قلب تاریخی سمنان – شماره ۷۷
شماره ۷۷، چهارشنبه، اول مردادماه ۱۳۹۳ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
سواره خوب است یا پیاده؟
بعد از جنگ دوم جهانی، در دوران «وفور اقتصادی» آمریکا، که برخیها آن را به دوره رفاه یا دولت رفاه تعبیر کردهاند، اتومبیل سلطان شهرها شد. آن کشور با منابع وسیع نفتوگاز و پولهای هنگفتی که در جریان تجارت مرگ به جامعه آمریکا واریز شدهبود، اتومبیلهای بزرگ و راحت را روانه شهرها کرد. پول داشتند و بنزین ارزان، و مست از پیروزی در جنگ، بیآنکه گلوله یا موشکی به شهرهاشان بخورد. خودرو شد یکهتاز شهرها.
سالها و سالها بعد، کشورهای پیرامونی آن الگو را در دستور کار قرار دادند. خودروهای بزرگ با مارکهای معروف وارد شهرهای این کشورها شدند . نخستین تاثیر در این شهرها، بههم خوردن سطح سرویس کوچه و خیابانها بود. از حدودِ ۵۰ سالِ پیش تا حالا، خیابانکشی و ساخت بولوارها در دستور کارِ شهرداریها و مدیریتهای شهری قرار گرفته. هرچند سابقه احداث خیابانها در ایران به قبل از جنگ دوم هم میرسد و نشانهای از بهاصطلاح ورود تجدد به ایران است، اما موجی که از سال های چهلِ شمسی به این سو در شهرها بوجود آمد، بسیار وسیعتر بود. متاسفانه، این الگو وارد درسهای دانشگاهی ما هم شد و ما در تمام طرحهای بالادستی شهرها، نخستین وظیفه را ایجاد بستر مطلوب برای خودرو دیدیم. اتومبیل، اینک، سلطانِ خانهها و مجموعههای زیستی هم شدهاست. برای هر بنایی نخست باید تعداد پارکینگهای آن را تامین کرد و سپس اندیشید آیا آسایش فردی ساکنان هم برآورده میشود یا نه!
شهرهای شطرنجی و کوچههای شرقی-غربی پادگانی و آپارتمانهای قوطیشکل، حاصل این سلطه است. برای بسیاری از شهرداران- بویژه در شهرهای کوچک باعث افتخار است در کارنامهشان تعدادی خیابانهای پهن و عریض و یا بولوار باشد. کارشناسانِ عزیز هم تمام فشار را روی قوطیسازی خانهها میگذارند و شهرها و خانههای ما همانی ميشود که الان میبینیم. از انصاف بدور است اشاره نکنیم اگر تمام این طرحهای تفصیلی و حامع را و تمام ضوابط و آییننامه ها را معماران وشهرسازان نوشتهاند و کادرهای شهرداریها معذور به اجرای تکالیف هستند.
اما، همیشه دعوا بر سرِ سلطه خودرو نیست! گاه عکسِ آن صادق است. معماران و شهرسازان، همنوا با مدیریتِ شهر، میکوشند خودرو را از کوچه و خیابان شهر پاک کنند. تصورش را بکنید، مثلا، خیابانِ امام سمنان را. دوستانِ زیادی هستند که میگویند این خیابان باید محور پیاده شود و ورود خودرو به آن ممنوع شود. منصف اگر باشیم، این حکم روی دوم همان سکهای است که اتومبیل را سلطان شهر و خانههای ما کرد. هردو افراطی و فاقد پشتوانه مطالعاتیِ مستدل هستند. گاه ما از این ور بام میافتیم. با سرنوشتِ شهر نمیشود چنین راحت بازی کرد. اتومبیل یک وسیله است. ما هستیم که از آن درست یا نادرست استفاده میکنیم. نباید مطلقاندیش بود. مطالعهو کارِ کارشناسی امرِ ثواب و مطلوبی است. همین.
خارتوران فراموششده
منطقه حفاظتشده توران یا خارتوران، در منتهیالیه شرق استان سمنان و در ۲۵۰ کیلومتری جنوبشرق شهرستان شاهرود، در مجاورت استان خراسان واقع شدهاست. این منطقه شامل سه منطقه حفاظتشده است که علاوه بر منطقه حفاظتشده- قسمت اعظم مساحت- پناهگاه حیات وحش در قسمتی از شرق و پارک ملی در میانه را نیز دربرمیگیرد. پارک ملی ۸ درصد، پناهگاه حیات وحش ۱۷ درصد و منطقه حفاظت شده، ۷۵ درصد از کل مساحت منطقه را تشکیل میدهند. خارتوران را آفریقای ایران لقب دادهاند. ذخیرهگاه زیست کره توران با مساحت بیش از یک میلیون و ۴۷۰ هزار هکتار، بزرگترین زیستگاه کره ایران است که بعد از سرنگتی آفریقا، واقع در کشور تانزانیا، دومین منطقه بیوسفر جهان به شمار میاید. توران پس از پناهگاه حیات وحش نایبندان در طبس، عنوان دومین مجموعه حفاظتشده وسیع ایران را با خود یدک میکشد. پارک ملی و پناهگاه حیات وحش توران، با مساحتِ حدود یک میلیون هکتار، یکی از ۱۱ ذخیرهگاه زیست کره در ایران است. اینها حقایق مهمی هستند. حیف است مورد توجه قرار نگیرد.
