قلب تاریخی سمنان – شماره۳۹
شماره ۳۹، چهارشنبه، ۲۲ خرداد ۱۳۹۲ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
مدیریتِ کارا
مدیریت شهر، الحق و الانصاف، امر پیچیده و دشواری است. ترکیبی از مهارتها و دانشها در قالب دستگاههای اجرایی و مشاوره، در نگاهی خوشبینانه و سفید، ممکن است شهر را به سر منزلِ مقصود هدایت کند. رابطه مدیریتِ شهر با طرحهای شهری، از قبیلِ طرحهای تفصیلی وجامع رابطهای مستقیم است. نه فقط از نظر سلسله وظایف مدیریت و رشته تکالیف طرحِ شهری، بلکه از جهتِ سرفصلها و بخشبندیها.
امروز، طراحی شهری، صرفا، به معنی کشیدن چند خیابان و معبر و تعریف ضابطههای ساختمانی و تعریف کاربری نیست. مجموعِ دانشها و توانایی های علمی در حوزه زندگی شهری است که میتواند یک طرح شهری را به سرانجام برساند. طرح شهری باید تکلیف اشتغال مردم در افق طرح را روشن کند. باید تکلیف منابع آب و غذای مردم را روشن کند، باید سرنوشت توسعه کالبدی و اجتماعی را معین کند.
طرح شهری باید حوزه مولد شهر را تعریف کند و برای حوزه دفاعی آن نیز پیشنهادهای مشخصی داشتهباشد. باید فضاها و حوزهةای ذخیره شهری را شناسایی و پیشنهاد نماید. باید بگوید ترکیبِ صنوف و مشاغل در افق طرح چه خواهدبود. باید ترکیب علمی و آموزشی شهر را در انتهای اجرای طرح پیشبینی نماید. طرح شهری هرگز طراحی کالبدی دوبعدی یا سهبعدی کالبد شهر نیست. جانِ شهر و سلسله روابط انسانی شهر، معیشت و امنیت شهر، فرهنگ و دلمشغولیهای شهر و بسیاری امور دیگر نیز جزو شرح خدمات طراحی شهری است.
اگر چنین است،که هست، مدیریت شهر هم باید بر چنین اموری اشراف کامل داشتهباشد. مدیریتِ شهر،به عنوانِ کارفرمای طرحهای شهری، نقش بسیار تعیینکننده در کیفیت این طرحها دارد. در طولِ تاریخ معماری و شهرسازی ما، هر آنگاه که کارفرمای قدر و مسلط بالای سر پروژهها بوده، آثاری ماندگار آفریدهشده.
کارفرما باید دانش کافی برای نقد و به چالشکشاندن طرح را داشتهباشد. کارفرما لازم نیست همارزِ معمار و شهرسازِ طرفِ قراردادِ شهر از ریزهکاریهای طراحی و برنامهریزی شهری اطلاع داشتهباشد، اما باید، راسا یا به توسط مشاوران و مباشرانِ خود، طرح را واکاوی و آن را با نیازهای شهر تطبیق دهد. طرح موفق شهری آناست که به تمامی قابلیت تحقق داشتهباشد و در هرگام و حرکتی نیاز به تعدیل و تغییر در آن نباشد.
مدیریتی که بتواند چنین نقشی را در شکلگیری طرح شهری ایفا نماید، قاعدتا، واجد شرایطی است که در چارچوب اصول «توسعه راهبردی شهر، CDS» به «مدیریت کارا» تعبیر شدهاست.
زندگی در شهر
مردی میانسال نشسته پشتِ میزی در بیرونِ یک کافه، در شهر لیون فرانسه. عکسی ساده و تقریبا خبری، در حوزه مسلئل شهری و اجتماعی. اما همین عکس حرفهای زیادی برای گفتن دارد. آرامش چهره این مرد را ببینید! انگار در خانه خود نشستهاست. میز و صندلی را دقت کنید، نشانه احترام به ارباب رجوع است. از آن میز و صندلیهای پلاستیکی سفید و رنگی نیست.
