سیرافنامه -شماره ۸
بهروز مرباغی
سلام،
دانایی نخستین گام پیشرفت و اعتلای اجتماعی است. مدرسه، دانشگاه و مراکز آموزشی موسساتی هستند که زمینه دانایی را در جامعه بوجود می آورند. این موسسات تولید دانش میکنند. چگونه میتوان دانش را به دانایی تبدیل کرد؟ با ارتباطهای علمی و اجتماعی، با پژوهشهای کتابخانهای، و با سفرها و دیدارها. نگاهی به آمار کتابخانههای کشور ازسایت مرکز آمار ایران میاندازیم.
* در سال ۱۳۸۵، تعداد کتابخانههای عمومی کشور ۱۷۲۹ بوده که نسبت به سال قبل، بیش از ۵ درصد افزایش داشته است. شایان ذكر است بيشترين تعداد كتابخانههاي عمومي، مربوط به استانهاي اصفهان (با۱۵۶ كتابخانه)، تهران (با۱۳۷كتابخانه)و فارس (۱۲۱ كتابخانه) و كمترين تعداد آن، مربوط به استانهاي قم (با ۱۷ كتابخانه) و خراسان شمالي و جنوبي (هركدام با ۱۸ كتابخانه) بودهاست. ده سال قبل، در سال ۱۳۷۵، تنها ۱۰۴۷ کتابخانه عمومی در کشور وجود داشت. این تعداد در سال ۱۳۸۰ به ۱۵۲۰ می رسد. استان بوشهر، طبق آمار سال ۸۵، فقط ۴۶ کتابخانه عمومی دارد. اگر نسبت تعداد کتابخانه به جمعیت را ملاک قرار دهیم، بوشهر بیشتر از میانگین کشوری کتابخانه دارد. اما باید دید پراکندگی این کتابخانهها چگونه است.
* سیراف کمتر از ۵ هزارنفر جمعیت دارد. طبق میانگین کشوری برای هر ۴۰ هزار نفر یک کتابخانه وجود دارد، پس شهرهایی که کوچکند، مثل سیراف و جم و کنگ، اینها چه باید بکنند؟ مخصوصا اگر در نظر بگیریم که برای شهر کوچک کسی برای سینما و تئاتر و فرهنگسرا هم سرمایهگذاری نمیکند. چه باید کرد؟
* دست به دست هم میدهیم، کتابخانهای کوچک برای شهر کوچکمان درست میکنیم.
شادمانه آموختن
«معماری ابزاری است برای ارتقاء زندگی». این جمله را خانم «آنا هرینگر» اتریشی گفته است. او معمار است و یکی از زیباترین کارهای اخیر او برنده جوایز متعدد بینالمللی، از جمله دهمین دوره جایزه معماری بنیاد آقاخان شده است. این کار، مدرسهای ابتدایی است در یک روستای فقیر بنگلادش.
* در بیانیه هیئت داوران، مدرسه چنین توصیف شده است: «این مدرسه ابتدایی دو طبقه باشکوه و شاداب در روستایی در بنگلادشی، از دل درک عمیق از مصالح بومی و رابطه قلبی با جامعه محلی زاده شد. تمام تازگی طرح در این است که برای خلق فضاهای سرورانگیز پر از نور و فضاهای غیر رسمی و خودمانی برای بچهها، از ترکیب ماهرانه روشها و مصالح سنتی ساختوساز بهره گرفته است. مصالح زمینی چون خاک و گل با ترکیبی از مصالح سازهای سبک مثل بامبو، با کمک طنابهای نایلونی فضاهایی ساختهاند که نمونه کامل معماری پایدار است.
راهحل طراحی این مدرسه ممکن است قابل توصیه به دیگر کشورهای اسلامی نباشد، چرا که در هر کشوری شرایط خاص خود آنجا حاکم است ولی فلسفه اصلی و کلی طرح که اعتقاد به دانش رسوخ یافته عمیق محلی از مصالح و روشهای ساختوساز را ترویج میکند، به راحتی در همهجا قابل ارائه و توصیه است. این نوع برخورد، الگویی تازه و امیدوارانه برای ساختوساز پایدار در تمام جهان است. حاصل چنین نگاهی به طرح و معماری، فضای آموزشی خلاق، انسانی و زیبا برای آموزش و استغنای جانهای کودکان مدرسه است».
* معمار مبانی نظری معماری مدرسه را، ساده و گویا، چنین بیان می کند: فلسفه وجودی مدرسه، یعنی آموزش با شادی و شادمانی- و برای من بهترین چیز آن است که بچههای سرحالی را ببینم که از رفتن به مدرسه واقعا خوشحالند. در نگاه اول، این معماری نیست که چیزی خاص بوجود می آورد، بلکه این مردمند که چنین چیزی را خلق میکنند- همه آن کسانی که با تمام توان و عشقشان در ساختنش کوشیدند، تمام آنهایی که در این مدرسه زندگی خواهند کرد و فضاهایش را پر از زندگی خواهند کرد.
انگیزه و علت وجودی کار من عبارت است از کشف و بهرهگیری از معماری به عنوان وسیلهای برای تقویت اعتماد فردی و فرهنگی، در جهت حمایت از اقتصاد بومی و تسریع در تعادل زیست محیطی. زندگی شادمانه روندی فعال و خلاق است و من عمیقا معتقد به توسعه پایدار اجتماع و معماریمان هستم. به باور من، معماری پایدار یعنی زیبایی: بنایی یگانه با طرح، سازه، فنآوری و مصالح مورد استفاده، یگانه با مکان، محیط، مخاطب، و بستر فرهنگی-اجتماعی. به اعتقاد من، همینها هستند که ارزشهای زیباییشناسانه و پایداری را تعریف میکنند. معماری یعنی زندگی!
گل سينه!
وقتي به ديدن گوردخمههاي سيراف ميرويد، اين گل-بوته زيباي منطقه را هم ميبينيد. در محل، «لگجي» (بر وزن لچكي) مينامندش. سينه كوه و ترانشههاي عمودي آن را مزين به ظرافت سبز طبيعت ميكند. دو نوع دارد: آويز، و بوته زميني. گل بسيار زيبايي دارد. سفيد با نوك تيزبرگهايي صورتي بنفش. تابستان گل ميدهد و بعد يواش يواش به ميوه ميرسد. ميوهاش فرم ليمو شيرين را دارد ولي نه مثل ليمو سبز است و نه پوست كلفت. پوستش لطيف است و نرم. مثل پوست انجير تازه. رنگش هم قرمز پوست اناري است تقريبا. ميوهاش را ترشي مياندازند. اين ميوه را خام هم ميشود خورد. رنگ و طعم شيريني دارد. گل سينه سيراف، قانع و كمتوقع است. با رطوبت شرجي و اندك ذخيره رطوبت خاك ميسازد. هيچكس نميداند آيا ميشود اين گل زيبا را تكثير كرد؟
دفتر خاطرات!
«بسمه تعالي»
توفيقي نصيبم شد كه در روز نهم ربيعالاول، مصادف با نهم فروردين هزاروسيصد و هشتادوشش، در خدمت جناب مهندس ميرسپاسي از شهر سيراف و موزه آن ديدن داشته باشيم. آثار موجود نشانگر آن است كه ملت سربلند ايران در زماني كه اثري از آمريكا و اروپا نبود، واجد تمدني وصف ناپذير بوده و مردان دلير اين سرزمين با استفاده از سادهترين ابزار و امكانات اوليه آفريننده آثار عظيمي از تمدن بودهاند. اميد آنكه خداوند منان از بركت نظام جمهوري اسلامي همواره يار و مددكار اين ملت باشد و همواره درطول تاريخ سرافراز و سربلند باشند. / معاون اول ديوان عالي كشور، حسينعلي مزيني »
«ديدن دوستان ارجمندي كه بدون هيچ چشمداشتي، در جهت حفظ ميراث فرهنگي شهر باستاني سيراف كوشش ميكنند، بسيار ارزشمند است. محيط زيست و ميراث فرهنگي در سالهاي گذشته به شدت تخريب شده است و كوشش جوانان با فرهنگ ايراني تنها عاملي است كه مي تواند به حفظ اين دو كمك كند. حضور راهنمايان موسسه سيراف پارس در مناطق باستاني و توضيحاتي كه مي دادند جاي تقدير و تشكر دارد. خسته نباشيد. / امير شهاب رضويان، كارگردان، ۹/۱/۸۶»
«به نمايشگاه فرهنگي ورزشي نگين خليج فارس آمدم. در مسير، به ياد كنگره بينالملل سيراف و سفر قبلي خودم افتادم و اولين غرفهاي كه در نمايشگاه وارد شدم غرفه سيراف بود. حضور گرم آقاي كنگاني وادار به ايستادنم كرد. با مهرباني و با اطلاعات توضيح ميدادند، و صداي گرم شريفيان و شعر دكترحميدي در جمع ما را راهنمايي ميكرد. به ياد تمامي پيشنهادات و انتقادات و طرحها و صحبتها و بازديدها و نظريههاي كنگره بينالمللی سيراف افتادم. راستي، بعداز آن سال، چه تغييري در اين منطقه بينظير ايجاد شد؟ قضاوت به عهده كساني كه وعده دادند و رها كردند. سيراف اگر به صدا در ميآمد، چه قصهاي داشت؟! با سپاس از مسئولين غرفه كه مرا به فكر وادار كردند. خسته نباشيد. / زهرا رضايي طرهاني، ۲/۱۰/۸۶»
«اول بار که سیراف را دیدم، چقدر از خودم خجالت کشیدم که بیش از سی سال بود که با معماری و تاریخ سروکار داشتم، ولی اینجا را ندیده بودم. تمام خواندههایم با دیدن سیراف تعبیر شد. برای معماران دیدن سیراف را از واجبات میدانم / معمار مستحق توبیخ، ۱۲/۱۰/۸۶»
فرزندان سيراف
سجاد تیمار كلاس چهارم را با معدل ۲۰ تمام كرده و آماده ورود به كلاس پنجم است. بسيارهم مودب و فروتن است. يك برادر و چهار خواهر دارد. حرفهايش خواندني است:
« شهر ما شهري باستاني است. من خيلي اين شهر را دوست دارم. اينجا يك مسجد و يك بازار قديمي و چندین اثر باستاني ديگر دارد. ما بايد شهرمان را زنده نگهداريم و دست به دست هم دهيم تا شهر خود را كنيم آباد. شهر ما مهمان زياد دارد. مردم زيادي به سيراف ميآيند تا اين شهر باستاني را ببينند. ما بايد با خونگرمي و مهماننوازي، آنها را بپذيريم، و به همشهريهايمان هم بگوييم كه شهر را هميشه پاكيزه و تميز نگه دارند. . .