در فاصله ۱۴۰ کیلومتری جنوبشرق شهر شاهرود، در ۲۸ کیلومتریِ جنوب شرقی، بخش بیارجمند در شمال کویر مرکزی قرار دارد. این منطقه در حد فاصل ۳ سلسلهکوه به نامهای شترکوه، کوهقلعهبالا و کوهپیغمبر قرار گرفته که بالای ۲۲۰۰ متر ارتفاع دارند. منطقه خارتوران به دلیل ویژگیهای منحصربفرد، پوشش گیاهی خاص، عوارض جغرافیایی پست و بلند اقالیم و غیره، باعث بوجودآمدن اکوسیستم متنوع و مملو از گیاهان، جانوران وحشرات شدهاست. پستاندارانِ ذخیرهگاه خارتوران شاملِ گرگ، شغال، روباه معمولی، کفتار، یوزپلنگ، کاراکل، پلنگ، گربه وحشی یا دشتی، جبیر، آهو، پازن، (زیرگونه ایرانی) قوچ وحشی و گورخر (زیرگونه ایرانی) است. هوبره، زاغ بور، بحری، دلیجه، کبک، تیهو، بلدرچین، عقابِ دشتی، چاخلق، کبوتر چاهی، یاکریم، شاهبوف، سیره قبا هندی، دمجنبانک ابلق، سنگچشم دمسرخ و گنجشک معمولی از جمله پرندگان این منطقه هستند. همچنین از راسته مارها در ایران هفت خانواده و کلا ۷۲ گونه مار در این دشت وجود دارد. با این اوصاف، میتوان خارتوران را دشت فراموششده ایران نامید.
معمار، اگر معمار باشد. . .
نقل است، چندسال پیش از انقلاب، یک شهروند شریفِ اصفهانی، که زمینی مرغوب در کناره زایندهرود و در محدوده پل خواجو داشت، به صرافت میافتد ساختمانی در آن بسازد. به روالِ مالوف، درِ شهرداری را میزند و آنها هم، باز به روالِ مالوف، از او میخواهند از کجا و فلان جا نامه بیاورد. مشکلتر و اصلیتر از همه، از اداره حفاظت از آثار تاریخی و باستانی (سازمانِ مادرِ سازمان میراث فرهنگی فعلی). مالک با مقادیری مدرک و احتمالا نقشه به آنجا مراجعه میکند، که از قضای روزگار، رئیسش آقای دکتر آیتاللهزاده شیرازی بود، که بعدها قطب سازمان میراث فرهنگی شد و چندسال پیش، در نشستِ نکوداشتِ خود، در مقابل دوربینِ خبرنگاران، به یک چشمبرهمزدن فوت کرد. خدا بیامرزدش.
آقای دکتر وقتی با تقاضای ارباب رجوع مواجه میشود، بیهیچ تردیدی درخواست را رد میکند و حتی نقل است که مالک را از در بیرون میراند. مالک، افسرده و غمگین برمیگردد. میگویند در دو یا سهسالِ بعد هم، دو سه بار مراجعه میکند و نقشههای جدیدی ارائه میکند، ولی دکتر هربار او را از دفتر بیرون میکند و هربار ترشرو تر از قبل او را نا امید به خانه برمیگرداند. میگویند، در آنروزها، آقای مالک پایش به آمریکا میرسد. لابد برای زیارت و تجارت. در آن دیار، به چه نحو؟ نمیدانیم، ولی با معماری آمریکایی آشنا میشود، به نامِ فیلیپ جانسون. میرود پیشِ او و داستان زمین و دکتر شیرازی را بازگو میکند. سر آخر از او میخواهد طرحی برایش بکشد. او می گوید برگرد اصفهان، برو پیش آن آقا، نقشه حرائم را بگیر و به من بفرست تا من طبق ضوابطِ آن برایت طرحی بزنم. مالک چنین میکند. برمیگردد اصفهان و میرود پیش دکتر شیرازی و طلب نقشه وضوابط حرائم می کند. دکتر تعجب میکند و میپرسد کی اینها را میخواهد. آقای مالک عزیز داستان آمریکا رفتن و دیدار با فیلیپ جانسون را به ایشان میگوید. دکتر، ظاهرا، فیلیپ جانسون را میشناخت. به مالک می گوید به آقای جانسون از قول من سلام برسان و بگو تو هرچه بکشی قبول است! مالک متعجب میشود، چه شد که چنین شد؟ دکتر شیرازی میگوید او «معمار»است و میداند در حریم اثر شریفی چون پل خواجو چه باید کشید!
فیلیپ جانسون طرحی میزند و همان سال ساخته میشود. الان بیش از چهل سال از ساختهشدنِ این بنا میگذرد. هنوز هم جوان است وسرپا. هم زیباست و هم به اصولِ اصیل فرهنگی و معماری اقتدا کردهاست. معمار اگر معمار باشد. . . .
حشمتالله، معروف به ایرج بسطامی
«حشمتالله، معروف به ایرج بسطامی، از نامآورترین خوانندههای ایران در دهههای اخیر بهشمار میآید که در سال ۱۳۳۶ در بم دیده بهجهان گشود. نسبِ خاندان او به سلیمانخان، پسر اسحقخان، پسر ابراهیمخان عرب بسطامی میرسد که گویا اجداد وی، همراه ابراهیمخان ظهیرالدوله حکمران کرمان (۱۲۱۶ تا ۱۲۴۰ ه.ق.) از بسطام شاهرود به کرمان و بم آمدند. . . . در این خانواده، هنر موسیقی جایگاه ویژهای داشت. اجداد ایرج به مانند غلامحسینخان و هدایت بسطامی از نوازندگان بزرگ بم بودند و پدر وی، عنایت، نیز صدایی بسیار خوب از نوع صدای ایرج داشت و تار را نیز به خوبی مینواخت.
در این خانواده، یدالله بسطامی، عموی ایرج، برجستهترین موسیقیدان بهشمار میآمد که آشنایی کامل با ردیفها، گوشهها و مقامهای موسیقی ایران داشت. ایرج نزد او موسیقی را بصورت حرفهای آموخت. در سال ۱۳۵۳ با تلویزیون کرمان همکاری خودرا آغاز و چند آهنگ از ساختههای عموی خود را در آنجا اجرا کرد. در سال ۱۳۵۷، عموی وی، که بزرگترین مشوقِ او بود، درگذشت. از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۳، ایرج به تهران آمد و نزد استاد محمدرضا شجریان و استاد پرویز مشکاتیان موسیقی را چنان که برازنده او بود، آموخت. از سال ۱۳۶۹، همکاری وی با مشکاتیان به خلق نخستین اثر وی با نام «افشاری مرکب» با آهنگسازی مشکاتیان انجامید. از آنپس، ایرج بسطامی آلبومهای گوناگونی خلق کرد و همراه با گروه «عارف» در تالارهای تهران کنسرتهایی برگزار کرد که سرپرستی آنها را مشکاتیان برعهده داشت. سالهای ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۴، کنسرتهایی در کشورهای مختلف برگزار کرد که گذشته از مشکاتیان، محمدرضا شجریان و کیوان ساکت در این اجراها او را یاری می کردند. . . بسطامی پیشتر در آلبوم «رقص آشفته» با ترجیعبند «من ماندهام تنهای تنها» و در مجموعه «افق مهر» با ترانه «ای خوشا مشت و خراب اندر خرابات آمده» بر سر زبانها افتاد.
. . . روز جمعه، پنجم دیماه ۱۳۸۲، قراربود، از بم به تهران برود تا برای برگزاری کنسرت در هلند عازم آن دیار شود. اما، در همان سپیدهدم، صدای «بم»گونه او در همهمه آوار و شکست خشت، به همراه دهها هزار تن از همشهریانش برای همیشه خاموش شد و به گفته دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، این سخن ماند که:
تو خموشی، که بخواند/ تو میروی، که بماند
که بر نهالکِ بیبرگ ما/ ترانه بسراید
(برگرفته از «بم»، حسن باستانی راد، دفتر پژوهشهای فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۶، ص ۷۲و ۷۳)
در دلِ دوست، به هرحیله . . .
امروز یکی از معضلات شهرهای ما و دیگران، آلودگیهای محیطی ناشی از تردد سواره است. این معضل، از آنجا پیچیدهتر میشود که داشتن ماشین شخصی از فضیلتهای اجتماعی بشمار میآید و از آن بدتر، استفاده از آن در هرشرایطی، موضوع را پیچیدهتر میکند. و این یک نکته ظریف و مهم است. میشود اینطور توضیح داد سرانه خودرو شخصی در ایران، حدودِ نصفِ ترکیه است. و اگر با آمریکا و برخی کشورهای اروپایی مثل سوئد مقایسه کنیم، شاید ناراحت شویم که چرا ایرانیها اینقدر کم ماشین دارند! اما چگونه است که ترافیک و آلودگی در شهرهای ما، به نسبت، بیشتر از بسیاری از کشورها است؟ چرا؟
واقعیت آناست که داشتن ماشین شخصی یک مساله است و نحوه استفاده از آن مسالهای دیگر. در بسیاری از کشورها ماشین شخصی را در روزهای آخر هفته یا در مسافرتها استفاده میکنند و برای رفتنِ به سرکار در هر روز، عموما از وسایط نقلیه عمومی استفاده میکنند. این کار هم به نفعِ افراد است هم به نفعِ جامعه. مترو و اتوبوس و ترالیبوس شهری خیلی ارزانتر از بنزین و استهلاک ماشین است. بویژه اگر بدانیم که در کشورهای اروپایی و آمریکایی هزینه تعمیرات ماشین آنقدر بالاست که مردم ترجیح می دهند خودرو خود را پس از مدتی به گورستان خودروها ببرند تا اینکه هزینه تعمیرات بپردازند. به نفعِ جامعه هم هست چون نرخ آلودگی پایین میآید. گاه دولتها یارانههای جالبی برای اینکار در نظر میگیرند. مثلا در همین چندماهِ گذشته، دولت فرانسه استفاده از مترو را، برای یک دوره زمانی مشخص، برای همه رایگان اعلام کرد تا مردم تشویق شوند خودرو شخصی خود را پارک کنند و با مترو تردد کنند. اگر روزی روزگاری، همهجا تبلیغ میشد مردم از خودرو شخصی برای همه سفرها استفاده کنند، امروز، مصیبتِ آلودگی محیطی شهرها چنان است که لبه تیز تبلیغها متوجه استفاده از وسایط نقلیه عمومی است. هرچند اگر این تبلیغ، خام و غیر هنرمندانه باشد.
ایرانِ ما زیباست!
اینجا دریاچه شورمست است. در «پل سفید» مازندران. نیازی به توصیف نیست. سرشار است از آرامش و زیبایی. بویژه اگر نه در آخر هفته یا تعطیلی، بل در میانه هفته و در روزهای کاری سری به آنجا بزنید. لزومی به نشانی دادن نیست. وقتی به پل سفید رسیدید، تابلو راهنما را خواهید دید که شما را به دیدنِ یکی از زیباترین استراحتگاههای منطقه فرا میخواند. الان که تابستان است و هرم گرما، چنین بهشتهایی را نباید از دست داد.
بیکاری، با عدد و رقم
در بهار امسال، آمار نشان میدهد نرخ فعالیت اقتصادی در سمنان ۵/۴۱ بودهاست. یعنی ۵/۴۱ درصد از جمعیتِ بالای دهسال و آماده کار در این استان جذب کار و فعالیت هستند. از سوی دیگر، در همین دوره زمانی نرخ بیکاری در استان، ۱۷ درصد بودهاست. کمی به این عددها دقت کنیم. اگر این عدد ها را با نرخهای کلِ کشور بسنجیم، موضوع حساستر میشود. نرخ فعالیت اقتصادی در سمنان، به نسبتِ کلِ کشور، حدود ده درصد بالاتر است. چون نرخ فعالیت اقتصادی کل کشور در این دوره، ۱/۳۷ بود. اما در خصوص بیکاری، موضوع برعکس است. نرخ بیکاری در سمنان، حدود ۷۰ درصد بیش از نرخ کشوری است. در بهار امسال، بیکاری کشوری ۷/۱۰ درصد بود. چگونه است که نرخ بیکاری در سمنان اینقدر بالا است؟
اگر این عدد ها را با عددهای دورههای قبل در سمنان مقایسه کنیم، باز، نکات تازهای مکشوف میشود. مثلا، نرخ بیکاری در دوره سهماهه قبل از بهار، زمستان ۹۲، فقط ۶ درصد بود. در بهار گذشته، در دوره سهماهه یکسالِ پیش، نرخ بیکاری ۸/۹ درصد بود. بهعبارتی دیگر، احتمالا، نرخ بیکاری در سمنان از اول سالِ گذشته رو به کاهش داشته و در زمستان به ۶ درصد میرسد. اما، به یکباره، در بهار امسال به رقم نگران کننده ۴/۱۷ درصد میرسد. یعنی حدود ۷۰ درصد بیش از نرخ کشوری و حدود سه برابر (۳۰۰ درصد) نرخ سهماه پیش. جالب آنکه نرخ فعالیت اقتصادی در این دو دوره تفات فاحشی با دوره بهار ۹۳ ندارد. اما تغییرات نرخ بیکاری، کمی عجیب و سوالبرانگیز است.