انگار تکتکِ مهمانان و مشتریان این کافه از دوستان و نزدیکانِ صاحب کافه هستند و او برخود لازم می داند احترامشان را نگهدارد. صندلیهای تمیز و مرتبی چیده و میز را هم پارچهکشیده و برق انداخته. آنطرفتر، جلو ویترین مغازهای دیگر، باز چند صندکی و میز چیدهشده. کسی پشتِ یکی از میزها نشسته. او نیز آرام و بیدغدغه است. دارد چیزی میخواند. مثل همین آقایی که این جلو نشسته. کف خیابان را هم ببینید! تمیز و مرتب! منو کافه یا رستوران هم با پایهای زیبا در منظر و دیدِ اول بیننده قرار دادهشده. مشتری حقدارد قبل از آنکه وارد مغازه شود، بداند چه چیزی به چه قیمتی عرضه میشود. قرار نیست مردم برای استفاده از کافه و رستوران معذب شوند. روابط بسیار ساده و احترامآمیز است. همهچیز شفاف و عریان. نه تعرف است و نه چانهزنی.
زندگی در شهر اسباب و مقدمات خود را دارد. در تکتک عناصر شهری و در نقطه به نقطه شهر باید این روابط دیدهشود. شهر نباید بخش خاکستری و بخش سفید داشتهباشد. آنچه که شهر را شهر میکند بزرگی و کوچکی ساختمان و خیابانش نیست. شهر به ماسبات شهری شهری میشود.
چقدر زیباست!
چند کاسبِ محل در اقدامی بسیار زیبا و ابتکاری، باغچه جلو مغازه خود را سبزیکاری کردهاند. ریحان کاشتهاند. و عطر ریحان، عصرها، چقدر زیباست. اما، فارغ از عطر و طعم ریحان، باید این نکته را تاکید کرد که نفسِ عملِ این دوستان با ارزش است. چرا ما نباید از این همه انرژی، وقت، پول و زحمتی که در سبز نگهداشتنِ شهر خرج میکنیم، استفاده منطقی داشتهباشیم؟ چرا باید در بولوارها و باغچهةای شهر درختان بیثمر بکاریم؟ چه میشود اگر بجای اینهمه درخت غیر مثمر درخت مرکبات و سیب و گلابی بکاریم؟ مگر نگهداری و تامین آب این درختان فرقی باهم دارد؟ نگران چه هستیم؟ که مردم، بچهها و بزرگها، میوهها را میچینند؟ چرا نچینند؟ نعمت خداوندی است، خلق خدا هم می تواند استفاده کند.
جالب است ما ایرانیها با این سابقه طولانی در احداث باغ و باغچه، امروز باید از تجربه آنورِ دنیاییها یاد کنیم! در «بوگوتا»، پایتخت کشوری در آمریکای لاتین، سالها پیش، شهردار اعلام کرد هرکس در بالکن یا پشتبام خانهاش جا داشتهباشد،شهرداری حاضر است باغچه حاضر و آماده بیاورد و نصب کند. همه باغچهةا هم در ابعاد یکسان و متناسب با الگوی خانههای بوگوتا بود. حدود ۹۰ در ۹۰ سانتیمتر.
مردم استقبال کردند و بالکنها وپشتبام مردم پر شد از باغچههای آماده و قابلحمل چوبی و با نشای سبزیجات و صیفیجات. و برخی نیز گلهای تزیینی. در سالِ اول، شهردار اعلام کرد، با این ابتکار، بیش از یک میلیون مترمربع به فضای سبز شهر اضافهشد!! آنهم فضای سبزِ بارده و قابل استفاده. آن هم فضای سبزی که مردم خودشان نگهداری میکنند و باری بر دوشِ هزینههای شهری نیست. جالب است بدانیم، امروز در تمام اروپا و آمریکا چنین فعالیتهایی انجام میشود و به «کشاورزی در شهر» معروف است. جنبشی جهانی با تکیه بر اصول زندگی سبز و با هدف ارتقای زندگی شهری با الگوهای زندگی طبیعی و بیچالش.
تعدادی کاسبِ محل، در سمنانِ عزیز، چراغ اول را روشن کردهاند. دستشان درد نکند. رفتار دوستان و کاسبهای محل را الگو قرار دهیم و به سمت بارورشدن باغچههای شهری خیز برداریم.
سمنان مقصدِ گردشگری است؟
در آمار رسمی و دقیقِ منتشرشده از سوی سازمان آمار کشور، در بهار ۱۳۹۱، در مجموع، نزدیک به ۷۲ میلیون سفر در داخل کشور انجام شدهاست. بیشترین سفرها در این فصل به استانِ خراسان رضوی و شهر مقدس مشهد بودهاست. خراسان رضوی پذیرای بیش از ۶ میلیون سفر از نقاط مختلف کشور بود. کمرونقترین مقصد در استانهای ایران، استان خراسان شمالی است که در مجموع کمی بیش از ۱۷۰ هزار سفر را پذیرا شدهاست.
در میانِ کمرونقها، متاسفانه، استان سمنان، پس از ایلام، در رده سوم قرار دارد. این استان، علیرغم تمام استعدادها و امکاناتِ طبیعی و تاریخیاش، حدود ۴ هزارم سفرهای ملی را جذب کردهاست! کمتر از نیمدرصد از کل سفرها. تعداد کلِ سفرها به استانِ سمنان ۲۹۱ هزار و ۶۱۱ مورد بودهاست که حدود ۱۱ درصد از آنها بدون اقامت شبانه و بقیه با اقامت شبانه بودهاست. استان ایلام که کمپذیراتر از سمنان نشان میدهد، نزدیک به ۲۷۵ هزار سفر را پذیرفتهاست. تفاوت زیادی با سمنان ندارد.
مقایسه سمنان با استانهای هموزنِ خود هم نکات مهمی دارد. استان آذربایجان غربی، در همین مدت پذیرای حدود یک میلیون و ۳۲۰ هزار سفر بودهاست، بیش از چهاربرابر سمنان. نزدیک به یک میلیون و ۴۳۴ هزار سفر به استان بوشهر در این دوره ثبت شدهاست. نزدیک به پنج برابر سفرهای انجامشده به سمنان. استان قم، به یمن وجود حرم حضرتِ معصومه، در بهار ۱۳۹۱، پذیرای بیش از یکمیلیون و ۸۶۷ هزار سفر بودهاست. بیش از شش برابر سمنان. ۴۲ درصد از سفرها به قم بدون اقامت شبانه و بقیه با اقامت شبانه بود.
آمار و ارقام می تواند راهنمای عمل مدیران و برنامهریزان شهری باشد. تجهیز امکانات شهر برای پذیرایی از گردشگرانی که وجود ندارد، نمیتواند معقول بهنظر آید. نخست باید دید چرا این استان مقصد گردشگری نیست و چه کسر و کمبودهایی دارد، سپس اقدام به تجهیز منطقی و دقیق امکانات نمود. جاذبههای مشخصی چون «امامزاده یحیی» و مسجد جامع در سمنان، تاریخانه و چندین اثر فاخر تاریخی در دامغان، بسطام و خرقان، منظر شهری شاهرود، ییلاقات شهمیرزاد و دهها کانون و نقطه معتبر در استان باید بتوانند آن را تبدیل به یکی مقاصد مهم گردشگری،حداقل در حد منطقه، کنند؛ چرا چنین نیست؟ باید مورد مداقه و تحلیل قرار گیرد.
حیف است از دست برود!
در محدود بلافصل امام زاده یحیی سمنان، خانهای است بهنامِ خانه دولتیان. این خانه با نمای آجری، یادگاری است از نسل خانههای متاخر پهلوی با فضابندیهای رو به بیرون و پر صلابت. مدتها محل سکونت بود و سالهایی هم مدرسه و مکان آموزش عزیزان بافت.
عکسی که میبینید در سال ۱۳۸۲ برداشتهشده. در این دهسال، متاسفانه این عمارت فاخر و جمعوجور شکستهشده، زخمی شده و در رنج است. بخشی از سقف آن ریخته، پر از سکنه و بهرهبردار نیست. حتما مور و موریانه هم میدان را برای تاخت و تاز خالی دیدهاند و دارند رگ و پی بنا را میکاوند. حیف است این عمارت از دست برود. این عمارت، بعنوان برگی از شناسنامه بافت و محله امامزاده یحیی، میتوان عنصری از مجموعه توسعه امامزاده باشد. به عنوان فضای پشتیبان و خدمات زائرین. میتواند یکی از فضاهای مکث مجموعه باشد. میتواند مکان استقرار سازمانهای مردمنهادی باشد که کمر به خدمت امامزاده بستهاند. حیف است از دست برود.
مختاباد ها
«در اوایل اردیبهشت، شرکا دور هم جمع می شوند و گله را برای یک دوره یکساله ییلاقی تشکیل میدهند. در این روز بُنه تشکیل میشود. یک نفر (معمولا کسی که بیش از همه گوسفند دارد) به عنوان بنهسر انتخاب می شود. آن ها در نیمه خرداد، همراه با گلهها و بدون همراهی خانوادهها راهی بنههای میانبند میشوند. در اولین روز ورود به بنه، دامهای جوان را داغ و نشان می کنند تا وضعیت مالکیت شرکا مشخص گردد. بعد از شمارش و صورتبرداری از تعداد دام هر یک از شرکا، گلهها را به دو دسته قصر (غیر شیری) و دوشا (شیرده) تقسیم میکنند.
معمولا هر گله دوشا به ۸۰۰ راس میرسد. به این نوع گله لنگه میگویند. حرکت بعدی مختابادها، به اصطلاح، چاقکردن (تعمیر و مرمت) دامورِه است. دامورِه محلی است که شیردوشی در آنجا انجام می شود. در بنه (چه ییلاقی و چه میانبند)، همه مردها با هر تعداد گوسفند که دارند، باهم شریک هستند. در خورد و خوراک، چای، قند، کرایهخوراک دام، حق علفچر (+باج)، حق آب شرب، نمک و سوخت و هر خرجِ دیگر باهم شریک هستند.
یک نفر بهعنوان سر مختاباد انتخاب میشود. انتخاب این فرد بستگی به خبرگی و مردمداری او دارد. ممکن است این شخص هیچ گوسفندی نداشتهباشد، ولی توسط دامدارها استخدام شود و حقوق دریافت کند. . . . شیردوشی توسط مختابادها و به روش دست به دست انجام میگیرد. هر دام توسط سه مرد به ترتیب زیر دوشیده میشود: نفر اول: سر مختاباد که دام را سردوش میکند. نفر دوم: مختاباد که دام را نصفه دوش میکند و نفر سوم که پاکدوش نامیده می شود، شیر دام را تماما میدوشد.
مهمترین حسن شیردوشی در شیوه مختابادی در این است که تمامی دامها صرفنظر از اینکه به چه کسی تعلق دارد، دوشیده میشود. این کار سبب سرعت شیردوشی میشود.»
(برگرفته از «دیباج، گوهری در شمال دامغان»، علیرضا شاهحسینی، انتشارات حبلهرود، چاپ اول، ۱۳۸۷، صص ۱۰۵ه و ۱۰۶)
فرزندانِ بافت
بچهها سرشار از ابتکار و شادابیاند. چند روز پیش، یکی از بچهها آمد دفتر و گفت میخواهد نمایشنامه بنویسد و برای بچهها اجرا کند. بریدهای از مجلهای را هم آوردهبود. داستانی دو صفحهای با موضوعِ «تقسیمِ کار» و با مضمونی ایمانی و پندآموز. داستانک را خواندیم و کمی باهم دربارهاش حرف زدیم. داستانی کوتاه و بیهیچ گره و تعلیق. حس میکردیم از این قصه نمایشنامه در نمیآید چون اصلا هیجانی و شوری بر نمیانگیخت. قرار گذاشتیم کمی دساتان را ورز بدهیم و چیزهایی بیفزاییم تا کمی روح پیداکند و هیجانی داشتهباشد.
باهم صحبت میکردیم و او یادداشتبرداری و مصورش کرده. اصول متنهای نمایشنامهای را رعایت کرده. اسم تهیهکننده و کارگردان را نوشته، موقعیت صحنه توضیح داده و پرسوناژها را معرفی نمودهاست. زندهباد بافت و فرزندانش. قرار است این نمایشنامه کوچک را در مدرسهشان اجرا کنند. پنجنفره. و احتمالا همه با لباس مبدل. بچهها باید نقش مرد ها را بازی کنند، در حالی که خودشان دخترکان نوگلِ دبستانی هستند. داستانی از یاران پیامبر با موضوعِ تقسیمِ کار. در این روزها تمرین میکنند. شاید یکی ده هفته دیگر، در لابلای برنامههای تابستانی مدرسه شاهد اجرای این نمایشنامه کوچک ولی پر از روح و شادابی کودکان باشیم.