چه کرده‌اند.

در خصوص کشور عزیزمان ایران، موضوع بسیار روشن است. جمعیت کشور در چهل سال گذشته دوبرابر شده‌است. این جمعیت، عموما در شهر ها اسکان یافته‌اند. تاثیر وجود و حضور این افراد در شهرها چه بوده؟

در همین سمنان، تکلیفِ باغ‌ها چه می‌شود؟ آیا جمعیتِ جدید شهر را نمی‌شد طوری اسکان داد که باغ‌ها از بین نروند؟ در غیاب این باغ‌ها، تکلیف ریه و تهویه شهر چه می‌شود؟ همین مقدار اندک (که چندان اندک هم نیست) از تولیدات طبیعی و سالم کشاورزی که در این باغات انجام می‌شود، چه خواهدشد؟

تصورش را بکنید: باغ‌شهر سمنان با خانه‌های فاخر و خیابان‌های تمیز در کنارِ باغ‌های پر محصول، انار و سیب و انجیر و هلو. و باغچه‌های سبزی و صیفی؛ بامجان، فلفل، لوبیا، سبزی خوردی و . . . چه شهری می‌شود سمنان! آیا واقعا شهر جا ندارد که مجبور شده‌ایم، یا به طمعِ پول، باغات را از بین ببریم؟ می‌گویند باغداری صرف نمی‌کند، قبول؛ اما حیات و شادابی ما هم ارزش ندارد؟ باز هم صرف نمی‌کند؟

فضای همگانی

یکی از مهم‌ترین وظایف شهرسازان و برنامه‌ریزان شهری، ‌تعریف و اجرای فضاهای همگانی در شهر است. برخلاف تصور عامه که ریه شهر را فقط در وجود پارک و فضای سبز می‌داند، فضاهای همگانی، فارغ از اینکه چقدر سبز باشند یا نه، اصلی‌ترین نفس‌گاه های شهری هستند. مردم در این فضاها از تنش‌های روزمرگی خلاص می‌شوند و به رفتارهای اجتماعی رو می‌آورند. در حقیقت، هرچه رفتارهای مردم از از رفتارهای اجباری به رفتارهای ارادی و اجتماعی میل کند، ‌شهر سرزنده‌تر و شاداب‌تر می‌شود. در میان دانش‌آموخته‌های معماری و شهرسازی رفتارهای اجباری به آن دسته از رفتارها می گویند که انجام ندادنش سبب کسر و کاست در زندگی می‌شود. مثلا نمی‌شود به نانوایی نرفت و نان نخرید، نمی‌شود مدرسه نرفت، یا خدای نکرده اگر اتفاقی افتاد نمی‌شود به کلانتری نرفت.

اما رفتارهای ارادی آن دسته رفتار ها هستند که به میل و خواست فرد انجام می‌شود. انجام ندادنش سبب رخوت یا ناشادابی می‌شود ولی سبب کمبود خاص مادی نیست. مثلا رفتن به سینما اجباری نیست، ولی می‌رویم. رفتن و قدم‌زدن در پارک یا بیرون شهر امری اجباری و اجتناب‌ناپذیر نیست،‌ ولی می‌رویم. یک رشته رفتارها هم هست که اجتماعی هستند، باید به کمک یا همراهی دیگران انجام شود. مثلا شرکت ئر جلسات انجمن اولیا و مدارس. یا حضور در یک گروه تئاتری یا هنری. بدونِ این‌ها هم زندگی می‌گذرد،‌ولی لطفی ندارد.

امروز، به تدریج، بسیاری از رفتارهای اجباری لزوم خود را ازدست می‌دهند. مثلا می‌شود نشست خانه و با تلفن یا با اینترنت خرید کرد و لازم نیست به‌این خاطر شال‌و کلاه کنید و بروید خیابان. یا ثبت‌نام در دانشگاه و حتی شرکت در انتخابات‌ها. ولی، نکته در این‌جاست که اگر مردم از خیابان‌ها جمع شوند و بروند خانه، شهر می‌میرد. شهر به تحرک و تردد مردم زنده است. پس چه باید کرد؟ می‌گویند شهر را چنان باید بسازیم که مردم نه به اجبار، بل به اراده، در خیابان‌ها باشند. حتی مراکز خرید را طوری باید ساخت که مرکز تفریح و تفرج باشند، اگر خریدی هم انجام گرفت چه بهتر. دنیا چقدر عوض شده!

رنگ در شهر

دقت کرده‌اید در شهرهای ما رنگ نیست؟ یا کم است؟ منظور رنگ تابلوها و بنرها و تبلیغات‌ها نیست. این‌ةا اولا گذرا و موقت هستند، ثانیا، غالبا، بسیار آشفته هستند و با کج‌سلیقگی کامل تهیه و نصب شده‌اند. منظور رنگ در ساختمان‌ها و بناهای شهر است. جالب است داستانکی برایتان تعریف کنیم:

فرصتی بود، چندماهی، با بچه‌های ابتدایی و راهنمایی در یکی از مناطق پایتخت، کلاس‌های تفریحی معماری داشته‌باشیم. بچه‌ها به میل خود می‌آمدند و تصور و تجربه‌های خود از معماری و شهر را توضیح می‌دادند و گاه روی ورقه کاغذی، با مداد رنگی یا ماژیک، طرحی از یک خانه یا مدرسه می‌زدند. طبیعی است که نتیجه کارشان بسیار ابتدایی و تقریبا بدون هیچ نشانه‌ای از اصول معماری بود. اما، گاه چنان نکات شاخص و مهم از حرف‌ها و ترسیم‌های آنان در می‌یافتیم که نگو و نپرس! روزی یکی از این بچه‌ها پرسید چرا سطل‌آشغال‌های کوچه ما همه یک رنگ هستند، همه‌شان خاکستری تند! پرسیدیم چرا چنین نباشد مگر چه ایرادی دارد؟ جواب خیلی گویا و آموزنده بود: «اگر این سطل‌ها رنگارنگ باشند،‌ اولا خسته‌کننده و کسل‌کننده نمی‌شوند، ‌ثانیا ما می‌توانیم با رنگ آن‌ها خانه‌های دوستان‌مان را نشان کنیم! مثلا بگوییم خانه مریم بغل سطل قرمزرنگ است، خانه فریده بعد از سطل صورتی!».

رنگ یکی از اجزای معماری بناها و شهر است. در بسیاری از شهرهای اروپا بدنه ساده و کم‌خرج ساختمان‌ها (بدنه سیمانی) با رنگ‌های مختلف پوشانده می‌شود. با این‌کار هم از هزینه نصب سنگ‌و آجر می‌توان گذشت هم رنگ و زیبایی به شهر می‌آید. عکسی که می‌بینید بخشی از شهر ناپل در ایتالیا است.

دهواره نشینی

«زمانی که تعداد دام عشایر کوچنده بسیار اندک و نا چیز است، و یا فاقد حق چرا و علفچر هستند و اکثرا از عشایر فقیر و تنگدست به شمار می‌آیند، با بهره‌دهی استثماری به دامداران متمکن، معاش خود را می گذرانند. تعداد این گروه قابل ملاحظه است (بیش از چهل درصد از کل عشایر کوچنده کشور). عشایر تنگدست با توجه به فقر روزافزون جامعه عشایری کشور، زوز به روز، از قوم و قبیله خود جدا گشته، دست از کار چوپانی و وابستگی اقتصادی دامداری خانوارهای متمکن کشیده و به خارج از ایل و طایفه روی می‌آورند. دلیل این گسستن را می‌توان به شرح زیر ارائه نمود: تخریب مواتع، ‌تقلیل درآمد دامداری، عدم حمایت‌های عشیره‌ای از منافع دامداران کوچنده، بالارفتن هزینه و بالطبع دستمزد کارگر و چوپان و در نتیجه موجبات ضعف دامداری برای دامداران رمه.

مسائل مربوط به ایل‌راه، درگیری‌های طایفه‌ای و بین ایل‌راهی با روستاییان، ضرب وو شتم‌های ناشی از درگیری با مامورین انتظامی در مسیر کوچندگی، ممانعت‌های عبور و مرور از مناطق قشلاقی و ییلاقی و غیره، . . .  موجب گردیده دامداران ثروتمند یا دامداری را ترک نموده و یا برای خود در نواحی شهری اقدام به سرمایه‌گذاری کرده‌اند و یا اینکه بر اثر عدم امکانات رفاهی و خدماتی و محدودیت‌ها و مشکلات بیش از حد این شیوه از معیشت، ناگزیر در حد توان خود به نگهداری دام اقدام می کنند.

کاهش تعداد دام، کمبود اشتغال شبانی را سبب گردیده و جمعیت مازاد بر نیاز خدمات دامداری به تدریج به خارج از ایل و طایفه روی آورده، در نقاط دور افتاده در گوشه‌ای از زمین‌های قشلاقی یا ییلاقی آبا و اجدادی خود در دهواره‌هایی به آلونک‌نشینی و اسکان بی‌رویه پرداختند. این عده که فاقد هرگونه تخصص و کارائی صنعتی هستند، جایی در شهرها ندارند و چون از تجربه کشاورزی نیز بی‌بهره اند، مکانی در روستا نمی‌یابند. در نتیجه، بدون برخورداری از آب و برق،‌ بهداشت، درمان، حمام و مسجد ناگزیر به نگهداری چند راس دام شده و در بدترین شرایط ممکن در نهایت فقر و مسکنت بشر می‌برند. نکته مهم این‌که بخش مهمی ازساکنان دهواره‌ها را جمعیت جوان تشکیل می‌دهد که نیروی کار با اهمیتی به حساب  می‌آید».

(برگرفته از «جمعیت عشایر کوچنده ایران»، دکتر عباس بخشنده نصرت، انتشارات نصرت، چاپ اول، ۱۳۹۰، صص ۳۹ و ۴۰)

هرکس به طریقی!

هوا گرم است. چله تابستان و هرم گرما. اما کار را نمی‌شود تعطیل کرد. معاش بسته به گرما و سرما نیست و این تن و این خانواده سرما و گرما نمی‌شناسد. هم باید برای فرار از سرما فکری کرد و هم برای مصون ماندن از سوختن زیر آفتاب!

این‌جا پایتخت ایران است. کارگرانی در حال جدول‌گذاری یکی از خیابان‌های شلوغ شهر هستند. آفتناب می‌تابد. چه باید کرد؟ ورق کارتنی ظاهرا بی‌مصرف، تبدیل به کلاهِ لبه‌دار می‌شود! البته فقط لبه دارد از خود کلاه خبری نیست! اما همین‌هم کافی است تا هرم گرما بشکند و بتوانی کار کنی! می‌گویند: هر کس به طریقی به دل دوست راه می‌جوید! حالا حکایت این کارگر شریف است و دل داغ تابستان!

 

انرژی گران است!

انرژی گران است. بله. نه فقط در ایران، بل در تمام جهان، انرژی گران است. در ایران، در مقایسه با بسیاری از کشورهای جهان،‌ هنوز انرژی گران نیست،‌ ولی گران خواهدشد. بویژه انرژی‌های فسیلی. حتی اگر انرژی گران هم نباشد، باید احترامش را داشت. انرژی گرانقدر است نه گران. آسان به دست نمی‌آید تا آسان از داده‌شود. همه ما باید انرژی را به اندازه مصرف کنیم. درست استفاده کنیم.

یکی از بهترین و تقریبا ساده‌ترین روش‌ها برای صرفه‌جویی در مصرف انرژی، اجرای درست ساختمان و جهت‌گیری صحیح آن است. در این مورد مثال بسیار معرفی هست؛ می‌گویند اگر ساختمان سازمان ملل در نیویورک که بلندمرتبه‌ای ورقه‌ای قوس‌دار است، ۲۳ درجه می‌چرخید، مصرف اترژی در داخل آن یک‌سوم کاهش پیدا می‌کرد. در ایران، یکی از بزرگان معماری استدلال می‌کند که اگر فقط عایق‌بندی سقف و پشت‌بام‌های تهران را درست انجام دهیم، با پولِ ناشی از صرفه‌جویی انرژیِ حاصل از این اقدام، سالانه صدها میلیارد تومان می توان صرفه‌جویی کرد و ده‌ها بیمارستان و ده‌ها کیلومتر راه ساخت.

ما ها چه؟ در همین خانه کوچک و صمیمیِ خودما چه می توان کرد؟ قدیم‌ها، موضوع خیلی ساده حل می‌شد. خود مصالحِ استفاده‌شده در بنا بهترین عایق بود. گل و خشت یا آجر. ضخامت دیوار و جرز هم کمک دوم بود. پنجره‌ها و درها هم چوبی بودند که کمترین تبادل حرارتی را داشتند. الان که نمی‌توانیم خانه‌مان را با خشت و گل بسازیم، پس چه باید کرد؟ مخصوصا که در و پنجره ها را هم از آهن و شیشه یک جداره می‌سازیم که به راحتی حرارت را ذخیره می کند و به داخل می‌دهد. در زمستان سرد است و در تابستان گرم. دیوارها را هم با بلوک سیمانی می‌سازیم که بدترین خاصیت تبادل حرارتی را دارد.

چه کنیم با این شرایط؟ در تابستان باید تمام روز کولر روشن باشد و در زمستان هم همیشه باید بخاری برقرار باشد. تازه، وقتی کولر روشن است و بیرون داغ، داخل اتاق دم می‌کند. چه کنیم؟

ساختن، خواست بچه‌ها

بچه‌ها همیشه دنبال تجربه هستند. می‌سازند، خراب می‌کنند و دوباره می‌سازند. با این ساختن و ریختن و دوباره ساختن است که خود و دنیای خود را می‌سازند. عالی‌ترین مظهر این ساختن و ساخته‌شدن در شن‌بازی و خاک‌بازکی بچه‌ها است. این‌که در مهدکودک‌ها و حتی در دبستان‌ها جایی را پر از خاک یا شنِ شسته‌شده می‌کنند تا بچه‌ها با آن بازی کنند و خانه بسازند و باغچه برایش دربیاورند و . . .

بچه‌ها وقتی کمی بزرگ می‌شوند، بازی‌هاشان هدف پیدا می‌کند، کم‌کم می‌خواهند بسازند. از خراب‌کردنِ آن‌چیزی که می‌سازند، کم‌کم فاصله می‌گیرند. به تدریج به این‌ گرایش می‌رسند که ساخته‌های خود را نگه‌ دارند و به دقت مراقبت کنند. کاردستی و هنرهای دستی کودکانه، حاصل رشد بعدی بچه‌هاست. با سوژه‌ها و ذهنیتی که از بیرون و از زندگی خود و خانواده‌شان دارند، چیزهایی را می‌سازند. زیبایی این ساخته‌ها در این است که اولا با ساده‌ترین وسایل و ابزار این‌ها را می‌سازند، ثانیا لطافت ذهنی و فانتزی زیبای کودکانه هم دارند. بچه‌های بافت، کاردستی می‌سازند و به «قلب تاریخی سمنان» هدیه می‌کنند. دستشان درد نکند با این کارهای زیبا و صمیمانه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *