ديشيدي: نبايد از چارچوب بيرون زد!

ديشيدي نبايد از چارچوب بيرون زد

ديشيدي: نبايد از چارچوب بيرون زد!

نوشته شده در نویسنده 1102

طلاکاري گنبد امام رضا عين صرفه‌جويي است!
ديشيدي: نبايد از چارچوب بيرون زد!
بهروز مرباغی


بخش دوم گفتگو با مهندس رضا ديشيدي را مي‌خوانيم که در باب اصول کلي معماري اسلامي است.

به چي است اين معماري اسلامي؟
به محتواي اسلامي است. مثلا، در اسلام حرف بيهوده و لغو ممنوع است. در ساختمان هم نبايد باشد. کار بيهوده نبايد باشد. يعني چه؟ يعني اينکه در ساختمان فضاهاي پرت و مرده نبايد باشد. يا مثلا در اسلام اسراف حرام است. يعني چه؟ اين خيلي جالب است. من مثال جالبي برايتان دارم. به من مي‌گويند چرا گنبد امام رضا را طلا کرده‌ايد؟ اين همه اسراف براي چه؟ اين اسراف است که بيايي ۴۰۰، ۵۰۰ کيلو طلا را بچسباني به گنبد. چرا عربستان اين کار را نمي‌کند؟ مگر پولش کمتر از ماست؟ چرا پس آنجا آمده‌اند گنبد حضرت محمد را رنگ مي‌کنند. من مي‌گويم کار ما در طلاکردن گنبد امام رضا عين صرفه‌جويي است. گنبد طلا از زمان شاه طهماسب تا حالا که چهارصد سال مي‌شود، دوام آورده است. اگر رنگ بود شما مجبور بوديد هرسال رنگ آن را تجديد کنيد و با داربست و مزاحمت چندين هفته و چندين ماهه براي مردم کلي هم خرج داشته باشيد. حساب کنيد در اين چهارصد سال چقدر بايد براي نگهداري اين گنبد خرج مي‌کرديد. آمديم طلا کرديم. اينجا طلا هم زيبايي به ما داده، هم حکم گالوانيزه کردن را داشته، هم حکم آنودايز را و هم جلو زنگ زدن را گرفته است. طلا هم همانجا سرجاي خود مانده است. ظاهر کار اين است که اسراف شده است ولي اين کار عين صرفه‌جويي است.

اگر چنين است چرا در ساختمان‌هاي ديگر اين کار را نکردند؟
احسنت! سئوال خوبي است. ببينيد هر ساختماني شأن خود را دارد. فرضا شما بياييد در همين راسته‌هاي تهران، ساختماني را که پس از سي چهل سال يا پنجاه يا صد سال ديگر خراب خواهند کرد که از نو بسازند، يا زمينش گران شده و اقتصاد حکم مي‌کند بريزند زمين و جايش بلند مرتبه بسازند، حالا اگر بياييد شما گنبد يا ناودان چنين ساختماني را طلا بگيريد. معلومه که اسراف است. ساختمان‌هاي غير پايدار را که نبايد با چنين مصالحي ساخت.

گنبد مسجد جامع بروجرد چي؟ که نهصد سال سابقه دارد؟
به آن هم مي‌رسيم. در بروجرد هم کار درستي کرده‌اند. قبل از آن مگر چي بوده؟ معماري ما معماري خاک و گل است. معماري سنگ نداريم. جمع بناهاي سنگي تاريخي ما به تعداد انگشتان دست هم نيست. گنبد جبلي است و قره کليسا و تخت جمشيد و چندتاي ديگر. همه خانه‌هاي آن موقع گلي بوده، وقتي هم مسجدي مي‌ساختند بهترين مصالح را بکار مي‌بردند، و آجر بهترين مصالح بود آن موقع. طلا که به همين سادگي نبود آن موقع! البته در آن روزگاران مسجد گلي هم داشتيم؛ مثل فهرجيه. پس در يک ساختمان ماندگار مي‌آيند بهترين مصالح را استفاده مي‌کنند طلا و اين جور چيزها. و اگر بيايند مصالح نامطلوب و غيرمحکم استفاده کنند، آنوقت است که اسراف شده است. بدين ترتيب شما وقتي قانون اجتناب از اسراف را به اين شکلي که گفتم، اجرا کنيد، اين مي‌شود معماري اسلامي. يا مثلا شما در اسلام مسئله حجاب را داريد. دختر بچه‌اي را در نظر بگيريد که طفلک (خوشبخت از ديد من)  در يزد به دنيا آمده که در آنجا ديوارها بلند است و کوچه‌ها بلند است، ببينيد چه شخصيت بلندي پيدا مي‌کند اين بچه. اين را مقايسه کنيد با دختر بچه‌اي که در اينجا زندگي مي‌کند و من و شماي معمار آمده‌ايم برايش خانه‌اي ساخته‌ايم که از خيابان مي‌شود اتاق خوابش را ديد. شخصيت اين چه مي‌شود؟ گناه بهشت و دوزخ اين‌ها با کي است؟
و همين‌طور بگير و بيا تا آخر. وحدت درکثرت، اجتناب از بيهودگي، حجاب، دورغ نگفتن و . . .اينهاست که ساختمان را مي‌کند معماري اسلامي، نه دور و قوس و گنبد وگلدسته. ممکن است در ناف واشنگتن يکي بيايد اين شکل‌ها را اجرا کند، دور و قوس را، و ساختمان اسلامي دربيايد ولي يکي ديگر در همين مشهد خودمان بيايد دور وقوس و گنبد و گلدسته بزند ولي ساختمانش اسلامي از آب درنيايد.

پس هم در اينجا و هم در آنجا مي‌شود بنايي ساخت، بدون دور و قوس و گنبد و گلدسته، اسلامي هم بشود!؟
بله. ولي چرا؟ چراش خيلي مهم است. براي اينکه اسلام مي‌آيد مي‌گويد من دين جهاني هستم. هم براي اسکيموها هستم هم براي آمريکايي، هم براي چيني و ايراني. اگر چنين است اگر بيايد بگويد معماري اسلامي به گنبد و قوس است، اين به چه درد اسکيمو مي‌خورد. يا به درد مثلا چيني؟ بايد بيايد محتوا را تعريف کند. من مثالي بزنم. اگر پيامبر اسلام مي‌آمد يک سه اتاقه طراحي مي‌کرد و مي‌گفت اين معماري اسلامي است، ما چه مصيبتي داشتيم الان! مگر مي‌شد از چارچوبي که پيامبر برايمان گذاشته بيرون بزنيم.

ولي اين کار را نکرده!
بله. گفته حجاب را داشته باش، بيهوده نگو، اسراف نداشته باش. . .  اين‌ها مي‌شود معماري اسلامي.

پس اينکه در دانشکده‌هايمان مي‌گفتند و مي‌گويند که اين گنبد و مناره‌ها و اين کشيدگي‌ها نشانه رسيدن به الوهيت است و نزديکي به خدا . . ؟
اين‌ها شعار است، دثار است. اين‌ها را ولش کنيد. اتفاقا من هميشه يک مثالي دارم. مي‌گويم يا اول ساختمان را مي‌سازند و بعد رويش تفسير مي‌گذارند، يا برعکس، اول تفسيري دارند و بنا را براساس آن مي‌سازند. کدام اول است کدام دوم؟ مرغ يا تخم مرغ؟ تازه اين حرف‌هايي که الان در دانشکده‌ها مي‌گويند شکل تازه و نوآورانه‌اش است. قديم‌ها هم بوده. مثلا اگر تشريف ببريد به مسجد صحنه کهنه، مي‌بينيد آنجا نوشته که اين گلدسته که رفته بالا «يا دستي است که بر دعا برداشته شده / يا که آشيان مرغ آمين است اين!». اين‌ها آن موقع هم بوده. در دانشکده‌ها همين را طور ديگري مي‌گويند.

خوب گنبد چي؟
اما گنبد چطوري ساخته شد! اول براي پوشاندن دهنه آمدند چوبي انداختند، ديدند کم دوام است و شکم مي‌دهد، آمدند قوي‌ترش را گرفتند و دهنه را بازتر کردند. فرض کنيد شد کاخ داريوش شاه که اين همه ستون درش هست. آمدند باز قوي‌تر کردند و باز قوي‌تر و . . و بالاخره رسيدند به اينکه آن را قوسي کنند، خوب، چوب را که نمي‌شد قوس داد، پس آمدند با آجر اجرا کردند. بعد هم يواش يواش شد گنبد. حالا هي شما بگو اين گنبد نشانه آسمان است يا مثلا اين انسان است و گنبد کله‌اش و مناره‌ها دست‌هايش و . . اين‌ها ديگر حرف است، برادر!

بعد چه؟
اما، اين فرم و شکل‌ها جا افتاده‌اند. من جمله‌اي، نقل به مضمون، از اريک اشنودر بگويم: «ماندگاري اسلام، اصولا، به ماندگاري فرم‌هاي مساجد آن است. يعني اسلام که آنجوري ماندگار شده، مسجد هم ماندگار شده است». البته اينها برداشت‌هاي يک مسيحي است. البته مسيحي معمار و خبره.
حرفي که ايشان گفته بسيار مهم است، ولي تمام مسئله نيست. آن محتواها را اسکيمو بايد با مصالح خود بسازند، چيني هم با مصالح خود.

شما که به محتواهاي اسلامي تاکيد داريد، چرا در طرح‌هاي خودتان اين همه از قوس و گنبد و گلدسته استفاده مي‌کنيد؟
ما بايد سعي کنيم خودمان را با جامعه وفق دهيم. نمي‌توانيم از چارچوب اجتماعي که در آن زندگي مي‌کنيم، خارج شويم. من به عنوان يک معمار مي‌گويم، قطعا بايد محتواها را کارکنيم، ولي مي‌بينم اين موضوع سال‌ها و سال‌ها جا افتاده است. درست مثل روپوش و عينک پنسي و گوشي آن دکتر يا مثلا ردا و عبا و عمامه يک روحاني که اگر از يک روحاني بگيريد، چه مي‌شود. اين‌ها ظرف و مظروف همند. من هميشه مثالي را مي‌زنم که اصلش البته از خودم هم نيست. مثلا وقتي شما چند قطره آب لازم داريد مي‌آييد قطره چکان درست مي‌کنيد که شکل خود را دارد. اگر صد قطره آب لازم باشد بايد قاشق برداريد، اگر ۵ قاشق آب لازم باشد شما نياز به ملاقه داريد با شکل و فرم خود. و الي آخر که مي‌رسيد به يک تانکر. اين محتوا هست که شکل را بوجود مي‌آورد و اينها باهم ظرف و مظروف هستند. الان هم مثلا وقتي در بم داريم مسجد مي‌سازيم، بسته به اين است که مسجد را براي چند نفر مي‌سازيم. اگر براي ۵۰ نفر است، يک سردر ساده کافي است. تازه نبود هم خيلي چيزي عوض نمي‌شود، ولي بالاخره جا افتاده. اگر شد براي ۲۰۰ نفر بايد يک گنبدکي هم بزنيم. لذا من معمار، که توي اين کار هستم، مجبورم در هرحال آن چيزي را که توي ذهن من و شماي تاريخي رسوب کرده، رعايت کنم. هرچند که اصول نباشند.

منابع

روزنامه اعتماد ملی، پنجشنبه ۸ آذر ۱۳۸۶، شماره ۵۲۲، صفحه معماری (ص ۷)

کلید واژه

معماری اسلامی، توحید، معنا، مسجد، مسکن، گنبد، مناره، رضا دیشیدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *