قلب تاریخی سمنان – شماره ۵

قلب تاریخی سمنان5

قلب تاریخی سمنان – شماره ۵

نوشته شده در نویسنده 1021

شماره ۵، چهارشنبه، ۵ مهر ۱۳۹۱ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
چشم‌انداز


سلام،


ایران از جمله کشورهایی است که در آن «برنامه‌ریزی» شهری سابقه‌ نسبتا طولانی دارد. شواهدی در دست است که ما در برخی شهرهای تاریخی‌مان هم برنامه‌ریزی داشته‌ایم. مثلا در شهر سیراف که در ۳۰ کیلومتری بندر عسلویه قرار دارد، آثاری از شهر قرون اولیه اسلامی وجوددارد که این فرض و ادعا را تایید می‌کند. بیش از هزارسالِ پیش، زمینِ شهری را «آماده‌سازی» می‌کردند و پس از قواره‌بندی و کوچه‌بندی در اختیار مردم قرار می‌دادند تا به ساخت خانه و دکان و کاروانسرا بپردازند.

در دوره‌های بعد هم نشانه‌های بارز و شاخصی از برنامه‌ریزی را در ساخت و توسعه شهرها سراغ داریم که اصفهان مصداقِ شاخصی از این مقوله است. شیخ‌بهایی، دانشمند و فقیه و عارفِ بزرگ سامانه آب و آبادانی اصفهان و نجف‌آباد را طراحی و اجرا نمود و برگ زرینی در تاریخ شهرسازی ایران به یادگار گذاشت.

امروز اما موضوع کمی پیچیده‌تر شده‌است. روش‌ها و مبانی متفاوتی برای برنامه‌ریزی شهری مطرح است. در بسیاری از شهرها، حتی، از تفکر مبتنی بر طرح جامع و طرح تفصیلی فراتر رفته‌اند و بر اساسِ طرح‌های کانونی یا «توسعه‌های انفجاری» عمل می‌کنند. دنیا در تلاش یافتن بهترین و پاسخگوترین روش‌های برنامه‌ریزی است.
در کنار تمام این بحث‌ها، و یا در دلِ این بحث‌ها، همیشه یک موضوعِ مهم و اساسی مطرح بوده‌است، آن‌هم «چشم‌انداز» طرح و برنامه شهری است. در هر پروژه شهری، تعریف چشم‌انداز یکی از اصولی‌ترین بخش‌های پروژه است.

بصورت بسیار خلاصه در تعریف چشم‌انداز این سه ‌سئوال را باید پاسخ دهیم: نخست، در کجا قرار داریم و وضعیت موجود چیست؛ دوم، این وضعیت به کجا می‌رود و چه آینده‌ای پیدا می‌کند؛ و سوم، ما کجا میخواهیم برود؟ پاسخِ سئوال سوم همانی است که «چشم‌انداز» نامیده می‌شود. اینکه ما شهرمان را یا منطقه‌مان در آینده چگونه می‌خواهیم. چشم‌انداز ما برای آینده شهر یا محله‌مان چیست؟ اما، باید دقت کنیم، آینده شهر یا محله‌مان با اراده و خواستِ غیر‌اجرایی و غیرواقعیِ ما تعریف نمی‌شود. با تحلیلِ درستِ وضعیت موجود است که می‌توانیم چشم‌اندازِ آینده را ترسیم کنیم. چشم‌انداز به معنی آمال و آرزوهای ما نیست، چشم‌انداز یعنی ترسیمِ واقعی آینده با تجمیع امکاناتِ موجود و با هدایتِ تکامل آن‌ها به سمتِ هدفِ موردِ نظر.