من فوتبال را دوست دارم. ولي دوست داشتم شهر ما سينما هم داشت. وقتي بزرگ بشوم، ميخواهم خلبان بشوم، چون به هواپيما خيلي علاقه دارم و از ارتفاع و بلنديهاي آسمان لذت ميبرم.» آرزوی موفقیت سجاد را داریم.
بخش مسكوني غني!
«در سال ۱۹۶۹، حفاري را در سطح پائين كفها و سطح خيابانها تكميل كرده و اين محل را توسعه داديم. آنچه از حفاري اين محل بدست آمد، نشان داد كه اين محل قسمتي از بخش مسكوني غني قرن نهم و دهم ميلادي بوده است. خيابانهايي در اينجا يافتيم كه عرض آنها ۴ متر و از شرق به غرب كشيده شده بود. هر خانه با خانه ديگر كه روبرويش قرارگرفته بود، ۵/۱ متر فاصله داشت كه اين فاصله كوچهها را تشكيل ميداد وهمه كوچهها نيز به يك فاصله معين از خيابان مركزي قرارگرفته بودند. هيچ يك از خيابانها مفروش نبود و همه سطحي خاكي داشتند. خانهها بطور محكم ساخته شده بود و مصالح آنها سنگ و گل و گچ بوده است. ديوارهاي خارجي آنها برروي شالودهاي از ساروج قرارگرفته است. . . . .
گرچه تمام خانهها مختلفالشكل بودند، ولي عوامل تشكيلدهنده همه آنها به يك سبك و با يك مشخصات بوده است. اين عوامل عبارت بودند از يك حياط و يك يا چند در ورودي كه در اطراف آن اتاقهاي مختلف قرارگرفته بوده كه درهاي همه آنها به طرف حياط باز ميشده است. در ورودي و حياط مفروش بوده، در حالي كه كف اتاقها گچ اندود بودند. (وايت هاوس، ديويد: كاوشهاي باستانشناسي در سيراف، ترجمه غلامرضا معصومي، انتشارات شروع، بنياد ايرانشناسي شعبه بوشهر، چاپ اول، ۱۳۸۴، ص ۱۰۱)»
دریای سرخ، سیراف!
گشتوگذار در متون و گزارشها و تذکرههای تاریخی، این حسن را دارد که سرنوشت سیراف را فقط در ارتباط داخلی ایران و مثلا بین سیراف و کیش نبینیم. رقبای منطقهای و بینالمللی هم بودند. گزارش یک روزنامه هندی، اشاره به افول سیراف پس از رشد تجارت در دریای سرخ میدهد. «کاوش در ویرانههای شهر سیراف ایران، حاکی از آن است که نخستین مسجد منطقه در قرن نهم میلادی، در این شهر ساخته شده است. پیش از این، یافتههای متنوعی چون قبور اسلامی، مقبره منسوب به ابن سیبویه در کنار آتشکده زرتشتی، نشان از تنوع و گستردگی فضاهای مذهبی و تاریخی شهر داشت. از طرف دیگر، یافته شدن اشیاء متنوع تاریخی نشان میدهد، این بندر به عنوان بندری مهم در منطقه و جهان عمل میکرده است.
با تغییر مسیر تجارت به «دریای سرخ»، تجارت سیراف رو به افول نهاد. با این حال، این شهر به داشتن آثار باستانی و تاریخی متنوع و متعدد در دامنه کوه و در لبه دریا موصوف است. آثاری که به دوره ساسانی و پارت تعلق دارند. / نشریه تایمز آو ایندیا، ۳۰ دسامبر ۲۰۰۷»