سیرافنامه -شماره ۳۲
بهروز مرباغی
سلام،
تا به حال از خود پرسیدهاید كه شهر چه چيزهايي را دارد و چه چيزهايي ندارد؟ حتما دهها بار پيش خود يا با ديگران گفتهايد كه كاش شهر ما هم . . . داشت! اما شايد يكي از اصليترين چيزهايي كه شهر بايد داشته باشد ولي ما معمولا به فكرش نيستيم، فضاهاي گذران اوقات فراغت و فضاهاي دور هم جمع شدنهاست.
قديمها، معمولا هر آبادي براي خودش ميدانگاهي و واشدگاهي داشت كه اطرافش مسجد بود و بازار و محل اتراق كدخدا يا قاضي يا والي. مردم معمولا براي ديدن همديگر در يك چنين جاهايي قرار ميگذاشتند و روي صفه يا سكويي مينشستند و درد دل ميگفتند و وقت ميگذراندند. البته اين فضاها معمولا مخصوص آقايان بودند و خانمها در غياب آقاها دم در خانه پلاسي ميانداختند و با زنهاي همسايه به راز دل گفتن و تبادل اخبار ميپرداختند. الان هم در برخي جاها اين رسم روان است و خانمها را در كوچههاي شهرهايي چون سيراف و بوشهر ميبينيم كه دم در نشستهاند و با همسايهها گپ ميزنند و رفاقت ميكنند. به هرحال، اينها اشكالي از روابط اجتماعي هستند و سبب تقويت رابطهها ميشوند. شايد به همين خاطر است كه «اگر ميدانگاهها را از شهر بگيريد، شهر ميميرد».
امروز چه؟ در سيراف كجا ميشود دور هم جمع شد و ساعاتي را به خوشي و آرامش گذراند؟ پاركها؟ كنار آثار؟ لب آب؟ كجا؟ همه اينها درست است ولي تعريفي كه در طرحهاي توسعه شهري براي فضاهاي ملاقات به عنوان فضاي عمومي شهر ميشود، كاملا فراتر از اين فضاها و تعريفهاست. فضاهاي عمومي شهري، قلب شهر هستند و سبب گذران سالم و توام با آرامش اوقات فراغت شهروندان ميشود. در شهرها و آباديهاي كوچك ممكن است فقط يك فضاي عمومي شهر باشد، كه در اين صورت به عنوان «مركز شهر» هم عمل ميكند.
آيا انتخاب و به وجود آوردن فضاي عمومي شهري به اراده طراح و شهرساز است؟ نه! فضا بايد دليلي و استعدادي خاص داشته باشد تا تبديل به چنين كاربرياي بشود. مثلا بايد خاطره يا حافظهاي عمومي و تاريخي در اطراف آن باشد، يا مثلا منزلت خاص اجتماعي يا فرهنگي داشته باشد. در سيراف كجا را ميتوان تبديل به قلب شهر نمود؟
اولين نمايشگاه بينالمللي شهر ايدهآل
(جزيره كيش۳ الي ۶ اسفندماه ۱۳۸۸)
اولين نمايشگاه و همايش بينالمللي شهر ايدهآل در مورخه ۳ تا ۶ اسفند در جزيره زيباي كيش برگزار گرديد، اين نمايشگاه در محل نمايشگاه بينالمللي كيش با حضور اغلب شركتهايي كه محصولات آنها به نوعي به ايجاد شهر ايدهآل كمك ميكند برگزار گردید تا با برنامهريزي و تنظيم امور بتوانند به شهروندان خود خدمات رساني نمايند.
در اين نمايشگاه تنها غرفهدار استان بوشهر، شهر باستاني سيراف بود كه با همكاري شهرداري بندر سيراف و موسسه سيراف پارس، حضوري زيبا و فر هنگي داشتند و اصالت و هويتي كه لازمه داشتن يك شهر ايدهآل است را به نمايش گذاشتند.
در اولين روز نمايشگاه مهندس چمران رئيس شوراي شهر تهران و شوراي عالي استانها با حضور در غرفه سيراف، از تبعيد خود در بوشهر خاطراتي تعريف كردند و دليل تشكيل چنين غرفهاي فارغ از سرمايهداران بخش خصوصي را خواستار شدند كه اعضاي موسسه و مشاورين شهردار مبني بر پيروي از بيانات مقام معظم رهبري در توسعه مهندسي فرهنگي پاسخگو شدند.
در اين حضور كه پيشنهاد خواهر خواندگي بين سيراف و كيش به سازمان منطقه آزاد كيش ارائه گرديده بود، به گفته مدير عامل سازمان به دليل جديد بودن چنين نظريهاي، جهت بررسي بيشتر به واحد گردشگري و ميراث فرهنگي ارجاع شد كه با پيگيريهاي به عمل آمده و مذاكره حضوري با مسئول ميراث فرهنگي و روابط عمومي و امور فرهنگي كيش تبادل نظرياتي صورت گرفت كه با دعوت آنان به سيراف و تنظيم تفاهمنامهاي در آينده اين همكاري استمرار يابد.
ضمنا همايش شهر ايدهآل در اولين روز برگزاري در محل همايشهاي بينالمللي كيش به مدت يك روز برگزار گرديد كه مهندس چمران، كارشناسان و اساتيد فن به سخنراني پرداختند و آقاي واعظي شهردار سيراف همراه با اعضاي موسسه سيراف پارس در آن همايش شركت نمودند. در مدت برپايي نمايشگاه كيش، آقاي دشتي مطلق رئيس شوراي شهر كنگان و آقاي كنگونيالاصل رئيس شوراي بخش مركزي كنگان و آقاي حاجياني رئيس تربيت بدني شهرستان با حضور در غرفه سيراف، از تشكيل آن به عنوان تنها نماينده شهرستان و استان بوشهر قدرداني نمودند.
در اين سفر حضور آقاي واعظي شهردار فرهنگ دوست شهر سيراف در كنار بچههاي موسسه سيراف پارس موجب دلگرمي آنان گرديد و مذاكره با شركتهاي سرمايهگذاري در بخش تفريحي، دريايي و خدمات شهري از اهداف عاليه اين سفر زيبا و به يادماندني بود.
فرزندان سیراف
«اسمم فواد است. فواد افروخ، مدرسه سيزده آبان جايي است كه از اول ابتدائي تا حالا آنجا درس ميخوانم. مدرسه هميشه خوش ميگذرد، چون كنار دوستانم هستم، با هم بازي ميكنيم، درس ميخوانيم، جشن ميگيريم، مسابقه برگزار ميكنيم، سرود ميخوانيم، بعضي وقتها هم دعوا ميكنيم ولي دوباره آشتي ميكنيم و با هم دوست ميشويم.»
* «معدل ترم اولم ۲۰ شده است، وقتي خانوادهام اين موضوع را فهميدند، خيلي خوشحال شدند، مامانم مرا بوسيد و گفت: آفرين پسرم، تو بچه زرنگي هستي.»
* آقا فواد گل ما، از سيراف اينطور ميگويد كه: «اينجا چند سالي است كه تغييرات زيادي داشته، براي بچهها و بزرگترها چند تا پارك ساختهاند، پاركها درست كنار دريا هستند و اين خيلي خوب است، چون هم تاب بازي ميكنيم و وقتي خسته شديم سراغ دريا و ماسههاي ساحل ميرويم و روي ماسهها مسابقه دو ميگذاريم. سيراف يك شهر خيلي قديمي است كه آثار زيادي از آن زمان دارد. دريايش هم غروبهاي زيبائي دارد. مثل نقاشي است.»
* فواد از محيط خانه و خانوادهاش هم حرفهايي دارد. او ميگويد: «ما خانواده خوبي داريم، من يك خواهر نيز دارم. پدر و مادرم هر دوي ما را به يك اندازه دوست دارند و وقتي كار خوبي ميكنيم ما را بيشتر تشويق ميكنند. مادرم اسم مرا فواد گذاشته. من اين اسم را خيلي دوست دارم.»
* حالا برايمان بگو، ميخواهي چه كاره شوي؟
«وقتي بزرگ شوم خلبان ميشوم، چون اين شغل را خيلي دوست دارم، اينطوري ميتوانم پرواز كنم، دستههاي بزرگ پرندهها را از نزديك ببينم و مسافر جابجا كنم.»
* فواد عزيز از دريا و ماهيها هم برايمان حرفها دارد كه بخشي از آن را با هم ميخوانيم. «من بيشتر اوقات فراغتم را چه با دوستانم و چه بدون آنها با دريا ميگذرانم و با قلاب، ماهيگيري ياد ميگيرم. خانه ما با اسكله فاصله زيادي ندارد، بيشتر وقتها به آن جا ميروم و از نزديك ناخداها و جاشوهايي را كه از دريا برگشتهاند ميبينم؛ آنها هميشه با خود ماهيهايي زيادي ميآورند، كه تماشاي آنها برايم خيلي جالب است. اسم بعضي از ماهيها را ياد گرفتهام و ميتوانم آنها را براحتي از هم تشخيص دهم.»
از دفتر خاطرات
وقتي تو جم كار ميكردم با راهنمايي دوستان در اولين فرصت دل زدم به سيراف. دفعه اول با محمد كنگاني و موسسه سيراف پارس آشنا شدم، و بعد با رسول، او مرا با خودش به روياهاي سيراف برد. هم آن روزها بود كه تصميم گرفتم روي يك مستند در اين زمينه كار كنم. بنام« مستند بچههاي سيراف»
نشستم و يك چيزهايي نوشتم بعد از اولين تماس مشورتي با استاد فرهاد و رهام . استقبال كرد و گفت: بيا تهران. رفتم. كلي صحبت كرديم. طرح خام اوليه پختهتر شد و رنگ و جلايي تازه پيدا كرد. با فيلمبردار و صدابردار صحبت كرديم تاريخي تعيين شد براي تصويربرداري. با مهندس مرباغي مطرح كردم و راهنمايي گرفتم. با شهردار سيراف آقاي مهندس واعظي صحبت كردم و محمد كنگاني هم استقبال كرد و كمك فراوان.
زندگي شاد و شادي سرشار از زندگي در سيراف جريان دارد. زندگي، تكه تكه مردم را در آغوش ميگيرد و بچهها روياهاشان را در سيراف ديدهاند با تمام عوالم كودكانه، تصاوير زيبايي را در ذهنها حك ميكنند. تصاويري كه دربرگيرنده چگونگي سيراف است و اينكه از كجا آمده و به كجا ميرود. اينها فقط بچه هستند با اهدافي متراكم و دستهبندي شده با سر و شكلي زيبا.
فيلمبرداري شروع شد. پنج روز با رسول، ابوالفضل و بچههاي موسسه سيراف پارس زندگي كرديم و پله پله با آنها، سيراف را ديديم. خودشان را ديديم. يوسف را ديديم، رسولها و محمدها و احمدها را ديديم. خودمان را ديديم. موزه را لمس كرديم. دره لير با ذهن ما بازي مي كرد و آتشكده اقتدارش را به رخ ميكشيد. من همان روزها فهميدم چقدر كودك شدهام.
تصويرهايي كه گرفتيم در حال تدوين است و اين نيز سفري طولاني به تهران ميطلبد كه بايد رفت و تمام كرد. شايد اين تولدي را باعث شود كه سيرافي به آن ببالد و فرزندي براي هميشه دنيا را ببيند.شايد اين يادداشت بهانهاي باشد براي اجابت و براي اينكه من را هم از بچههاي سيراف بدانيد و به روان جستجوگر من و تمام منها پاسخ دهيد كه آسودهتر چشمان خود را به دنيا ببنديم.
حميد قزلو، تهيهكننده و كارگردان
كتابخانه
حيفمان آمد ياد نكنيم از دوستي كه دو جلد كتاب آورده و با نوشتهاي در صفحه اول، آنها را به سيراف هديه كرده است. اين دوست عزيز در تقديم نامهاش نوشته: «پيشكش به مردمان خونگرم سيراف ۱۹/۱۲/۸۸، مردماني كه تاريخ ندانند ناچار به تكرار آنند». سپاسگزاريم از اين دوست و اين دست نوشتهاش.
* تاريخ ايران باستان (۴) تاريخ سياسي ساسانيان، دكتر عبدالحسين زرينكوب/ روزبه زرينكوب، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها، چاپ پنجم ۸۷
* تاريخ اساطيري ايران، دكتر ژاله آموزگار، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها، چاپ دهم ۸۷
* اين هفته باز از دوستي ديگر كه چندي قبل تعدادي كتاب شعر به سيراف هديه كرده بود، كتابهاي تازهاي دريافت كرديم. اين دوست ميخواهد ناشناس بماند.
* روزهاي مندرس، مجموعه شعر عباس باقري، انتشارات سوره مهر، چاپ اول ۸۷
* به هفت پله جلوتر، سروده مريم اسماعيلي، انتشارات سوره مهر، چاپ اول ۸۷
* ذكر مزامير، مجموعه شعر وغزل حافظ ايماني، انتشارات سوره مهر، چاپ اول ۸۸
* هزار و سيصد و شب، مجموعه شعر مهدي عابدي، چاپ اول ۸۸
* ستايشگر مادر، منتخب اشعار ايرج ميرزا، انتشارات سخن، چاپ نخست ۸۶
* فروغ فرخزاد (نقد)، محمد حقوقي، انتشارات نگاه، چاپ دهم، ۸۷
* دلاويز ترين، گزينه شعرهاي فريدون مشيري، نشر چشمه، چاپ چهاردهم ۸۸
* شهر ماندگار (فروغ فرخزاد و سهراب سپهري)، انتشارات هنر پارينه، چاپ اول ۸۱
* دشتستان در نهضت ملي و انقلاب اسلامي ايران، ماشاالله كازروني، به كوشش سيد قاسم ياحسيني، انتشارات موعود اسلام، چاپ اول ۸۷
* چقدر زيباست دوستدار سيراف بودن. آقایی از تهران به نام میثم رحيمي، كه ظاهرا از طريق دوستانش در بوشهر در جريان سيرافنامه قرار گرفته و از تشكيل كتابخانه سيراف خبردار شده است، با پست براي ما ۶ جلد كتاب از سري كتابهاي «تاريخ ترسناك!» فرستاده. واقعا سپاسگزاريم.
* انقلابهاي پرهياهو، تري ديري، ترجمه مهرداد تويسركاني، نشر افق، چاپ اول ۸۳
* جنگ فجيع جهاني اول، تري ديري، ترجمه مهرداد تويسركاني، نشر افق، چاپ اول ۸۴
* جنگ وحشتناك جهاني دوم، تري ديري، ترجمه مهرداد تويسركاني، نشر افق، چاپ اول ۸۴
* انقلابهاي فرانسه، تري ديري، ترجمه مهرداد تويسركاني، نشر افق، چاپ اول ۸۴
* امپراتوري بيخرد بريتانيا، تري ديري، ترجمه مهرداد تويسركاني، نشر افق، چاپ اول ۸۶
* آمريكا، تري ديري، ترجمه مهرداد تويسركاني، نشر افق، چاپ اول ۸۴
* و يك خبر ديگر: يكي از سيرافي هاي عزيز، ۵۰ هزار تومان پول در اختيار كتابخانه سيراف گذاشته تا به مصرف خريد كتاب برسد. ما هم از كتابفروشي اين خريد را خواهيم كرد كه تخفيف پرو پيمان بدهد!