«قلی پاسبان» و «لله نی سنگسری»

«من در کوه‌های سنگسر وقتی مادرم سوار بر قاطر بود، به دنیا آمدم. آن موقع خانواده ما در حال ییلاق و قشلاق بودند. یادم می‌آید در زمان بچگی‌ام با مشقت زیاد دوربینی خریده‌بودم که با آن از همه فامیل عکاسی می‌کردم و تنها کسی که از او عکس نگرفته‌بودم، مادربزرگم بود که اصلا نمی‌گذاشت از او عکس بگیرم. یک روز وقتی کنار پنجره حیاط نشسته‌بود، دوربین را بردم جلویش و به او گفتم این رادیو است و از او عکس گرفتم. حالا این عکس در خانواده ما ماندگار شده‌است. . . .

اما داستان عشق و علاقه من به موسیقی از آن‌جا شروع شد که دختر یکی از اقوام ما سازدهنی داشت که نواهای بسیاری را می‌شد با آن زد. من اجازه نداشتم آن را با خود به خانه ببرم و هر وقت به آن‌جا می‌رفتم آن ساز دهنی را برمی‌داشتم و می زدم . . .

یک سری ملودی‌ها سینه‌به سینه منتقل شده‌است. در سنگسر نوازنده‌ای بود به نام «قلی پاسبان». مهارت او در نواختنِ سازی به نام «لله سنگسری» بود. از او چند نوار کاست باقی مانده. این‌ها را گوش دادم؛ دیگر اینکه آوازهای قدیمی مردم سنگسر از کودکی در ذهنِ من باقی مانده؛ آوازهایی که زنان و مردان سنگسر در جشن‌ها و مراسم بومی و ملی باهم می‌خواندند. سنگسر در واقع موسیقی خاصی ندارد و بیشتر الهامی است از موسیقی مازندران. . .

(برگرفته از گفته‌های استاد مجید درخشانی، در مصاحبه اش با هدیه کیمیایی، روزنامه شرق، ضمیمه، سال دهم، شماره ۱۶۳۱، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۱)

نان در قحطی


«درباره مردم‌دوستی و مردم‌پناهی حاج ملاعلی حکیم‌الهی سمنانی نوشته‌اند که در سال ۱۳۲۰ هجری قمری در سمنان قحطی افتاد، محتکران گندم‌ها را پنهان کردند. حاکم ستمکار سمنان هم از این فرصت استفاده نمود و از سوداگران غله بهره‌ها برد.

مردم از گرسنگی به حاج ملاعلی متوسل شدند. مرحوم حاجی فریاد گرسنگان را به حاکم رسانید. حاکم چاره‌ای نکرد. حاجی ملاعلی پیامی سخت به حاکم فرستاد که هرگاه نان به مردم نرسد شخصا دکان نانوایی باز خواهدکرد و نان ارزان و فراوان خواهدفروخت. به‌طوری‌که گفته‌اند، سرانجام حاجی ملاعلی با همکاری و همراهی ثروتمندان سمنان و دامغان و شاهرود قحطی این شهر را شکست و همه مردم این شهر نان خوب، ارزان و فراوان گرفتند و خوردند و دعا به جان حاجی ملاعلی و نفرین به محتکران و حاکم جبار خدانشناس کردند. . . .

گویند حاجی ملاعلی نوکر نداشت و همه کارها را خودش انجام می‌داد. گذراندن زندگی را از راه کشاورزی تامین می‌کرد. شب کلاه بر سر می‌گذاشت، جامه ایرانی یعنی کرباس بافت سمنان به تن می‌کرد تا مردم تشویق شوند و از بافته‌های شهر خود خریداری کنند و حتی گفته‌بود «پوشیدنِ کرباس ثواب دارد».
هرگز نمی‌گذاشت مردم به دنبالش راه بیفتند و همیشه بدون تشریفات به مسجد می‌رفت و تا دم مرگ پیش‌نمازی مسجد جامع سمنان را انجام داد».

( برگرفته از کتابِ کومش سزمین آزاد اندیشان (نخستین کانون عرفان ایران)، نوشته عبدالرحیم حقیقت (رفیع)، انتشارات کومش، چاپ اول ۱۳۸۸، ص ۴۱۱)

در کوچه‌های تاریخ


در پرسه‌های‌مان در کوچه‌ پس‌کوچه‌های تاریخ سمنان، رفتیم دیدنِ خانه‌ای نه چندان تاریخی و نه چندان فاخر. خانه‌ای معمولی و تربچه‌نقلی که صاحب‌خانه‌اش می‌خواست تعمیرش کند و شکلی آبرومندانه به آن دهد. وضعیتِ موجود خانه چیز خاصی برای گفتن نداشت، الا پلان‌بندی و ترکیبِ فضاهای آن؛ دو حیاط در دو تراز و اتاق‌های دور حیاط‌ها. معلوم بود مدتی است بی‌کس و تنها مانده و نم و موریانه به جانش افتاده‌اند.

با این حال، خانه سرپا بود و پلان زیبایی داشت؛ با وردیِ یگانه از طریق یک ساباط واقعی و اصیل. وسط حیاط هم تاکِ بلند و زمان‌داری بود که شاخ و برگش را بر روی میله‌هایی سایه‌بان حیاط شده بودند ولو کرده‌بود. انگور هم داشت. نه خیلی‌زیاد، اما محسوس و قابل دید، آن‌چنان‌که هوس کنی که خوشه‌ای بچینی. صاحب‌خانه مهربان وقتی نگاهِ ما را خواند، خود پا پیش گذاشت و چند خوشه‌ای را توشه راه برگشت‌مان کرد و ما کمی تعارف و بعد تشکر کردیم.

جالب این‌جاست که وقتی با این دوستان، دو برادرِ مهربان و خونگرم، کمی اختلاط کردیم متوجه شدیم اینان از زمره دوستداران هنر اصیل این ملک و بوم هستند. یکی از آن‌دو حرفه‌ای‌تر بود و درگیرتر. معلوم شد نوازنده نی است و شاگردانی دارد. او، از سرِ مهرِ، از بزرگان موسیقی سمنان یاد کرد و ما را به دنیای دیگری از بافت تاریخی رهنمون شد. یادمان آمد که چندی پیش وقتی به دیدنِ مسجدی رفتیم، دیدیم مجاور و خادم والامقام آن‌جا را که با موسیقی آشنا بود و الحان الهی را می‌شناخت و ارزشِ نوا و صوت زیبا را در نظام عالم و خلقت. چه دنیایی دارد این بافت تاریخی.

انار، زیبا و شیرین!


می‌دانید تولید سالانه انار استان سمنان ۵۱ هزار و ۶۷۸ تن است؟
در استان سمنان، در مجموع، بیش از ۳ هزار و ۷۰۰ هکتار از اراضی زیر کشت انواع انار است. نکته جالب و خواندنی این که بیش از یک سومِ این زمین‌ها، یعنی ۱۲۶۸ هکتار، زیر کشت نهال انار است و بقیه را باغات به ثمر رسیده انار تشکیل می‌دهد. اهمیت این آمار در آن است که کشاورزی و باغبانی ارج و قرب خود را پیدا کرده و مردم باغات را رها نمی‌کنند. وقتی بیش از ۱۲۰۰ هکتار زیر نهال انار است، یعنی اینکه بزودی همین‌ها هم به محصول خواهند رسید.

نکته امیدوارانه آن است که به نقل از مقامات رسمی، هرسال حدود ۲۰۰ هکتار به باغات انار استان افزوده می شود. البته برنامه‌ریزان کشاورزی استان علاقمندند سالانه ۳۵۰ هکتار به سطح باغات افزوده شود.
هر هکتار باغ انار، حدود ۲۱ تن انار می دهد. بيشترين سطح كشت و توليد انار استان در گرمسار است. ملس ساوه، شيشه گپ فردوس، بجستاني، رباب ني‌ريز، باد روي، پوست قرمز درجرين و گلو باريك از مهمترين و مرغوب‌ترين ارقام كشت شده انار استان سمنان است.

دریاچه نمک؛ رویای بهاری!


در كيلومتر ۴۳ جاده دامغان به اصفهان در سمت چپ يك بريدگي فرعي و خاكي قرار گرفته است. در همان ابتداي جاده خاكي در سمت راست رشته كوهي را مي‌بينيد كه به علت قرار گرفتن پنج كوه در كنار يكديگر به پنج كوه شهرت يافته است، پنج كوه در تمام طول مسير شما را همراهي مي‌كند. جاده خاكي كه طول آن ۱۷ كيلومتر است را به سمت شرق طي مي‌كنيم. در كيلومتر ۱۶ جاده به دو قسمت تقسيم مي‌شود كه شما بايد به سمت چپ حركت كنيد. از همين جا دور نمايي از درياچه نمك قابل رؤيت است. پس از طي‌كردن يك كليومتر به ابتداي درياچه نمك مي‌رسيد.

منظر‌ها‌يي در پيش روي شماست كه بيشتر شبيه يك رؤياست، رؤيايي در يك روز بهاري. تا آنجا كه چشم كار مي‌كند سپيدي ديده مي‌شود، سپيدي به سپيدي برف گويي آنكه در يك روز گرم بهاري يا تابستاني از آسمان آبي برف باريده است.

اگر چند روز قبل از سفر شما بارندگي در منطقه رخ داده باشد درياچه با چاله‌ها‌يي مزين شده‌است كه در آن آبي به زلالي اشك چشم وجود دارد. انعكاس نور آفتاب در چاله‌هاي آب در سطح درياچه چشم‌نوازي مي‌كند، با كمي ‌احتياط وارد درياچه شويد جاي هيچ نگراني وجود ندارد به آساني گام برداريد و از زيبائي‌هاي خلقت لذت ببريد.

شكوفه‌ها‌ي زيباي نمكي توجه هر بيننده‌اي را به خود جلب مي‌كند، اين همه زيبايي….


اگر در زماني بعد از بارندگي به درياچه برسيد شش ضلعي‌ها‌ي بسيار زيبايي را مي‌بينيد كه تمام سطح درياچه را پوشانده‌اند و در عين بي‌نظمي‌ داراي نظمي ‌خاص مانند جورچين در كنار يكديگر قرار گرفته‌اند.
شما مي‌توانيد با همراه داشتن امكانات اوليه از جمله چادر شبي را آرام به دور از دردسرهاي زندگي شهري همراه با آرامش و حتي نگراني از وجود حيوانات وحشي و با اطمينان به آنتن‌دهي تلفن همراه در كوير جنوب شهر ستان دامغان همراه با ديدن ستاره‌ها‌ سپري كنيد.

فرزندان بافت

محدثه فرخاری از فرزندانِ خوبِ بافت است. کلاس پنجم درس می‌خواند. به ریاضی هم علاقه زیادی دارد. نمره‌هایش هم خوب است. وقتی می‌پرسیم چه فکری برای آینده‌اش دارد، کمی مکث می‌کند و با تعمد و تاکیدی خاص می‌گوید «می‌خواهم، وقتی بزرگ شدم، آدم مهمی شوم و موجب افتخار خانواده‌ام بشوم». می‌داند بچه‌های بافت قرار گذاشته‌اند نقاشی کنند و مسابقه بگذارند. او هم نقاشی‌اش را می‌آورد. نقاشی بسیار زیبایی است.

قول می‌دهیم حتما چاپش کنیم، البته به نوبت. خودش می‌داند قبل از او بچه‌های دیگر نقاشی‌هایشان را آورده‌اند. محدثه دوست دارد در همین‌جا زندگی‌ کند. دوست‌های خوبی دارد. از آرزوهایش می‌گوید: «می‌خواهم خانه‌ای بسازم با حیاطی کوچک و پنجره‌هایی چوبی و بلند، پشت پنجره بنشینم و گل‌های آفتاب‌گردان را تماشا کنم! من آسمان را هم دوست می‌دارم».

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *