سیرافنامه -شماره۳۷
بهروز مرباغی
سلام،
در روزهاي گذشته، از دوستداران سيراف خبرهاي خوشي شنيديم. تعدادي از زعماي حوزه تحقيق و پژوهش، مشتاقانه آمادگي خود را براي برگزاري دومين كنگره بين المللي سيراف اعلام مي كنند. به نظر مي آيد اين اشتياق زاده شرايطي است كه امروز بر سيراف و منطقه حاكم است. كنگره سيراف مي تواند نخ تسبيح متحد كننده اين اتفاقات باشد. لازم است تاملي در اين زمينه داشته باشيم.
* نخست لازم است بدانيم كه چنين كنگره اي چه هدف و برنامه اي مي تواند داشته باشد. اصولا انگيزه برگزاري آن چه مي تواند باشد. كنگره اول يك هدف اصلي و مهم داشت. شايد بتوان گفت «فقط يك هدف داشت»: معرفي سيراف به سيرافي ها و غير سيرافي ها. برگزاركنندگان كنگره مي خواستند زنگار فراموشي را از اين مرواريد با ارزش خليج فارس بزدايند. جمع شدند و با سعه صدر تمام دانسته ها و داشته هاي خود را روي دايره ريختند و با سخنراني ها و نوشته هاي بسيار با ارزش توانستند سيراف و ارزش هاي آن را در سطحي معقول معرفي نمودند. كتاب ها و اسناد باقيمانده از كنگره نشان دهنده ژرفاي علمي و كارشناسانه آن است.
* امروز، خوشبختانه، سيراف و ارزش هاي ملي تاريخي و باستاني آن را بسياري ها مي شناسند. سيراف يكي از مقاصد اصلي گردشگران فرهنگي كشور است. كثرت مهمانان نوروزي و بازديدكنندگان روزهاي عادي سال مويد اين موضوع است. در محافل دانشگاهي و علمي كشور هم سيراف را ارج بسيار مي نهند.
* پس، امروز نمي توان تنها هدف كنگره را معرفي ارزش هاي تاريخي سيراف دانست. كنگره دوم بايد بر محور «سيراف، كانون توسعه» شكل بگيرد. اين توسعه بايد با رويكرد به ارزش ها و آثار تاريخي و باستاني سيراف باشد. كنگره بايد بتواند شالوده راهبردي توسعه را به نقد كارشناسانه بگذارد. سيراف گوهري تابان در دل منطقه اقتصادي و صنعتي بزرگ خاورميانه است، بايد بتوانيم فروزندگي اين مرواريد را به اتكاي ثروت انبوه اطراف آن بيشتر كنيم. در تركيب كنگره بايد شهرسازان، معماران، طراحان و برنامه ريزان شهري هم حضور داشته باشند و با تكيه بر «منظر فرهنگي» سيراف، آينده آن را به بحث كارشناسانه بگذارند. مورخين و باستان شناسان مي توانند طرح توسعه را غنا ببخشند..
افتخار سيراف!
دوستان زحمتكش يگان حفاظت پايگاه ميراث فرهنگي سيراف، با همياري و كمك «فرزندان سيراف» اقدام به ثبت مهمانان بازديدکننده از موزه سيراف در دو هفته از اسفندماه ۸۸ كردهاند. فهرستي كه به كار برنامهريزي ميآيد و ميتواند پشتوانه طرحهاي توسعه باشد.
* در اين آمارگيري فقط «گروه»هاي بازديدكننده ثبت شدهاند. مهمانان منفرد در اين آمار لحاظ نشدهاند. در حقيقت آمار مربوط به مهماناني است كه با اتوبوس و مينيبوس آمدهاند.
دوره آمارگيري هم جالب است. از ۹ تا ۲۴ اسفند. يعني در روزهايي كه به قول تورليدرها، روزهاي سكوت گردشگري است. مسافرتهاي نوروزي شروع نشده، خانوادهها درگير مسايل شب عيد هستند و دانشجويان هم درگير شروع ترم. كاسبها و مديران هم درگير جمع وجور كردن فعاليتهاي آخر سال. پس آمار بازديدكننده در اين روزها ميتواند آمار روزهاي كم مسافرتر از روزهاي عادي سال باشد.
* در اين ۱۵ روز، بيش از ۶۰۰ نفر بصورت گروهي از موزه بازديد كردهاند. ميانگين روزانه ۴۰ نفر. با احتساب مهمانان انفرادي، شايد ميانگين ۶۰ نفر در روز را منطقي بدانيم. ممكن است ۶۰ نفر در روز كميت بالايي نباشد، ولي بايد دانست اين رقم حتي از رقم بازديدكنندگان بسياري از موزههاي شهرهاي جنوبي ما چون بوشهر و بندرعباس و بندرلنگه بيشتر است. اين در حالي است كه اين شهرها حتي چندين ده برابر سيراف وسعت و جمعيت دارند.
* تركيب بازديدكنندهها هم جاي تامل دارد. بخشي از بازديدها به مهمانان منطقه ويژه اقتصادي تعلق دارد. مديران ايراني همراه با خانواده و دوستانشان سيراف را براي بازديد انتخاب ميكنند. انصاف بايد داد كه در اين دور و اطراف جايي غنيتر از سيراف براي بازديد فرهنگي وجود ندارد. دسته دوم بازديدكنندهها گروههاي دانشجويي و دانشآموزي هستند. دانشجويان دانشگاه خليج فارس و دانشگاه آزاد بوشهر از مشتريان موزه سيراف هستند. موسسات آموزشي از بندر ريگ، گلهدار، لامرد، عسلويه و بسياري جاهاي ديگر، سيراف و موزه آن را به عنوان مقصد تورهاي علمي انتخاب ميكنند. اين باعث افتخار سيراف است.
عقاب،ماهي، نوروز!
* با آقا نجف ميرفتيم سر پروژه، عقابي را نشان داد كه با دقت تمام و پس از چرخي در بالاي آبهاي ساحلي سيراف، چون جنگنده شكاريهاي زيباي طبيعت وحش، به آب ميزد و دنبال صيد در دل آب ميگشت. آقا نجف ميگفت اين عقابها را فقط در همين روزهاي نوروز و فروردين ميشود ديد، موقعي كه گلههاي ماهي در آبهاي كم عمق ساحل بيشترند و عقابها اين را ميدانند. پرواز عقاب خيلي زيبا بود و حيف نتوانستيم عكسي به يادگار ازش بگيريم!
* پرواز عقاب سببساز شد از آقا نجف بخواهيم دانستههاي خود را در باره بادهاي موسمي و دائم سيراف براي سيرافنامه جمع و جور نمايد. اين سيرافي عزيز اطلاعات خوبي دارد، در بسياري از موضوعات مي تواند طرف مشاوره قرار بگيرد. پس از چند روز وقتي خبر گرفتيم آقا نجف ما را به نوشتههاي كتاب «آبزيان خليج فارس» حواله داد كه توسط حسين نوربخش نوشته شده است. كتاب بسيار با ارزشي است. حسين نوربخش مدتها در مديريتهاي اجرايي در بندر كنگ و لنگه و بندرعباس بوده و به سبب علاقه و استعداد خاص فرهنگياش توشه خوبي از منطقه گرفته و كتابهاي خوبي نوشته. اطلاعات زير درباره بادهاي موسمي و غالب سيراف و منطقه را از اين كتاب نقل ميكنيم:
* باد سهيليBade Soheyly: نام بادي محلي كه به اعتقاد اهالي از جنوب غربي و زير ستاره سهيل ميوزد. بادي است كه علامت پايان طوفان در زمستان ميباشد.
باد شمال Bade Shoumal: بادي است كه از سمت شمال ميوزد و رطوبت هوا را كم ميكند. و درجه حرارت را كاهش ميدهد.
باد قوس Bade Ghous: بادي است از سمت جنوب شرقي از دريا به ساحل ميوزد و باعث شرجي و گرمتر شدن هوا ميگردد. باد قوس در زمستان توليد ابر و باران و در تابستان گرما را زياد و آدمي را سست و بيطاقت مي كند. كشتيها به وسيله باد قوس از «سافل» (دهانه خليج فارس) به «عالي» (انتهاي خليج فارس) ميروند.
باد نعشي Bade Nashy: بادي است كه از سمت مشرق ميوزد و بر اساس شدت و ضعف و موقيت و فصلي كه ميوزد در امر صيد تاثير مثبت دارد. به قول محليها زماني كه هوا چَلچَلي باشد صيد بهتر است.
باد بر(كوه باد) Bade Bar: بادي است كه از سمت كوه به طرف دريا ميوزد. به زبان محلي باد بر ناميده ميشود.
باد كوش Bade Koush: يا باد اقيانوس، بادي است كه از شرق به غرب خليج فارس ميوزد.
فرزندان سيراف
طاهره بارنده: وقتي داشت از مدرسه برميگشت خانه، همديگر را ديديم، پرسيد ببخشيد سيرافنامه جديد چاپ كردين، گفتم: نه، سيرافنامه اين هفته سه روز ديگر چاپ مي شود، تو راهه.
پرسيدم، هميشه آن را ميخواني؟ جواب داد: «بيشتر وقتها ميخوانمش. ممكن است بعضي از قسمتهايش را متوجه نشوم كه چه مفهومي دارد، آخر هنوز آنقدر بزرگ نشدهام كه بتوانم دركشان كنم. از آثار باستاني كه در سيراف وجود دارد و در سيرافنامه در مورد آنها نوشته ميشود تا حالا چيزهاي زيادي ياد گرفتهام. ولي بخش بچههاي سيراف را بيشتر از همه دوست دارم. خيلي خوب است كه ما بچهها ميتوانيم حرفهاي خود را در سيرافنامه به گوش كساني كه ما را دوست دارند و ما نيز آن ها را دوست داريم برسانيم. »
پرسيدم، حالا كه با هم دوست شديم بگو: اسمت چيه؟
«اسمم «عاطفه اندرم» است. دو تا خواهر دارم كه خيلي هم با هم دوست هستيم. كلاس چهارم ابتدائي هستم و در مدرسه حضرت رقيه درس ميخوانم». عاطفه هر چه فكر كرد يادش نيامد معدلش چند شده است. فقط گفت كه رتبه دوم كلاسشان است.
محيط مدرسه عاطفه آن طور كه خودش ميگويد خيلي لذتبخش است. همه معلمان خوب و مهربان هستند و همه بچهها را به يك اندازه دوست دارند. حتي با كساني هم كه در درسهايشان چندان موفق نيستند نيز با مهرباني برخورد ميكنند و آنها را بيشتر راهنمايي ميكنند.
دكتر شدن براي عاطفه آرزويي دوستداشتني است كه اميدواريم هر طور شده خانم دكتري چون عاطفه بيماران شهرمان را درمان كنند.
ميگويد: «از همين حالا، بيشتر، كتابهاي علمي را مطالعه ميكنم. دلم ميخواهد در آينده هر كاري كه از دستم بر ميآيد براي كساني كه در بستر بيماري ميافتند انجام دهم».
از برنامههاي ديگر مدرسهشان هم اينطور ميگويد كه: «جز درس و املاء و امتحان، در گروه سرود و نمايش هم شركت ميكنم و اين كار را خيلي دوست دارم».
«تنها آرزويم اين است كه همه بچهها هميشه سالم باشند و در درسهايشان موفق. »
خاطرات عاطفه در بازي و شيطنتهاي خاص دوران كودكي خلاصه ميشود، خاطراتي كه بيشترشان تا هميشه با ما ميمانند و فراموشنشدني ميشوند. عاطفه ميگويد: «روزهاي عيد امسال، روزهاي خوبي بود. با دختر عموها و دوستانمان آنقدر بازي ميكرديم كه گاهي اوقات از خستگي نميدانستيم چطور خوابمان برده است.»
«شهر من چند سالي است كه خيلي معروف شده و همه از آن حرف ميزنند. خيليها ميآيند و فيلم تهيه ميكنند. سه چهار سال پيش يكي از دوستانم در يكي از اين فيلمها بازي چند دقيقهاي داشت».
و در آخر عاطفه اول به خودش و بعد به دوستانش توصيه ميكند كه «حتي از ريختن كوچكترين تكيه كاغذ يا چيز ديگري در شهر خودداري كنند، چرا كه زيباترين شهرها وقتي تميز نباشد اصلا زيبا نيست». عصر روز دوشنبه ۲۳/۰۱/۸۹ بود، دوربين همراهم نبود ولي عاطفه خانم گل ما طبق قولي كه از او گرفتم فرداي آن روز به پايگاه آمد و اين طور شدكه عكسش را هم در كنار حرفهاي زيبايش ميبينيم.
كتابخانه
* قصاص، واهه كاچا، ترجمه ابراهيم صدقياني، شركت سهامي كتابهاي جيبي، چاپ اول، ۱۳۴۸٫
* خزه، هربر لوپريه، ترجمه امد شاملو، انتشارات كتاب كيهان (كتاب كوچك)، ۱۳۵۴٫
* دره دراز، جان ستاينبك، ترجمه سيروس طاهباز، شركت سهامي كتابهاي جيبي، با همكاري موسسه انتشارات فرانكلين، چاپ اول، ۱۳۴۷٫
* نابيناي نوازنده، ولاديمير كورولنكو، ترجمه از گامايون، بنگاه نشريات پروگرس، مسكو.
* برادرزاده رامو، ديدرو، ترجمه احمد سميعي، سازمان كتابهاي جيبي، چاپ اول، ۱۳۴۶٫
* يكسال در ميان ايرانيان (دو جلد ۱و۲)، پرفسور ادوارد براون، ترجمه ذبيح ا… منصوري، انتشارات كانون معرفت، چاپ دوم، ۱۳۴۴٫
* همقطار با، ورا پانووا، ترجمه به زبان فارسي بنگاه نشريات پروگرس، سال ۱۹۷۸٫
* رومي پر آشوب، مارسل بريون، ترجمه فريده شبانفر، انتشارات شباهنگ، چاپ اول، ۱۳۶۹٫
* تاريخ ادبيات ايران (از فردوسي تا سعدي)، ادوارد براون، ترجمه و حواشي بقلم فتح ا… مجتبائي، سازمان كتابهاي جيبي، چاپ دوم، فروردين ماه ۱۳۴۲٫
* نامه، نوولهاي معاصر شوروي، بنگاه نشريات پروگرس، ترجمه از گامايون، ۱۹۸۳٫
* درباره رمان و داستان كوتاه، سامرست موام، ترجمه كاوه دهگان، چاپ چهارم، تهران ۱۳۶۴٫
* خاطرات سفر ايران، كنت ژولين دو روششوار، ترجمه مهران توكلي، تهران، انتشارات ني، چاپ اول، ۱۳۷۸٫